پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:14 AM
بيانات امام خمينى در جمع رؤسا و سرپرستهاى ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها
تكرار و تلقين، يك روش موثر قرآنى براى تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من مطالبى كه مىخواهم عرض كنم، مطالب تازهاى نيست، شما هم اين مطالب را مىدانيد لكن در گرفتارىها، هر كس گرفتار است، بايد گرفتارى خودش را تكرار كند. ممكن است در اين تكرارها گاهى يك وضعى پيش بيايد كه به واسطه آن وضع تاثيراتى داشته باشد. شما مىدانيد كه قرآن كتاب معجزه است و در عين حال در قرآن راجع به مسائل، تكرار زياد است، البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده است اما براى اينكه براى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى، مسائلى كه براى ساختمان انسان است نمىشود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است، تلقين با يك دفعه درست نمىشود، بايد اگر بخواهيد يك بچهاى را شما تربيت بكنيد، بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش اينها به طورى كه در قلب او نقش ببندد.
به تباهى كشانيدن نسل جوان طبق نقشههاى دقيق استعمار
مسائلى كه من مكررا عرض كردم و حالا هم تكرار است اين است كه گرفتارى ما در طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير اين بود كه آنى كه به ميدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ريزى شده بود، برنامه داشت، همين طور خود به خود واقع نمىشد و هر جا را شما ملاحظه كنيد اگر درست مطالعه بشود، انسان مىبيند كه يك برنامه خاصى است براى يك مقصد خاص. از اولى كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كودتا را كرد (كه شايد شماها يادتان نباشد، اكثرا يادتان نيست شايد بين شما كسى باشد يادش باشد، لكن من يادم هست و شاهد قضايا بودم) از اول، به تدريج البته، نه يكدفعه، آنوقتى كه آمد ابتدا شروع كرد همان مقدس بازىها كه پسرش در مىآورد و سالوسى را آن هم شروع كرد. مثلاً در يك محرمى من يادم است كه گفتند كه همه تكاياى تهران را اين رفته ديدن كرده، شركت كرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغى و همه اينها را داشتند تا كم كم وقتى مستقر شد، پايش محكم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس اين طورى بود كه آقاى صدوقى يك مجلس
داشتند قبل از اذان صبح شروع مىشد، اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال مىدهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكى يكى جلويش را گرفت، شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يك درسى مىگفتم، يك عده چند نفرى بودند، يك روز كه رفتم يك نفر بود اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات. طلبههاى مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور كه مىگفتند فرار مىكردند به باغات مىرفتند و آخر شب آنوقتها مىآمدند و بنابراين بود كه اين لباس بكلى خلع بشود و آنها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيرى كردند. در دانشگاهها كه بعدها هم باز در زمان اين بدتر از او شد، اينطور عمل نكردند كه يك جور، با شيطنت بيشتر و اخيرا هم در حوزههاى ما باز با يك شيطنت ديگر. در دانشگاهها دنبال اين بودند كه آنهائى كه مىخواهند بچهها را تربيت كنند، اشخاصى باشند كه تربيتى كه مىكنند تربيت نباشد، عقب راندن باشد و از حيث اخلاق هم تربيت اخلاقى نباشد به آن معنائى كه ما مىگوئيم، تربيت اسلامى توى كار نباشد، بلكه تبليغاتى باشد كه اين جوانهاى ما را تباه كند. (برنامه آنكه از رويهمرفته مسائل كه حالا آدم بخواهد بگويد، يك محتاج به يك كتابى است) برنامه اين بود كه اين دو قشرى كه ممكن بود كه براى يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قشرها هم دنبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طورى كه شايسته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت از باب اينكه اختيار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانهها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزهها را، و در قشر فرهنگ كه اختيارات را دستشان گرفته بودند مىخواستند كه باز، اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خودشان بلكه دلخواه آنهائى كه مىخواهند استفاده از ما بكنند قرار بدهند و اين دو تا قوهاى كه به منزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند و كسى پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتى بكند يا يك چيزى بنويسد.
رويهمرفته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهائى كه در آن زمان انجام مىگرفت در زمان اين پدر و پسر (در زمان پسر شايد بيشتر) در يك معنا مشترك بود و آنكه جوانها را بكشند به غير آنطورى كه بايد تربيت بشوند. اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بكنيم كه بدون نقشه قضيه اينطور بشود كه آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ايران باز باشد، و اينقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكى مراكز فساد، هر جورى كه جوان مىپذيرد براى آن فراهم كنند و دامن بزنند. نمىتوانيم ما باورمان بيايد كه اين مجلهها و اين مطبوعات، اين مجلههائى كه هم جوان وقتى چشمش بيفتد به آن و هم وقتى بخواند، جوان است و به تباهى كشيده مىشود، اين بدون اينكه نقشهاى باشد و اينها من باب اتفاق اينجور شده باشد. مساله اينها نيست. يك طرحى بوده است كه جوانهاى ما را، آنهائى كه مىخواهند، مىتوانند تربيت كنند، آنها را يك جورى كنند كه نتوانند، ازشان قدرت تربيت را بگيرند، يا اشخاصى را كه خودشان مىخواهند، در دانشگاهها و در دبيرستان و آنجا بگذارند به آنطورى كه مىخواهند تربيت كنند و از آن طرف تمام راههاى تعيش را به روى جوانها باز كنند كه هر
ساعتى كه اين بخواهد يك عيش و نوشى بكند برايش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبليغات هم بكنند و عرض كنم اعلام هم بكنند و اينها را بكشند به طرف آن. نتيجه چى مىشد؟ نتيجه اين مىشد كه اين نسل جوانى كه بايد براى اين كشور مفيد باشد، اين نسل جوان بى تفاوت باشد نسبت به مسائل جدى. يك مغزى كه دنيال اين رفت كه موسيقى گوش كند (موسيقى كه الان هم قلمها هست كه خير، موسيقى يك چيزى مثلاً تربيتى است) يك مغزى كه دنبال اين رفت كه موسيقى گوش كند و عادت به اين كرد، اين مغز مريض مىشود، اين نمىتواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حال دارد مىگذرد، چه مىگذرد در آن، ديگر دنبال اين نيست، مثل يك آدم هروئينى مىماند. اينهائى كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مىكند منجمله همينهائى كه، مثلاً سينماهائى كه اينها درست كرده بودند، تاترهائى كه اينها درست كرده بودند، اينها تمام يك نقشهاى بوده است كه ما را، جوانهاى ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جديشان فكر بكنند، توى ذهنشان هم نيايد همچو فكرى، همه چيز هم براى آنها فراهم كردند، همه جور هم فراهم كردند. خوب جوان هم وقت جوانىاش است و وقتى عيش و نوش برايش فراهم باشد كشيده مىشود به آنجا. اينهمه نقشهها اين بود كه از آن طرف نيروهائى كه مىتوانند تربيت كنند جوانها را، يا از بين ببرند يا لااقل محدودش كنند و يك طورش كنند كه روى همان مسائل آنها فكرها به كار بيفتد و از آن طرف باز به اين قانع نشدند، جوانها را از راههاى ديگر، باز كردن مراكز فساد و فحشا و همه چيز، اينها را به تباهى بكشند با صورتهاى مختلف، با وضعهاى مختلف، با برنامههاى مختلف كه همه شركت در اين معنا داشتند كه ما از آن چيزى كه هستيم تهى بشويم، مغزهاى ما از آنى كه هست تهى بشود، به جاى مغز آدم جدى يك مغز لهو و لعبى جايش بنشيند، يا يك مغز غربى جايش بنشيند. آن مقدار از آزادى كه براى مملكت ما در اين زمانها بود، اين آزادىهاى تباهىآور بود، آزادند كه شرب خمر كنند، آزادند قمار كنند، آزادند لب دريا زن و مرد با هم بريزند به جان هم، آزادند كه در اين مراكز فساد بروند، اينها آزادند. آنهائى كه آزاد نبود، آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملكت بنويسند، آزاد نيستند يك كلمه راجع به او بگويند. اين آزاد زنان وآزاد مردان، درست مىگفت اما آزادى چى بود؟ آن بود كه آنها مىخواستند كه من از آن تعبير مىكنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى. اينها نقشه بوده است، نه اين است كه همين طورى، مغز خود اين پدر و پسر هم آنقدرها كار نمىكرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند اينها يك چيزهائى بوده است كه مفكرها، آنهائى كه در اين امور نقشه دارند، در اين امور تحصيل كردند، اينها طرح مىكردند و چى مىكردند، آنوقت يك كسى هم براى اين كتاب مىنوشت اسمش را هم مىگذاشت مثلاً تمدن بزرگ اسم چى و آن لاطائلها را مىنوشت براى اغفال ما و براى اينكه مردم را خيال كند كه نه الحمدلله ما ديگر، اگر يكى، دو سال ديگر ايشان باشند، ديگر اينجا مىشود ژاپن، ديگر مملكت ما مىشود ژاپن كه ادعايش هم همين بود كه ما به همين زودى، همين زودى ما جزو ابرقدرتها مىشويم. اين مغز خود اين كار نمىكرد، نقشهاى بود كه آنها مىدادند و چى مىدادند و آنهائى كه اطراف بودند و - عرض مىكنم كه - داشتند در اطراف و آنها هم براى او مىنوشتند و
براى او مىگفتند و ترويج مىكردند.
بروز يك تحول روحى به دست خداوند تعالى براى نجات ملت ايران
اين اجمالى است از اين تفسير پنجاه سال كه موفق هم خوب شدند و جوانهاى ما را هم خوب تباه كردند و اگر چنانچه به اين منوال مىرفت، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چيز، لكن خداوند خواست كه به داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوقالطبيعه، هيچ قدرتى نمىتوانست يك همچو كارى را، يك همچو چيزى كه در ظرف پنجاه و چند سال اقلا و به حسب واقع در طول تاريخ، اين مملكت را به يك جور ديگر درست كرده بودند، اين مرد و زن را يك جور ديگرى درستشان كرده بودند و تربيت كرده بودند، همچو تحولى كه الان هر جا برويد مىبينيد كه انسانهايش غير آن انسانهايند كه بودند. همين جوانهايى كه آنوقت كشيده مىشدند طرف شميران و آن قضاياى شميران، حالا كشيده مىشوند طرف جاهائى كه جهاد سازندگى است، همين، همين جوانها، همان زنهائى كه آن وقت كه هيچ بى تفاوت بودند راجع به كشور خودشان، راجع به همه چيز، همينها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مىتوانند انجام وظيفه بكنند.
اين يك تحول روحى بود كه با دست تبارك و تعالى و اراده خداى تبارك و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شديم از يك صورتى كه آنطور بود، به يك صورت ديگرى. از آمريكا يك عده جوان چند روز، چند وقت پيش از اين آمده بودند كه ما آمديم براى جهاد سازندگى. اين يك تحولى است، جوان در امريكا براى عرض بكنم كه بيايد از آنجا راه بيفتد كه برود توى دهات اينجا براى جهاد سازندگى. من به آنها گفتم كه شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمىتوانيد مثل رعيتها برويد و كار بكنيد و شما يك جور ديگر زندگى كرديد اما اين را بدانيد كه وقتى اين رعيت، اين كشاورز ديد از آمريكا يك عده محصل، يك عده مهندس، يك عده دكتر آمدند توى صحرا مثلاً كجا مشغول شدند به درو، اين قدرت فوقالعادهاى به آنها مىدهد يعنى آنها اميدوار مىشوند به مملكت خودشان، اميدوار مىشوند به عرض مىكنم كه نظام خودشان. آن قدرتى كه آنها دارند و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت، شش ساعت كار مىكنند، اينكه شما حالا آمديد و رفتيد و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مىكنند. آنى كه يك جريب زمين را درو مىكرد حالا دو جريب زمين را درو مىكند، ضميمه كنيد به اينكه وقتى چشم اين كشاورزها بيفتد كه يك عده زن از توى خانههايشان در آمدند (كسانى كه خوب هيچ وقت اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگى و بروند با رعيتها شركت كنند در چيز) وقتى كه ببينند اينها كه يك همچو جمعيتى زنها آمدند برايشان دارند كمك مىكنند، اين ارزشش پيش آنها خيلى زياد است، واقع ارزش هم زياد است ولو كارش كم است، نمىتواند يك زن يك كار مثبت زيادى انجام بدهد لكن ارزش زياد است. كارهائى كه الان مىشود، كارهاى ارزش دارى است. در نظر من بسيار بعضى از اين كارها ارزش دار است ولو كم باشد ارزشش زياد است يعنى كمكم اين اسباب اين مىشود كه زياد بشود اين و موج پيدا
بكند و سرتاسر كشور را بگيرد.
امدادهاى غيبى الهى عاملى جهت پيروزى
شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگى مثبت انجام بدهيد، شما مواجه هستيد با يك فرهنگى كه فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غير، تحميل به ما بوده است. وقتى مواجه با اين هستيد و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم اين خودش يك تحولى است، يك چيزى است كه خدا اين كار را انجام داده است و من از باب اينكه كارها دارد به يك وضع غير عادى انجام مىگيرد، اگر ما اين قدرت را، ملت، ملت ما اين قدرت را شكست داد، اين يك امر عادى نبود كه ما حساب كنيم كه يك امر عادى بود - و ما جمع شديم يك ما مگر مىتوانستيم؟ اين يك امر مهمى كه خداوند براى ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را منصرف كرد از اينكه با فشار عمل كنند. شما خيال كرديد كه اگر اينها مىخواستند با فشار عمل كنند و طيارهها را از بالا و عرض مىكنم كه چيزهاى ديگر را از پائين و قواى انتظامى و كذا، ما مىتوانستيم به اين زودى كارمان را انجام بدهيم؟ اگر هم مىشد مثل افغانستان مىشد كه حالا آن بيچارهها مبتلا هستند. اما كار يك كارى بود كه بزرگترها ترسيدند، خدا نصر، گاهى نصر به رعب است. در اسلام اينطور بوده است كه گاهى پيغمبر اسلام را نصر مىداد خدا به اينكه طرف مقابل مىترسيد، شايد توى ذهنشان مىآمد كه اين عربها ما را مىخورند.اين اينطور بود، اينطور به نظرشان وحشتناك مىآمد، يك وقت مىديدى كه يك گروه زيادى در مقابل چند نفر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مىكردند. اين نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء مىشد به اينكه خوب ملت ما را چه مىكند؟ همين جا اينطور بود، اين بزرگهايشان ترسيدند و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دستجاتى كه مال آنها بود به ما، اين يك امر عادى نبود كه يك وقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هوائى و نيروى نمىدانم چى و همه اينها متصل شدند يك وقت به خود مردم و كار را آسان كرد. نتوانستند، آنطورى كه به ما گفتند، بختيار وقتى كه مىخواسته برود امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتى كه روز، حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نداشتيم از چيزى، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابانها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود يعنى همه قواى انتظاميه با جهازاتشان بيايند و خيابانها را بگيرند و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شبش كودتا كنند و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست، ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم، اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بيائيد بيرون و مردم آمدند بيرون، آن خنثى شد. آن نقشهاى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانكهايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد، اين هم يك كار غيبى
بود، يك كار الهى بود، هيچ كار بشر اينها نبوده، همه يك كارهائى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.
مسؤوليت سنگين و شريف تعليم و تربيت، تداوم رسالت انبيا جهت هدايت انسان
و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعى كه داريد، يعنى شماها يك شغل بسيار شريفى داريد، يعنى شغل آدم سازى، يعنى شغل انبيا، همه انبيا از اول تا آخر يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند، براى آدم سازى آمده بودند، براى هدايت آمده بودند اين شغل را الان شما داريد كه شغل انبياست چنانچه شغلى هم كه آقايان دارند همين شغل است همان مقدارى كه شغل شريف شماست و شغل انبياست، مسؤوليتتان زياد است و مسؤوليت انبياست منتها انبيا مسوول بودند و با قدرتى كه داشتند انجام دادند وظايفشان را و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدرى كه مىتوانيم، آقايان در محيط خودشان، شما در محيط خودتان اين شغلى كه آدم سازى است، آدم سازى كنيد، متبدل كنيد اين جوانهائى كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مىآيد براى ما، از بيرون مىآيد اما آنهائى مىآيد كه تباه مىكند ما را. آنها هيچ وقت يك مطلبى كه براى ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمىدهند، آنها هر كارى بكنند يك كارى انجام مىدهند كه براى ما مفيد نباشد يا مضر باشد. اين بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقى را كنار گذاشتيم و هى رفتيم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنى كه آنها دارند، آنى كه به ما مىدهند. اگر آنى كه آنها داشتند بسيار خوب، آنها در جهات طبيعى جلو هستند اما آنى كه به ما تحويل مىدهند، آن مستشارى كه مىآيد اينجا مىخواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمىخواهد براى ما فرهنگ درست كند، اين مىخواهد يك فرهنگ غربى براى ما درست كند كه در خدمت غرب باشد. آن مستشارى هم كه مىآيد نظامى را مىخواهد درست كند آن هم به - يك نظامى مىخواهد درست كند كه در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمين؟! در خدمت ملت باشد؟! آن مىخواهد يك چيزى درست بكند كه اگر همه چيز ما را هم بردند يا مويد باشد، يا كار نداشته باشد. هر چه از غرب براى ما مىآيد، يا از شرق براى ما مىآيد كه سوغات براى ما مىآورند آنهائى است كه ما را تباه كرده است و مىكند.
ما با تربيت و فرهنگ استعمارى مخالفيم، نه با علوم و مظاهر تمدن
ما مخالف با ترقيات نيستيم. يكى از تبليغاتى كه بعد از زمان همين محمدرضا از آن اوايل كه وقتى ديد در قم يك شورشى شد، يك جنبشى شد، اين در صحبتهايش كرد كه اين آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اينها مىگويند ما الاغ سوارى مىخواهيم. در يكى از نطقهايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه دارى مىزنى همين وقتى است كه بعضى مراجع ما با طياره رفتند به مشهد، چطور تو مىگويى ما الاغ سوارى مىخواهيم؟ ترويج مىكردند يعنى تبليغ مىكردند براى اينكه اين فعاليتى كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند و آن فعاليت كه ممكن
است جوانها داشته باشند فلج بكنند و آن فعاليتى كه ممكن است معلمين و - عرض مىكنم كه - دانش آموزها داشته باشند فلج كنند. حالا كه مادر يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها بحمدالله رفتند، ديگر تمام شد كارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا كه نوبت به شما رسيده است و شما سرپرستى مىخواهيد بكنيد از فرهنگ، بايد حالا توجهتان در اين باشد كه آنى كه آنها به ما مىخواهند تحويل بدهند تحويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمىگويم من تمدن آنها را تحويل نگيريد، آنى كه آنها مىخواهند به ما بدهند تمدن نيست. آن، آنى است كه تباه مىكند ما را، آن همان تمدنى است كه دروازه تمدن به ما مىداد، آن همان است. چه بود؟ هر جايش برويد خراب است. الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته، پشت اين سد همه چيز خراب است. خوب، نمىتوانند انجام بدهند، اين بايد با كمك همه قشرها انجام بگيرد، يعنى هر كس مشغول هر كارى هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمىگويم شما بايد برويد مثلاً يك اداره ماليه را درست بكنيد، نه اين درست نمىشود، شما بايد در فرهنگ كه هستيد، فرهنگ را خوب انجام بدهيد، وظيفه هر شخص، وظيفه خودش را در آن پستى كه دارد خوب انجام بدهد و دو چشمى هم مواظب اين باشد كه كلاه غربى سرش نرود، ما بازى خور هستيم.
كلمه اسلام جامع تمامى ارزشهاى انسان ساز
يكى از خبرنگارها آمد گفت كه (همين چند روز پيش از اين) در يك مصاحبه گفت كه شما چرا مىگوئيد كه جمهورى اسلامى و حتى دموكراتيكش هم از پهلويش بر مىداريد؟ گفتم اولا اينكه (آنكه به او گفتم) اولا اينكه اين دموكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده است، ارسطو يك جور تفسير كرده است، الان هم كه ما هستيم، غربىهاى سابق يك جور تفسير مىكردند، غربىهاى لاحق يك جور، شوروى يك جور تفسير مىكند. ما وقتى يك قانون مىخواهيم بنويسيم، بايد صريح باشد و معلوم. يك لفظ مشتركى كه هر كس يك جورى به يك طرف مىكشدش، ما نمىتوانيم استعمالش كنيم و ثانيا - ما اين را ديگر به شما - عرض مىكنم كه - ما مثل مار گزيدهاى كه از افسار، از ريسمان سفيد و سياه مىترسد است، ما مار گزيده هستيم، ما از غرب بد ديديم، تباه كردند ما را اينها، حالا ما باز بيائيم همان لفظى كه غربى دلش مىخواهد، تحميل به ما بكند، ما مىترسيم از اين. ما خودمان لفظ داريم چه داعى داريم به اينكه برويم و ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مىشويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزى، تهى است از دموكراتيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتى اسلام را گفتيم، همه چيز در آن هست، آنى كه ما مىخواهيم هست در آن، آنى كه ملت مىخواهد هست در آن. اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهى است از اين، ما مىخواهيم يك چيزى هم پهلويش بگذاريم. و ما ناراحت مىشويم از اينكه شما خيال كنيد كه ما نداريم چيزى و بايد حتما از خارج وارد بكنيم آنى كه از خارج وارد مىكنند آنهائى است كه براى ما مضر است و آنهائى هم، بيچارههائى هم كه مبتلاى به اين مرض هستند و قلم را دستشان مىگيرند و هى مىنويسند، هى
مىنويسند، هى مىنويسند، اينها هم مريض شدهاند از بس كه به آنها تزريق شده است. از بچگى رفتند به خارج، آنجا و در آن محيط بزرگ شدند، نه آن محيطى كه آنها هستند، يك محيطى كه براى ما تهيه شده است. بدبختى اين است كه ما در خارج هم كه مىرويم در يك محيطى كه آنها تربيت مىشوند آنطور نيست براى ما، حتى آن ديپلمهايى كه به ما مىدهند، غير از آنى است كه به آنها مىدهند، آن درسى كه به ما مىدهند، فرق دارد با آنكه مىدهند. درسى كه به ما مىدهند درس استعمارى است، درس ممالك استعمارى است، ديپلمش هم ديپلم مملكت استعمارى است. براى ما يك جور ديگر وضع هست و براى خودشان يك وضع ديگرى. اين بيچارهها در آنجا در يك محيط استعمارى يعنى جائى كه براى استعمار مىخواهند افراد را تربيت كنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصيل هم كرده باشند، اين طورى. اگر هم مثل بسيارىشان كه تحصيل هم نكردند فقط رفتند رود سن آب شنا بكنند (به ما مىگفتند كه فرات، به آنها مىگفتند رود سن) اينها حالا آمدند اينجا نشستند و توى اطاقهايشان نشستند و خوب يك مقالهاى كه بايد بنويسند، توى روزنامه هم يك مقالهاى را بنويسند يك اسمى هم پيدا بكنند. هى از اين چيزها بر مىدارند مىنويسند، از همان حرفهائى كه ياد گرفتند و ديكته كردند و به آنها دادند، نمىگذارند كه اين ملت به حال خودش باشد، خودش را پيدا بكند، بفهمد كه خودش جزو عالم است، اين طرف دنيا و اين شرق هم جزو يك ممالك مترقى بوده است و ما به اين حال رسانديم آن را و غربىها ما را به اين حال رساندند. كتاب شيخ الرئيس حالا هم شايد در دانشگاههاى آنها تدريس مىشود، استفاده از آن مىشود. ما آن چيزى كه داشتيم كنار گذاشتيم، آن چيزى هم كه آنها داشتند نتوانستيم پيدا بكنيم. يك لى فروش از كار در آمديم، يك چيزى كه نه شرقى نه غربى و نه اسلامى و نه اروپائى، هيچى، بله شرقى هستيم، به معناى همان شرقى استعمارى. غربى هم هستيم، به همان غربى استعمارى. از اين بايد بيرون بيائيم. مادامى كه اين مرض را ما داريم، اين مرض نمىگذارد يك حال صحتى براى ما پيدا بشود، از اين مرض بايد بيرون بيائيم ما در سهم خودمان، آقايان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان كه كارتان حساس و مسؤوليت زياد. تربيت، يك تربيت صحيح بايد بشود، برنامهها يك برنامههاى صحيح بايد بشود و ما با همه علوم و با همه ترقيات موافقيم الا آنهائى كه با اسم ترقى آوردند اينجا، به اسم آزادى آوردند اينجا براى تباه كردن ما، ما آنش را مخالف هستيم.
انشاء الله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد، حالايى كه مملكت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. اين جوان ها، جوانهايى، بچههائى كه پيش شما، اين جوانهايى كه مىآيند، اينها فرزندان شما هستند يك تربيت با محبت و همانطورى كه فرزند خودتان رامىخواهيد تربيت بكنيد، اينها را هم همانطور انشاء الله تربيت كنيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته