0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:04 AM

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 177

تاريخ: 30/4/58

بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان دانشكده بابل‏

انبيا مستضعفين را بيدار مى‏كردند كه بر ضد مستكبرين قيام كنند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

در اين آيه شريفه كه تلاوت كرديد، نكات زيادى هست منجمله اينكه: (البته من همه نكات را نمى توانم عرض كنم) مى‏فرمايد كه من الله على المومنين كه از خودشان يك كسى را فرستادم. اين در مقابل آن حرفى است كه عده‏اى براى منحرف كردن مردم از اديان مى‏گويند كه اديان را قدرتمندها مثل فرعون وامثال اينها درست كردند تا اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند. در تمام ادوار مؤمنين عبارت از اين طبقه مقابل مستكبرين بودند كه آنها داراى قدرت‏هاى فوق العاده. زمان حضرت موسى مومنين عبارت از يك دسته‏اى بودند در مقابل فرعون و قدرت‏هاى فرعونى. و در آيه مى‏فرمايد كه از خودشان، از خود مومنين يعنى از اين طبقه پائين به اصطلاح، خداوند منت بر آنها گذاشته كه از اين، همين طبقه مومن‏ها در همه عصرها عبارت از همين طبقه پائين تر بودند مقابل مستكبرين كه طبقات بالا بودند. و اين يك واقعه‏اى است كه قرآن مى‏فرمايد، واقعه تاريخى است كه قرآن مى‏فرمايد و در مقابل چشم و گوش همه مردم كه در آن عصر بودند و ديدند كه چه بوده قصه. اگر چنانچه پيغمبر دستاورد آن مستكبرين بود و از آن طايفه بود، در مقابلش مردم مى‏ايستادند كه نه، قرآن در اينجا خلاف واقع گفته است از همين طبقه به حسب تاريخ هم همين طور بوده است كه حضرت موسى يك شبانى بوده است سال‏ها براى حضرت شعيب شبانى مى‏كرده است و همين شبان را چون لياقت داشته است خداوند مبعوثش كرده است و در اسلام هم پيغمبر اسلام از قريش بوده لكن قريش آن ثروتمندهايشان و آن مستكبرين شان يك دسته بودند و اين طايفه پائين تر را كه خود حضرت مى‏فرمايند من هم شبانى كرده‏ام. يك موجودى بوده است كه از طايفه فقير بوده است كه اينها خود حضرت و عموهايش، اينها فقير بوده‏اند و لهذا در يك وقتى حضرت فرمود كه ابوطالب نمى‏تواند بچه‏هايش را حفظ كند،ما برادريم هر كدام قسمت كنيم. اين براى اين بوده است كه مال نداشتند و اين طايفه پائين را هميشه اينطور بوده كه پيغمبرها اين مردم مستضعف را، اين طايفه‏اى را كه مستكبرين آنها را ضعيف مى‏شمردند و مى ديدند كه شما چيزى نيستيد در مقابل ماها،ازهمين‏ها، خداوند يكى را انتخاب مى‏فرمود روى لياقت ذاتى‏اى كه داشت و او را در مقابل مستكبرين قرار مى‏داد، درست عكس آنكه تبليغات سوئى كه مى‏شود و مى‏خواهند مردم را از اديان منحرف كنند درست عكس آن. اينها

صحيفه نور ج 8 صفحه 178

مى گويند كه پيغمبرها را مستكبرين درست كردند بر اينكه مردم پائين را، كارگر را، صنعتگر را، زارع را، اينها را، اينها با موعظه و اينها خواب كنند و اغفال كنند، وعده بدهند و آن بزرگترها بچاپند مردم را و اينها هم حرفى نزنند براى اين وعده‏ها. و حال آنكه به حسب تاريخ، تاريخ اسلام هم كه نزديك است به ما، تاريخ ديگر هم كه منقول است كه از اين طايفه تجهيز مى‏كردند انبيا مستضعفين را در مقابل مستكبرين، نه متسكبرين اينها را درست مى‏كردند كه مستضعفين را خواب كنند، اينها مستضعفين را بيدار مى‏كردند كه بر ضد مستكبرين قيام كنند. قيام‏هاى انبيا هميشه اينطورى بوده كه يكى از بين خود اينها، از بين خود اين مومنين كه طبقه پائين بودند،از خود همين مردم پائين يكى انتخاب مى‏شد براى اينكه تبليغ كند و كارش هم، يكى از كارهايش هم اين بود كه همين جمعيت مستضعف مقابل مستكبر را تجهيز مى‏كرد با تبليغاتى كه مى‏كرد، مهيا مى‏كرد،تجهيز مى‏كرد بر ضد آنها، بر ضد مستكبرين. مستكبرين اينها را براى منافع خودشان درست نمى كردند، اين مستضعفين بودند كه از ميان آنها يكى پا مى‏شد و خداوند انتخاب مى‏كرد و بر ضد مستكبرين قيام مى‏كردند. موسى بر ضد فرعون و رسول اكرم بر ضد قريشى كه آنوقت همه چيز دستشان بود و در آيه اين معنا را مى‏فرمايد و اين به مرئى و منظر مردم بوده است كه مطلبى را نمى‏شده است كه خلافش بگويد نعوذبالله. اين مطلبى بوده است كه همه مردم مى‏دانستند كه پيغمبر زندگى‏اش چطور بوده و مادرش در كجا بچه را بزرگ كرد و در يك بيابانى، بعد هم كه آمده هميشه تحت قدرت اين بزرگ‏ها بوده ونمى شده زندگى بكند و در مكه د رغار مدتى بوده است و هيچ نمى‏توانسته، هميشه آنجا در مكه كه بوده تبليغاتشان به طور تقيه و زيرزمينى بوده تا وقتى هم كه آمدند مدينه، مدينه هم آنى كه دور ور حضرت بود يك دسته‏اى از همين فقرا، مستمندها بودند كه - مسجد - وقتى كه ايشان در مسجد، مسجد درست كردند، آن هم نه مثل مسجدهاى ما، يك مسجدى كه يك ديوارى با چوب دورش درست كرده بودند ابتدائا و اگر هم يك سايه‏اى داشت با اين چيزهاى خرما، با اين علف‏هاى خرما، چوب‏هاى خرما با اين درست كرده بودند و يك جائى هم بود كه به آن مى‏گفتند صفه: يك دسته‏اى از اصحاب پيغمبر اصحاب صفه هستند يعنى اشخاصى بودند كه خانه نداشتند، هيچى نداشتند و مى‏آمدند توى همين مسجد روى همين زمين‏ها وصفه‏اش هم مثل صفه‏هاى مسجد حالا نبوده است كه آجر فرش مثلاً باشد يا با چيزهاى ديگر درست شده باشد يك زمينى بوده است قدرى بلندتر مثلاً جاى آن گل بوده، چيز ديگر شايد، اصلاً حصير هم نداشتند آن وقت آنجا مى‏خوابيدند و آنجا زندگى مى‏كردند. اينها را حضرت بر ضد قريش و آنهائى كه داراى اموال بزرگ بودند و از مستكبرين بودند اينها را از اينها حركت كرد و رفت سركوبى آنها را كرد. اينكه اين تبليغات شود،براى اين است كه اينها هر چه ضربه خورده‏اند از اديان خورده‏اند. حالا در اسلام كه،حالا ما بحثمان در اين است اين قدرت‏هاى بزرگى كه‏مى‏خواهند ماها را بچاپند، اينها آنى را كه معارض خودشان مى‏دانند اسلام است از اين جهت اول حمله مى‏كنند به اصل اديان و مقصودشان هم حالا آن دينى كه گذشته و رفته نيست مقصودشان اين است كه كلام را بكشند به اسلام و بيايند بگويند كه اسلام هم يك دينى است كه مخدر است. حال اينكه ما وقتى تاريخ اسلام را مى‏بينيم و بعد هم از

صحيفه نور ج 8 صفحه 179

زمان پيغمبر تا حالا درست اسلام را و كسانى كه اسلام را تبعيت كرده‏اند مطالعه كنيم مى‏بينيم كه در صدر اسلام پيغمبر از همين طبقه پائين بوده است و من الله على المومنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم اين از خود اين طايفه پائين، نه اينكه انسان بوده اين طايفه پائين، مومنين، خدا به اينها چيز داد كه از خود اينها يك كسى را كه هم مشرب باشند و بيايند با هم بنشينند و با هم بياشامند اينها و همانطورى كه پيغمبر توى مسجد زندگى مى‏كرد و توى همان مسجد با مردم معاشرت مى‏كرد و از همان مسجد هم تجهيز مى‏كرد جيوش را براى كوبيدن قدرت‏ها،از همين جمعيت پيغمبر را انتخاب فرمود بر ضد آنهائى كه مى‏خواستند چه بكنند. اين براى اين است كه اينكه اين تبليغات را مى‏كنند اول طرف همه اديان مى‏روند بعد مى‏كشندش به اسلام و مقصودشان اين است كه اسلام را سركوبى كنند،اين براى اين است كه از اسلام مى‏ترسند. آن كه مى تواند درمقابل اينهاعرض اندام كند و دست اينها را از ظلم و تعدى و غارتگرى و اينها كوتاه كند آن اسلام است از اين جهت اينها بايد اسلام، مى‏خواهند اسلام را درنظر جوان‏هاى ما، در نظر طبقه متنور، در نظر اين جمعيتى كه از آنها كار مى‏آيد كوچكش كنند تا اينها برگردند از اسلام، وقتى برگشتند از اسلام،ديگر از خودشان كارى نمى‏آيد.

مى‏خواهند قدرت روحانيت را از مردم بگيرند

حالا البته خيلى چيزها هست كه براى سرگرم كردن جوانهاى ما خيلى دامنه‏دار است. آن چيزهائى را كه آنها طرح كرده‏اند و طرح‏هائى كه دادند، يكى از آنها همين است كه اسلام را در نظر اينها كوچك كنند چنانچه از روحانيت هم چون مى‏ترسند و از طبقه‏اى كه مى‏تواند در مقابلشان بايستد و ايستاده است طبقه روحانى هستند از اين جهت مستقيما به اينها هم حمله مى‏كنند روحانيين دربارى هستند، هر چه آخوند است دربارى است. اين دربار است كه آخوندها را درست كرده و تربيت كرده براى اينكه مردم را بچاپند و اينها هم ثناگو باشند وعاظ السلاطينند. اين هم براى اين معناست كه مردم را از روحانيت رم بدهند، از اسلام رم بدهند و از روحانيت هم رم بدهند و اين دو تا قدرت را بگيرند از مردم. حال اينكه شما اگر ملاحظه كنيد، از اول تا حالا آن كه با اين قدرت معارضه كرده ابتدايش از روحانيين شروع شده در اين صد سال آخرى كه خوب تاريخش ديگر خيلى نزديك است و همه شما هم اطلاع داريد در اين صدساله اخير آنى كه معارضه كرده با سلاطين وقت، ابتدايش از روحانى شروع شده. قضيه تنباكو ابتدايش از روحانيون ايران و عراق، از مرحوم ميرزا فتوا بود، و از علماى تهران قيام و عمل. البته مردم هم به اينها علاقه داشتند و دنبال اينها را مى‏گرفتند و كارها را انجام مى‏دادند. در جنبش مشروطيت هم همين طور بود كه از روحانيون نجف و ايران شروع شد مردم هم تبعيت كردند و كار را تا آنجا كه توانستند آنوقت انجام دادند و رژيم استبدادى را به مشروطه برگرداندند،لكن خوب نتوانستند مشروطه را آنطور كه هست درستش كنند، متحققش كنند، باز همان بساط بود. در زمان رضاشاه كه من و مثلاً ايشان (اشاره به يكى از حضار) يادشان هست و شما اكثرا اصلاً آن زمان را يادتان نيست چند قيام كه در ايران شد همه‏اش از روحانيون بود. يك قيام از

صحيفه نور ج 8 صفحه 180

آذربايجان شد ،از علماى آذربايجان كه قيام كردند و چه ولكن خوب قدرت دست آنها بود گرفتند. آنها را ودر گمان مى‏كنم‏سنقر مدت‏ها اينها تبعيد بودند و بعدش هم كه تبعيد برداشته شد مرحوم آقا ميرزا صادق آقا در قم آمدند و ماندند اينجا و اينجا هم فوت شدند. يك قيام از خراسان بود منتها همه علما -قضيه قيام مسجد گوهرشاد تمام علماى خراسان را كه در اين قيام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس كردند و محاكمه كردند و اينها.يك قيام از اصفهان شد و علماى اصفهان آمدند به قم و دعوت كردند از علماى اطراف و علماى اطراف هم خيلى‏هايشان هم آمدند اينجا، منتها اين هم قدرت دست آنها بود و نتوانستند و شكستند و ملت هم آنطور هوشيار نشده بود كه درست دنبال علما را بگيرد. عكس آنكه اينها مى‏گويند كه اينها دربارى هستند، بعكس اينها ضد دربارى هستند. ضد دربارى را اينها مى‏گويند دربارى. و هميشه در همين عصر خودمان آنى كه مورد هجوم واقع مى‏شد همين مدرسه علمى بود. همين مدرسه فيضيه قم چند دفعه مورد هجوم واقع شد و در شكستند و پنجره شكستند و كتاب‏ها را آتش زدند و عمامه‏ها را آتش زدند و بعضى از افراد را از پشت بام پرت كردند پائين و از اين وحشيگرى‏ها كه كردند اين هم براى اين بود كه مى‏خواستند اين دو تا قدرت را از مردم بگيرند.

تلاش استعمار در دور نمودن جوانان از اسلام‏

يك چيز ديگر هم راجع به دانشگاه‏ها بود و طبقه دانشجو و دانشگاهى. اينها از دانشگاه هم مى‏ترسيدند، مى‏ديدند كه خوب اينها يك قوه متفكره‏اى هستند كه جوان هم هستند ممكن است از اينجا باز يك قدرتى پيدا بشود در مقابلشان، دانشگاه را هم به طريق‏هاى مختلف كوبيدند. طريق‏هاى مختلفى داشتند تا توانستند اينها را به واسطه همين تبليغات، منحرف كردند، اذهانشان را منحرف كردند. يك كارهاى مهمى اينها كردند براى اينكه طبقه جوان هر چه هست اين را مشغول كنند به خودشان و نگذارند كه اينها در مقدرات مملكت دخالت بكنند. اگر دانشگاه را به حال خودش مى‏گذاشتند و تبليغات توى كار نبود و كارشكنى در كار نبود از دانشگاه خوب متفكرهائى پيدا مى‏شدند كه در فكر اين بودند كه دارند ديگران مى‏چاپند ما را، يك علاجى بكنيم. اينهاطبقه جوان كه اين كارها از آنها مى‏آمد و مى‏آيد به طريق‏هاى مختلف مشغول مى‏كردند تا اينها را به خودشان. تمام اين رسانه‏هاى گروهى كه هست تمام اينها را اجير مى‏كردند يااز خودشان بود كه طبقه جوان را به واسطه راديو و تلويزيون و سينما و تئاتر و مطبوعات و مجلات و اينها سرگرم به عياشى بكنند و عياش بارشان بياورند. جوان است وقتى كه رفت سينما، پنج روز، ده روز رفت سينما عادت مى‏كند به رفتن سينما و اصلاً فكر، فكر سينمائى مى‏شود شايد شب هم وقتى كه خواب ببيند خواب ستاره سينما مى‏بيند، روز هم وقتى كه چشمش را باز كند به فكر است كه كى شب بشود من بروم و چه وقت بشود كه برويم سراغ اين مركز. يك همچو دماغى كه بار آمد اينطورى، اين به فكر اين نمى افتد كه كارتر نفت ما را مى‏برد، اصلاً هيچ كارى به اين ندارد. جوانهائى كه در اين مراكز فساد كه درست كردند سرتاسر ايران و

صحيفه نور ج 8 صفحه 181

بيشتر تهران،اين مراكز فسادى كه اينها درست كردند، مراكز عياشى كه درست كردند، اين خانه‏هائى كه درست كردند براى اينكه مردم، بچه‏ها بروند، جوان‏ها بروند عياشى بكنند، دامن زدند به اين. اين ايام تابستان اين درياها با آن وضعى كه آنها درست كردند، اين دستگاه‏هائى كه بايد دستگاه تربيتى باشد مثل دستگاه راديو و تلويزيون و مطبوعات و اينها، تمام اينها را بعكس آنى كه بايد باشد درست كردند و قضيه اين نبود كه يك چيزى خود به خود شده باشد، يك قضيه‏اى بود كه روى برنامه تنظيم شده، آن هم بسيار محتمل است كه تنظيمش از همان سيا شده باشد، از آنجا شده باشد كه بايد جوان‏ها را اينطورى مى‏شود بگيريد، حبس كنيد. خوب نمى شود همه مردم كه حبس بشوند. آنجائى كه مى‏شود با آنطور، آنجائى كه همه اين حرف‏ها،همه اين چيزها دست به دست هم دادند برايشان مراكز فساد و فحشا درست كردند و دامن به آن زدند و تبليغاتى روى آن كردند و جوان هم هست كشيده مى‏شود قهرا به آنجا. تابستان است، درياچه درست كردند و دريا و اجتماعات جوان‏ها با هم زن و مرد داخل هم و، كه مى‏كشيدند اينها را به اطراف دريا و برايشان هم همه وسائل را درست مى‏كردند و مفت و مجانى مى‏رفتند آنجا و هر كارى دلشان مى‏خواست مى‏كردند. مسأله اين نبود كه طبعا اين شده باشد، مسأله اين بود كه يك برنامه خاص و يك توطئه‏اى در كار بود كه نگذارند اين جوان‏ها رشد طبيعى خودشان را و انسانى خودشان را بكنند، سرگرمشان كنند به همين مسائل. قضيه موسيقى يك مطلبى است كه خوب طبع جوان به آن توجه دارد اگر يك مدتى اين عادت كرد كه موسيقى را باز كند و گوش كند مغز اين از تفكر در امور جدى بازماند، مى‏رود دنبال همين قضيه. اينها امورى است كه با نقشه درست كردند كه جوانهاى ما را منحرف كنند و يكى از نقشه‏هايشان اين بود (نقشه‏هاى ديگر زياد) كه نگذارند در دانشگاه درس بخوانند يك دسته‏اى را درست بكنند به اسم چپ گرا بريزند توى دانشگاه و شلوغ بكنند و دعوا راه بيندازند و امثال ذلك و دانشگاهى‏ها را، جوان‏ها را از كلاس بيرون بكشند و بياورند به بيرون به جنگ و به چيزهاى ديگر، تبليغات چپى بكنند در دانشگاه‏ها كه توجه اينها را به آن مسائل كنند و هكذا از اين قبيل. اينها همه چيزهائى است كه روى نقشه‏اى درست شده است كه ماها از مقدرات مملكتمان غافل بشويم. حالا بيشتر روى اين امور تكيه مى‏شود براى اينكه حالا لمس كرده‏اند كه اسلام و ايمان به خدا اسباب اين شد كه يك جمعيتى كه هيچى دستشان نبود از تفنگ و بساط (حالا هم چهار تا تفنگ اگر پيدا شده است بعد از غنائم جنگى پيدا شده) اينها ديدند كه اينها با مشت خالى لكن با ايمان، با ايمان به خدا آمدند به ميدان و قدرت‏هاى بزرگ را شكست دادند و همه را بيرون كردند، قطع دستشان را كردند. اينها الان لمس كردند كه آنى كه اينها را شكست داد اين ايمانى بود كه اين جوان‏ها داشتند و اين توجهى بود كه به اسلام داشتند. حالا بيشتر در صدد اين هستند كه شما را از اسلام جدا كنند.

تلاش قلم اجير در تكفير مومنين‏

الان باز آن قلم‏هائى كه قلم اجير است و مزدمى گيرد تا جوانهاى ما را منحرف كند الان هم در

صحيفه نور ج 8 صفحه 182

كار هستند نطق‏ها را مى‏كنند و قلم‏ها را به كار مى‏اندازند حتى اين مسأله اطرف دريا را كه با آن فضاحت انجام گرفت، در بعضى از مطبوعات نوشتند جلوگيرى از اين ارتجاع است. اينكه تمدن عبارت از اين است كه زن و دختر و پسر با هم تو دريا به هم ور بروند و اگر اين نباشد ارتجاع است. تمدن اين است كه هر جوانى كه در سينما چند روز برود و ديگر زندگى‏اش همان بشود، تمام آمال و آرزويش همان بشود. اگر چنانچه از اينطور چيزها جلوگيرى بشود و آموزنده باشد، اين سينما آموزنده باشد، اين مطبوعات آموزنده باشد، اين مجلات، اگر كسى بگويد كه بايد اينها آموزنده باشد، اينها بايد بچه‏هاى ما را تربيت كنند، اينها بايد بچه‏هاى ما را رشد سياسى بدهند و اينها را وارد ميدان عمل سياسى بكنند و اين عكس‏ها و اين دعوت‏هاى به شهوت اينطور چيزهائى كه همه جانبه است اينها را از اين راه باز دارد، مى‏گويند ارتجاع است و شما را از ارتجاع مى‏ترساند و به اصطلاح چماق تكفير دارند، همين ارتجاع اصلاً اين تكفير مؤمنين است. اينها به هر قدرتى كه توانستند و به هر ترتيبى كه توانند مى‏خواهند شماها را منحرف كنند از آن مسيرى كه داريد.

ايجاد تحول روحى در سراسر ايران به لطف و عنايت الهى‏

الان اين نهضتى كه ملاحظه كنيد، اين نهضت الان رسيده است به يك حدى كه دست را كوتاه كرد همه دست‏هاى خارجى‏ها را كوتاه كرد و شما مى‏دانيد كه نهضت اسلامى ايران با همان توجه به مردم به اسلام و اينكه از شهادت ديگر خوفى نداشتند، براى اسلام شهيد شدن را يك چيز عظيمى براى خودشان دانستند، يك فوزى مى‏دانستند براى خودشان، اين معنا شد كه مردم ديگر نترسيدند از تانك و توپ و اينها نترسيدند و ريختند به خيابان‏ها. يك تحول روحى پيدا شد در ايران، سر تا سر ايران، يك تحول روحى پيدا شد و مردمى كه فكر در امور مملكتى نمى‏كردند، حالا جوان‏ها، بچه‏ها، زن‏ها، مردها مسائلى كه در مجالسشان طرح مى‏شود مسائل روز است و قبلا اصلاً اين مطلب هيچ نبود. ما آخوندها را كه گفتند، اگر يك كلمه مى‏گفتند، مى‏گفتند كه اين سياسى است. يكى از فحش‏هائى كه به يك آخوندى اگر مى‏خواست يك حرفى بزند كه به درد مملكتش بخورد مى‏گفتند سياسى است. اوايل كه ما آمده بوديم به قم يكى از علماى محترم - محترم - و رئيس بود در قم، اين را بعضى مقدس مآب‏ها اشكال به او داشتند مى‏گفتند منزلش روزنامه پيدا مى‏شود. اينطور مغزها را تهى كرده بودند كه اگر يك ملائى منزلش روزنامه بود اين اسباب طعنش مى‏شد. ملا بايد، چكار دارد ملا به روزنامه، ملا چكار دارد به سياست. ما را وقتى كه از حبس مى‏خواستند بيرون بياورند آمدند گفتند كه بيائيد توى آن اتاق. از حبس در آمديم رفتيم توى اتاق مجللى هم بود نشستيم. پاكروان آمد پيش ما و آن مولوى هر دو آنها هم رفتند، آمدند آنها و پاكروان در ضمن صحبت‏هايش گفت كه سياست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلب است، عبارت از خدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدر سوختگى است (اين تعبير آخرش بود) اين را بگذاريد براى ما. مى‏خواست ما را وادار كند به اينكه ما دخالت در سياست نكنيم. من به آن گفتم خوب اگر اين سياست عبارت از اينهاست اين كه مال شما

صحيفه نور ج 8 صفحه 183

هست، بله. بعد هم برداشتند توى آنجا نوشتند كه تفاهم شد بين ما و فلان. من هم كه آمدم سر منبر حسابش را رسيدم. اينها تبليغات همچو كرده بودند كه به خورد ما معممين هم داده بودند كه شماها برويد كنار سراغ مدرسه‏تان و اين منافع مملكت را بدهيد دست ما (مطلب اين بود) مقدرات مملكت را بدهيد دست ما شما برويد آن گوشه مدرسه بنشينيد و آنطور زندگى كنيد و مسأله بگوئيد آن هم نه هر مسأله‏اى - هر مسأله‏اى - را. اگر ما درست مسأله مى‏گفتيم كه وضع اينطور نبود. مسائل اسلام را كنار گذاشته بودند و يك دسته‏اى از مسائل شخصى را پيش كشيدند. مسائل اجتماعى اسلام، مسائل سياسى اسلام، مسائل جنگ اسلام. آن قرآن را شما ملاحظه مى‏كنيد كه قرآن مسائل سياسى‏اش و جنگى‏اش و مقاتله‏اش و اينهايش زياد در آن طرح شده اهلاً و سهلاً اما ديگر كار نداشته باشيد به اينكه تكليف ملت با دولت چيست و تكليف دولت با ملت چى هست؟ چه جور بايد دولت باشد، شرايط حاكم چيست، شرايط شرطه چيست؟ شرائط قاضى چيست؟ اينها را ديگر شما كار نداشته باشيد، شما هم برويد اين مسائل و ما هم باورمان آمده بود، همچو باورمان آمده بود كه - روزنامه خواندن را - اولى كه ما آمديم قم سنه چهل، روزنامه خواندن را عيب مى‏دانستند ما هم اصلاً جرات نمى‏كرديم يعنى ما هم خودمان جزء آنها بوديم. الان يك تحولى پيدا شده است كه شايد در دو سال پيش از اين نبود اينطور تحولى، دو، سه سال است كه، دو سال است كه تحول زياد پيدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده سال است لكن اين تحول در اين آخر پيدا شد يك تحول پيدا شد كه، تحول‏هاى مختلف، شما همه و ما همه، يك پاسبان اگر پيدا مى‏شد و يك امرى كرد همين بازار تهران، توى ذهن كسبه و تجار نمى‏آمد كه مى‏شود مخالفت با پاسبان كرد. پاسبان آمده گفته است چهار آبان است بايد همه بيرق بزنيد. همه گوش و سمع و چيز بودند كه هر چه اين گفته عمل بكنيم. چندى نگذشت كه همين‏هائى كه از يك پاسبان مى‏ترسيدند و براى خودشان هم حقى قائل نبودند ريختند تو خيابان و گفتند ما شاه نمى‏خواهيم. اين يك تحول معجزه آسا بود كه آدمى كه از يك پاسبان ترسيد حالا از تانك نمى‏ترسد، حالا از سربازها هم نمى‏ترسد، سر نيزه‏ها هم كه مى‏آورند، مى‏آيند معارضه با آنها مى‏كنند. اين يك جور تحولى بود كه حاصل شد، يك تحول دخالت همه در مسائل روز و مسائل سياسى. همين جمعيتى كه روزنامه خواندن را در آنوقت اشكال مى‏كردند حالا همان‏ها منزل‏هايشان هم راديو هست و هم تلويزيون هست و هم عرض مى‏كنم اصلاً مشروعش هست، غير مشروعش نيست و هم مسائل روز طرح است. در هر جا برويد جوان‏ها مشغول به صحبت در مسائل روزند. شما خيال مى‏كنيد كه در ده سال پيش از اين اين حرف‏ها بود اصلاً چه دخالتى داشتيد، حقى نداشتيد كه دخالت در مسأله روز بكنيد، حقى نداشتيد كه بايد مثلاً ژاندارمرى وضعش اين باشد، بايد دولت وضعش اين باشد، اشكال بكنيد به دولت. حالا طورى شده است كه همه در ميدان آمده‏اند و يك تحول روحى پيدا شده است در اين جامعه و اين تحول، تحول الهى است هيچ كس نمى‏تواند، اين قلوب مردم دست خداست اين تحول الهى است. يكى از تحولاتى كه امروز يك دسته از اروپا آمده بودند، يك دسته جوان‏ها گفتند كه ما آمديم براى اينكه برويم در اين روستاها كمك بكنيم. يعنى اين چه تحولى است كه جوانى كه بحبوحه‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 184

جوانى‏اش است و در اروپا است و بايد در اروپا فرض كنيد روى غريزه جوانى‏اش مشغول و پى چيزهاى ديگر باشد همچو تحولى پيدا شده است كه عده زيادى بودند زن و مرد گفتند كه ما از اروپا آمديم كه برويم روستاها كمك كنيم به مردم در چيز. به آنها گفتم كه ارزش اين عمل را خيلى بايد بدانيد كه اين عمل چه ارزشى دارد. اين روستائى كه تاكنون مى‏ديده تنها هست و همه قدرت‏ها مخالف او هست و مى‏خواهند بچاپندش، ببيند كه از اروپا يك دسته جوان تحصيلكرده مهندس و طبيب و دكتر و اينها آمده‏اند با آن زحمت به ايران و مى‏روند توى اين روستاها برايشان گندم مى‏چينند ، ولو شما بلد نيستيد درست درو كنيد خوب، درو را رعيت‏ها مى‏دانند شما بلد نيستيد درو كنيد اما شما چهار تا خوشه گندم را كه براى اينها جمع بكنيد همچو قدرتى در اين رعيت‏ها و در اين زارع‏ها و در اين دروگرها پيدا مى‏شود كه كارشان دو مقابل مى‏شود. وقتى كشاورز ديد كه خانم‏ها از خانه‏ها پاشده‏اند، از اروپا، اينجا هم همين طور، از دانشگاه‏ها و از دانشكده‏ها و از مراكز تحصيل جوان‏ها ريختند، زن و مرد ، در تلويزيون ديشب هم نشان داد اين را ريخته‏اند اينجا و دارند كمك كنند به اينها، در روحيه اين كشاورزها چقدر اين تأثير دارد، چقدر اينها را آقا كند كه مى‏بينند خدمه اينها عبارت از دكتر است و مهندس، آقايان كمك كار هستند، اين ارزشش خيلى است. شما هم كه الان مى‏گوئيد ما مهيا هستيم، اين يك همچو تحولى است كه خدا اين تحول را پيدا كرده، قلب شما پيشتر اصلاً دنبال اين مسأله نبود حالا آمده. كى آورده اين را؟ مقلب‏القلوب خداست. خداوند قلب‏هاى شما را اينطور كرده است كه مى‏خواهيد برويد روستاها كمك كنيد، آموزش، پرورش. غير آن وضعى كه سابق بود كه اگر يك دسته از سازمانى را مى‏خواستند بفرستند آنجا به اسم نمى‏دانم كذا براى تبليغ براى خودشان، حالا ديگر تبليغى در كار نيست هيچ كس از كسى تبليغ نمى‏كند شما به طبيعت خودتان مى‏خواهيد برويد كمك كنيد، آموزش بدهيد، پرورش كنيد و امثال ذلك.

همه با هم بكوشيم كه درست عمل كنيم‏

انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند و موفق كند كه خدمت بكنيد به كشور خودتان. مملكت مال خودتان است ديگر، ديگر دست‏هاى آنها بريد، ديگر همت كنيد كه اداره كنيد مملكت خودتان را تا نگويند نمى‏توانند، ايرانى‏ها نمى‏توانند مملكت‏شان را اداره كنند يك كسى ديگر خواهد كه بيايد سرپرستى كند. فضول‏ها الان باز هم هستند، آنهائى كه نقشه كشند باز هم هستند. خودتان بچسبيد به مملكتتان و با قدرت خودتان هر كه در هر جا هست خوب عمل كند. آقا در محراب خوب عمل كند و شما در دانشگاه خوب عمل كنيد و ما هم در مدرسه خوب عمل كنيم. همه و همه با هم دست به هم بدهيم كه درست عمل بكنيم و انشاءالله مملكت مال خودتان است.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها