0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:24 AM

 

صحيفه نور ج 10 صفحه 273

تاريخ: 21/9/58

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از جامعه پيشه‏وران اصفهان

تلاش و تبليغات دشمنان اسلام در ممانعت از تحقق و معرفى اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از آقايانى كه تشريف آورديد متشكرم و آنطور كه ايشان تذكر دادند شما به رايگان در خدمت مردم بوديد كه فى‏الحقيقه خدمت به اسلام است. شما مى‏دانيد كه امروز كشور ما مبتلاى به چه امورى هست در حالى كه با يك قدرت بزرگى مثل امريكا مواجه هست، آنها هم همه طور دارند تبليغات مى‏كنند در خارج، تبليغات دامنه‏دار در مطبوعات خارجى، در مجالسى كه در خارج دارند، در اجتماعاتى كه دارند تبليغاتى به ضد كشور ما مى‏كنند، به ضد نهضت ما مى‏كنند و در داخل هم كه مطلع هستيد كه باز عمال آنها مشغولند از اسلام مى‏ترسند اينها تا حالا اسلام را اصلاً نمى‏دانستند چه هست، بعضى كه آمده بودند، از خارج آمده بودند گفتند در فلان جا اصلاً اسلام را نشنيده بودند، اصلاً اسم اسلام را نشنيده بودند، آنجائى هم كه اسم اسلام را شنيدند، معناى اسلام را نمى‏دانند. در ممالك خودمان هم كه اسلامى هستند، اسلام را يك نيمه‏اى از آن جزئى از آن را اطلاع دارند، اسلام را اطلاع ندارند، اسلام‏شناسان ما هم يك ورقى از اسلام را اطلاع دارند، اسلام به آنطورى كه هست نگذاشتند تا حالا ظهور پيدا بكند. كوشش‏هاى دائمى خلفاى بنى‏اميه، خلفاى بنى‏عباس، بعد هم خلفاى ديگر و سلاطين و سلاطين ايران بالخصوص و بعد هم در عصرهاى ما كه مطلع هستيد اين دودمان فاسد، اين پدر و پسر فاسد كوشش كردند به اينكه اسلام را نگذارند اصلاً ظهور پيدا بكند و اين عمده تبليغات خارجى بوده است دست‏هاى خارجى كه با مطالعات فهميده بودند كه اگر اسلام تحقق پيدا بكند دست آنها كوتاه مى‏شود، نگذاشتند كه اسلام به آنطورى كه هست تحقق پيدا بكند، اسلام را محصورش كردند در مدرسه‏ها و در مساجد آن هم، همان جهات عباديش كه اگر فرض كنيد از يك ملائى هم پرسيده مى‏شد، همان جهات عبادى را توجه به آن داشت آن جهات ديگر توجه به آن نشده بود، در كتاب‏ها هست اما در كتاب‏ها مدفون شده بود اسلام، كتاب هاى علمى ما همه ابواب اسلام در آن هست، همانطورى كه ابواب عبادات و وظائف عبادى هست ابواب حكومت و وظائف حكومت و جزائيات و قضاء و همه اينها، چيزهائى كه مربوط به حكومت است در كتاب‏هاى ما هست، لكن همانجا مدفون شده است، فقط توى كتاب است.

صحيفه نور ج 10 صفحه 274

دو تاويل ناقص و نادرست از قرآن

اسلامى كه آمده است براى اينكه در خارج يك وجود عينى پيدا بكند و مردم را در خارج تربيت بكند، تربيت همه جانبه در قطب‏هاى مختلف در بعدهاى مختلف يعنى آنطورى كه انسان هست. انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس موجودى كه ما احساسش مى‏كنيم، اين انسان نيست، به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادى هستند، همه اين نحوه ادراكاتى منتها يك قدرى كم و زياد، يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى خواص هست، بعدهاى ديگرش اصلاً به آن توجه نشده است و يا كم توجه شده است. مع‏الاسف ما در دو زمان مبتلاى به دو طائفه بوديم، در يك زمان ما مبتلا بوديم به يك جمعيتى كه قرآن را وقتى كه نگاه مى‏كردند و تفسير مى‏كردند، تاويل مى‏كردند، اصلاً راجع به آن جهت بعد ماديش، بعد دنيائيش توجه نداشتند، تمام را بر مى‏گرداندند به يك معنوياتى حتى قتال وقتى كه در قرآن واقع شده بود - قتال با مشركين - اينها قتال - با نفس - را تاويل به قتال با نفس مى‏كردند، چيزهائى كه مربوط به زندگى دنيائى بود تاويل مى كردند به معنويات.

اينها يك بعد از قرآن را ادراك كرده بودند و آن بعد معنويش البته به طريق ناقص، آن بعد معنويش بود و همه جهات را به همين بعد بر مى‏گرداندند و ما بعدها مبتلا شديم يك عكس‏العملى در مقابل او كه فعلا الان هست و از مدتى پيش اين معنا تحقق پيدا كرده كه در مقابل آن طائفه‏اى كه قرآن را و احاديث را تاويل مى‏كردند به ماوراى طبيعت و به اين زندگى دنيا اصلاً توجه نداشتند، به حكومت اسلامى توجه نداشتند و به جهاتى كه مربوط به زندگى است توجه نداشتند، اين طائفه دوم عكس كردند، معنويات را فداى ماديات كردند آنها ماديات را فداى معنويات كرده بودند و اينها معنويات را فداى ماديات كردند، هر آيه‏اى كه دستشان مى‏رسد و بتوانند، تعبير مى‏كنند به يك امر دنيائى، كانه ماوراى دنيا چيزى نيست. آنها كانه در نظرشان ماوراى عالم غيب چيزى نبود. آنها در يك حدودى كه خودشان داشتند درست بود حرفشان، اينها اعتقادشان اين است يا مسائلى كه طرح مى‏كنند اين است كه ماوراى اين عالم خبرى نيست همه اين مسائل را فداى همين عالم مى‏كنند.

نيل به دموكراسى و ماديات، تاويل نادرستى از خواسته‏هاى ملت ايران‏

شما مى‏بينيد حتى در اعمالى كه از مردم صادر مى‏شود در اين نهضتى كه همه قشرها شريك بودند شما از مركز كه تهران است بگيريد برويد از آن طرف تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، يك وقت تمام مردم راجع به يك مطلب قيام كردند همه با هم همصدا شدند، صدا چه بود؟ صدا اين بود كه ما جمهورى اسلامى مى‏خواهيم، ما اين رژيم را نمى‏خواهيم و ما اسلام را مى‏خواهيم. همه همصدا يك مطلب مى‏گفتند بچه كوچكى كه تازه رفته بود در دبستان يا قبل از آن هم بود همين مطلب را مى‏گفت، آن مريض پيرمردى هم كه در بيمارستان خوابيده بود او هم همين را مى‏گفت. پشت‏بام‏ها هم وقتى كه مى‏رفتيد همه‏اش الله اكبر بود واز اسلام بود. لكن اينها همين

صحيفه نور ج 10 صفحه 275

معنايى كه همه دارند مى‏گويند اسلام، مى‏گويند كه همه اينها دمكراسى فرياد مى‏كردند، در صورتى كه اكثرا اينها كلمه دموكراسى به گوششان نخورده بود و معناى دموكراسى فاسدى كه اينها مى‏گويند، اگر به ايشان مى‏گفتند اصلاً قبول نداشتند. اينها مى‏گفتند اسلام. اينها كه مى‏خواهند همه چيز را تاويل بكنند، حتى اقوال مردم كوچه و بازار را هم تاويل مى‏كنند به اينكه نه اينها كه فرياد مى‏كردند و خدا مى‏گفتند و پيغمبر مى‏گفتند - عرض مى‏كنم كه - جمهورى اسلامى مى‏گفتند، نه اينها او را نمى‏خواستند اينها مى‏خواستند همين زندگى ماديشان درست بشود. از اين تنگ آمده بودند كه معاششان درست نيست. آيا اين معقول براى كسى هست كه فرياد بزند براى شكمش و خودش را به كشتن بدهد؟! فرياد بزند براى شكمش و جوانش را بكشتن بدهد؟! اين اصلاً معقول است؟ اينهائى كه داوطلبانه در ميدان مى‏رفتند و مقابل توپ و تانك و مسلسل مى‏ايستادند و آن شياطين به آنها حمله مى‏كردند و اينها با مشت گره كرده به آنها حمله مى‏كردند و غلبه هم كردند، اينها براى اين بود كه يك خانه خوبى داشته باشند؟! براى اين بود كه مبل و ميزى داشته باشند؟! اصلاً تو ذهنشان آنوقت يك چنين چيزى بود يا خير؟ همه مى‏ديدند كه بايد ما برويم و اسلام را زنده كنيم. از حرف‏هاشان همين معنا بود، اعمالشان همين معنا بود، از ما دائما اين مطلب را حتى حالا مى‏خواهند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم. آخر كسى دلش مى‏خواهد شهيد بشود براى شكم؟! كسى جوانش شهيد بشود براى اينكه يك خانه خوبى داشته باشد؟! يا مساله اين نيست، مساله يك عالم ديگرى است شهادت براى يك عالم ديگرى، آن شهادتى كه همه اولياء خدا، همه انبيا دنبالش بودند و بسيارى از اولياء ما به شهادت رسيدند، آن معنا را مى‏خواستند، مردم دنبال آن معنا هستند لكن حالا آنهائى كه هم قرآن را همه چيز آن را به دنيا بر مى‏گردانند، هم احاديث را، همه چيز آن را به دنيا بر مى‏گردانند، اينها حتى همين فريادهاى مردم را عوضى تاويل مى‏كنند. قرآن راجع به معارف دارد، راجع به توحيد دارد، راجع به نبوت دارد، راجع به عالم آخرت دارد، عوالمى كه هيچ كس نمى‏تواند اطلاع پيدا كند الا به وحى، همه چيز است قرآن، اسلام همه چيز است، اين مثل رژيم‏هاى حكومتى نيست، حكومت دارد، لكن رژيم، يك رژيم حكومتى نيست مثل حكومت مثلاً فرض كنيد كارترى يا محمد رضائى.

هدف انبيا و اديان الهى، نجات انسان از ظلمات به نور

اسلام وقتى هم كه جنگ مى‏كرد، جنگ كردنش مثل جنگ كردن‏هاى كشورگشاها نبوده است كه بخواهد يك كشورى را بگيرد. اسلام مى‏خواسته آدم درست كند. آدم‏هائى كه گرفتار بودند زير چنگال مشركين، زير چنگال ابرقدرت‏ها، اسلام و همه مكتب‏هاى توحيدى آمدند كه اين مردم را از اين قيد رها كنند، آزاد كنند از اين قيدهائى كه به قلوب اينها آنها انداختند و همه چيز آنها را تحت قيد و اسارت قرار دادند. اسلام براى آزادى از اسارت آمده، نه فقط اسارت مادى كه نفت ما را ببرند، پيش اسلام، نفت يك چيز، مطرح نيست، بايد حفظ بشود اما مقصد اسلام نفت نيست، مقصد اسلام خانه نيست، مقصد بالاتر دارد و همه چيز در آن هست يعنى اسلام همانطورى كه به جهات مادى اين عالم و

صحيفه نور ج 10 صفحه 276

جهات حكومتى اين عالم، قضاء اين عالم توجه دارد به جهات معنوى هم توجه دارد و توجه به جهات معنوى بالاتر از توجه به جهات مادى است. اسلام همه چيز است يعنى آمده است اسلام و همه مكتب‏هاى توحيدى آمده‏اند كه اين انسانى كه يك موجود مادى است ابتدائا مثل ساير موجودات مادى يعنى بعد از اينكه يك مراحلى سير كرده حالا رسيده است كه شده است يك موجودى مادى داراى چشم و گوش و حواس و خواص، ساير حيوانات هم همين را دارند، مكتب‏هاى الهى آمدند كه اين موجودى كه قابل اين است كه همه چيز بشود، انسان يك نسخه كوچكى هست از همه عالم، يعنى جثه كوچك، يك نسخه‏اى از همه عالم هست، يعنى انسان در آن همه چيزهائى كه در همه چيز هست، هست تمام عوالم غيب و شهود در انسان هست منتها يك مقداريش بالفعل است، يك مقداريش بالقوه است.

انبيا آمدند كه دست اين انسان را بگيرند، از اين چاه بيرون ببرندش، دست انسان را بگيرند از اين ظلمت‏ها بيرون ببرند و به نور برسانند الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور خدا اخراج مى‏كند به وسيله انبياء بوسيله تعليمات، تعليمات انبياء براى اين است كه اين ظلمت‏هايى كه در اطراف يك موجودى هجوم به آن آوردند از همه اطراف دست آن‏ها را بگيرد و از اين ظلمت‏ها بيرون بياورد. ما وقتى در همين وضع فعلى كه ملاحظه مى‏كنيم گرفتار يك ظلمت‏هايى هستيم غير از اين ظلمت‏هائى كه براى ما هست راجع به ماوراء طبيعت. در همين جا ما يك گرفتارى‏هائى داريم كه اينها ظلمات‏اند و انبياء آمدند كه ما را از اين نجات بدهند.

استعمار فكرى از نقشه‏هاى بزرگ ابرقدرت‏ها

در مقابل انبيا اين ابرقدرت‏هائى كه مى‏خواستند همه چيز ما را ببرند و ما صدامان در نيايد و نفهميم كه دارند مى‏برند، ندانيم كه دارند ما را لخت مى‏كنند، اينها آمدند نقشه‏ها كشيدند، يكى از نقشه‏هاى بزرگ اينها اين است كه مغزهاى ما را ازمان بدزدند و به جاى او يك مغز فرنگى بگذارند، كه ما را همچو فرنگى درست بكنند كه افكار ما افكار اين بشود كه هر چه ما داريم از آنجاست، استقلال فكرى را از ما بدزدند، دزديدند استقلال مغزى ما را، از ما دزديدند. ما الان يك جمعيت سى و پنج ميليونى و شرق يك جمعيت چند ميليونى، چند صد ميليونى همچو تعلق به غرب و به اين قدرت‏هاى بزرگ پيدا كرديم و همچو مغزهاى ما متوجه به غرب است كه وقتى در كارخانه‏هاى خودمان يك فاستونى را درست مى‏كنند به اسم انگليسى مى‏خواهند آبش كنند به طور لاتين آنجا مى‏نويسند و بعد هم مى‏گويند فاستونى انگليسى با اينكه فاستونى مال خودمان، مال اصفهان است لكن به اسم انگليسى است، چرا؟ - براى اينكه مشترى - مغز همه اينجور شد، مغز بازار و مغز، خريدار اينجور شده كه ما خودمان بلد نيستيم چيزى درست كنيم اين را بايد او درست كند. اين كه ما خودمان داريم از خودمان سلب مى‏كنيم. ما خيلى چيزها داريم كه آنجا ندارند، ما اين كاشى‏سازى‏هائى كه، اين كاشى‏هائى كه مى‏ساختند سابق، در اين مدرسه فيضيه اگر يكوقت رفتيد ملاحظه كنيد آن درى كه از مدرسه فيضيه مى‏خواهد وارد بشود به صحن مطهر حضرت معصومه يك كتيبه دارد، داشت. من حالا سى سال است

صحيفه نور ج 10 صفحه 277

نديدم او را، يك كتيبه آنجا دارد آن كتيبه را آنوقت كه ما در مدرسه بوديم گفتيد كه يك عده‏اى از كارشناس‏هاى خارج آمدند و اينها را بررسى كردند و گفتند اين را در هيچ جاى ديگر نمى‏توانند درست كنند براى اينكه اين مركب از چند جور چيزهائى هست، رنگ‏هائى هست كه هر كدامشان يك پخت خاص دارد كه اگر كم و زياد بشود فرق مى‏كند يكيش چند درجه حرارت مى‏خواهد يكيش چند درجه حرارت و اين را جورى اينها درست كردند، آنوقت كارشناس‏هاى ما و صناع ما طورى درست كردند كه اين چند جور حرارت را طورى درست كردند كه روى اينجا خراب نشده. آنها نقل كردند كه گفتند كه اين اصلاً قابل قيمت كردن نيست براى اينكه دنيا ديگر نمى‏تواند اين را درست كند.

ما چنان مغزمان تهى شد كه صنعت‏هاى خوبمان را دست ازش برداشتيم، صنعت‏هاى كاشيكارى، صنعت‏هاى منبت كارى، صنعت‏هاى قالى بافى، صنعت‏هاى زرى بافى، مخمل بافى اينها همه را هى كم‏كم با تبليغات متفرقه كه اين دولت‏هاى فاسد هم به آن دامن زدند و اين پدر و پسر هم به آن زيادتر دامن زدند يكى بعد از ديگرى فراموش شد، صنعت‏هاى ما هم فراموش شد براى اينكه ما را عاشق غرب كردند و تا يك فاستونى را به اسم فاستونى انگليسى ما نامگذارى نكنيم مشترى‏هامان نمى‏خرند. ما طبيب داريم در ايران لكن اگر بعضى از آقايان يادشان باشد، يكى از بستگان محمدرضا پهلوى مبتلا شده، همان كه نقل مى‏كردند، مبتلا شده بود به لوزتين، از خارج براى او طبيب آوردند عمل كنند. شما ببينيد كه اين عمل چه عملى است، چه خيانتى است به يك ملت اعلام به اينكه ما براى لوزتين هم طبيب نداريم و چنين تو سرى زدن به اطباء جراح‏هاى ما، چنين تو دهان زدن به اينهاست كه اينها را عقب رانده است، خودشان را هم گم كردند. من يك وقت كه بعضى اطباء آمده بودند اينجا و مى‏گفتم كه خوب شماها معلوم مى‏شود در اين مدت‏ها درس نخوانديد كه - ما - هر كه مريض مى‏شود مى‏خواهد اروپا برود، گفتند ما داريم، طبيب داريم، لكن وضع جورى شده است كه هر كس هر مرضى پيدا مى‏كند راه مى‏افتد براى خارج، اين براى چيست؟ براى اينكه مغز ما دزديده شده است و يك مغز ديگرى جاى آن گذاشته شده، مغز استعمارى. يك مغز استعمارى ما الان داريم و تا اين مغز استعمارى را ما عوض نكنيم يك مغز استقلالى جايش نگذاريم نمى‏توانيم اين مملكت را اداره كنيم، هر چه بخواهيد هم درست كنيد نمى‏شود. كوشش كنيد كه اين مغز عوض بشود، اساتيد دانشگاه ما كوشش كنند كه اين جوان‏هاى ما مغزهاشان عوض بشود يك مغز استقلالى باشد، نه استعمارى، و آن مغزى نباشد كه درست كردند براى ما و مغز خودمان را از ما گرفتند، مستقل باشند فرهنگ هم بايد اينطور باشد، اقتصاد هم بايد اينطور باشد.

اتكاء به خود، رمز استقلال‏

ما تا بناى بر اين نگذاريم كه خودمان هم يك آدمى هستيم براى خودمان مى‏توانيم كار كنيم، ما به آن نان جوى كه خودمان درست كنيم تا بناى بر اين نگذاريم كه همان نان جو را مى‏خوريم و از خارج نمى‏خواهيم، نمى‏توانيم درست كنيم كار را ما تا بناى بر اين نگذاريم كه همان منسوجاتى كه خودمان

صحيفه نور ج 10 صفحه 278

درست مى‏كنيم كافى‏مان هست منسوجات ما ترقى نمى‏كند و ما باز تابع غير بايد بشويم و دستمان پيش غير دراز بشود.

چقدر براى يك مملكتى عيب است و سرشكستگى كه دستش را دراز كند طرف امريكا كه گندم بده، كشكول گدائيش را باز كند پيش دشمنش و از او بخواهد كه رزقش را بدهد، چقدر براى ما سرشكستگى دارد. تا - بناى بر اين - اين ملت بناى بر اين نگذارد كه كشاورزيش را تقويت كند و بسازد به آنكه خودش به دست مى‏آورد، ما نمى‏توانيم استقلال پيدا كنيم. تا اين ملت بناى بر اين نگذارد كه ما بايد همه چيزمان از خودمان باشد، ما بايد قطع رابطه اقتصادى، رابطه فرهنگى از خارج بكنيم، فرهنگ از خود ما بايد باشد اقتصاد هم از خود ما بايد باشد، تا اين بنا در توده‏ها نباشد و تا اين مغزى كه انگلى است و استعمارى است عوض نشود و باورمان نيايد كه ما هم آدم هستيم، نمى‏توانيم استقلال پيدا كنيم. ما بايد كارى بكنيم كه خودمان را، همه قشرهاى ملت و همه جوانان ما باورشان بيايد كه ما هم آدميم. تبليغات چنان كرده است كه ما را از آدم بودن بيرون كرده است، باورمان آمده است كه آنها هر چه هست، هستند. اگر بخواهيم اين مملكت ما يك مملكت مستقلى باشد، محتاج به غير نباشد، بايد آن كشاورزش و آن كارگرش و آن كارمندش و همه قشرها بناى بر اين بگذارند كه ما خودمان يك موجودى هستيم، يك آدمى هستيم، مملكتمان هم يك مملكتى است، همه چيز هم دارد، يك مملكت غنى‏اى است. و چنان كردند كه ما بايد در آنجائى كه چاه‏هاى نفتمان هست گرسنگى بخوريم، آنجائى كه آب‏ها دارد هرز مى‏رود و زمين‏هاى سرشار هست كه همه چيز از آن مى‏شود ايجاد بشود، زمين‏ها افتاده باشد و آب‏ها هم هرز برود. اين يك كارهاى استعمارى بوده. يعنى مى‏خواستند در محيط نفت مردم گدا باشند تا كارگر ارزان باشد تا بتوانند استعمارشان بكنند. همه جا را، هر جا را با يك نقشه‏اى عقب نگه داشتند تا استفاده كنند.

استقلال فكرى شرط اول استقلال است

ما تا نفهميم اين مسائل را، توجه نكنيم به اين مسائل و خودمان را نيابيم، اين گمشده را پيدا نكنيم، اين مغزى كه گم شده است و به جاى او يك مغز ديگرى نشسته عوضش نكنيم نمى‏توانيم مستقل بشويم. استقلال مغزى شرط اول استقلال است. استقلال فكرى شرط اول استقلال است كه ما فكرهامان را عوض كنيم، از اين انگل بودن خودمان را در آوريم. بايد ما اگر بخواهيم، اگر همه، همه ملت ادراك اين معنا را كرده باشند كه همه چيز ما را اينها برده‏اند و ما آنها را بيرون كرده‏ايم، بايد خودمان خودمان را نگه داريم، اگر اين نشود، بعدها باز همان مسائل كم كم با تدريج (حوصله آنها زياد است) با تدريج همين مسائل سابق تحميل بر ما مى‏شود. و با دو چشم، يك دو چشم ديگر هم قرض نكنيم و نگاه نكنيم به اطراف خودمان و به مملكت و احتياجات خودمان، كم‏كم به تدريج اينها باز به ما تحميل مى‏كنند، همه چيز را به ما تحميل مى‏كنند، با دست خودمان به ما تحميل مى‏كنند.

صحيفه نور ج 10 صفحه 279

فتاوى فقهاى اسلام، ضربه‏اى بر پيكر استعمار

الان كه مى‏بينيد اين آشوب‏ها را در اطراف مملكت راه انداخته‏اند همه‏اش براى اين است كه نگذارند شما به حال خودتان باشيد و آرامش در مملكت باشد و يك مملكت اسلامى درست بشود. اينها از اسلام مى‏ترسند ضربه ديدند اينها از اسلام، اينها چند دفعه از اسلام ضربه ديده‏اند، از يك فتواى فقيه ضربه ديده‏اند، از يك پيرمردى كه در كربلا بود و اسمش هم مرحوم آميرزا محمد تقى بود ضربه ديد انگلستان، بيرون كرد انگلستان را از آنجا، از عراق. اينها از اسلام و از ملاى اسلام و از كاسب اسلام و از دانشمند اسلامى ضربه ديدند، چون ضربه ديدند الان آنها توجه به اين دارند كه نگذارند اين كار انجام بگيرد، هر جا يك غائله درست مى‏كنند، هر جا، يك اسمى با يك چيزى يك غائله درست مى‏كنند يك وقت مى‏روند كردستان غائله درست مى‏كنند، يك وقت مى‏آيند به آذربايجان كه الان مبتلا به آن هستيم درست مى‏كنند، بعد هم جاى ديگر درست مى‏كنند، اينطور نيست كه دست بردارند. اينها يك منفعت بزرگى از دست داده‏اند و يك شكست سياسى خورده‏اند. كارتر در دنيا الان شكست خورده، شكست سياسى كارتر در اين قضيه‏اى كه طرح مى‏كنند و اينها خوب لابد شنيديد در روزنامه‏ها بود كه وزير خارجه‏اش را فرستاد دوره‏گردى، اين آقاى انساندوست، اين آقايى كه براى انساندوستى محمدرضاى جانى را برده آنجا نگهش داشته يا توطئه‏گرى را مى‏خواهد از آنجا شروع بكند. اين آدم انساندوست وزير خارجه‏اش را دوره‏گردى فرستاد براى اينكه ما را در اقتصاد در انزوا بنشاند و محاصره اقتصادى بكند. اين آقاى انساندوست همه دنيا را مى‏خواهد بسيج كند كه ما از گرسنگى بميريم، خيال هم مى‏كند كه مى‏تواند. مع‏الاسف - با اسف - كارتر كه اين وزير خارجه‏اش كه گرديد دور، كسى به او اعتنا نكرد دست رد به سينه‏اش زدند گفتند نمى‏شود و همان مملكت خودش هم - اين كه مى‏خواست - كه مى‏گفت كه بايد ما حصر اقتصادى بكنيم، همان در مملكت خودش هم مواجه شد با مخالفت، بعضى وزراء مملكتش هم مخالفت كردند. اين آقاى انساندوست كه به خاطر انساندوستى اين آدم را برده است و نگه داشته و ادعا مى‏كند كه ما انساندوستيم كه اين را نگه داشتيم، پنجاه هزار جوان ما را در امريكا و در آنجاها مى‏خواهد كه به يك بهانه‏اى بيرون كند، حتى كشتار هم داشتيم ما، سگ‏ها هم به جان جوان‏هاى ما انداختند و اخيراً باز اين بود كه قاضى كذا گفته است كه اين خلاف قانون است، نبايد بشود، اينجا هم شكست خورد، شكست اخلاقى، كه اخلاقى در كار نبود كه شكست بخورد. فاش شدن اينكه خلق اينها اين است، جا زدن خودشان را به اينكه ما يك انساندوست هستيم و هياهو در اطراف اينكه انساندوستى ما را وادار كرده است كه يك آدم مفلوكى را بياوريم اينجا معالجه كنيم!!

اين مشت باز شد كه مساله اين نيست - اين مشت باز شد كه مساله اين نيست - كه اين پنجاه نفر جاسوس را بخواهد نجات بدهد، اصلا مطرح نيست پيش اينها آدم، آن كه مطرح است پيش امثال آقاى كارتر، همان است كه اين دوره هم رئيس جمهور بشود، همه دست و پا كردنش براى اين است كه اين دوره هم باز رئيس جمهور بشود، بيش از اين اصلا ادراك نمى‏كند. انسان را اصلا اينها چيزى نمى‏دانند. اين آقايان انساندوست دواهائى كه مى‏خواهند بفهمند كه آيا مفيد است يا مضر است

صحيفه نور ج 10 صفحه 280

مى‏فرستند پيش ما، صادر مى‏كنند به شرق. همانطور كه اطباء يك موش را، يك خرگوش را براى بعضى دواها تجربه مى‏كنند و چكار مى‏كنند كه بفهمند كه اين دوا چه جورى است، اينها ماها را تجربه مى‏كنند.

وابستگى روشنفكران غربزده

اينها ماها را تجربه مى‏كنند و مع الاسف در بين اين روشنفكرهاى ما كه بعضى‏شان مطلبشان معلوم شد بين همين جزء شاخص‏ها همين آدمى بود كه معلوم شد چكاره است، مع‏الاسف همين‏ها باز از اينها تعريف مى‏كنند براى اينكه مغز عوض شده است. يك كسى كه پنجاه سال مغزش را آنها تربيت كرده‏اند و از مغز انسانى بيرونش كردند يك مغز غربى روى آن گذاشتند، اين هر چه هم كه ضربه از غرب به اين مملكتش بخورد، به اين كشورش بخورد باز از آنها تعريف مى‏كند، باز هم دنبال اين است كه برگرداند. الان بعضى از اين مفسدها كه از ايران بيرونشان كردند رفتند در آنجا در پناه انگلستان، آنجا رفتند توطئه‏گرى، براى اينكه باز برگردانند وضع را، باز همان مسائل را برگردانند مشغول توطئه هستند، اينجا هم روابط بينشان هست، از اينجا هم باز روابط هست، از اينجا روابط با امريكا هست، روابط اشخاص براى توطئه‏گرى با امريكا هست، با انگلستان هم هست.

مى‏خواهند (نقشه اين است) كه بعد از چند وقت ديگر همان مسائل را برگردانند، اينها هم خودشان را ملى مى‏دانند و خودشان را روشنفكر مى‏دانند و خودشان را نسبت به اين مملكت دلسوز مى‏دانند. ما بايد بيدار باشيم، ملت ما بايد چشم‏هايش را باز كند، دو تا چشم هم قرض كند با چهار تا چشم نظر كند كه اين اشخاصى كه مشغول اين كارها هستند، اينها چكاره‏اند، اينها كه مشغول اين توطئه‏ها هستند، اينها رفقاشان چه كسانى‏اند، چه كسى با اين معاشرت مى‏كند. بايد درست توجه بكنند و اگر درست توجه نكنند به تدريج ممكن است ما تحميلمان بشود همان مسائل، البته نمى‏شود به اين زودى.

تا ما خودمان را پيدا نكنيم، نمى‏توانيم مستقل بشويم‏

اما ما اگر چنانچه خودمان شعور سياسى نداشته باشيم، اسلام در اينجا اگر تحقق پيدا نكند، اگر مملكت ما يك مملكت اسلامى نشود كه براى استقلال، براى آزادى، آنطور طرح‏ها دارد و جايز نمى‏داند، حرام مى‏داند كه يك مسلمانى پيوند ببندد با يك غير مسلمانى كه مى‏خواهد بر او سلطه پيدا بكند، اگر اسلام را ما در اينجا توانستيم با دست همه شما آقايان، با دست همه ملت توانستيم كه اسلام را در اين مملكت پياده كنيم، اسلام همه چيز ما را بيمه مى‏كند. دنبال اين معنا باشيد، فقط به انشاءالله و بسم الله و دعا كفايت نكنيد، عمل كنيد، بايد عمل بكنيد، يعنى بايد در دانشگاه عمل بشود، در ادارات عمل بشود. فرم را از آن فرم فرنگى بيرون بكنيد، يك فرم شرقى روى آن بگذاريد، يك فرم انسانى روى آن بگذاريد، اسلامى روى آن بگذاريد، نترسند. يكى از مسائلى كه ما مبتلا هستيم اين است كه

صحيفه نور ج 10 صفحه 281

مى‏ترسند اينها كه اگر يك وقت بگويند كه ما خودمان هم يك چيزى هستيم، خوف دارند بگويند كه ما آدم هستيم. از مسائلى كه مبتلا ما به آن هستيم آدم عبارت از اين است كه چند تا كلمه مثلاً فرنگى ياد بگيرد و دو سه دفعه هم كه تو صحبت‏هايش مى‏شود، در هر چه كلمه‏اى يك كلمه فرنگى جايش بگذارد. شما نطق‏ها را ببينيد هر كس بيشتر الفاظ فرنگى در كلماتش باشد اين بسيار دانشمند است. دانشمندى را به اين مى‏دانند كه چند تا كلمه فرنگى در كلماتشان باشد. اين براى اين است كه نطق‏ها هم استعمارى است، خود، خودش آدم استعمارى شده است. شما برويد در امريكا آنهائى كه صحبت مى‏كنند ببينيد يك كلمه فارسى در تمام صحبت‏هايشان، در تمام كتاب‏هايشان اگر پيدا كرديد لكن ما كتاب وقتى مى‏نويسيم اسم هم كه مى‏گذارند اسمى باشد لغت فرنگى بگذارند، در بينشان تا چند تا اسم فرنگى با حروف لاتين هم جايش نگذارند فايده ندارد براى اينكه هم مشترى بيشتر پيدا مى‏شود هم آن آقا بيشتر معروف مى‏شود به اينكه اين آقا خيلى دانشمند است. يك چند تا ايسم بگذارد، ديگر تمام است و هر چه هم مطلبش، هر چه هم مطلبش تهى باشد از مغز با همين‏ها جبران مى‏شود. ما تا خودمان را پيدا نكنيم، لغت خودمان را استعمال نكنيم (نگوئيد كه لغت عربى هم از ما نيست. لغت عربى از ماست لغت عربى لغت اسلام است. اسلام از همه است. آن كه از ما نيست اين ايسم‏هايى است كه ما را به گرفتارى انداخته) تا - ما - نويسندگان ما از اين دام بيرون نروند، گويندگان ما از اين دام بيرون نرود، كتاب‏هاى ما تطهير نشود، خيابان‏هاى ما اسمائش تغيير نكند و اجناس ما را اسم كذايى روى آن نگذارند (دواها را خودشان درست مى‏كنند و اسم فرنگى روى آن مى‏گذارند) تا ما خودمان را پيدا نكنيم و مغزهايمان عوض نشود نمى‏توانيم مستقل بشويم، در هيچ چيز نمى‏توانيم مستقل بشويم. بايد ما از حالا بنا بر اين بگذاريم كه خودمان آدم باشيم، با لغت خودمان حرف بزنيم و با علم خودمان، من نمى‏گويم كه علم را از خارج ياد نگيريم، خوب - ما - عقب نگه داشتند ما را، آنها الان خيلى از ما جلو هستند ما را عقب نگه داشتند لكن من مى‏گويم كه از آنها خوب‏هايش را ياد بگيريد بدهايش را الغا كنيد، اينها بدها را به ما تعليم مى‏دهند خوب‏ها را نمى‏دهند. آقا مصيبت ما داريم. جوان‏هاى ما كه در آنجا مى‏روند، جوان‏ها را درس، درس استعمارى مى‏دهند طبشان هم استعمارى است نمى‏گذارند اينها ترقى بكنند. ما بايد از آنها اگر چنانچه چيز خوبى دارند بگيريم، مخالف نيستيم با اين لكن به فكر اين باشيم كه خودمان درست بكنيم به فكر اين باشيم كه خودمان داشته باشيم. خوب بعضى ممالك بودند كه اينها هم از غير مى‏گرفتند لكن بعد از آن كم‏كم خودشان بهتر از ديگران شدند. ژاپن اينطور بود، هندوستان اينطور بود خوب ما هم بايد درست كنيم و آن قدم اين است كه ما بفهميم كه خودمان هم مى‏توانيم، هم هستيم يك چيزى. و من اميدوارم كه آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است و آنطورى كه اسلام را به ما عرضه داشتند بتوانيم ملت مستضعفى كه آنها را در طول يا دو هزار و پانصد سال يا لااقل در اين پنجاه سالى كه ما شاهد آن بوديم ما را عقب نگه داشتند انشاءالله بتوانيم اسلام تحقق پيدا كند و ما خودمان براى خودمان باشيم و منافع مملكتمان براى خودمان باشد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها