پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:13 AM
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه فرهنگى و تربيتى انقلاب اسلامى و اعضاى خانوادههاى شهداى انقلاب
آتيه روشن و نورانى ايران به بركت تحول روحى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
هم سرودى كه خوانديد دلپذير بود و مؤثر و راهنما و هم مسائلى كه طرح كرديد. بايد بگويم كه شما خودتان پيشاپيش راه را رفتيد و مجالى براى اينكه من صحبتى بكنم خيلى نمانده است و من به همين جهت دلخوشم كه ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه را مىرود. اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است و در شما جوانها، مردها،زنها پيدا شده است، اين موجب اميدوارى است و من اميدوارم كه اين راه را ما به آسانى، مشكلاتمان كم باشد، به آسانى اين راه را طى بكنيم. وقتى يك جامعه متحول شد از آن صورتى كه در زمان طاغوت بود به يك صورت اسلامى، به يك صورت انسانى، اين كارهائى كه شما انجام مىدهيد انسانى است، اسلامى است و از روى رضا و رغبت عمل مىكنيد، با اشتياق عمل مىكنيد. اين يك تحول روحى است، يك تحقق روحانى است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشنى را در ايران ببينيم و شما انشاءالله بهترش را ببينيد.
سركوبى روحانيت و دانشگاه گامى مؤثر در جهت وابستگى به اجانب
اينها كه گفتيد كه نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، كجامان نقص ندارد؟ كوشش كردند كه نگذارند اين مملكت، نگذارند اين كشور يك رشد انسانى بكند، يك رشد اقتصادى بكند، يك رشد فرهنگى بكند، يك رشد نظامى بكند. در طول تاريخ و در اين پنجاه و چند سال اخير مأموريت داشتند اينها براى اينكه ما را عقب نگه دارند، نگذارند كه يك دانشگاهى داشته باشيم، نگذارند كه يك دبيرستان صحيح داشته باشيم. يك ماموريتى بود كه آن مراكزى كه از آن مراكز ممكن است كه انسانهاى آگاه پيدا بشوند آن مراكز را نگذارند رشد بكند.
رضاخان، اولى كه وارد شد البته با صورت اسلامى وارد شد و در مجالس تعزيهدارى و در مجالس روضه و در تكيهها در ماه محرم راه مىافتاد دور، تكيهها هم مىرفت. ابتدا اين طورى با اين اسلحه پيش آمد، بعد از اينكه قدرتش محكم شد و توانا شد، شروع كرد به كارهائى كه مأمور بود، در رأس مأموريتش كوبيدن روحانيون بود. اين مدرسه فيضيه كه ملاحظه كنيد كه آنوقتها تمام
حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه يا سه تا طلبه داشت، روز هيچ نمىتوانستند تو حجرهها بمانند، قبل از آفتاب حركت كردند تو باغات، باغهاى شهر و اواخر شب مىآمدند براى اينكه كارآگاهها و پاسبانها و اينها مىآمدند اينها را مىبردند كه لباسشان را تغيير بدهند. حملهها شد به اين طايفه. دانشگاه را نمىتوانستند آن وقت روى اينكه مثلاً از دنيا يك چيزى داشتند، نمىتوانستند به آن ترتيب حمله كنند به آن، آن وقت از راه تبليغات و از راه تعليمات برخلاف مسلك صحيح پيش آمدند و برنامههاى استعمارى داشتند. اين دو قدرت را اينها اعتقادشان اين بود كه اگر اينها قوه پيدا بكنند، ممكن است كه ساير ملت هم دنبال اينها بيايند و نگذارند كارها انجام بگيرد و لهذا در رأس برنامه كوبيدن روحانيت بود و كوبيدن دانشگاهىها.
اغفال مردم و نابودى اقتصاد مملكت از طريق سالوسى و ادعاى ديانت
در زمان اين دومى هم كه دنبال اين معنا بود كه با سالوسى ابتدا تا كارها را انجام بدهد و معلمهائى هم در اين باب داشت، شروع كرد سالوسى از جهاتى، يكى راجع به اينكه خودش را به ديانت مىبست، قرآن چاپ كرد، هر چند وقت يك دفعه مىرفت در حرم حضرت رضا و مىايستاد و نماز مىخواند و زيارت مىكرد. اين يك راه بود. يك راه ديگر هم كه براى طبقات ديگر پيش گرفته بود اين بود كه ما مىخواهيم اين مملكت را به تمدن بزرگ برسانيم. كتاب مأموريت براى وطنم را يكى ديگر نوشته و به ايشان نسبت داده. خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. اين هم يك دامى بود براى اينكه مردم را غافل كند از اينكه دارد همه چيزشان را از بين مىبرد. از اين طرف اينكه ما مىخواهيم براى ملت چه بكنيم، و مىخواهيم مملكت را صنعتىاش كنيم. مىگويند كه كلاغ مىگويند كه مثل كبك مىخواست راه برود راه رفتن خودش هم يادش رفت. اين نمىخواست اصلاً مثل كبك راه برود، مىخواست بازى بدهد مردم را. در صدد بودند اينها كه مردم را اغفال كنند، سر خوش كنند به اينكه ما مملكتمان بعدها صنعتى مىشود و بعد از يكى دو سال ديگر ما در، ادعا بود ديگر، بعد از يكى دو سال ديگر ما مىرسيم به همان ابر قدرتها، مىشويم مثل ژاپن!! ژاپنى كه الان به آمريكا تنه مىزند و صنعتش در خود آمريكا جلو از آمريكاست، اينها مىگفتند ما مىشويم مثل ژاپن!! چه كردند؟ آن چيزى كه در ايران لازم بود باشد و اقتصاد ايران به او بستگى داشت كه عبارت از كشاورزى بود، از بين رفت. كشاورزى را به صورت اينكه ما مىخواهيم، به اسم اينكه ما مىخواهيم صنعتى كنيم مملكت را، اول كشاورزيش را از بين بردند. كشاورزى كه از بين رفت اشكالاتى پيدا شد. يكى اينكه ما شديم براى آمريكا يك بازارى براى خريد كالاهاى امريكا، يعنى گندمها و ساير حبوباتى را كه آنها زيادى داشتند و بايد بريزند به دريا يا بسوزانند، به ما به قيمت اعلا مىفروختند و پول ما را مىگرفتند. يكى ديگر اينكه اين كشاورزها را از اطراف ايران كوچ داد، اين طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهاى ديگر، بيشترش در تهران. اين همه محلههائى كه در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمىدانم چه و حصيرها و اين خانههاى حصيرى و اين خانههاى چه، اين
بيچارههائى كه در محل خودشان كشاورز بودند، كشاورزى را از بين بردند به اسم اينكه مىخواهيم، مىخواهيم ما ارباب رعيتى را برداريم، همه بشوند ارباب ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا يا غافل بود يا خوب، سرنيزه بود، چه، همه دهقان، اين بيچارههائى كه الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توى سوراخى هستند. آنى كه خانه دارد، خانهشان را نمىدانم شما ديديد يا نه، من در تلويزيون يك دفعه، دو دفعه ديدم كه خوب، اسباب تأسف است يك سوراخى است، يك عدهاى بچه و بزرگ از تويش بيرون مىآيد. اينها دهقانهائى است كه ايشان مىخواست دهقانشان كند و زندگيشان را بكلى به هم زد. مملكت ما را از حيث كشاورزى كه مىتوانست خودكفا باشد بلكه صادر كند، مملكت ما از حيث كشاورزى يك مملكت غنى است اگر كشاورزى صحيح در اين مملكت بشود ممكن است آذربايجان كافى باشد براى همه مملكت، باقيش بايد صادر بشود، يا خراسان براى همه مملكت كافى باشد و بايد باقيش صادر بشود.
ما الان در زمان ايشان، نمىدانم شما در روزنامهها گاهى ديديد يا نه، خيلى افتخار مىكردند كه ما چند صد، مثلاً هزار چيز خريديم. اين افتخارشان اين بود كه ما گندم خريديم، جو خريديم. يك مملكت را از اين جهت ساقط كردهاند و فرياد هم مىزدند كه ما همچو هستيم كه گندم و جو را از آمريكا خريديم و امسال گرسنگى نمىميريم. اينطور اينها وارد شدند، هم آن قوههاى، قدرتهاى انسانى را در اين مملكت متوقف كردند و يا عقب راندند. من در پاريس كه بودم از جاهاى مختلف، ممالك مختلف پيش من زياد مىآمدند منجمله آلمان كه خوب نزديك بود، اينهائى كه در اين چيز اتمى بودند و در آنجا كار مىكردند از طرف ايران، اينها هم آمدند پيش من گفتند كه اين كارى كه ما انجام مىدهيم اولا مضر براى ايران است، ثانياً نمىگذارند ما بفهميم، مىخواهند نگه دارند به يك سطحى كه نتوانيم بفهميم، اگر هم درست بشود براى ايران مضر است. يك همچو طرحهائى بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند، الان، حالا الانش كه من خيلى اطلاع ندارم، در زمان ايشان اين جوانهاى ما كه مىرفتند در آمريكا و اروپا و پخش شده بودند در آنجا همه جا را پركرده بودند (از قرارى كه براى ما نقل كردند) ديپلمهائى كه آنها مىدادند، تصديقهائى كه آنها به جوانهاى ما مىدادند غير از آن تصديقهائى بود كه به خودشان مىدادند. جوانهاى ما را زود به آنها يك تصديق مىدادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت مىكردند. اين طور به من كراراً شايد گفته باشند. براى چه، براى اينكه نگذارند اين رشد بكند، اين قدرت را نگذارند پيدا بشود، از اين قدرت آنها مىترسيدند. همانطورى كه از آخوند اينها مىترسيدند، از دانشگاهى هم مىترسند. اين دو تا را مىخواهند كنار بگذارند. ملت هم اگر اين دو قدرت را نداشته باشد نمىتواند جلو برود و اينها با اين دو قدرت مخالفند.
تبليغ بر آزادى زن و مرد، حقهاى پليد به منظور شيوع فحشا و استثمار جوانان
حالا الحمدلله يك تحولى در مملكت ما پيدا شده، يعنى وقتى كه ملاحظه مىكنيد خانمها را از آن وضعى كه سابق مىخواستند برايشان پيش بياورند به اسم اينكه آزاد زنان و آزاد - مردان فهميدند
همهاش حقه است و بازى. نه مردها آزاد بودند در زمان ايشان، نه زنها و نه مطبوعات و نه راديو و نه هيچى. آزادى در كار نبود. اسم، صحبتش و تبليغاتش زياد بود. آن آزادى هم كه آنها مىخواستند براى مملكت ما (حالا هم بعضى از نويسندههاى ما پيشنهاد همان را دارند) آن آزادى است كه هم جوانهاى پسر ما را و هم جوانهاى دختر ما را به تباهى مىكشد. آن آزادى را آنها مىخواهند كه من از اين تعبير مىكنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى، يعنى يك آزادى كه در ممالكى كه مىخواهند وابسته به غير باشد اين آزادىها را سوغات مىآورند، هروئين آزاد، مثلاً مشروبات هم آزاد، محل فساد كه مىدانيد آن طورى كه مىگفتند از تهران تا آخر شميران صدها محل فساد به بدترين فسادها، آن هم آزاد. اينها آزاد اما قلم نه، بيان هم نه، اينها آزاد نه. آن آزادى كه آنها مىگفتند و هى آزاد آزاد مىكردند اين معنا بود كه مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى باشد و مراكز فحشا بيشتر از مراكز علم باشد، جوانهاى ما را بكشند به آن مراكز فحشا. جوان است و اول جوانى است وقتى راه باز باشد و تبليغات باشد و آسان كنند كار را برايشان، كشيده مىشوند به آن طرف. وقتى يك جمعيت كه بايد براى مملكتشان فاعل باشند، مؤثر باشند، اين را كشيدند به طرف فحشا، اين ديگر نمىتواند، اين مغز عادت كرده به فحشا، فكر بكند كه نفت ما را كى مىبرد، به فكرش نمىآيد هيچ وقت و اينها مىخواهند اينطور باشد.
بحمدالله آنى كه حالا به ما مژده مىدهد همين تحولى است كه پيدا شده، يعنى جوانها از آنطرف كشيدند به خيابانها و فرياد زدند بر ضد استعمار و بر ضد ديكتاتورى. حالا هم رشد همچو شده است كه مشغولند خودشان به طور خودكار، بدون اينكه تبليغاتى لازم داشته باشد به طور خودكار مشغولند به اينكه تربيت كنند بچهها را. تربيت كنيد اين بچهها را به تربيت انسانى، تربيت اسلامى كه همان تربيت انسانى است. اگر اين مملكت مسلمان بشود، تربيت، تربيت اسلامى باشد، هيچ قدرتى نمىتواند مقابلش بايستد. چنانچه ديديد كه اين قدرت كه شكست داد اين قدرت بزرگ را، همين قدرت ايمان بود، همين بود كه فرياد مىكردند كه شهادت مىخواهيم. حالا هم دارند هى مىگويند زنها هم مىگويند، مردها هم مىگويند. اين قدرت بود كه جلوى اين فسادها را گرفت و شكست داد اينها را. اين قدرت را حفظش كنيد.
منطق روحانيت رسيدن به خودكفائى و مخالفت با بى بند و بارى است
اگر بخواهيد مملكتتان يك مملكتى باشد از خودتان باشد، كشورتان يك كشور سالم باشد، يك كشور مفيد باشد، خودكفا باشد، بايد از اين سوغاتىهائى كه غرب براى ما فرستادند و مىفرستند، ما اين معنا را گفته بشود كه ما با صنعت خارجىها يا علم مربوط به صنعتشان مخالفيم، ابداً مخالف نيستم، ما با اين آزادىهائى كه از غرب مىآيند و اينها هم دامن به آن مىزنند و آزادى وارداتى است با اين مخالفيم، اينكه جوانهاى ما را رو به تباهى مىكشيد و به تباهى مىكشد. ما با صنعت مخالف نيستيم، ما با هيچى مخالف نيستيم. اصلاً سر تمدن، ما مىگوئيم كلاه سر ما مىگذارند، غربى و شرقى
كلاه سر ما مىگذاريد كه ما مىخواهيم به شما تعليمات بدهيم مىخواهند ما را نگه دارند، متوقف كنند، مىخواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فرهنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند، بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند، ما با اين مخالفيم روحانيت با ترقى مخالف نيست، با ترقى محمدرضائى مخالف است، با اين تمدن، دروازه تمدن مخالف است، اين دروازه تمدنى كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى آزاد زنان و آزاد مردانى كه ايشان مىگويند، مخالفند، نه با آزادى. آزادى سر جاى خودش اما بى بند و بارى؟ آزادى يعنى هر كه دلش مىخواهد هر كارى بكند!! مىخواهند هروئين بكشند، به شما چه!! مىخواهند قمار كنند!! مىخواهند كارهاى زشت بكنند!! با اين مخالف است روحانيت، نه با آزادى بيان، نه با آزادى قلم، نه با آزادى گفتار، نه با روشنگرىها، نه با صنعت. شما صنعت درست كنيد، كى مخالف باشد؟ اما يك قضيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند حالا هم مىگويند باز اگر بخواهيم كه ضرر ندهيم، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم والا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مىكنيم. ما ضرر مىبريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است. آن چيزهائى هم كه عرضه مىكنند، به صورت خوب عرضه مىكنند، ما از باب اينكه آدمى هستيم كه مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مىترسد، ما از آن قبيل هستيم، ما از اين پيشنهادهاى اينها مىترسيم براى اينكه ما از اينها بدى ديديم. ما نديديم هيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند، ما را مثلاً صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان اين است كه داريد مىبينيد كه ذوب آهنشان حالا تا چند سال ديگر آيا بشود، آيا نشود. حالا ماهى چقدر، چند ميليون، چند، چقدر ميليون (كه من حالا يادم نيست) ضرر دارد مىدهد. زراعتمان را از آن طرف از بين بردند، فرهنگ را از آن بين بردند، ارتش را وابسته كردند، همه چيز را در هم ريختند و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار كردند و رفتند و فرار كردند.
انشاءالله خداوند اين تحولى كه براى شما حاصل شده است كه مايه اميدوارى ماست حفظ كند و شما اين بچهها را تربيت كنيد و يك همچو خوى انسانى، يك همچو تحول روى به روى انسانيت كه در صدد اين هستيد كه اين بچههائى كه باقيماندند از اين شهدا و موجب تأثر ما، تأسف ماست و بايد بگويم يك بار سنگينى است به دوش من وقتى كه ببينم يك بچه پدرش را از دست داده و مىآيد پيش من يا يك پدر پير بچهاش را از دست داده، لكن آن چيزى كه ما را دلخوش مىكند اين است كه براى خدا بوده است، چيزى كه براى خداست آسان مىشود، همانطورى كه در اين چيز خوانديد، از كربلا شروع كرديد، خوب، كربلا هم همين مسائل بود اما براى خدا بود، چون براى خدا بود آسان بود. شما هم انشاءالله براى خداست و همانطورى كه چيز خوانديد كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا اين
يك عبارت آموزنده است، نه معنايش اين است كه هر روز كربلاست هر روز بنشينيد گريه بكنيد. ببينيد چه كرده، كربلا چه صحنهاى بوده، هر روز اين صحنه بايد باشد. مقابله اسلام با كفر، مقابله عدل با ظلم، مقابله عدد كم با ايمان زياد، در مقابل عدد زياد با بىايمانى. نه از جمعيت كم بترسيد و نه از شكست بترسيد و شكستى تو كار نيست . وقتى كار براى خدا باشد، شكست تويش نيست. كشته بشويد بهشتى هستيد، بكشيد هم بهشتى هستيد. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه مؤفق باشيد. من خدمتگزار همهتان هستم و دعاگو.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته