0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:14 AM

 

صحيفه نور ج 9 صفحه 163

تاريخ: 28/6/58

بيانات امام خمينى در جمع عشاير استان آذربايجان شرقى و كاركنان اداره دارائى كرمان

محمدرضا و آمريكا مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من از همه آقايان و خواهرها تشكر مى‏كنم كه از راه‏هاى دور آمده‏اند زحمت كشيده‏اند و در اين اطاق محقر با ما ملاقات كرده‏اند تا اينكه بعضى مطالب كه حالا بايد تنبه بدهم و مكررا در همه جلساتى كه شده است عرض كردم حالا هم عرض مى‏كنم. مقصد ما از اين نهضت دو چيز بود كه يكى از آن اصلى و يكى فرعى، يكى مقدمه و يكى هم مقصد. مقدمه اين بود كه يك گروه‏ها، يك اشخاص، اشخاص وابسته، اينها مانع بودند از اينكه اين مملكت سروسامان پيدا بكند. كه در راس آنها از داخلى‏ها محمدرضا بود و از خارج هم آمريكا، ديگران هم بودند لكن اين دو تا بيشتر، اينها مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند، اينها نمى‏گذاشتند كه فرهنگ ما يك فرهنگ صحيح باشد (آنها با نقشه و اين هم كه بى چون و چرا سرسپردگى داشت با آنها، هر چه آنها مى‏گفتند عمل مى‏كرد) و نگذارند به اينكه اين مملكت يك سر و سامانى خودش داشته باشد. مقصد آنها اين بود كه اينجا را يك بازارى براى آمريكا درست كنند و همه چيزش وابسته به آنجا باشد و اين آدم هم از باب اينكه مى‏خواست خودش را حفظ كند و مى‏ديد كه حفظش به اين است كه تبعيت كند از آنها، بى چون و چرا تسليم آنها بود.

رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود

الحمدلله اين مقدمه كه عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود با زحمت ملت، همراهى همه قشرها اين انجام گرفت و در اين دو چيز موثر بود، در اين پيروزى كه نصيب ملت ما شد دو چيز موثر بود، يكى كه از همه چيز بالاتر است اينكه مقصد همه مقصد الهى بود، انگيزه اسلام بود. مى‏ديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاى اسلامى بود، فريادهاى الله اكبر . مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مى‏دانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقى كه آن مقدمه اين است تحقق پيدا بكند. پس يك جهت، جهت اين بود كه همه‏تان فريادتان اين بود كه ما اسلام را مى‏خواهيم و شاهنشاهى و اينها را نمى‏خواهيم. جهت ديگرش هم كه به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود يعنى ملت سرتاسر اين كشور بپا خاستند و با هم مقاصد خودشان را

صحيفه نور ج 9 صفحه 164

كنار گذاشتند مطالبى كه مال شخص بود كنار گذاشتند و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود، ايمان به خداى تبارك و تعالى. با اين رمز شما پيروز شديد و پيروزيى كه معجزه‏آسا بود، نه پيروزى يك پيروزى آسانى، يك پيروزى كه بشود حساب كرد، يعنى پيروزيى بود كه جز با اراده خداى تبارك و تعالى هيچ امكان تحقق نداشت.

مخالفين ما و شما، دشمن‏هاى ملت همه جور ابزار جنگى در دستشان بود، قدرت در دستشان بود، تانك‏ها دست آنها، توپ‏ها دست آنها، مسلسل‏ها دست آنها و نظامى‏ها هم دست آنها، همه چيز دستشان بود، از آن طرف پشتيبانى همه جانبه هم از آنها مى‏شد. آمريكا، شوروى، انگلستان، همه پشتيبانى مى‏كردند، بلكه دولت‏هاى اسلامى، دولت‏هاى اسلامى هم پشتيبانى مى‏كردند. تمام ابزار جنگى كه آنها داشتند و تمام پشتيبانى‏هاى ابر قدرت‏ها و قدرت‏هاى بعدى، اينها همه بودند لكن بايد بگويم خداى تبارك و تعالى همه حربه‏ها را كند كرد يعنى اينها مى‏توانستند كه در يك روز با اين قوه‏هائى كه دارند سركوب كنند ملت را، تهران را به خاك و خون بكشند، مى‏توانستند لكن حربه‏هايشان كند شد يعنى خدا خواست كه سران اينها خوف در دلشان افتد. تتمه آنها هم يك دسته‏شان كه ايمان داشتند ملحق شدند به ملت، يك دسته ديگر هم مى‏ترسيدند خداوند گاهى اسلام را با همين نصر، به رعب نصرت مى‏داده اسلام را در صدر اسلام به اينكه دشمن‏ها را ترساندند. از يك گروه كم، دشمن‏هاى داراى همه ساز و برگها مى‏ترسيدند. اين ترس اسباب آن مى‏شد كه شكست بخورند. اينها اگر نترسيده بودند، اگر خداوند تبارك و تعالى در دل اينها آن ترس را نينداخته بود، ممكن بود كه در يك روز همه ما را از بين ببرند، برايشان امكان داشت لكن همچو شد كه استعمال اسلحه نتوانستند بكنند، يعنى هيچ بمباران نكردند اينها، تهران را اينها مى‏توانستند بكنند، امر هم گاهى كرده بودند بالائى‏ها، پائينى‏ها نشنيدند امرشان را. اين يك نصرتى بود كه خدا به ما داد كه ما كه هيچ نداشتيم يعنى نه نظامى بوديم و نه ملت ما نظامى بود، كه اينها مشق نظامى نكرده بودند، اينها مدرسه نظام نرفته بودند و هيچ ابزار جنگى هم نداشتيم، هر چه بود دست دشمن بود، هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامى داشتند، تحصيلات نظامى داشتند و اينها و ما نداشتيم و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتيم. مى‏توانستند اينها آب و برق را از تهران يا از شهرستان‏ها ببرند، شما را در تشنگى بگذارند. خداوند منصرفشان كرد، كارى كرد خدا كه آن چيزهائى كه، حربه‏هائى كه دست آنها بود استعمال نتوانستند بكنند، حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود اين پيروزى شما مهمش اين معنا بود كه دشمن را يا به خوف يا به انصراف از كار انداخته بود. و لهذا در آن شبى كه اينها بنا بود كه، بنا داشتند كه كودتا كنند، همان شب‏هاى آخرى كه ما در تهران بوديم و اينها مى‏خواستند كودتا كنند و بعدها ما فهميديم، همان وقت كه اعلام حكومت نظامى در روز كردند كه حكومت نظامى روز هم بايد مردم بيرون نيايند بعد ما فهميديم كه اينها بناى بر اين داشتند كه حكومت نظامى بكنند در روز و تانك‏ها و توپ‏ها همه را بياورند مستقر كنند در خيابان‏ها و شب وارد بشوند و همه اشخاصى كه احتمال مى‏دادند كه با آنها مخالف باشند بكشند. خدا اين را هم خنثى كرد به اينكه يك جورى شد كه مردم اطاعت

صحيفه نور ج 9 صفحه 165

نكردند و روز هم بيرون آمدند، همه ريختند بيرون اينها يك چيزهايى بود كه با دست غيب انجام گرفت و شما را پيروز كرد.

ما الان در بين راه هستيم يعنى - مانع - را برداشتيم مانع ديگر اينها، اين ريشه‏هاى گنديده نمى‏توانند ديگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده است لكن حالا ساختن مى‏خواهد و پاكسازى مى‏خواهد. من مى‏دانم كه نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقايان، همه جا الان يك مخلوطى از صحيح هست. الان مملكت ما يك مخلوطى هست از اشخاص صحيح و اشخاصى كه صحيح و غير صحيح نيستند لكن خودشان را به صحت زده‏اند. پيشتر كه آن ورق بوده است دنبال او بوده‏اند، حالا كه ديده‏اند قدرت اين طرف است حالا آمده‏اند به اين صورت در آمده‏اند. اين معلوم است كه الان يك مملكت مخلوطى الان دست ما هست و انشاء الله اين كار درست خواهد شد. اين مساله طرحش انشاء الله ريخته مى‏شود كه تصفيه عمومى بشوند اما يك قدرى، يك قدرى بايد صبر كرد. يعنى ما الان يك قانونى نداريم كه مملكتمان يك قانون رسمى، البته قانون ما اسلام است لكن به حسب رسميات دنيا خوب، يك چيزى هم بايد نوشته شود بر همان اساس اسلام. يك رئيس جمهور نداريم ما الان، يك مجلس شوراى ملى نداريم الان. اينها را بايد انشاء الله درست بكنيم و آن طرح هم كه بايد در همه قشرها طورى بشود كه اشخاص صالح مشغول كار باشند، اشخاصى هم كه ناصالح بوده‏اند و حالا ديگر صالح شدند و يا فرض كنيد توبه كرده‏اند آنها هم باشند و در هر جا كسانى كه كارشكنى مى‏كنند و موذى هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمى‏كنند و قابل اين حرف‏ها نيستند آنها كنار بروند يا اگر مجرم هستند به جرمشان رسيدگى بشود. اينها البته بايد بشود لكن يك قدرى بايد به تدريج بشود. مهم اين است كه شما اين دو تا خاصيتى كه شما را تا اينجا آورده حفظش كنيد يعنى همانطورى كه در وقت انقلاب هيچ يك از شما آنوقت كه مى‏آمديد به توى خيابان‏ها و مى‏رفتيد به پشت بام‏ها و مى‏رفتيد جلوى توپ و تانك‏ها، هيچ كدام به فكر اين نبوديد كه مثلاً فرض كنيد اگر اهل اداره هستيد حقوقتان كم است، هيچ ابدا اين مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلاً زراعت هستيد، زراعتتان امسال خشك شده است يا خوب نيست اين در آن حال هيچ كس به فكر اين مسائل نبود، همه يك فكر داشتند و آن اينكه اين دشمن بايد برود و به جاى او يك مملكت، يك كشور اسلامى صحيح باشد. بعد از هر انقلابى اين امور كم كم رو به ضعف مى‏رود لكن بايد بعد از انقلاب رو به ضعف برود. ما حالا در حال انقلاب هستيم يعنى ما الان همانطورى كه در اول محتاج بوديم به اينكه هم شعار بدهيم و هم راهپيمائى كنيم و هم اعتصاب كنيم و همه كارهايى را كه بايد بكنيم حالا هم باز بايد در مواقعى كه لازم است براى اينكه نهضت را ما به پيش ببريم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بكنيم‏

اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد

نگذاريم اين انقلابى كه حاصل شده و اين نهضتى كه حاصل شده و آن چيزى كه ما را پيروز كرده، نگذاريم سست بشود. اين توجه به مقصد كه عبارت از اين است كه اسلام بايد در اين مملكت

صحيفه نور ج 9 صفحه 166

حكمفرما باشد، اين بايد در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر، همانطورى كه تا آخر ماانشاء الله مسلم هستيم، تا آخر هم طرز ما و طرح ما اين باشد كه بايد اين مملكت، مملكت اسلامى باشد، اين وزارتخانه‏ها بايد اسلامى باشد، اين ادارات بايد اسلامى باشد، اين بازار بايد اسلامى باشد، اين كشاورزى و نمى‏دانم كارگرى و همه اينها بايداسلامى باشد. و اگر اسلامى باشند از هيچ نبايد بترسيد. اگر مملكت شما، اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد براى اينكه اسلام غمخوار همه است اسلام غمخوار بشر است، نه همين غمخوار شما. اسلام آمده است روى غمخواريى كه به بشر دارد اينكه بشر را از اين اعوجاج‏ها و از اين انحراف‏ها و از اين امورى كه براى خود بشر تباهى مى‏آورد نجات بدهد، براى نجات ملت‏ها، همه ملت‏ها. پيغمبر اسلام غصه مى‏خوردند براى مردم، براى كفار كه اينها چرا مسلمان نمى‏شوند، چرا اينها هدايت نمى‏شوند. اسلام را از آن نترسيد و اگر اسلام تحقق پيدا بكند همه آمال و آرزوى همه شماها در اينجا و در آنجا، نه فقط اينجا، آنجا هم هست، هم اينجا و هم آنجا، همه اينها تحقق پيدا مى‏كند. اسلام همه ترقيات و همه صنعت‏ها را قبول دارد، با تباهى‏ها مخالف است، با آن چيزهائى كه تباه مى‏كند جوان‏هاى ما را، مملكت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقيات، همه تمدن‏ها موافق است. اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مى‏گويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد، نبايد مستشارها بيايند ما را اداره كنند. خودمان، ما خودمان را اداره مى‏كنيم. نبايد نظام ما را مستشارهاى آمريكائى بيايند درست بكنند. آنها كه نمى‏خواهند درست بكنند، آنها مى‏خواهند خراب بكنند. مستشارهاى آمريكا نمى‏خواهند كه ما را تعليم بدهند مى‏خواهند نگذارند ما تعليم بگيريم، ما را متوقف كنند، دانشگاه‏هاى ما را نمى‏گذارند كه درست طورى كه بايد، اداره بشود. دانشگاه وابسته است، دانشگاه وابسته شد بايد تا آخر همين باشد كه هى دستش در از باشد. وابستگى فكرى را بيرون بياوريم، خودمان را از وابستگى فكرى بيرون بياوريم كه فكرهايمان اين نباشد كه ما چيزى خودمان نداريم، هر چه هست آنجاست. اين معنا كه با تبليغات به ما تحميل شده است، تبليغات دامنه دارى كه در چند قرن كردند و اخيرا زياد شده است، به ما تحميل شده است كه خودتان هيچ چيز نيستيد و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوان‏هاى ما اين را تحميل كردند. اين جوان‏هاى ما، اين جوان‏هاى گول خورده ما خودشان را گم كردند. الان خودشان، خودشان نيستند مغز اينها شده يك مغز يا شرقى يا يك مغز غربى، بيش از اين نمى‏توانند ادارك كنند، نمى‏توانند بفهمند كه ما هم خودمان كشورى هستيم، ما هم خودمان بايد استقلالى داشته باشيم و ما خودمان هم فرهنگى بايد داشته باشيم و فرهنگ ما فرهنگ غنى است، نمى‏توانند اينها ادارك كنند و اين براى اين است كه اينقدر، از بچه اينقدرى كه توى جامعه آمده است و در ظرف اين پنجاه سال و پنجاه و چند سالى كه ما شاهدش بوديم اين بچه كوچك تا آن آخر تمام تعليم و تربيت، تعليم و تربيت فرهنگ خارجى بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است تعليم و تربيت اين بوده، وابستگى بوده. مغزهاى اين بچه‏هاى ما را از كوچكى وابسته تربيت كرده‏اند تا رسيده‏اند به جوان‏ها كه حالا

صحيفه نور ج 9 صفحه 167

مى‏بينيد كه همين جوان‏ها نمى‏توانند تفكر كنند كه ماخودمان آدميم، مى‏گويند حتما بايد يا وابسته به مثلاً فلان مملكت باشيم يا وابسته به فلان مملكت.

شما روشنفكرها رشد نداريد كه نمى‏توانيد اسلام را ادراك كنيد

اول چيزى كه بر ملت لازم است و بر دانشگاه‏ها لازم است و بر دانشكده‏ها لازم است و بر همه ملت لازم است اين است كه اين مغزى كه حالا شده است يك مغز اروپائى يا يك مغز شرقى، اين مغز را بر مى‏دارند يك مغز انسان خودمانى، انسانى ايرانى اسلامى، همانطور كه آنها شستشو كردند مغزهاى ما را، مغزهاى بچه‏هاى ما را و به جاى مغز خودشان مغز ديگرى را نشاندند، ما هم حالا عكس العمل نشان بدهيم و شستشو كنيم مغز خودمان و بچه‏هاى خودمان را و يك مغز اسلامى - انسانى جايش بنشانيم تا از اين وابستگى فرهنگى و وابستگى فكرى بيرون بيائيم. اگر ما از وابستگى فكرى بيرون بيائيم، همه وابستگى‏ها تمام مى‏شود. اينكه ما وابسته شديم، در اقتصاد وابسته هستيم، در عرض مى‏كنم كه فرهنگ وابسته هستيم، در همه چيز وابسته هستيم مبدا اين همين است كه در فكر وابسته هستيم. فكرمان نمى‏تواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غنى است، خودمان هم همه چيز داريم، يك مملكت غنى ما داريم، يك مملكتى داريم كه براى صدو پنجاه ميليون جمعيت مهياست كه اداره بكند. مع الاسف ماسى و چند ميليون هستيم و زندگيمان تباه و اين طورى است براى اينكه آنها كشاندند به اينطور، آنها مى‏خواستند نگذارند كه شما استفاده فرهنگى خودتان را بكنيد، استفاده اقتصادى خودتان را بكنيد. همه چيزمان را به هم زدند تا اينكه دست ما هميشه دراز باشد، يك دستمان طرف آمريكا دراز باشد، يك دستمان طرف شوروى دراز باشد، از اين بخواهيم و از آن بخواهيم. همه هستى ما را آنها ببرند و ما نفهميم، بلكه بسيارى از ما به اينكه دست آنها حالا كوتاه شده ناراحت بشوند، حتى از آنهائى كه مدعى روشنفكرى هستند. اين براى اين است كه فكر اين روشنفكر (همه را نمى‏گويم، بسياريشان) فكر اين الان ديگر فكر يك انسان شرقى نيست، فكر يك انسان اروپائى است. مغزش اين است، قلمش، قلم اروپائى است. اين نمى‏تواند يك كسى كه فكرش اروپائى است، فكر بكند كه ما خودمان هم يك چيزى هستيم، ما خودمان آدم هستيم. از خود آدميت خودمان را اينها منكرند، مى گويند ما، ما چيزى نيستيم، ما نرسيديم باز با آنجا. كجا نرسيديد؟ ما باز قابل اين نيستيم كه آزادى داشته باشيم اين منطق شاه بود. اخيرا هم كارتر مى‏گفت زود بوده است كه به اينها آزادى داده‏اند. او خيال مى‏كرد اصلاً آزادى - كه داده‏اند تا زود بوده است و آزادى زياد داده‏اند. اينهمه مردم فرياد مى‏كردند كه آقا به ما آزادى بدهيد، آن مرديكه مى‏گفت كه آزادى زياد به اينها داده‏اند كه اينطور شده‏اند، وقت اين نبود كه به اينها آزادى بدهند. خود اينها مى‏گفتند كه باز حالا نشده وقت اين، اصلاً ايرانى رشد ندارد كه يك كسى را تعيين كند براى وكالت. اين منطق است، منطق حالاست كه باز ايرانى‏ها رشد ندارند، خودشان نمى‏توانند سرنوشت خودشان را تعيين بكنند. چطور ايرانى‏ها رشد ندارند در صورتى كه دشمنان خودشان را، ابر قدرت‏ها را، همين زن‏ها و همين

صحيفه نور ج 9 صفحه 168

مردها ريختند و مثل زباله بيرون كردند از ايران؟ چطور اينها رشد ندارند؟ شما رشد نداريد كه رشد اينها را نمى‏توانيد ادراك كنيد. شما رشد نداريد كه نمى‏توانيد اسلام را ادراك كنيد كه اسلام بود كه زن و مرد را ريخت توى خيابان و مقابل تانك و توپ و آنهمه قدرت و همه را ريخت توى جهنم فرستاد. شماها رشد نداريد كه نمى‏توانيد بفهميد اين را، نه اينكه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خيلى هم رشد دارد، خيلى هم ادارك دارد، خوب هم مى‏فهمد. ملت ما اگر رشد نداشت اينقدر تظاهر مى‏كرد براى يك پيرمرد هفتاد و چند ساله كه خدمتگزار او بود؟ اين رشد است، اين ادراك اين است كه آن كسى كه خدمتگزار است بايد به او ارج گذاشت، بايد از او تقدير كرد. آقاى طالقانى را كه شما از او تقدير كرديد براى اينكه يك عالم عامل، يك عالمى كه به درد مردم مى‏رسيد، نه يك روشنفكر و نه يك آدم، يك شخص مثلاً دموكرات. مردم دموكرات نمى‏دانند چى است آنها هم كه مى‏دانند، مى‏فهمند كه غلط است. اين به عنوان اينكه يك عالمى بود كه به درد مردم مى‏رسيد، رنج كشيده بود براى اين مردم، حبس رفته بود براى اين مردم، خدمت كرده بود به اين مردم، رشد مردم اقتضا مى‏كرد كه از اين احترام كنند. حالا نويسنده‏ها هر چه مى‏خواهند بگويند، مردم با آن رشد خودشان ريختند به خيابان‏ها و به سر وسينه خودشان زدند و گفتند كه اين عالم و اين نايب پيغمبر مااز دنيا رفته است حالا روشنفكر هر چه مى‏خواهد بنشيند بگويد كه اين چون مثلاً در فلان جبهه بود و چون در فلان مردم آن جبهه را اصلاً نمى‏شناسند تا اين در آن جبهه چون بود از اين جهت احترام كردند. مردم اينقدر توى سر خودشان زدند، خوب، رئيس آن جبهه‏ها بميرند ببينيم كه هيچ كس فاتحه مى‏خواند برايشان. اين براى اسلام بود. مردم هياهوشان براى خداست. اينهمه خون دادند مردم براى اين بود كه مثلاً در ايران فقط چه چيز ارزان بشود؟! چه چيز گران بشود؟! براى خدا مردم اين خون را مى‏دهند. مگر عقلشان را شيطان برده است كه بيخودى خون خودشان را بدهند. آنها براى خداست. همانطورى كه انبيا براى خدا زحمت مى‏كشيدند، ملت ما براى خدا، شهادت مى‏خواهند ملت ما.ملت ما مى‏آيند مى‏گويند دعا كنيد كه ما شهيد بشويم براى اينكه شهادت را فوز مى‏دانند. شهادت را همانطورى كه اسلام فرموده است كه كسى كه شهيد مى‏شود در آنجا چه خواهد بود، چه خواهد بود. اينها رشد دارند. خيال نكنند اين آقايانى كه چهار روز رفتند به نمى‏دانم خارج و معلوم هم نيست كه درس خوانده باشند رشد مال آنهاست. و اين ملت ما با آن صراحت ذاتى خودشان، با آن روشنى فكر خودشان، با آنكه وابسته نشده اين افكارشان به افكار غير و غرب، با همان تز، با همان وضع دارند پيش مى‏روند و فكر مى‏كنند و باهمان وضع وكيل تعيين مى‏كنند و با همان وضع بعد رئيس جمهور تعيين مى‏كنند و با همان وضع باز وكلاى داراالشورى تعيين مى‏كنند. حالا اين نويسنده‏ها هر چه دلشان بخواهند بگويند. ديگر جاى اينها نيست توى اين مملكت مگر خودشان را اصلاًح كنند. اگر اينها برگردند، پيوند پيدا كنند به همين توده مردم، به همين توده زحمتكش و به همين توده بازارى و فرهنگى و عرض بكنم كه جاهاى ديگرى و دبستانى و بعد دبيرستانى و فرهنگستانى و همه اينها و اين چيزها، اگر اتصال به اينها پيدا بكنند، آنها هم مثل ساير برادرها بر حسب مقاماتى كه دارند از اين فرهنگ استفاده مى‏كنند و

صحيفه نور ج 9 صفحه 169

از اين مملكت استفاده مى‏كنند و برادر با هم هستند. اما اگر هى بگويند ملت ما حالا نمى‏شود، حالا نرسيده‏اند به آنجائى كه آزاد بشوند، حالا نرسيده‏اند به آنجائى كه مثلاً وكيل تعيين بكنند، اينها محتاج به قيم‏اند، اين همان حرفى است كه از خدا مى‏خواهد آمريكا كه نويسنده‏هاى ما بگويند مملكت ما احتياج به قيم دارد، قيم‏شان چه كسى بايد باشد؟ مستشارهاى آمريكائى؟ نمى‏فهمند اينها كه دارند چه مى‏كنند، توهين مى‏كنند، اهانت مى‏كنند به يك ملت رشيدى كه با رشد خودش كارها را به اينجا رسانده و به آخر هم مى‏رساند. اينها باز ادراك نكرده‏اند كه اين ملت چى هست و چكاره است. من اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالى همانطور كه به شما توفيق داد كه تا اينجا آمديد و موانع رفع شده‏اند، ديگر احتمال اينكه اعليحضرت آريامهر تشريف بياورند به اينجا، اين نيست و احتمال اينكه آمريكا دوباره بيايد و بخواهد به ما حكومت كند اين هم ديگر نيست، تمام شد.

من اميدوارم كه همين طور كه موانع را رفع كرديد اين پاكسازى‏ها و اين تصفيه‏ها و اين سازندگى‏ها همه با قدرت خودتان، آقايان عشاير كه در مرز هستند و در آنجا هستند با قدرت خودشان و عرض مى‏كنم كه جوان‏هاى رشيد، خودشان از مرزهاى خودشان پاسدارى كنند. همه، همه ما هم از شما اطاعت مى‏كنيم، من هم مطيع شما هستم اما همه مطيع خدا، همه ما مطيع خدا. خدا از شما مى‏خواهد كه مرزهائى كه آنجا هست و حالا ژاندارمرى خيلى قوى نيست در آنجا يا ارتش خيلى قوى نيست در آنجا، لكن جوان‏هاى شما قوى هستند، اى عشاير! شما آن سرحدات را حفظ بكنيد نگذاريد اين اشخاص از خارج بيايند اسلحه بدهند يك وقت خداى نخواسته يك غائله‏اى آنجا هم پيدا بشود. خودتان حفظ بكنيد، كمك كنيد به دولت و همين طور شما آقايان هر جا هستيد كمك كنيد به اين نهضت، نهضت را حفظش بكنيد تا انشاء الله مطالب به آخر برسد. يك مملكت اسلامى پاكيزه، اسلامى كه نه هروئين در آن باشد، نه مشروبات در آن باشد، نه اين مراكز فساد باشد، اين مراكزى كه به تباهى كشيد جوان‏هاى ما را. يك مملكت صحيح آرام دلپسند با رفاه و دلگرم باشد و من دعاگوى همه تان هستم و خدمتگزار به همه‏تان.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها