0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:13 AM

 

صحيفه نور ج 9 صفحه 143

تاريخ: 26/6/58

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه فرهنگى و تربيتى انقلاب اسلامى و اعضاى خانواده‏هاى شهداى انقلاب‏

آتيه روشن و نورانى ايران به بركت تحول روحى ملت

بسم الله الرحمن الرحيم‏

هم سرودى كه خوانديد دلپذير بود و مؤثر و راهنما و هم مسائلى كه طرح كرديد. بايد بگويم كه شما خودتان پيشاپيش راه را رفتيد و مجالى براى اينكه من صحبتى بكنم خيلى نمانده است و من به همين جهت دلخوشم كه ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه را مى‏رود. اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است و در شما جوان‏ها، مردها،زن‏ها پيدا شده است، اين موجب اميدوارى است و من اميدوارم كه اين راه را ما به آسانى، مشكلاتمان كم باشد، به آسانى اين راه را طى بكنيم. وقتى يك جامعه متحول شد از آن صورتى كه در زمان طاغوت بود به يك صورت اسلامى، به يك صورت انسانى، اين كارهائى كه شما انجام مى‏دهيد انسانى است، اسلامى است و از روى رضا و رغبت عمل مى‏كنيد، با اشتياق عمل مى‏كنيد. اين يك تحول روحى است، يك تحقق روحانى است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشنى را در ايران ببينيم و شما انشاءالله بهترش را ببينيد.

سركوبى روحانيت و دانشگاه گامى مؤثر در جهت وابستگى به اجانب‏

اينها كه گفتيد كه نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، كجامان نقص ندارد؟ كوشش كردند كه نگذارند اين مملكت، نگذارند اين كشور يك رشد انسانى بكند، يك رشد اقتصادى بكند، يك رشد فرهنگى بكند، يك رشد نظامى بكند. در طول تاريخ و در اين پنجاه و چند سال اخير مأموريت داشتند اينها براى اينكه ما را عقب نگه دارند، نگذارند كه يك دانشگاهى داشته باشيم، نگذارند كه يك دبيرستان صحيح داشته باشيم. يك ماموريتى بود كه آن مراكزى كه از آن مراكز ممكن است كه انسان‏هاى آگاه پيدا بشوند آن مراكز را نگذارند رشد بكند.

رضاخان، اولى كه وارد شد البته با صورت اسلامى وارد شد و در مجالس تعزيه‏دارى و در مجالس روضه و در تكيه‏ها در ماه محرم راه مى‏افتاد دور، تكيه‏ها هم مى‏رفت. ابتدا اين طورى با اين اسلحه پيش آمد، بعد از اينكه قدرتش محكم شد و توانا شد، شروع كرد به كارهائى كه مأمور بود، در رأس مأموريتش كوبيدن روحانيون بود. اين مدرسه فيضيه كه ملاحظه كنيد كه آنوقت‏ها تمام

صحيفه نور ج 9 صفحه 144

حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه يا سه تا طلبه داشت، روز هيچ نمى‏توانستند تو حجره‏ها بمانند، قبل از آفتاب حركت كردند تو باغات، باغهاى شهر و اواخر شب مى‏آمدند براى اينكه كارآگاه‏ها و پاسبان‏ها و اينها مى‏آمدند اينها را مى‏بردند كه لباسشان را تغيير بدهند. حمله‏ها شد به اين طايفه. دانشگاه را نمى‏توانستند آن وقت روى اينكه مثلاً از دنيا يك چيزى داشتند، نمى‏توانستند به آن ترتيب حمله كنند به آن، آن وقت از راه تبليغات و از راه تعليمات برخلاف مسلك صحيح پيش آمدند و برنامه‏هاى استعمارى داشتند. اين دو قدرت را اينها اعتقادشان اين بود كه اگر اينها قوه پيدا بكنند، ممكن است كه ساير ملت هم دنبال اينها بيايند و نگذارند كارها انجام بگيرد و لهذا در رأس برنامه كوبيدن روحانيت بود و كوبيدن دانشگاهى‏ها.

اغفال مردم و نابودى اقتصاد مملكت از طريق سالوسى و ادعاى ديانت‏

در زمان اين دومى هم كه دنبال اين معنا بود كه با سالوسى ابتدا تا كارها را انجام بدهد و معلم‏هائى هم در اين باب داشت، شروع كرد سالوسى از جهاتى، يكى راجع به اينكه خودش را به ديانت مى‏بست، قرآن چاپ كرد، هر چند وقت يك دفعه مى‏رفت در حرم حضرت رضا و مى‏ايستاد و نماز مى‏خواند و زيارت مى‏كرد. اين يك راه بود. يك راه ديگر هم كه براى طبقات ديگر پيش گرفته بود اين بود كه ما مى‏خواهيم اين مملكت را به تمدن بزرگ برسانيم. كتاب مأموريت براى وطنم را يكى ديگر نوشته و به ايشان نسبت داده. خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. اين هم يك دامى بود براى اينكه مردم را غافل كند از اينكه دارد همه چيزشان را از بين مى‏برد. از اين طرف اينكه ما مى‏خواهيم براى ملت چه بكنيم، و مى‏خواهيم مملكت را صنعتى‏اش كنيم. مى‏گويند كه كلاغ مى‏گويند كه مثل كبك مى‏خواست راه برود راه رفتن خودش هم يادش رفت. اين نمى‏خواست اصلاً مثل كبك راه برود، مى‏خواست بازى بدهد مردم را. در صدد بودند اينها كه مردم را اغفال كنند، سر خوش كنند به اينكه ما مملكت‏مان بعدها صنعتى مى‏شود و بعد از يكى دو سال ديگر ما در، ادعا بود ديگر، بعد از يكى دو سال ديگر ما مى‏رسيم به همان ابر قدرت‏ها، مى‏شويم مثل ژاپن!! ژاپنى كه الان به آمريكا تنه مى‏زند و صنعتش در خود آمريكا جلو از آمريكاست، اينها مى‏گفتند ما مى‏شويم مثل ژاپن!! چه كردند؟ آن چيزى كه در ايران لازم بود باشد و اقتصاد ايران به او بستگى داشت كه عبارت از كشاورزى بود، از بين رفت. كشاورزى را به صورت اينكه ما مى‏خواهيم، به اسم اينكه ما مى‏خواهيم صنعتى كنيم مملكت را، اول كشاورزيش را از بين بردند. كشاورزى كه از بين رفت اشكالاتى پيدا شد. يكى اينكه ما شديم براى آمريكا يك بازارى براى خريد كالاهاى امريكا، يعنى گندم‏ها و ساير حبوباتى را كه آنها زيادى داشتند و بايد بريزند به دريا يا بسوزانند، به ما به قيمت اعلا مى‏فروختند و پول ما را مى‏گرفتند. يكى ديگر اينكه اين كشاورزها را از اطراف ايران كوچ داد، اين طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهاى ديگر، بيشترش در تهران. اين همه محله‏هائى كه در تهران درست شده، محله گودال‏ها و محله نمى‏دانم چه و حصيرها و اين خانه‏هاى حصيرى و اين خانه‏هاى چه، اين‏

صحيفه نور ج 9 صفحه 145

بيچاره‏هائى كه در محل خودشان كشاورز بودند، كشاورزى را از بين بردند به اسم اينكه مى‏خواهيم، مى‏خواهيم ما ارباب رعيتى را برداريم، همه بشوند ارباب ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا يا غافل بود يا خوب، سرنيزه بود، چه، همه دهقان، اين بيچاره‏هائى كه الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توى سوراخى هستند. آنى كه خانه دارد، خانه‏شان را نمى‏دانم شما ديديد يا نه، من در تلويزيون يك دفعه، دو دفعه ديدم كه خوب، اسباب تأسف است يك سوراخى است، يك عده‏اى بچه و بزرگ از تويش بيرون مى‏آيد. اينها دهقان‏هائى است كه ايشان مى‏خواست دهقانشان كند و زندگيشان را بكلى به هم زد. مملكت ما را از حيث كشاورزى كه مى‏توانست خودكفا باشد بلكه صادر كند، مملكت ما از حيث كشاورزى يك مملكت غنى است اگر كشاورزى صحيح در اين مملكت بشود ممكن است آذربايجان كافى باشد براى همه مملكت، باقيش بايد صادر بشود، يا خراسان براى همه مملكت كافى باشد و بايد باقيش صادر بشود.

ما الان در زمان ايشان، نمى‏دانم شما در روزنامه‏ها گاهى ديديد يا نه، خيلى افتخار مى‏كردند كه ما چند صد، مثلاً هزار چيز خريديم. اين افتخارشان اين بود كه ما گندم خريديم، جو خريديم. يك مملكت را از اين جهت ساقط كرده‏اند و فرياد هم مى‏زدند كه ما همچو هستيم كه گندم و جو را از آمريكا خريديم و امسال گرسنگى نمى‏ميريم. اينطور اينها وارد شدند، هم آن قوه‏هاى، قدرت‏هاى انسانى را در اين مملكت متوقف كردند و يا عقب راندند. من در پاريس كه بودم از جاهاى مختلف، ممالك مختلف پيش من زياد مى‏آمدند منجمله آلمان كه خوب نزديك بود، اينهائى كه در اين چيز اتمى بودند و در آنجا كار مى‏كردند از طرف ايران، اينها هم آمدند پيش من گفتند كه اين كارى كه ما انجام مى‏دهيم اولا مضر براى ايران است، ثانياً نمى‏گذارند ما بفهميم، مى‏خواهند نگه دارند به يك سطحى كه نتوانيم بفهميم، اگر هم درست بشود براى ايران مضر است. يك همچو طرح‏هائى بود، جوان‏ها را ببرند در خارج نگذارند، الان، حالا الانش كه من خيلى اطلاع ندارم، در زمان ايشان اين جوان‏هاى ما كه مى‏رفتند در آمريكا و اروپا و پخش شده بودند در آنجا همه جا را پركرده بودند (از قرارى كه براى ما نقل كردند) ديپلم‏هائى كه آنها مى‏دادند، تصديق‏هائى كه آنها به جوان‏هاى ما مى‏دادند غير از آن تصديق‏هائى بود كه به خودشان مى‏دادند. جوان‏هاى ما را زود به آنها يك تصديق مى‏دادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت مى‏كردند. اين طور به من كراراً شايد گفته باشند. براى چه، براى اينكه نگذارند اين رشد بكند، اين قدرت را نگذارند پيدا بشود، از اين قدرت آنها مى‏ترسيدند. همانطورى كه از آخوند اينها مى‏ترسيدند، از دانشگاهى هم مى‏ترسند. اين دو تا را مى‏خواهند كنار بگذارند. ملت هم اگر اين دو قدرت را نداشته باشد نمى‏تواند جلو برود و اينها با اين دو قدرت مخالفند.

تبليغ بر آزادى زن و مرد، حقه‏اى پليد به منظور شيوع فحشا و استثمار جوانان
حالا الحمدلله يك تحولى در مملكت ما پيدا شده، يعنى وقتى كه ملاحظه مى‏كنيد خانم‏ها را از آن وضعى كه سابق مى‏خواستند برايشان پيش بياورند به اسم اينكه آزاد زنان و آزاد - مردان فهميدند

صحيفه نور ج 9 صفحه 146

همه‏اش حقه است و بازى. نه مردها آزاد بودند در زمان ايشان، نه زن‏ها و نه مطبوعات و نه راديو و نه هيچى. آزادى در كار نبود. اسم، صحبتش و تبليغاتش زياد بود. آن آزادى هم كه آنها مى‏خواستند براى مملكت ما (حالا هم بعضى از نويسنده‏هاى ما پيشنهاد همان را دارند) آن آزادى است كه هم جوان‏هاى پسر ما را و هم جوان‏هاى دختر ما را به تباهى مى‏كشد. آن آزادى را آنها مى‏خواهند كه من از اين تعبير مى‏كنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى، يعنى يك آزادى كه در ممالكى كه مى‏خواهند وابسته به غير باشد اين آزادى‏ها را سوغات مى‏آورند، هروئين آزاد، مثلاً مشروبات هم آزاد، محل فساد كه مى‏دانيد آن طورى كه مى‏گفتند از تهران تا آخر شميران صدها محل فساد به بدترين فسادها، آن هم آزاد. اينها آزاد اما قلم نه، بيان هم نه، اينها آزاد نه. آن آزادى كه آنها مى‏گفتند و هى آزاد آزاد مى‏كردند اين معنا بود كه مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى باشد و مراكز فحشا بيشتر از مراكز علم باشد، جوان‏هاى ما را بكشند به آن مراكز فحشا. جوان است و اول جوانى است وقتى راه باز باشد و تبليغات باشد و آسان كنند كار را برايشان، كشيده مى‏شوند به آن طرف. وقتى يك جمعيت كه بايد براى مملكت‏شان فاعل باشند، مؤثر باشند، اين را كشيدند به طرف فحشا، اين ديگر نمى‏تواند، اين مغز عادت كرده به فحشا، فكر بكند كه نفت ما را كى مى‏برد، به فكرش نمى‏آيد هيچ وقت و اينها مى‏خواهند اينطور باشد.

بحمدالله آنى كه حالا به ما مژده مى‏دهد همين تحولى است كه پيدا شده، يعنى جوان‏ها از آنطرف كشيدند به خيابان‏ها و فرياد زدند بر ضد استعمار و بر ضد ديكتاتورى. حالا هم رشد همچو شده است كه مشغولند خودشان به طور خودكار، بدون اينكه تبليغاتى لازم داشته باشد به طور خودكار مشغولند به اينكه تربيت كنند بچه‏ها را. تربيت كنيد اين بچه‏ها را به تربيت انسانى، تربيت اسلامى كه همان تربيت انسانى است. اگر اين مملكت مسلمان بشود، تربيت، تربيت اسلامى باشد، هيچ قدرتى نمى‏تواند مقابلش بايستد. چنانچه ديديد كه اين قدرت كه شكست داد اين قدرت بزرگ را، همين قدرت ايمان بود، همين بود كه فرياد مى‏كردند كه شهادت مى‏خواهيم. حالا هم دارند هى مى‏گويند زن‏ها هم مى‏گويند، مردها هم مى‏گويند. اين قدرت بود كه جلوى اين فسادها را گرفت و شكست داد اينها را. اين قدرت را حفظش كنيد.

منطق روحانيت رسيدن به خودكفائى و مخالفت با بى بند و بارى است‏

اگر بخواهيد مملكت‏تان يك مملكتى باشد از خودتان باشد، كشورتان يك كشور سالم باشد، يك كشور مفيد باشد، خودكفا باشد، بايد از اين سوغاتى‏هائى كه غرب براى ما فرستادند و مى‏فرستند، ما اين معنا را گفته بشود كه ما با صنعت خارجى‏ها يا علم مربوط به صنعتشان مخالفيم، ابداً مخالف نيستم، ما با اين آزادى‏هائى كه از غرب مى‏آيند و اينها هم دامن به آن مى‏زنند و آزادى وارداتى است با اين مخالفيم، اينكه جوان‏هاى ما را رو به تباهى مى‏كشيد و به تباهى مى‏كشد. ما با صنعت مخالف نيستيم، ما با هيچى مخالف نيستيم. اصلاً سر تمدن، ما مى‏گوئيم كلاه سر ما مى‏گذارند، غربى و شرقى

صحيفه نور ج 9 صفحه 147

كلاه سر ما مى‏گذاريد كه ما مى‏خواهيم به شما تعليمات بدهيم مى‏خواهند ما را نگه دارند، متوقف كنند، مى‏خواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فرهنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند، بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند، ما با اين مخالفيم روحانيت با ترقى مخالف نيست، با ترقى محمدرضائى مخالف است، با اين تمدن، دروازه تمدن مخالف است، اين دروازه تمدنى كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى آزاد زنان و آزاد مردانى كه ايشان مى‏گويند، مخالفند، نه با آزادى. آزادى سر جاى خودش اما بى بند و بارى؟ آزادى يعنى هر كه دلش مى‏خواهد هر كارى بكند!! مى‏خواهند هروئين بكشند، به شما چه!! مى‏خواهند قمار كنند!! مى‏خواهند كارهاى زشت بكنند!! با اين مخالف است روحانيت، نه با آزادى بيان، نه با آزادى قلم، نه با آزادى گفتار، نه با روشنگرى‏ها، نه با صنعت. شما صنعت درست كنيد، كى مخالف باشد؟ اما يك قضيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند حالا هم مى‏گويند باز اگر بخواهيم كه ضرر ندهيم، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم والا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مى‏كنيم. ما ضرر مى‏بريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است. آن چيزهائى هم كه عرضه مى‏كنند، به صورت خوب عرضه مى‏كنند، ما از باب اينكه آدمى هستيم كه مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مى‏ترسد، ما از آن قبيل هستيم، ما از اين پيشنهادهاى اينها مى‏ترسيم براى اينكه ما از اينها بدى ديديم. ما نديديم هيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند، ما را مثلاً صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان اين است كه داريد مى‏بينيد كه ذوب آهنشان حالا تا چند سال ديگر آيا بشود، آيا نشود. حالا ماهى چقدر، چند ميليون، چند، چقدر ميليون (كه من حالا يادم نيست) ضرر دارد مى‏دهد. زراعتمان را از آن طرف از بين بردند، فرهنگ را از آن بين بردند، ارتش را وابسته كردند، همه چيز را در هم ريختند و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار كردند و رفتند و فرار كردند.

كار براى خدا شكست ندارد

انشاءالله خداوند اين تحولى كه براى شما حاصل شده است كه مايه اميدوارى ماست حفظ كند و شما اين بچه‏ها را تربيت كنيد و يك همچو خوى انسانى، يك همچو تحول روى به روى انسانيت كه در صدد اين هستيد كه اين بچه‏هائى كه باقيماندند از اين شهدا و موجب تأثر ما، تأسف ماست و بايد بگويم يك بار سنگينى است به دوش من وقتى كه ببينم يك بچه پدرش را از دست داده و مى‏آيد پيش من يا يك پدر پير بچه‏اش را از دست داده، لكن آن چيزى كه ما را دلخوش مى‏كند اين است كه براى خدا بوده است، چيزى كه براى خداست آسان مى‏شود، همانطورى كه در اين چيز خوانديد، از كربلا شروع كرديد، خوب، كربلا هم همين مسائل بود اما براى خدا بود، چون براى خدا بود آسان بود. شما هم انشاءالله براى خداست و همانطورى كه چيز خوانديد كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا اين

صحيفه نور ج 9 صفحه 148

يك عبارت آموزنده است، نه معنايش اين است كه هر روز كربلاست هر روز بنشينيد گريه بكنيد. ببينيد چه كرده، كربلا چه صحنه‏اى بوده، هر روز اين صحنه بايد باشد. مقابله اسلام با كفر، مقابله عدل با ظلم، مقابله عدد كم با ايمان زياد، در مقابل عدد زياد با بى‏ايمانى. نه از جمعيت كم بترسيد و نه از شكست بترسيد و شكستى تو كار نيست . وقتى كار براى خدا باشد، شكست تويش نيست. كشته بشويد بهشتى هستيد، بكشيد هم بهشتى هستيد. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه مؤفق باشيد. من خدمتگزار همه‏تان هستم و دعاگو.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها