0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:14 AM

 

صحيفه نور ج 9 صفحه 153

تاريخ: 27/6/58

بيانات امام خمينى در جمع رؤسا و سرپرست‏هاى ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها

تكرار و تلقين، يك روش موثر قرآنى براى تربيت انسان‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من مطالبى كه مى‏خواهم عرض كنم، مطالب تازه‏اى نيست، شما هم اين مطالب را مى‏دانيد لكن در گرفتارى‏ها، هر كس گرفتار است، بايد گرفتارى خودش را تكرار كند. ممكن است در اين تكرارها گاهى يك وضعى پيش بيايد كه به واسطه آن وضع تاثيراتى داشته باشد. شما مى‏دانيد كه قرآن كتاب معجزه است و در عين حال در قرآن راجع به مسائل، تكرار زياد است، البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده است اما براى اينكه براى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى، مسائلى كه براى ساختمان انسان است نمى‏شود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است، تلقين با يك دفعه درست نمى‏شود، بايد اگر بخواهيد يك بچه‏اى را شما تربيت بكنيد، بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش اينها به طورى كه در قلب او نقش ببندد.

به تباهى كشانيدن نسل جوان طبق نقشه‏هاى دقيق استعمار

مسائلى كه من مكررا عرض كردم و حالا هم تكرار است اين است كه گرفتارى ما در طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير اين بود كه آنى كه به ميدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ريزى شده بود، برنامه داشت، همين طور خود به خود واقع نمى‏شد و هر جا را شما ملاحظه كنيد اگر درست مطالعه بشود، انسان مى‏بيند كه يك برنامه خاصى است براى يك مقصد خاص. از اولى كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كودتا را كرد (كه شايد شماها يادتان نباشد، اكثرا يادتان نيست شايد بين شما كسى باشد يادش باشد، لكن من يادم هست و شاهد قضايا بودم) از اول، به تدريج البته، نه يكدفعه، آنوقتى كه آمد ابتدا شروع كرد همان مقدس بازى‏ها كه پسرش در مى‏آورد و سالوسى را آن هم شروع كرد. مثلاً در يك محرمى من يادم است كه گفتند كه همه تكاياى تهران را اين رفته ديدن كرده، شركت كرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغى و همه اينها را داشتند تا كم كم وقتى مستقر شد، پايش محكم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس اين طورى بود كه آقاى صدوقى يك مجلس

صحيفه نور ج 9 صفحه 154

داشتند قبل از اذان صبح شروع مى‏شد، اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال مى‏دهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكى يكى جلويش را گرفت، شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يك درسى مى‏گفتم، يك عده چند نفرى بودند، يك روز كه رفتم يك نفر بود اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات. طلبه‏هاى مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور كه مى‏گفتند فرار مى‏كردند به باغات مى‏رفتند و آخر شب آنوقت‏ها مى‏آمدند و بنابراين بود كه اين لباس بكلى خلع بشود و آنها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيرى كردند. در دانشگاه‏ها كه بعدها هم باز در زمان اين بدتر از او شد، اينطور عمل نكردند كه يك جور، با شيطنت بيشتر و اخيرا هم در حوزه‏هاى ما باز با يك شيطنت ديگر. در دانشگاه‏ها دنبال اين بودند كه آنهائى كه مى‏خواهند بچه‏ها را تربيت كنند، اشخاصى باشند كه تربيتى كه مى‏كنند تربيت نباشد، عقب راندن باشد و از حيث اخلاق هم تربيت اخلاقى نباشد به آن معنائى كه ما مى‏گوئيم، تربيت اسلامى توى كار نباشد، بلكه تبليغاتى باشد كه اين جوان‏هاى ما را تباه كند. (برنامه آنكه از رويهمرفته مسائل كه حالا آدم بخواهد بگويد، يك محتاج به يك كتابى است) برنامه اين بود كه اين دو قشرى كه ممكن بود كه براى يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قشرها هم دنبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طورى كه شايسته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت از باب اينكه اختيار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانه‏ها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزه‏ها را، و در قشر فرهنگ كه اختيارات را دست‏شان گرفته بودند مى‏خواستند كه باز، اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خودشان بلكه دلخواه آنهائى كه مى‏خواهند استفاده از ما بكنند قرار بدهند و اين دو تا قوه‏اى كه به منزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند و كسى پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتى بكند يا يك چيزى بنويسد.

رويهمرفته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهائى كه در آن زمان انجام مى‏گرفت در زمان اين پدر و پسر (در زمان پسر شايد بيشتر) در يك معنا مشترك بود و آنكه جوان‏ها را بكشند به غير آنطورى كه بايد تربيت بشوند. اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بكنيم كه بدون نقشه قضيه اينطور بشود كه آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ايران باز باشد، و اينقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكى مراكز فساد، هر جورى كه جوان مى‏پذيرد براى آن فراهم كنند و دامن بزنند. نمى‏توانيم ما باورمان بيايد كه اين مجله‏ها و اين مطبوعات، اين مجله‏هائى كه هم جوان وقتى چشمش بيفتد به آن و هم وقتى بخواند، جوان است و به تباهى كشيده مى‏شود، اين بدون اينكه نقشه‏اى باشد و اينها من باب اتفاق اينجور شده باشد. مساله اينها نيست. يك طرحى بوده است كه جوان‏هاى ما را، آنهائى كه مى‏خواهند، مى‏توانند تربيت كنند، آنها را يك جورى كنند كه نتوانند، ازشان قدرت تربيت را بگيرند، يا اشخاصى را كه خودشان مى‏خواهند، در دانشگاه‏ها و در دبيرستان و آنجا بگذارند به آنطورى كه مى‏خواهند تربيت كنند و از آن طرف تمام راه‏هاى تعيش را به روى جوان‏ها باز كنند كه هر

صحيفه نور ج 9 صفحه 155

ساعتى كه اين بخواهد يك عيش و نوشى بكند برايش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبليغات هم بكنند و عرض كنم اعلام هم بكنند و اينها را بكشند به طرف آن. نتيجه چى مى‏شد؟ نتيجه اين مى‏شد كه اين نسل جوانى كه بايد براى اين كشور مفيد باشد، اين نسل جوان بى تفاوت باشد نسبت به مسائل جدى. يك مغزى كه دنيال اين رفت كه موسيقى گوش كند (موسيقى كه الان هم قلم‏ها هست كه خير، موسيقى يك چيزى مثلاً تربيتى است) يك مغزى كه دنبال اين رفت كه موسيقى گوش كند و عادت به اين كرد، اين مغز مريض مى‏شود، اين نمى‏تواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حال دارد مى‏گذرد، چه مى‏گذرد در آن، ديگر دنبال اين نيست، مثل يك آدم هروئينى مى‏ماند. اينهائى كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مى‏كند منجمله همين‏هائى كه، مثلاً سينماهائى كه اينها درست كرده بودند، تاترهائى كه اينها درست كرده بودند، اينها تمام يك نقشه‏اى بوده است كه ما را، جوان‏هاى ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جديشان فكر بكنند، توى ذهن‏شان هم نيايد همچو فكرى، همه چيز هم براى آنها فراهم كردند، همه جور هم فراهم كردند. خوب جوان هم وقت جوانى‏اش است و وقتى عيش و نوش برايش فراهم باشد كشيده مى‏شود به آنجا. اينهمه نقشه‏ها اين بود كه از آن طرف نيروهائى كه مى‏توانند تربيت كنند جوان‏ها را، يا از بين ببرند يا لااقل محدودش كنند و يك طورش كنند كه روى همان مسائل آنها فكرها به كار بيفتد و از آن طرف باز به اين قانع نشدند، جوان‏ها را از راه‏هاى ديگر، باز كردن مراكز فساد و فحشا و همه چيز، اينها را به تباهى بكشند با صورت‏هاى مختلف، با وضع‏هاى مختلف، با برنامه‏هاى مختلف كه همه شركت در اين معنا داشتند كه ما از آن چيزى كه هستيم تهى بشويم، مغزهاى ما از آنى كه هست تهى بشود، به جاى مغز آدم جدى يك مغز لهو و لعبى جايش بنشيند، يا يك مغز غربى جايش بنشيند. آن مقدار از آزادى كه براى مملكت ما در اين زمان‏ها بود، اين آزادى‏هاى تباهى‏آور بود، آزادند كه شرب خمر كنند، آزادند قمار كنند، آزادند لب دريا زن و مرد با هم بريزند به جان هم، آزادند كه در اين مراكز فساد بروند، اينها آزادند. آنهائى كه آزاد نبود، آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملكت بنويسند، آزاد نيستند يك كلمه راجع به او بگويند. اين آزاد زنان وآزاد مردان، درست مى‏گفت اما آزادى چى بود؟ آن بود كه آنها مى‏خواستند كه من از آن تعبير مى‏كنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى. اينها نقشه بوده است، نه اين است كه همين طورى، مغز خود اين پدر و پسر هم آنقدرها كار نمى‏كرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند اينها يك چيزهائى بوده است كه مفكرها، آنهائى كه در اين امور نقشه دارند، در اين امور تحصيل كردند، اينها طرح مى‏كردند و چى مى‏كردند، آنوقت يك كسى هم براى اين كتاب مى‏نوشت اسمش را هم مى‏گذاشت مثلاً تمدن بزرگ اسم چى و آن لاطائل‏ها را مى‏نوشت براى اغفال ما و براى اينكه مردم را خيال كند كه نه الحمدلله ما ديگر، اگر يكى، دو سال ديگر ايشان باشند، ديگر اينجا مى‏شود ژاپن، ديگر مملكت ما مى‏شود ژاپن كه ادعايش هم همين بود كه ما به همين زودى، همين زودى ما جزو ابرقدرت‏ها مى‏شويم. اين مغز خود اين كار نمى‏كرد، نقشه‏اى بود كه آنها مى‏دادند و چى مى‏دادند و آنهائى كه اطراف بودند و - عرض مى‏كنم كه - داشتند در اطراف و آنها هم براى او مى‏نوشتند و

صحيفه نور ج 9 صفحه 156

براى او مى‏گفتند و ترويج مى‏كردند.

بروز يك تحول روحى به دست خداوند تعالى براى نجات ملت ايران

اين اجمالى است از اين تفسير پنجاه سال كه موفق هم خوب شدند و جوان‏هاى ما را هم خوب تباه كردند و اگر چنانچه به اين منوال مى‏رفت، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چيز، لكن خداوند خواست كه به داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوق‏الطبيعه، هيچ قدرتى نمى‏توانست يك همچو كارى را، يك همچو چيزى كه در ظرف پنجاه و چند سال اقلا و به حسب واقع در طول تاريخ، اين مملكت را به يك جور ديگر درست كرده بودند، اين مرد و زن را يك جور ديگرى درستشان كرده بودند و تربيت كرده بودند، همچو تحولى كه الان هر جا برويد مى‏بينيد كه انسان‏هايش غير آن انسان‏هايند كه بودند. همين جوان‏هايى كه آنوقت كشيده مى‏شدند طرف شميران و آن قضاياى شميران، حالا كشيده مى‏شوند طرف جاهائى كه جهاد سازندگى است، همين، همين جوان‏ها، همان زن‏هائى كه آن وقت كه هيچ بى تفاوت بودند راجع به كشور خودشان، راجع به همه چيز، همين‏ها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مى‏توانند انجام وظيفه بكنند.

اين يك تحول روحى بود كه با دست تبارك و تعالى و اراده خداى تبارك و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شديم از يك صورتى كه آنطور بود، به يك صورت ديگرى. از آمريكا يك عده جوان چند روز، چند وقت پيش از اين آمده بودند كه ما آمديم براى جهاد سازندگى. اين يك تحولى است، جوان در امريكا براى عرض بكنم كه بيايد از آنجا راه بيفتد كه برود توى دهات اينجا براى جهاد سازندگى. من به آنها گفتم كه شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمى‏توانيد مثل رعيت‏ها برويد و كار بكنيد و شما يك جور ديگر زندگى كرديد اما اين را بدانيد كه وقتى اين رعيت، اين كشاورز ديد از آمريكا يك عده محصل، يك عده مهندس، يك عده دكتر آمدند توى صحرا مثلاً كجا مشغول شدند به درو، اين قدرت فوق‏العاده‏اى به آنها مى‏دهد يعنى آنها اميدوار مى‏شوند به مملكت خودشان، اميدوار مى‏شوند به عرض مى‏كنم كه نظام خودشان. آن قدرتى كه آنها دارند و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت، شش ساعت كار مى‏كنند، اينكه شما حالا آمديد و رفتيد و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مى‏كنند. آنى كه يك جريب زمين را درو مى‏كرد حالا دو جريب زمين را درو مى‏كند، ضميمه كنيد به اينكه وقتى چشم اين كشاورزها بيفتد كه يك عده زن از توى خانه‏هايشان در آمدند (كسانى كه خوب هيچ وقت اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگى و بروند با رعيت‏ها شركت كنند در چيز) وقتى كه ببينند اينها كه يك همچو جمعيتى زن‏ها آمدند برايشان دارند كمك مى‏كنند، اين ارزشش پيش آنها خيلى زياد است، واقع ارزش هم زياد است ولو كارش كم است، نمى‏تواند يك زن يك كار مثبت زيادى انجام بدهد لكن ارزش زياد است. كارهائى كه الان مى‏شود، كارهاى ارزش دارى است. در نظر من بسيار بعضى از اين كارها ارزش دار است ولو كم باشد ارزشش زياد است يعنى كم‏كم اين اسباب اين مى‏شود كه زياد بشود اين و موج پيدا

صحيفه نور ج 9 صفحه 157

بكند و سرتاسر كشور را بگيرد.

امدادهاى غيبى الهى عاملى جهت پيروزى

شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگى مثبت انجام بدهيد، شما مواجه هستيد با يك فرهنگى كه فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غير، تحميل به ما بوده است. وقتى مواجه با اين هستيد و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم اين خودش يك تحولى است، يك چيزى است كه خدا اين كار را انجام داده است و من از باب اينكه كارها دارد به يك وضع غير عادى انجام مى‏گيرد، اگر ما اين قدرت را، ملت، ملت ما اين قدرت را شكست داد، اين يك امر عادى نبود كه ما حساب كنيم كه يك امر عادى بود - و ما جمع شديم يك ما مگر مى‏توانستيم؟ اين يك امر مهمى كه خداوند براى ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را منصرف كرد از اينكه با فشار عمل كنند. شما خيال كرديد كه اگر اينها مى‏خواستند با فشار عمل كنند و طياره‏ها را از بالا و عرض مى‏كنم كه چيزهاى ديگر را از پائين و قواى انتظامى و كذا، ما مى‏توانستيم به اين زودى كارمان را انجام بدهيم؟ اگر هم مى‏شد مثل افغانستان مى‏شد كه حالا آن بيچاره‏ها مبتلا هستند. اما كار يك كارى بود كه بزرگترها ترسيدند، خدا نصر، گاهى نصر به رعب است. در اسلام اينطور بوده است كه گاهى پيغمبر اسلام را نصر مى‏داد خدا به اينكه طرف مقابل مى‏ترسيد، شايد توى ذهنشان مى‏آمد كه اين عرب‏ها ما را مى‏خورند.اين اينطور بود، اينطور به نظرشان وحشتناك مى‏آمد، يك وقت مى‏ديدى كه يك گروه زيادى در مقابل چند نفر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مى‏كردند. اين نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء مى‏شد به اينكه خوب ملت ما را چه مى‏كند؟ همين جا اينطور بود، اين بزرگ‏هايشان ترسيدند و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دستجاتى كه مال آنها بود به ما، اين يك امر عادى نبود كه يك وقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هوائى و نيروى نمى‏دانم چى و همه اينها متصل شدند يك وقت به خود مردم و كار را آسان كرد. نتوانستند، آنطورى كه به ما گفتند، بختيار وقتى كه مى‏خواسته برود امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتى كه روز، حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نداشتيم از چيزى، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابان‏ها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود يعنى همه قواى انتظاميه با جهازاتشان بيايند و خيابان‏ها را بگيرند و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شبش كودتا كنند و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست، ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم، اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بيائيد بيرون و مردم آمدند بيرون، آن خنثى شد. آن نقشه‏اى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانك‏هايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد، اين هم يك كار غيبى

صحيفه نور ج 9 صفحه 158

بود، يك كار الهى بود، هيچ كار بشر اينها نبوده، همه يك كارهائى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.

مسؤوليت سنگين و شريف تعليم و تربيت، تداوم رسالت انبيا جهت هدايت انسان

و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعى كه داريد، يعنى شماها يك شغل بسيار شريفى داريد، يعنى شغل آدم سازى، يعنى شغل انبيا، همه انبيا از اول تا آخر يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند، براى آدم سازى آمده بودند، براى هدايت آمده بودند اين شغل را الان شما داريد كه شغل انبياست چنانچه شغلى هم كه آقايان دارند همين شغل است همان مقدارى كه شغل شريف شماست و شغل انبياست، مسؤوليت‏تان زياد است و مسؤوليت انبياست منتها انبيا مسوول بودند و با قدرتى كه داشتند انجام دادند وظايفشان را و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدرى كه مى‏توانيم، آقايان در محيط خودشان، شما در محيط خودتان اين شغلى كه آدم سازى است، آدم سازى كنيد، متبدل كنيد اين جوان‏هائى كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مى‏آيد براى ما، از بيرون مى‏آيد اما آنهائى مى‏آيد كه تباه مى‏كند ما را. آنها هيچ وقت يك مطلبى كه براى ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمى‏دهند، آنها هر كارى بكنند يك كارى انجام مى‏دهند كه براى ما مفيد نباشد يا مضر باشد. اين بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقى را كنار گذاشتيم و هى رفتيم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنى كه آنها دارند، آنى كه به ما مى‏دهند. اگر آنى كه آنها داشتند بسيار خوب، آنها در جهات طبيعى جلو هستند اما آنى كه به ما تحويل مى‏دهند، آن مستشارى كه مى‏آيد اينجا مى‏خواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمى‏خواهد براى ما فرهنگ درست كند، اين مى‏خواهد يك فرهنگ غربى براى ما درست كند كه در خدمت غرب باشد. آن مستشارى هم كه مى‏آيد نظامى را مى‏خواهد درست كند آن هم به - يك نظامى مى‏خواهد درست كند كه در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمين؟! در خدمت ملت باشد؟! آن مى‏خواهد يك چيزى درست بكند كه اگر همه چيز ما را هم بردند يا مويد باشد، يا كار نداشته باشد. هر چه از غرب براى ما مى‏آيد، يا از شرق براى ما مى‏آيد كه سوغات براى ما مى‏آورند آنهائى است كه ما را تباه كرده است و مى‏كند.

ما با تربيت و فرهنگ استعمارى مخالفيم، نه با علوم و مظاهر تمدن‏

ما مخالف با ترقيات نيستيم. يكى از تبليغاتى كه بعد از زمان همين محمدرضا از آن اوايل كه وقتى ديد در قم يك شورشى شد، يك جنبشى شد، اين در صحبت‏هايش كرد كه اين آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اينها مى‏گويند ما الاغ سوارى مى‏خواهيم. در يكى از نطق‏هايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه دارى مى‏زنى همين وقتى است كه بعضى مراجع ما با طياره رفتند به مشهد، چطور تو مى‏گويى ما الاغ سوارى مى‏خواهيم؟ ترويج مى‏كردند يعنى تبليغ مى‏كردند براى اينكه اين فعاليتى كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند و آن فعاليت كه ممكن

صحيفه نور ج 9 صفحه 159

است جوان‏ها داشته باشند فلج بكنند و آن فعاليتى كه ممكن است معلمين و - عرض مى‏كنم كه - دانش آموزها داشته باشند فلج كنند. حالا كه مادر يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها بحمدالله رفتند، ديگر تمام شد كارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا كه نوبت به شما رسيده است و شما سرپرستى مى‏خواهيد بكنيد از فرهنگ، بايد حالا توجه‏تان در اين باشد كه آنى كه آنها به ما مى‏خواهند تحويل بدهند تحويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمى‏گويم من تمدن آنها را تحويل نگيريد، آنى كه آنها مى‏خواهند به ما بدهند تمدن نيست. آن، آنى است كه تباه مى‏كند ما را، آن همان تمدنى است كه دروازه تمدن به ما مى‏داد، آن همان است. چه بود؟ هر جايش برويد خراب است. الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته، پشت اين سد همه چيز خراب است. خوب، نمى‏توانند انجام بدهند، اين بايد با كمك همه قشرها انجام بگيرد، يعنى هر كس مشغول هر كارى هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمى‏گويم شما بايد برويد مثلاً يك اداره ماليه را درست بكنيد، نه اين درست نمى‏شود، شما بايد در فرهنگ كه هستيد، فرهنگ را خوب انجام بدهيد، وظيفه هر شخص، وظيفه خودش را در آن پستى كه دارد خوب انجام بدهد و دو چشمى هم مواظب اين باشد كه كلاه غربى سرش نرود، ما بازى خور هستيم.

كلمه اسلام جامع تمامى ارزش‏هاى انسان ساز

يكى از خبرنگارها آمد گفت كه (همين چند روز پيش از اين) در يك مصاحبه گفت كه شما چرا مى‏گوئيد كه جمهورى اسلامى و حتى دموكراتيكش هم از پهلويش بر مى‏داريد؟ گفتم اولا اينكه (آنكه به او گفتم) اولا اينكه اين دموكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده است، ارسطو يك جور تفسير كرده است، الان هم كه ما هستيم، غربى‏هاى سابق يك جور تفسير مى‏كردند، غربى‏هاى لاحق يك جور، شوروى يك جور تفسير مى‏كند. ما وقتى يك قانون مى‏خواهيم بنويسيم، بايد صريح باشد و معلوم. يك لفظ مشتركى كه هر كس يك جورى به يك طرف مى‏كشدش، ما نمى‏توانيم استعمالش كنيم و ثانيا - ما اين را ديگر به شما - عرض مى‏كنم كه - ما مثل مار گزيده‏اى كه از افسار، از ريسمان سفيد و سياه مى‏ترسد است، ما مار گزيده هستيم، ما از غرب بد ديديم، تباه كردند ما را اينها، حالا ما باز بيائيم همان لفظى كه غربى دلش مى‏خواهد، تحميل به ما بكند، ما مى‏ترسيم از اين. ما خودمان لفظ داريم چه داعى داريم به اينكه برويم و ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مى‏شويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزى، تهى است از دموكراتيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتى اسلام را گفتيم، همه چيز در آن هست، آنى كه ما مى‏خواهيم هست در آن، آنى كه ملت مى‏خواهد هست در آن. اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهى است از اين، ما مى‏خواهيم يك چيزى هم پهلويش بگذاريم. و ما ناراحت مى‏شويم از اينكه شما خيال كنيد كه ما نداريم چيزى و بايد حتما از خارج وارد بكنيم آنى كه از خارج وارد مى‏كنند آنهائى است كه براى ما مضر است و آنهائى هم، بيچاره‏هائى هم كه مبتلاى به اين مرض هستند و قلم را دست‏شان مى‏گيرند و هى مى‏نويسند، هى

صحيفه نور ج 9 صفحه 160

مى‏نويسند، هى مى‏نويسند، اينها هم مريض شده‏اند از بس كه به آنها تزريق شده است. از بچگى رفتند به خارج، آنجا و در آن محيط بزرگ شدند، نه آن محيطى كه آنها هستند، يك محيطى كه براى ما تهيه شده است. بدبختى اين است كه ما در خارج هم كه مى‏رويم در يك محيطى كه آنها تربيت مى‏شوند آنطور نيست براى ما، حتى آن ديپلم‏هايى كه به ما مى‏دهند، غير از آنى است كه به آنها مى‏دهند، آن درسى كه به ما مى‏دهند، فرق دارد با آنكه مى‏دهند. درسى كه به ما مى‏دهند درس استعمارى است، درس ممالك استعمارى است، ديپلمش هم ديپلم مملكت استعمارى است. براى ما يك جور ديگر وضع هست و براى خودشان يك وضع ديگرى. اين بيچاره‏ها در آنجا در يك محيط استعمارى يعنى جائى كه براى استعمار مى‏خواهند افراد را تربيت كنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصيل هم كرده باشند، اين طورى. اگر هم مثل بسيارى‏شان كه تحصيل هم نكردند فقط رفتند رود سن آب شنا بكنند (به ما مى‏گفتند كه فرات، به آنها مى‏گفتند رود سن) اينها حالا آمدند اينجا نشستند و توى اطاق‏هايشان نشستند و خوب يك مقاله‏اى كه بايد بنويسند، توى روزنامه هم يك مقاله‏اى را بنويسند يك اسمى هم پيدا بكنند. هى از اين چيزها بر مى‏دارند مى‏نويسند، از همان حرف‏هائى كه ياد گرفتند و ديكته كردند و به آنها دادند، نمى‏گذارند كه اين ملت به حال خودش باشد، خودش را پيدا بكند، بفهمد كه خودش جزو عالم است، اين طرف دنيا و اين شرق هم جزو يك ممالك مترقى بوده است و ما به اين حال رسانديم آن را و غربى‏ها ما را به اين حال رساندند. كتاب شيخ الرئيس حالا هم شايد در دانشگاه‏هاى آنها تدريس مى‏شود، استفاده از آن مى‏شود. ما آن چيزى كه داشتيم كنار گذاشتيم، آن چيزى هم كه آنها داشتند نتوانستيم پيدا بكنيم. يك لى فروش از كار در آمديم، يك چيزى كه نه شرقى نه غربى و نه اسلامى و نه اروپائى، هيچى، بله شرقى هستيم، به معناى همان شرقى استعمارى. غربى هم هستيم، به همان غربى استعمارى. از اين بايد بيرون بيائيم. مادامى كه اين مرض را ما داريم، اين مرض نمى‏گذارد يك حال صحتى براى ما پيدا بشود، از اين مرض بايد بيرون بيائيم ما در سهم خودمان، آقايان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان كه كارتان حساس و مسؤوليت زياد. تربيت، يك تربيت صحيح بايد بشود، برنامه‏ها يك برنامه‏هاى صحيح بايد بشود و ما با همه علوم و با همه ترقيات موافقيم الا آنهائى كه با اسم ترقى آوردند اينجا، به اسم آزادى آوردند اينجا براى تباه كردن ما، ما آنش را مخالف هستيم.

انشاء الله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد، حالايى كه مملكت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. اين جوان ها، جوان‏هايى، بچه‏هائى كه پيش شما، اين جوان‏هايى كه مى‏آيند، اينها فرزندان شما هستند يك تربيت با محبت و همانطورى كه فرزند خودتان رامى‏خواهيد تربيت بكنيد، اينها را هم همانطور انشاء الله تربيت كنيد.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها