پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:16 AM
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت دولت جمهورى اسلامى به مناسبت سالروز هجرت ايشان از نجف اشرف به پاريس
خداوند در همه مسائل از اول نهضت تا حالا با ما و با شما و با ملت ايران همراهى فرمود
بسم الله الرحمن الرحيم
من مختصرا قصه اى كه واقع شد عرض مىكنم. ما كه از تركيه وارد عراق شديم و بعدهم وارد نجف، از طرف دولت عراق كرارا آمدند و اظهار داشتند كه عراق مال شماست و هر جا باشد، هر جا بخواهيد هر كارى داشته باشيد انجام مىدهيم، تا دولتها تغيير كرد، يكى پس از ديگرى تغيير كرد و منتهى شد به اين اواخر كه ما مقتضى ديديم بيشتر از آن مدت در عراق فعاليت بكنيم. كمكم دولت عراق به طور تدريج در صدد جلوگيرى شد.
ابتدا چند نفرى در منزل ما به عنوان حفاظت، شايعه هم درست مىكردند كه اشخاصى آمدهاند براى ترور شما، بلكه يك دفعه گفتند پنجاه نفر آمدهاند كه من گفتم آن متنش دليل بر دروغ بودن است براى آنكه ترور پنجاه نفرى هيچ وقت نمىشود، بايد يك نفر بيايد كم كم مامورها زياد شدند، باز هم همين كه ما مىخواهيم حفاظت كنيم لكن من از اول به بعضى دوستان مىگفتم قضيه حفاظت نيست، قضيه مراقبت از اين است كه ما چه مىكنيم.
كم كم از بغداد يك وقت رئيس امن آمد، او آدم ملايمى بود و صحبتهايش هم همه تعارف بود و اينكه شما هر كارى بخواهيد بكنيد مانعى ندارد و هر عملى انجام بدهيد مانعى ندارد و فلان، ايشان رفت و بعد از چند روز يك نفرى ديگرى آمد كه گفتند او مقدم است بر آن رئيس امن، ايشان به طور رسمى به ما گفت كه ما چون يك معاهداتى، تعهداتى با دولت ايران داريم از اين جهت نمىتوانيم تحمل كنيم كه شما اينجا فعاليت مىكنيد و شايد امروز همان مقدار گفت و روز بعدش باز آمد و بيشتر و گفت كه نبايد شما چيزى بنويسيد يا در منبر صحبتى بكنيد يا نوارى پر كنيد و بفرستيد براى اينكه اين مخالف تعهدات ماست، من به او گفتم كه اين يك تكليف شرعى است كه به من متوجه است، من هم اعلاميه مىنويسم و هم در موقعش در منبر صحبت مىكنم و هم نوار پر مىكنم و به ايران مىفرستم و اين تكليف شرعى من است، شما هم هر تكليفى داريد عمل كنيد. بعد صحبتهائى كرد و چه بالاخره منتهى شد به اينكه من همچو علاقهاى به يك محلى ندارم من هر جايى كه بتوانم خدمت بكنم، آنجا خواهم رفت نجف پيش من مطرح نيست كه من آنجا بمانم. گفت كه شما هر جا برويد همين مسائل
هست يعنى جلوگيرى مىشود. گفتم كه من (در صورتى كه هيچ در ذهن من اين نبوده، آنوقت هم نبود) مىروم خارج، من مىروم پاريس كه مملكتى است كه آن ديگر وابسته به ايران و مستعمره ايران نيست. البته ناراحت شد اما حرفى نزد. بعد آقاى دعائى هم بودند آنجا براى ترجمه آقاى دعائى كه الان سفير هم بعد من ديدم كه اينها بنا دارند كه با دوستانمان بدرفتارى كنند، گفته بودند (آقاى دعائى گفت به من) كه ما با خودش كارى نداريم. لكن ما آنهائى كه اطراف او هستند چه خواهيم كرد، چه خواهيم كرد. من خوف اين را داشتم كه به اينها صدمهاى وارد بشود. به آقاى دعائى گفتم كه شما براى من برويد، تذكره ببريد و ويزا بگيريد، البته قبلا هم يك دفعه ايشان برده بود پيش رئيس امن، ايشان با ناراحتى گفته بود كه شما مىخواهيد ما را با فلانى طرف بكنيد؟ نه، نمىدهيم، لكن اين دفعه ويزا دادند براى خروج و ما مىخواستيم به سوريه برويم كه آنجا اقامت كنيم لكن اول بنا گذاشتيم كويت برويم و از كويت كه دو، سه روز مانديم برويم به سوريه و هيچ هم در ذهن من اين نبود كه به فرانسه بروم. بنابراين گذاشتيم. بين الطلوعين يك روزى با هم ما تحت مراقبت مامورين آنجا، از در كه من بيرون آمدم آقاى يزدى را ديدم، آقاى يزدى از همان در كه من آمدم بيرون ديگر همراه ما بود تا حالا، بعد حركت كرديم طرف كويت و به سرحد كويت كه رسيديم، بعد از يك چند دقيقهاى كه مثل اينكه حالا روابط بود با ايران، چه بود، نمىدانم، گمانم اين است كه رابطه با ايران بود، آمد آن مامور و گفت كه نه، شما نمىتوانيد برويد كويت. من گفتم به او بگوئيد كه خوب ما مىرويم از اينجا به فرودگاه، از آنجا مىرويم. گفت خير، شما از همين جاكه آمديد از همين جا بايد برگرديد. از همانجا برگشتيم ما آمديم به عراق و شب بصره بوديم و فردايش در بغداد و من در بصره بنابراين گذاشتم كه نروم به ساير بلاد اسلامى براى اينكه احتمال همين معنا را در آنجاها مىدادم، بنا گذاشتيم برويم فرانسه و بعد در همانجا هم يك حالا بصره بود يا بغداد يادم نيست) اعلاميهاى باز من نوشتم خطاب به ملت ايران، وضع رفتنمان، كيفيت رفتنمان را برايشان گفتم. ما هيچ بنا نداشتيم كه به پاريس برويم. مسائلى بود كه هيچ اراده ما در آن دخالت نداشت. هر چند بود و تا حالا هر چه هست و از اول هر چه بود، با اراده خدا بود. من هيچ براى خودم يك چيزى كه، عملى كه خودم كرده باشم، يك چيزى براى خودم قائل باشم نيستيم، براى شما هم قائل نيستم، هر چه هست از اوست، كارهائى كه مىشود كه ما اصلاً در ذهنمان نمىآمد كه اين كار مثلاً بايد بشود، مىشد و مىديديم كه نتيجه دارد. در همين آخر كه مىآمديم تهران و آقايان هم به عنوان وزارت بودند، حكومت نظامى اعلام كردند، من اصلاً نمىدانستم كه اينهابراى چه حكومت نظامى اعلام كردهاند، بعد به ما گفتند، لكن به ذهنم آمد كه ما بشكنيم اين حكومت نظامى را. آنها روز اعلام كردند كه از ظهر به آن طرف حكومت نظامى و من نوشتم و شكسته شد و بعد ما فهميديم كه توطئه بوده است، اين حكومت نظامى براى اين بوده است كه بعدش مستقر بشوند در خيابانها، نظامىها و قوائى كه دارند و شب كودتا كنند و همه ماها و شماها را از بين ببرند. اين را هم خدا كرد، هيچ ما در ذهنمان يك مسألهاى نبود، ما به حسب آن عادت كه نبايد حكومت نظامى اينقدر باشد و مىدادم مخالفت كنند. ما در پاريس كه وارد شديم، البته دوستانمان آنجا آقايانى كه بودند همه به ما محبت
كردند، منجمله آقاى حبيبى تشريف داشتند، آقاى بنى صدر بودند، آقاى قطب زاده بودند، آقاى يزدى كه همراهمان بودند و دوستانى كه در آنجا بودند و بعد هم در خود پاريس يك جائى بود كه من گفتم اينجا مناسب ما نيست، رفتيم به همان دهى كه نزديك بود، آنجا هم از اطراف كم كم هى آمدند، البته دولت فرانسه ابتدائا حالا چه جور بود، يك قدرى احتياط مىكرد لكن بعدش نه، به ما محبت كردند و ما مطالبمان را در پاريس بيشتر از آن مقدارى كه توقع داشتيم منتشر كرديم و گاهى خبرگزارىهاى آمريكا مىآمدند آنجا و ما صحبت مىكرديم و به من مىگفتند كه اين در تمام آمريكا و يك مقدارى هم در خارج آمريكا پخش مىشود.
ما مسائل ايران را، آنكه واقع بود در ايران، آن مسائلى كه بر ملت گذشت، آنجا گفتيم و قشرهاى مختلفى كه از دوستان و جوانان ايران در خارج بودند از همه اطراف هر روز تقريباً دستهاى، دستههايى مىآمدند و آن هم اسباب باز تقويت ما بود، آنها هم فعاليت مىكردند، صحبت مىكردند، مجالس داشتند. ما اخيرا كه بنا گذاشتيم كه بيائيم به ايران، فعاليتهاى شديد شروع شد براى آنكه نيائيم ايران، البته قبلش هم از طرف دولت آمريكا و آنها خيلى پيغامها مىدادند كه بعضى وقتها خودشان مىآمدند، يك نفر مىآمد به عنوان مىگفت من بازرگانم، لكن معلوم بود كه يك مرد سياسى بود و صحبتها مىكرد كه شما حالا نرويد به ايران، حالا زود است رفتن به ايران، نورس است الان، بعد هم كه پشتيبانى از شاه مىكردند زياد و بعد هم كه شاه رفت و شاه سابق رفت و بختيار وارث بحقش يعنى در جنايت جاى او بود، آنوقت هم فعاليتها شروع شد به اينكه شما نيائيد به ايران، حتى از ايران كه به وسيله از كجا بود به وسيله دولت فرانسه براى ما آوردند خواندند كه شما حالا نيائيد ايران و اسباب چه هست و چه مىشود، اگر شما برويد به ايران حمام خون راه مىافتد و از اين حرفها زياد زدند و اين اسباب اين شد كه من در ذهنم آمد كه رفتن ما به ايران براى اينها يك ضررى دارد. اگر چنانچه نفع داشت برايشان و مىتوانستند كه ما وقتى رفتيم ايران فورا ما را توقيف كنند، اين حرفها را نمىزدند مىگفتند بيائيد ايران. ما عازم شديم و آمديم و خداى تبارك و تعالى در همه مسائل از اول نهضت تا حالا با ما و با شما و با ملت ايران همراهى فرمود و يكى از بزرگترين همراهىهائى كه خداى تبارك و تعالى با ملت ما كرد اين بود كه اينها را از مقابله جدى منصرف كرده. اگر اينها مىخواستند كه مثلاً مثل حالاى افغانستان رفتار مىكنند، خوب خيلى زياد ما ضايعه داشتيم كه بكوبند و بزنند و چه بكنند، حالا رعبى در دل بسياريشان افتاد يا چه شد كه انصراف حاصل شد و بحمدالله تا اينجا كه رسيده است خوب بوده است، ضايعه بوده است اما كم بوده است و آن چيزى كه ما دريافتيم زياد بوده است و من اميدوارم كه از اين به بعد هم با همت آقايان، آقاى بازرگان و آقايان وزراء كه من همهشان را علاقه دارم و اكثرشان را مىشناسم و اميدوارم كه همه دست به هم بدهند و اين بار را به منزل برسانند.
آمال ما اين است كه همه جا احكام اسلامى جارى باشد
و من از ملت ايران مىخواهم كه كمك كنند به اين نهضت، كمك كنند به اين دولت، امروز
دولتى است كه خدمتگزار مردم است، مثل دولتهاى سابق نيست كه مىخواست تحميل به مردم بشود، خواست كه ذخائر مردم را به باد بدهد. اين دولتى است كه مىخواهد حفظ كند ذخائر ملت را، مىخواهد حيثيت ملت را حفظ كند و خواهد خدمت كند به ملت، البته در يك همچو موقع و انقلابى مخالفين هم زياد هستند مادامى كه آنهائى كه منافع خودشان را در خطر مىبينند وجيبشان رفته است، اينها زيادند و ريشههائى هستند كه متفرق هستند در كشور و البته كارشكنى مىكنند و تبليغات سوء مىكنند لكن ملت بايد بداند كه انشاء الله ما پيروز هستيم و خواهيم مطلب را به آخر رساند و خواهيم مملكت را يك مملكت مستقل، آزاد، اسلامى متحقق كنيم و آمال ما اين است كه احكام اسلام در همه جا، در همه قشرها، در همه وزارتخانهها، در همه مملكت هر جا كه هست، در بازارها، در كشاورزىها، در دور و نزديك يك مملكت، همه جا احكام اسلامى جارى باشد و آقايان وزراء توجه دارند البته كه مملكت اسلامى است، نبايد در وزارتخانهها يك چيزى كه بر خلاف اسلام است، بر خلاف مصالح مملكت است، خداى نخواسته عمل بشود، تصفيه بايد بشود اين وزارتخانهها و اين مملكت و همه جا.
مادامى كه نيت ما خالص است و براى خداست، خداى تبارك و تعالى با ماست و پيروز خواهيم شد
و بايد انشاء الله با قدرت و با حسن نيت كه بحمدالله داريد، اين مملكت اداره بشود و انشاء الله مسائل حل بشود و مسلما مادامى كه نيت ما خالص است و براى خداست، خداى تبارك و تعالى با ماست و پيروز خواهيم شد، چنانچه در اين راه قدرت بزرگى كه در مقابل ما بود و پشتيبان او تمام قدرتها اعم از ابرقدرتها و غيره بودند لكن چون حسن نيت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمى كه در صدر اسلام بود، الان هم زنها به من مىگويند، بعضى زنها، كه شما دعا كنيد كه ما شهيد بشويم براى كردستان، بعضى از زنها مىآمدند اينجا مىگفتند كه شما اجازه بدهيد ما برويم كردستان، برويم در آنجا جنگ بكنيم من گفتم نه، صلاح نيست، خود ملت، خود ارتش كار را انجام مىدهد. يامثلاً زنها و مادرهائى كه بچههايشان شهيد شده است مىگويند ما مفتخر هستيم و يكى دوتاى ديگر كه داريم اينها را هم مىخواهيم شهيد بشوند و دعا كنيد كه شهيد بشوند. اين يك تحولى بود كه، همان تحولى كه در صدر اسلام بين مسلمين حاصل شده بود كه شهادت را براى خودشان فوز مىدانستند و نمىترسيدند از اينكه كشته بشوند، كشته شدن را شهادت مىدانستند، دنيا را راه عبور مىدانستند، عالم آخرت را مستقر و مقر انسانى مىدانستند. از اين جهت اين پيروزى ما مرهون همچو تحول روحى است كه در مردم پيدا شد و الا ما كه نه اسلحه داشتيم و نه نظام بود در كار و نه يك كارهائى داشتيم كه مطابق اصول جنگى و اينها باشد، فقط چيزى كه بود ايمان در مردم بود و بحمدالله وحدت كلمه و من مىخواهم از خداى تبارك و تعالى كه اين وحدت كلمه محفوظ بماند و انشاء الله تمام مشكلاتمان حل شود.
و هم آقايان وزرا و خصوصاً وزير نفت زياد توجه داشته باشند كه در آن محلى كه هستند خيلى بايد با دقت عمل بكنند و بايد اشخاصى هم كه در آنجا هستند و كارگرانى كه در آنجا هستند و كارمندانى كه در آنجا هستند پشتيبانى كنند از ايشان. ايشان مردى است صادق و محتاط كه من در احتياط ايشان يك قدرى اشكال دارم لكن آدم درستى، محتاطى است و انشاء الله اميدوارم كه در آنجا به طور شايسته عمل بكنند و من از كارمندان و كارگران نفت مىخواهم كه پشتيبانى كنند، كار كنند براى مملكت و كم كارى نكنند، تعطيل نكنند، الان مملكت ديگر مال خودشان است، نفت از خودشان است، هدر نمىرود، به مصالح مملكت خرج مىشود، وقتى كه مال خودشد موظفيم كه همهمان خدمت بكنيم.
الان مملكت مثل عائله خود ما هست همانطورى كه ما براى عائلهمان بايد با محبت عمل بكنيم، الان بايد ما براى مملكتمان با محبت، هم آقايان وزراء و هم مردم و هم كارگران و كارمندان و گاهى من مىشنوم كه در ادارات يك قدرى كم كارى هست، گاهى بيكارى هست و اين موجب تعجب من است. اگر چنانچه خداى نخواسته اينها از رژيم سابق هستند و مىخواهند براى آنها خدمت كنند، خوب موظفند آقايان كه آنها را يادداشت كنند اسمهايشان را و تصفيه كنند و اگر چنانچه اينطور نيست و خود مردم هستند و علاقه دارند به اسلام و علاقه دارند به مملكتشان، من نمىفهمم كسى علاقه داشته باشد به مملكتش و آنوقت از مملكتش اجر ببرد و عمل نكند. خوب يك اجرتى كه اينها مىگيرند در مقابل عمل است، اگر عمل كم بكنند حرام است اين اجرت، جايز نيست استفاده بكنند از اين. بنابراين آنهائى كه اعتقاد به اسلام، اعتقاد به مملكت خودشان، اعتقاد به اين نهضت دارند، آنها بايد عمل بكنند، بلكه زياد بكنند عملشان را كه جبران بكند اين چيزهايى كه در سابق بود و اين نقيصههايى كه در سابق بود جبران بشود. كم كارى اصلش ديگر معنا ندارد، حالا بايد پركارتر بشوند، دو مقابل كار بكنند. شما مىبينيد كه ادارات، مىبينيد كه الان قشرهاى مختلفى مىروند حتى در بيابانها خدمت مىكنند، مىروند در مدارس خدمت مىكنند، به ادارات هم بايد خدمت بكنند تا مزد و اجرتى كه مىگيرند اجرت مشروع باشد. من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه همه ما را بيدار كند و همه ما را خدمتگزار اين ملت و همه ما را به سعادت و سلامت، اين راه را كه راه الى آخرت و الى الله است با سلامت طى بكنيم كه در وقتى كه در معرض حساب واقع مىشويم، حسابمان سالم باشد و آبروى ما در پيشگاه خدا و اولياى خدا نريزد. خدا همه شما را حفظ كند. و با سلامت و سعادت مشغول عمل باشيد.
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته