پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:22 AM
بيانات امام خمينى در جمع مسوولين امور تربيتى نواحى نوزدهگانه و دانشآموزان مدارس تهران
قيام ملت ايران جهت مطالبه حق و آزادى و استقلال بود
بسم الله الرحمن الرحيم
شما برادرها و خواهرها چه فكر مىكنيد راجع به امور انقلاب و چه تزريقاتى به شما مى كنند راجع به اين نهضت؟ من بايد به شما عرض بكنم كه نهضت ما با پيروزى آمده است و با پيروزى جلو مىرود و هيچنگران اين معنا نباشيد براى اينكه يك ملتى وقتى كه يك مطلبى را خواست آن هم مطلبى كه حق است، حق ملتهاست، يك ملتى كه تمام قشرهايش نهضت كرد و بپا خاست و اين قيام هم قيامى بود كه حق خودش را مطالبه كرد، آزادى را مطالبه مىكرد، استقلال را مطالبه مىكرد و چون مسلم است جمهورى اسلامى را، يك همچو ملت بپاخاسته براى مطالبه حق خودش، همين اسباب اين شد كه نتوانستند. اين ابرقدرت ها سالهاى دراز اين حق را از اين ملت سلب كرده بودند و آزادى به هيچ وجه نبود، استقلال نبود، رژيم، رژيم غير قانونى سلطنتى بود، نتوانستند كه حفظ كنند آن رژيم را و نتوانستند آن اختناقى كه سابق بود و سابقه داشت در اين مملكت، باز نگهش دارند و نتوانستند وابستگى ما را به غير حفظ كنند.
توطئه دشمنان جهت مايوس نمودن ملت از انقلاب اسلامى
ما الان مستقليم، مملكت مال خود شماست، نه شرق، نه غرب، نه قدرتهاى بزرگ، هيچ كدام تصرف در اينجا ندارند و توانند داشته باشند. با همان قدرتى كه شما بيرونشان كرديد، با همان قدرت حفظ مىكنيد استقلال خودتان را، حفظ مىكنيد اين آزادى خودتان را، حفظ مىكنيد رژيم حاضر كه جمهورى اسلامى است. هيچ نگرانى نداشته باشيد، من به شما اطمينان مىدهم كه با اين روحيهاى كه در ملت ما پيدا شده است و با اين قيام مردانهاى كه ملت ما كرد، شكست داد قدرتهاى بزرگ جهانى را، قضيه، قضيه محمد رضا تنها نبود، قضيه، قضيه آمريكا بود، شوروى بود، انگلستان بود، قضيه اينها هم نبود، قضيه همه ممالك، دولتهائى كه يك روابطى با اينجا داشتند، همه دولتها مخالفت مىكردند، منتها بعضىها به صراحت مخالفت مى كردند و بعضىها به كنايه. در عين حال كه شما يك طرف بوديد همه قدرتها يك طرف و نبايد به حسب حسابهائى كه اين حسابگرها كنند، نبايد ما پيروز بشويم، نبايد اين سد را ما بشكنيم براى اينكه ما چه دستمان بود، حالا چهار تا
تفنگ شما مىبينيد دستتان است اينها از غنائم جنگى است، شما قبل از اين دستتان چيزى نبود، آنها تا دندان مسلح بودند، همه چيز داشتند و شما با دست خالى لكن با قلب پر از ايمان، قلبهاى نورانى پر از ايمان و فريادهاى الله اكبر، در مقابل فرياد الله اكبر نمىتواند كسى بايستد. يك ملت سرتاسر، يك بچه اينقدرى كه تازه زبان باز كرده، با ساير مردم هم صدا الله اكبر و مرگ بر شاه، اين سيل خروشان خراب كرد همه سدهائى كه در مقابل شما بسته بودند و الان شما پيروز هستيد منتها آنها حالا به دست و پا افتادند كه ناراضى درست كنند در صورتى كه شما از اين پيروزى خودتان راضى هستيد، شما همانها را كه مىخواستيد دستتان آمد. اين فريادها چه بود؟! اين بود، آزادى، استقلال، جمهورى اسلامى، الان دست شماست. چطور اين خانه خرابها مىگويند چيزى گير ما نيامده، اينهائى كه خواهند شما را باز مايوس كنند، سست كنند، اينها مىگويند چيزى نشده است. مگر ملت چه مىخواست كه بشود. شما هيچ وقت صدا، فرياد كرديد كه نان مىخواهيم؟! فرياد كرديد منزل مىخواهيم كى همچو فريادى؟ همهتان با هم جمع شديد، زن و مرد، بچه و بزرگ فرياد كرديد آزادى، استقلال، جمهورى اسلامى. همانى كه ملت ما خواست دستش آمد، چطور اينها مىگويند كه جمهورى اسلامى، انقلاب شد چيزى دست ما نيامد. مگر انقلاب براى چه شده بود. انقلاب براى اين سه تا مقصد، سه تا مطلب بود كه اساس مطلب است. آقا شما آزادى را كم چيزى فرض مىكنيد. از بالاترين نعمتهائى كه در عالم هست آزادى انسان است. انسان حاضر است همه چيزش را فداى آزادى خودش بكند. اين حبس سى و پنج ميليونى شكست و شما آزاد شديد. انقلاب شما كارى ازش نيامد؟ اينها اينطور تحقير مىكنند ملت ما را، اين نويسندههاى ما اينطور تحقير مىكنند ملت را كه ملت انقلاب كرد چيزى گيرش نيامد.
خائنين تلاش مىكنند براى اينكه مردم را بازى بدهند
ملت هر چه خواست گيرش آمد. ملت گندم نمىخواست، آن هم گيرش مىآيد، اما هيچ كس فرياد كرد در اين فريادها - كه ما فرياد كنند - كه ما گندم مىخواهيم؟ فرياد كرد كه ما خانه مىخواهيم؟ ما اجاره خانه مى خواهيم؟ ما منفعت مىخواهيم؟ اينها اصلاً مطرح نبود پيش ملت ما، ملت ما هر چيزى كه خواست به تمام عيار گيرش آمده، البته رژيم جمهورى اسلامى آمده است، لكن خوب، بايد محتوايش هم به تدريج گير بيايد. هيچ از اين صحبتهائى كه اين گويندهها مىكنند، از اين مقالاتى كه اين نويسندهها مىنويسند و از اين شب نامههائى كه اين چپىها منتشر مىكنند هر روز منتشر امروز شايد هفت، هشتتايش پيش من آمد، اين خانه خرابها مىگويند كه حالا بدتر از زمان محمد رضا شد، براى اينكه الان زندانى سياسى بيشتر از آن وقتها، سرتاته بگرديد اگر يك زندانى سياسى آدم پيدا كرديد كه توى حبس باشد، بله، زندانى سياسى به آن معنا كه مىخواهد اين مملكت را به عقب براند، هست در حبسهاشان از همان رژيم سابق، از همان رژيم سابق باز هم هست، اما آنى كه آن وقت بود، با اينى كه حالاست مقايسه بكنيد، آنى كه آن وقت بود، بهترين فرزندهاى اسلام و بهترين
فرزندهاى ايران زير شكنجه بودند و زير ظلم بودند و در حبس بودند و حالا بدترين خيانتكارها آنجا هستند. اينها فكر نمىكنند، مىدانند اما براى اينكه مردم را بازى بدهند، جوانهاى ما را بازى بدهند اين را نويسند كه حالا هم با آن وقت فرقى نكرده، آن وقت زندانى سياسى داشتيم حالا هم زندانيان سياسى. اولاً دروغ مىگويند كه اين سرتاسر مملكت پر زندانى، خوب، حالا كه مىگوئيم كه صحيح، اما كىها آن وقت زندان بودند، كىها حالا زندان هستند، آن وقت امثال طالقانى و امثال اينها زندان بودند، حالا امثال نصيرى زندان است. حالا فرقى نكرده با آن وقت؟! حالائى كه تمام آزادگان از زير بند ستم بيرون آمدند و آزادند الان، الان همه مان با هم آزادانه نشستيم صحبت مىكنيم كه پيشتر امكان نداشت بر ايمان، اينها آزاد، خائنها در حبس، آن وقت خادمها به ملت، خادمهاى به انسانيت، به اسلام در زندان بودند، خائنها بيرون بودند اشتلم مىكردند، حالا خادمهاى ملت، دوستهاى ملت، خدمتگزارهاى به ملت بيرون هستند، خيانتكارها، آن هم يك مشتشان، خيانتكارها بيش از اينهاست بسيارشان فرار كردند، بسياريشان هم اين زيرها گم شدند و بسياريشان هم خودشان را جا زدند كه اينها بايد به تدريج درست بشود. پس فرقى مابين آنوقت و حالا نيست؟! در نظر توى بىاطلاع از همه چى يا بااطلاع و خائن فرق نيست. تو فرقى مابين طالقانى و نصيرى چون نمىگذارى، از اين جهت نصيرى در حبس باشد يا طالقانى، پيشت فرق نمىكند بلكه بعكس است، تو مىخواهى او آزاد باشد و او در حبس باشد. حالا كه امثال اينها بيرون آمدند و دارند - و دارند - خدمت مىكنند و امثال آن خيانتكارها يا فرار كردند يا چيز كردند، اين فرق كرده است. البته جنابعالى و امثال شما و امثال شبنامهنويسها و امثال آنهائى كه مىخواهند باز رژيم سابق را يا امثال او را به ميدان بياورند، به اين معنا مىگوئيد فرقى نكرده شما، البته پيش شما هم باز فرق كرده، شما متأسفيد از اينكه اين جمعيت خدمتگزار بيرون بيايند و آن جمعيت در حبس باشند، براى اين حبسى حالا دارد فرياد مىزند كه اى حبسىهاى ما چه، اى حبسىهاى ما چه. اين حبسىهائى كه الان هستند، اين آقاى نويسندهاى كه به يك گروهى هستند، نمىدانم چه گروهى، زهر مارى هستند، اين اظهار تأسف مىكند بر اينهائى كه حالا در زندان هستند مثل اظهار تأسف امريكا بر قتل نصيرى و هويدا و امثال اينها. البته همه از اين سنخ هستند همه چون باهمند، برادرها! با هم باشيد، جوانها خواهرها! عزيزان من! همهتان با هم باشيد. اين حرفهائى كه اينها مىزنند درست تامل كنيد در آن كه اساس چه است كه مىگويند چيزى نشده است، مىگويند آنجا هم حالا حبسى هست، اين اساس مطلب درد اينها ببينيد چه است، نمىفهمند اينها كه آنى كه ملت مىخواهد، شد. نشد يعنى چه؟ يعنى حالا باز رژيم سلطنتى است؟ حالا باز امريكا در اينجا حكومت مىكند؟ حالا باز مستشارهاى آمريكا در اينجا حكومت مىكنند؟ حالا باز ما در توى حبس و تبعيد - عرض مىكنم - اينها هستيم؟ حالا مملكت ما مال خودمان نيست، ديگران مىبرند؟ حالا باز آن ظالمهائى كه آنقدر ستم به ما مىكردند باز مشغول همان كارها هستند؟ اينها نيست در كار، همه چيز تحقق پيدا كرد يعنى آنى كه ملت مىخواست، ما خواست ملت را از فريادش بايد بفهميم، خواست ملت، يعنى همه ملت خواستشان اين بود كه داد مىزدند، خواستشان اين بود كه - مىتوانستند -
مىگفتند، فرياد مىزدند روز و شب در پشت بامها و در توى خيابانها به فرياد مىنشستند و فرياد مىكردند، سر تا ته فريادشان هر چه بپرسيد جز اين سه تا كلمه نبود، ما در هيچ يك از اين فريادها نشنيديم كه خانه ما مثلاً خانه خوبى نيست، حتى اين زاغهنشينها به فكر اين نبودند كه توى زاغه نشستند، تمام نظر، تمام خواست، اين سه تا مطلب بود و اين سه تا مطلب تمامش حاصل است.
لزوم تحول فرهنگى در همه شؤون كشور براى نيل به پيروزى نهائى
چطور جمهورى، انقلاب واقع شد و هيچ چيز نشد؟ انقلاب براى آن كه واقع شد، شد، انقلاب براى چيزهاى ديگر نبود، براى اين بود. بله، جمهورى اسلامى شده است اما محتوايش الان محتاج به يك زمانى است كه اسلامى بشود. شما توقع داريد كه دو هزار و پانصد سال تعليمات غلط، حالا ما از آن دو هزار و پانصد سال و اينها را گذاشتيم، پنجاه سال در مرئى و منظر ما بود، شما توقع داريد كه يك جمعيتى كه پنجاه سال جوانهايش با اين تبليغات بزرگ شدند، بچهها از سن كوچكى كه چشمشان را باز كردند تا وقتى كه به دانشگاه رفتند، تا وقتى كه به بازار رفتند، تا وقتى كه به كارگرى رفتند، به دهقانى رفتند، هى در گوششان خواندند كه تمدن بزرگ و آريامهر كذا، و يك رژيمى كه تمام اداراتش اداراتى بود كه برخلاف مصالح كشور بود، از همهاش، حتى هر جايش بگرديد، مصالح كشور مطرح نبود، مصالح خود آنها يا مثلاً فرض كنيد كه اربابها. اگر دانش به ما مىخواستند به جوانهاى ما دانش بياموزند، يك دانش استعمارى مىآوردند، اگر تعليم و تربيت بود، تعليم و تربيتى بود كه به نفع آنها باشد، تعليم و تربيتى كه به نفع خود كشور باشد، در كار نبود. شماها توقع داريد كه اينها كه پنجاه سال در اين اداره كار خلاف كردند، فورا متبدل بشود يك شيطان به يك ملائكه؟ امكان ندارد، تدريج لازم دارد، بخواهند اينها را، ادارات را خالى كنند از اين جمعيتى كه اينقدر تربيت شدند، خوب، اداره نمىشود، اين بايد به تدريج هى فرد خوب پيدا بشود جاى اين بگذارند، فرد بد را بگذارند كنار بايد بشود، هيچ چاره ندارند. اگر مملكت بخواهد يك مملكت مستقل براى خودتان باشد، بايد اين تحولات حاصل بشود، يك فرهنگ استعمارى برگردد به يك فرهنگ استقلال، مستقل. همه چيز بايد عوض بشود، مغزهاى استعمارى برگردد به يك مغزهاى مستقل، تا اين نشود، ما نمىتوانيم به آن پيروزى نهائى برسيم. به اين پيروزى رسيديم كه اين پيروزى يعنى آنى كه ملت خواست اولش بود و از دلش فرياد مىكرد، به او رسيد، خدا به او داد، لكن خوب، تتمه دارد. حالا خواستهاى ثانى هست، خواستهاى ثانى اين است كه همه ادارات ما اسلامى باشد - بشود - بازار ما يك بازار اسلامى باشد، در كشاورزى كه مىرويم، ببينيم كه اسلامى است، در ادارات مىرويم در كارخانهها مىرويم، هر جا برويم ببينيم كه قدم اسلام در آنجاست. خواست دوم هر مسلمانى است - و تو نگويد، اگر صحبتش نكند او خواست است، - هر مسلمانى مىخواهد كه اسلام كه يك مذهب مترقى است و ابعادش تمام اينجاها را مىگيرد به همان تربيت و تعليم اسلامى كه با آن تربيت و تعليم انسانى يك جوانهائى رشد بكنند، يك ملتى رشد بكند و به آن تربيت تمام چيزهايش درست مىشود، ديگر از
استعمار بوئى پيدا نخواهد شد، از استعمار بوئى نخواهد شد، از استعمار بوئى نخواهد بود، از اين اشتباهاتى كه مىشود و از اين غلطاندازىهائى كه مىشود و از اين كاغذ بازىهائى كه مىشود و از اين رفتن توى عدليه، در اين گير و بندىهاى عدليه، از اينها هيچ اسمى نخواهد بود. اين خواست ماست، خواست ملت است لكن خواست دومى است كه اولش حاصل شد، آنى كه ايستاد و گفت مىخواهم، او شد. بيخود اين را مىگويند كه انقلاب شد و چيزى نشد، مىدانند هم، بعضى از اينها شياطينند مىدانند، لكن مىخواهند اينطورى بگويند براى اينكه شماها را، مردم را سست كنند. جوانهاى ما بايد متوجه اين معنا باشند كه اين شياطين را بشناسند و اين وسوسهها، وسوسههاى خناس است، اينها را بشناسند و به خدا پناه ببرند از وسواس خناس كه در رأسشان آمريكاست و اذناب او تا برسد به آنهائى كه در بين قشرهاى ما هم از اذنابشان موجود است.
خداوند همه شما را انشاءالله حفظ كند، موفق باشيد، مؤيد باشيد و همه با هم باشيد و من هم به خدمتگزارى قبول كنيد كه من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته