پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:08 AM
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان واحد بخش صداى جمهورى اسلامى ايران
تمام شهادتها و ايثارگرىها براى تحقق اسلام عزيز بود
بسم الله الرحمن الرحيم
من ميل دارم كه همه قشرهاى ملت، خصوصاً قشرهائى كه در خدمت دولت هستند، همه ادارات مختلفه و از همه بالاتر راديو و از آن بالاتر راديو و تلويزيون ميل دارم كه باورشان آمده باشد كه جمهورى اسلامىاست. يك وقت انسان راى مىدهد به جمهورى اسلامى (كه رأى داديد) يك وقت هم هست كه محتواى جمهورى اسلامى را مطلع نيست، اين بايد مطلع بشود كه جمهورى اسلامى معنايش اين است كه رأى عموم يا اكثر، براى نظام و محتواى نظام اسلام و احكام اسلام، برنامه اسلام است، يك وقت اين را هم مىداند لكن باز باورش نيامده است كه بايد همه چيز اسلامى بشود. من ميل دارم كه همه باورشان آمده باشد كه اين نهضتى كه از اول تا آخرش قريب پانزده، شانزده سال طول كشيد و زحمتها كشيده شد، خونها داده شد و جوانها از دست رفت، خانهها از دست رفت، خانمانها خراب شد و خصوصاً در اين يكى دو سال آخر كه همه شاهد بوديد كه چه شد، باورمان آمده باشد كه اين همه براى اسلام بود. هيچ من نمىتوانم و هيچ عاقلى نمىتواند تصور كند كه بگويند ما خونهاىمان را داديم كه خربزه ارزان بشود، ما جوانهايمان را داديم كه خانه ارزان بشود. هيچ عاقلى جوانش را نمىدهد كه خانه ارزان گيرش بيايد. مردم همه چيزشان را براى جوانهاشان مىخواهند، براى خانمانشان مىخواهند. اين منطق، يك منطق باطلى است كه شايد كسانى انداخته باشند، مغرضها انداخته باشند توى دهن مردم كه بگويند ما خون داديم كه مثلاً كشاورزيمان چه بشود، آدم خودش را به كشتن نمىدهد كه كشاورزيش چه بشود. چرا همان منطقى كه خود مردم در تمام طول مدت و خصوصا در اين آخر منطقشان بود آن را ذكر نمىكنند؟ همه ديديد كه تمام قشرها، خانمها ريختند توى خيابانها، جوانها ريختند توى خيابانها، در پشت بامها، در كوچه و برزن و همه جا فريادشان اين بود كه ما اسلام را مىخواهيم و جمهورى اسلامى مىخواهيم. براى اسلام است كه انسان مىتواند جانش را بدهد. اولياى ما هم براى اسلام جان دادند، نه براى اقتصاد. اقتصاد قابل اين نيست كه انسان، آدم اقتصاد را براى خودش مىخواهد، خودش را به كشتن بدهد كه اقتصادش درست بشود! اين معقول نيست، يا جوانهايشان را بدهند كه نان ارزان گيرش بيايد! اين يك چيز معقولى نيست. آن كه معقول است و عمل شد و همه ديديم و همه ديديد اين است كه همانطورى كه در صدر اسلام، پيغمبر
اسلام صلى الله عليه و آله و اولياى اسلام، همه چيزشان را فداى اسلام مىكردند، براى اينكه در اين فداكارى باخت نيست. آنهائى كه دم از اقتصاد مىزنند و زير بناى همه چيز را اقتصاد مىدانند، آنها از باب اينكه انسان را نمىدانند يعنى چه، خيال مىكنند كه انسان هم يك حيوانى است كه همان خورد و خوراك است منتها خورد و خوراك اين حيوان با حيوانات ديگر يك فرقى دارد، اين چلوكباب مىخورد، او كاه مىخورد، اما هر دو حيوانند. اينهائى كه زير بناى همه چيز را اقتصاد مىدانند اينها انسان را حيوان مىدانند، حيوان هم همه چيزش فداى اقتصادش است، زير بناى همه چيزش است، الاغ هم زير بناى همه چيزش اقتصادش است. اينها انسان را نشناختند اصلاً كه چه هست. ما بايد باورمان بيايد به اينكه مملكت ما همه چيزش را فدا مىخواست بكند براى اسلام. الان هم مىآيند به من مىگويند مكرر، دست جمعى، تنهائى كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم. معقول است كه بگويد من شهيد بشوم براى اينكه شكمم سير بشود؟! براى شكمش مىخواهد شهيد بشود؟! كسى معقول است كه تقاضاى شهادت بكند براى شكمش؟! همچو معقول نيست اين معنا تقاضاى شهادت، براى اينكه ادراك كرده است كه در شهادت موت نيست يك حيات جاويد است، براى حيات جاويد است، كه اين تقاضاى شهادت مىكند. زير بنا توحيد است، زير بنا عقايد حقه الهى است، نه زير بنا شكم باشد اينهائى كه اقتصاد را زير بنا مىدانند، اينها منحط كردند انسان را از حد انسانيت به حد يك حيوانى مثل ساير حيوانات.
تلاش رژيم طاغوت در تباه ساختن نيروهاى انسانى
من مىخواهم كه همه ما باورمان آمده باشد كه جمهورى اسلامى است و بايد همه چيز ما اسلامى بشود. ما از آن وضع سابق كه اخيراً پنجاه سالش را، پنجاه و چند سالش را من شاهدش بودم و شماها چندين سال، البته هيچ كدام پنجاه سال يادتان نيست، شماها چندين سالش را كه در زمان اين حكومت جائر بود، در نظر داريد كه همه وابستگى به غرب بود و به آمريكا بود و تلخىهايش را هم همه ديديد. ذائقههاى شما باز از آن چيزها تلخ هست، حبسها را، حالا خودتان هم حبس نرفتيد، دوستانتان رفتند، اهل ملتتان رفتند، حبسها، زجرها، حتى گاهى براى من نقل كردهاند كه اينها نقلش هم مشكل است، بعضىها را در تاوه سرخ مىكردند، مىگذاشتند روى تاوه آهنى برق را متصل مىكردند سرخش مىكردند. اين تلخىها در ذائقه ما هست و شما، ما حالا بايد باورمان بيايد كه آن بساط طاغوت بايد بر چيده بشود. همان رأس و رده بالا برود و باقىاش باقى بماند، اين باز به مقصد نرسيديم. همه جا، در همه وزارتخانهها، در همه ادارات، در بازار، در همه جا بايد جورى بشود كه وقتى كه يك كسى وارد شد ببينيد كه وارد شده در يك مملكت اسلامى، همه چيزش اسلامى است، نه كم فروشى در اينجاست، نه گرانفروشى و اجحاف هست در آن، نه دروغ هست، نه تقلب هست، نه اين كاغذ بازىهاى ادارى هست، نه آن مجلات با آن عكسها و با آن تبليغات كه جوانهاى ما را به تباهى كشيدند و نه آن بساطى كه در راديو و تلويزيون بود و شماها ديديد. مقصد آنهائى كه اينها را پيش آورده بودند، در همه جاها كه
شما قدم مىگذاشتيد در آن يك چيز نمايان بود كه اشخاص عميق آن يكى را مىفهميدند و آنكه نگذارند جوانهاى ما رشد كنند، جوانهاى ما را بار بياورند به طورى كه در قيد اين نباشد كه مملكتش چه در آن مىگذرد. اگر يك كسى عادت كرد كه اين مجلات را كه ديديد با آن عكسها و با آن مسائل، آن سينماها را كه ديديد كه با آن بساط و امثال ذلك و آن تلويزيون آن وقت و آن راديوى آن وقت و آن مدارس آن وقت و آن كنار دريا رفتنهاى آن وقت و آن مراكز فحشاى آن وقت، همه اينها در يك مطلب شريك بودند و آن اينكه جوانهاى ما را بىتفاوت كنند راجع به مسائل خودشان. يك جوانى كه عادت كرد كه هر روز برود يا هر شب برود در سينما و آنطور مسائل را ببيند، اين ديگر فكرش نمىرود دنبال اينكه نفت ما را كه مىخورد، كجا مىرود اين نفت، اين ثروت ما كجا مىرود، اصلاً تو فكرش نمىآيد اين. اين همان مثل آدم هروئينى مىماند. يك آدم هروئينى اصلش فكرش دنبال اين نيست كه چه مىگذرد. او همهاش دنبال اين است كه چه وقت، وقت هروئين مىشود يا وقت استعمال ترياك. آن كسى كه عادت كرد كه برود در اين مراكز فحشا، تمام هم و غمش همان مراكز فحشاست، حالا چه مىگذرد در اين مملكت، چه به سرش دارد مىآيد پيشش مطرح نيست، دنبال اين مطلب نيست. تمام اين مسائلى كه در اين پنجاه سال اخير اينها پيش آوردند و خصوصاً در زمان اين دومى كه از اولى بدتر بود، تمام اين مسائل ديكتهاى بود كه شده بود براى اينكه جوانهاى ما را بىتفاوت كنند، هر چه سرشان مىآيد به من چه ربطى دارد. آن كه مىرود در دريا با مثلاً چه، با هم آنجا بازى مىكنند، اينها ديگر فكر اينكه مسائل روز چه هست، دولتها چه مىكنند، اين مرد خائن چه به سر ما آورد، اصلاً فكر اين در ذهنشان نمىآيد. اين روشنفكرها و نويسندهها و آزاديخواهها (نه همهشان، بسيارشان) يا توجه به اين ندارند كه اين برنامهها و آزاد گذاشتن اين جوانها و اين دخترها و اين پسرها براى اينكه هر كارى دلشان مىخواهد بكنند، اين چه به سر اين مملكت مىآورد، يا توجه ندارند، يا مىدانند و اجير هستند، دنبال همان هستند فرياد مىزنند اى آزادى ازبين رفت، اى آزادى. خوب آزادى از بين رفت، چه شد؟ شرابخانهها محدود شده يا گرفته شده، مراكز فحشا را جلويش را گرفتند (حالا تمامش هم باز معلوم نيست، من نمىدانم حالا پاكسازى شده يا نه) ديگر نمىگذارند اين دختر و پسر تو دريا بروند لخت بشوند با هم چه بكنند. اينها آزادى را اين مىدانند و همان آزادى مىدانند كه از غرب ديكته شد براى ما، نه پيش خودشان، پيش خودشان اگر اينطور بود، اين ترقيات مادى را نمىكردند. ديكته شده براى ممالك استعمارى اين نحو آزادىها، اين آزاديها، آزادىهاى وارداتى است و اين بىانصافهاى طرفدار به قول خودشان حقوق بشر و اين بىانصافهاى به قول خودشان نويسنده (همهشان را نمىگويم، بعضىشان) و اين بىانصافهاى آزاديخواه اين نحو آزادى را براى ما تبليغ مىكنند و تأكيد مىكنند، آزاديى كه مملكت ما را به تباهى مىكشد. مملكت، مملكت است به جوانش، به نيروى انسانيش. چيزى كه نيروى انسانى را به باد بدهد، مملكت را به باد مىدهد. اگر يك مملكتى نيروى انسانى نداشته باشد، اين مملكت نمىتواند اداره بشود. و اين طور آزاديى كه اين آقايان مىخواهند، اين آزاديى است كه نيروى انسانى را به تباهى مىكشد و به آنجا مىكشد كه هر چه سرش بياورند حرف
نزند، يعنى حرف نزدن مطرح نيست پيشش، او تمام همش به اين است كه چه وقت تابستان بشود و چه وقت، وقت اين بشود كه بروند دريا، تمام همش به اين است كه چه وقت شب بشود و بروند به سينما، چه وقت اين مثلاً قضاياى راديو تلويزيون پيش بيايد و بنشينند تماشا. نمىتواند، همانطورى كه آدم ترياكى نمىتواند از پاى منقل پاشود برود سراغ فرض كنيد جهادسازندگى، نمىتواند از پاى منقل فكر اين معنا را بكند كه به مملكت ما چه مىگذرد، فرهنگ ما چه شده، اقتصاد ما چه شده، نمىتواند فكر كند، اينها هم مىخواهند همين جور باشند. آنهائى كه مىخواهند ما را غارت كنند، مىخواهند بى مزاحمت غارت كنند چرا مزاحم براى خودمان درست كنيم، راه عيش و عشرت را بر اين جوانهاى تازهرس باز مىكنيم، هر چه مىخواهند از اين عيش و عشرتها بكنند ما هم آن مخازنشان را مىبريم اينها هم اين عيش و عشرتشان را بكنند. اينها فرياد بكنند و عيش و عشرت بكنند، آنها هم همه چيزشان را ببرند.
اسلام، رزمنده مىخواهد، جنگجو مىخواهد در مقابل كفار
اين پنجاه سال وضع ما اين بود، دامن مىزدند به همه چيزهائى كه در اين معنا مشترك بود كه جوانهاى ما را تباه كنند، بىتفاوت مىكردند. در همه اين معنا مشترك بود و حالا ما مىخواهيم كه باورمان آمده باشد، چه شماها كه در تلويزيون هستيد، در راديو هستيد و كار مىكنيد و چه ما كه طلبه هستيم و آنجا هستيم، باورمان بيايد كه ما يك رژيم فاسدى كه همش به اين گماشته بود كه جوانهاى ما را فاسد كند، تباه كند،بىتفاوت نسبت به مسائل اساسى خودش بكند، باورمان بيايد كه آن رفته كه يك رژيم اسلامى انسانى بيايد كه در همه امور جدى باشد اسلام شوخى هم ندارد، همهاش جدى است. هزل ندارد، لغويات ندارد، لهويات ندارد، همهاش جدى است، جديات است، هم در امور مادى، كه اسلام هر دو جهت را دارد، هم امور مادى و هم امور معنوى كه همهاش جد است، لهو و لعب و لغو و آن چيزهائى كه اسلام جلويش را گرفته همانهائى است كه اينها دامن به آن مىزنند. هر چيزى ديديد كه اينها ترويجش مىكنند بدانيد آنى است كه اسلام جلويش را گرفته. آن چيزهائى كه اسلام جلويش را گرفته است همينهائى است كه جوانهاى ما را به تباهى مىكشد. اسلام رزمنده مىخواهد، جنگجو مىخواهد در مقابل كفار، در مقابل آنهائى كه هجوم مىكنند به مملكت ما، اسلام مجاهد مىخواهد درست كند، نمىخواهد يك نفر آدم عياش درست كند كه اين آدم عياش، عياشىاش را بكند و همه چيزش را از بين ببرند، همه شرافتش را از بين ببرند و اين باز مشغول عياشى و رقصيدن باشد. اسلام جد است، يك مسلك جدى است، هزل در آن نيست، لغو در آن نيست، لهو در آن نيست، بازى در آن نيست. آن بازيى كه اسلام اجازه داده تيراندازى است و اسب سوارى، مسابقه در اسب سوارى، مسابقه در تيراندازى، آن هم جنگ است آن را اجازه داده، حتى برايش رهان هم قرار دادهاند يعنى شرط بندى هم بكنند، آن را اجازه دادهاند لكن مساله جدى است آنجا، تربيت است و اينها مىخواهند كه ما را به همان حالى كه بوديم،اسم جمهورى اسلامى و رسم و واقعيت، همان مسائل طاغوتى و همان مسائل باشد.
جديت در پياده كردن محتواى اسلام و سالم سازى برنامههاى راديو و تلويزيون
ما بايد جديت كنيم كه همانطورى كه راى داديم به جمهورى اسلامى و اسم جمهورى اسلام الان در ايران است، محتوايش را اسلامى كنيم، يعنى راديو تلويزيون كه شما هستيد اسلامى باشد، لغويات و لهويات و نمىدانم صورتهاى كذا نباشد. اصلاح بايد بشود اينها، البته ما بخواهيم جوانهامان كه چندين سال از آن وقتى كه چشم باز كردند در فساد بودند و در مراكزى بودند كه همهاش فساد بوده و اين جور بزرگ شدند، برنامه هم اين بوده كه اينها را اين جورى بزرگشان كنند، بخواهيم برگردد به حال اول، طولانى است ولى اميدواريم كه برگردد و الحمدلله تحولاتى كه الان دارد مىشود و شده است تقريباً راه صد ساله را با يك شب جوانهاى ما دارند مىپيمايند، تحولات، تحولات تند سريعى بوده و اميدوار كننده است. ما ميل داريم، الان راجع به تلويزيون صحبت دارم مىكنم، يك چيزى كه از همه رسانهها حساستر است، تلويزيون از همه مسائل تبليغى و آلات تبليغى حساستر است، براى اينكه هم گوش است و هم چشم. در چيزهاى ديگر حتى راديو فقط گوش استفاده مىكند، در نمىدانم روزنامهها و مطبوعات چشم از آن استفاده مىكند، راديو تلويزيون گوش است و چشم، آن هم نه به اينكه مثلاً تيراژش مثل روزنامه كذا، ده هزار، بيست هزار، صد هزار، يك ميليون باشد، همه مملكت است، الان هم وضع جورى شده است كه در دهات هم كه مىرويد آن مرد دهاتى كه شايد درست خرج عائلهاش را نتواند ادا بكند، يك راديو خريده است يا يك تلويزيون دارد. همه جا هست، يعنى اين چيزى كه در تلويزيون نشان داده مىشود در همه سطح مملكت و در بيرون هم هر جا كه موجها بايد بروند همه جا منتشر مىشود. اين حرفى كه در راديو گفته مىشود و در راديو تلويزيون گفته مىشود، مال يك طايفه نيست، مال يك جمعيت نيست، مال يك مملكت نيست، همه جاست، همه قشرها هستند. ما اگر اين دستگاه كه بايد يك دستگاه آموزنده باشد، يك دستگاهى باشد كه آن تباهىها، آن چيزهائى كه جوانهاى ما را به تباهى كشيد و مىكشد حذف بشود، به جاى آن آموزندگى باشد، امور اخلاقى باشد، امور فرهنگى باشد، چيزهائى كه به درد جوانهاى ما مىخورد و جوانهاى ما را تربيت مىكند، اين بايد يك همچو عضو حساس و يك همچو آلتى كه همه جا و در همه قشرها اين پا دارد، همه جا هست، حاضر است همه جا،الان اينجا هست اگر فردا هم مثلاً راديو تلويزيون اين حرفها را بگويد، همه جا مىشنوند، يك مطلبى است همه جائى، اين اگر آموزنده باشد، همه ملت را برايش آموزندگى دارد و اگر خداى نخواسته انحراف داشته باشد، همه ملت را به انحراف مىكشد. ما مىخواهيم كه راديو تلويزيونمان كه پيشتر در خدمت طاغوت بود، حالا در خدمت خدا باشد، در خدمت اسلام باشد و اسلام مىخواهد كه همه مسائل جدى باشد، مسائل مملكتى مسائل جدى باشد، مسائل روحى مسائل جدى باشد، جد است در آن، حتى در اين امور تفريحى هم در اسلام يك جورى است كه باز در آن جد پيدا مىشود. عائله هم كه وقتى انسان مىخواهد تشكيل بدهد يك نحو جدى در آن هست و زياد و يك دقتهاى زياد براى تشكيل يك ازدواج، از قبل از اينكه ازدواج بكند دستور هست. زن چه مردى را انتخاب كند، مرد چه زنى را انتخاب كند. بعد هم حتى اوقات ازدواج يك اوقات
مثلاً با بركتى باشد. بعد هم كيفيت ازدواج و كيفيت همه چيز يك برنامه خاصى داشته باشد. بعد هم زمان حمل براى مادر چه برنامههائى باشد بعد هم وقتى كه بچه را شير مىدهد در زمان شيردادن چه برنامههائى باشد بعد هم در دامن مادر كه مىخواهد بچه تربيت بشود چه جور تربيت بشود. بعد هم در حمايت پدر كه بچه مىخواهد تربيت بشود، چه بشود. بعد هم در مدرسه كه مىرود چه باشد، براى اينكه برنامه همه مكتبهاى توحيدى كه اسلام در رأس آنهاست برنامه آدم درست كردن است، مىخواهند انسان درست كنند. قرآن اصلاً آمده است كه يك انسان صحيح درست كند، انسانساز است. از اين جهت همانطورى كه يك كشاورز اگر بخواهد يك زراعت سالم خوب تحويل بگيرد، زمين را بايد، شرايطى دارد كه بايد روى آن شرايط عمل كند، آب چه وقت بايد داده بشود، چه آبى بايد باشد، چه كودى بايد ريخته شود روى آن، چه وقت بايد شيار بشود، چه رسيدگىهائى به آن بايد بشود، همه اينها براى اين است كه يك ثمرهاى، يك گندمى را مىخواهد. تمام اينهائى كه عرض كردم و بسيارى از چيزهائى كه هست و حالا در ذهن من فرض كنيد نيست يا طولانى مىشود، براى اين است كه اسلام ماها را يك نباتى كه بايد آن جور تربيت بشود و بعد هم وقتى كه به مرتبه حيوانيت رسيد، اين جورى بايد تربيت بشود تا برساندش به يك انسانى. زير بنا اقتصاد نيست، براى اينكه غايت انسان، اقتصاد نيست. انسان زحمتش براى اين نيست كه فقط شكمش را سير كند يا جوانهايش را بدهد شكمش سير بشود، حرف است اينها. از اينجا تا لانهايت انسان هست، اين انسان مردنى نيست، انسان تا آخر هست و برنامه اسلام اين است كه اين انسان را جورى كند كه هم اينجا صحيح باشد و هم آنجا صحيح باشد. راه مستقيم، نه طرف شرق، نه طرف غرب، صراط مستقيم، يك سرش اينجاست، يك سرش هم لانهايت. ما مىخواهيم كه آنقدرى كه مىتوانيم، البته قدرت ما كم است، آنقدرى كه مىتوانيم اين مملكت را از اين حال طاغوتى متبدلش كنيم به يك حال توحيدى، اسلامى و اين بايد با كمك همه باشد، يكى نمىتواند اين كارها را بكند، يك جمعيت نمىتواند، هر كس در هر كارى كه مشغول است بايد آن كار را خوب انجام بدهد، آن كار را الهىاش كند، از طاغوتى بيرونش كند. خداوند انشاءالله همه شما را موفق كند.