پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:04 AM
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان دانشكده بابل
انبيا مستضعفين را بيدار مىكردند كه بر ضد مستكبرين قيام كنند
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين آيه شريفه كه تلاوت كرديد، نكات زيادى هست منجمله اينكه: (البته من همه نكات را نمى توانم عرض كنم) مىفرمايد كه من الله على المومنين كه از خودشان يك كسى را فرستادم. اين در مقابل آن حرفى است كه عدهاى براى منحرف كردن مردم از اديان مىگويند كه اديان را قدرتمندها مثل فرعون وامثال اينها درست كردند تا اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند. در تمام ادوار مؤمنين عبارت از اين طبقه مقابل مستكبرين بودند كه آنها داراى قدرتهاى فوق العاده. زمان حضرت موسى مومنين عبارت از يك دستهاى بودند در مقابل فرعون و قدرتهاى فرعونى. و در آيه مىفرمايد كه از خودشان، از خود مومنين يعنى از اين طبقه پائين به اصطلاح، خداوند منت بر آنها گذاشته كه از اين، همين طبقه مومنها در همه عصرها عبارت از همين طبقه پائين تر بودند مقابل مستكبرين كه طبقات بالا بودند. و اين يك واقعهاى است كه قرآن مىفرمايد، واقعه تاريخى است كه قرآن مىفرمايد و در مقابل چشم و گوش همه مردم كه در آن عصر بودند و ديدند كه چه بوده قصه. اگر چنانچه پيغمبر دستاورد آن مستكبرين بود و از آن طايفه بود، در مقابلش مردم مىايستادند كه نه، قرآن در اينجا خلاف واقع گفته است از همين طبقه به حسب تاريخ هم همين طور بوده است كه حضرت موسى يك شبانى بوده است سالها براى حضرت شعيب شبانى مىكرده است و همين شبان را چون لياقت داشته است خداوند مبعوثش كرده است و در اسلام هم پيغمبر اسلام از قريش بوده لكن قريش آن ثروتمندهايشان و آن مستكبرين شان يك دسته بودند و اين طايفه پائين تر را كه خود حضرت مىفرمايند من هم شبانى كردهام. يك موجودى بوده است كه از طايفه فقير بوده است كه اينها خود حضرت و عموهايش، اينها فقير بودهاند و لهذا در يك وقتى حضرت فرمود كه ابوطالب نمىتواند بچههايش را حفظ كند،ما برادريم هر كدام قسمت كنيم. اين براى اين بوده است كه مال نداشتند و اين طايفه پائين را هميشه اينطور بوده كه پيغمبرها اين مردم مستضعف را، اين طايفهاى را كه مستكبرين آنها را ضعيف مىشمردند و مى ديدند كه شما چيزى نيستيد در مقابل ماها،ازهمينها، خداوند يكى را انتخاب مىفرمود روى لياقت ذاتىاى كه داشت و او را در مقابل مستكبرين قرار مىداد، درست عكس آنكه تبليغات سوئى كه مىشود و مىخواهند مردم را از اديان منحرف كنند درست عكس آن. اينها
مى گويند كه پيغمبرها را مستكبرين درست كردند بر اينكه مردم پائين را، كارگر را، صنعتگر را، زارع را، اينها را، اينها با موعظه و اينها خواب كنند و اغفال كنند، وعده بدهند و آن بزرگترها بچاپند مردم را و اينها هم حرفى نزنند براى اين وعدهها. و حال آنكه به حسب تاريخ، تاريخ اسلام هم كه نزديك است به ما، تاريخ ديگر هم كه منقول است كه از اين طايفه تجهيز مىكردند انبيا مستضعفين را در مقابل مستكبرين، نه متسكبرين اينها را درست مىكردند كه مستضعفين را خواب كنند، اينها مستضعفين را بيدار مىكردند كه بر ضد مستكبرين قيام كنند. قيامهاى انبيا هميشه اينطورى بوده كه يكى از بين خود اينها، از بين خود اين مومنين كه طبقه پائين بودند،از خود همين مردم پائين يكى انتخاب مىشد براى اينكه تبليغ كند و كارش هم، يكى از كارهايش هم اين بود كه همين جمعيت مستضعف مقابل مستكبر را تجهيز مىكرد با تبليغاتى كه مىكرد، مهيا مىكرد،تجهيز مىكرد بر ضد آنها، بر ضد مستكبرين. مستكبرين اينها را براى منافع خودشان درست نمى كردند، اين مستضعفين بودند كه از ميان آنها يكى پا مىشد و خداوند انتخاب مىكرد و بر ضد مستكبرين قيام مىكردند. موسى بر ضد فرعون و رسول اكرم بر ضد قريشى كه آنوقت همه چيز دستشان بود و در آيه اين معنا را مىفرمايد و اين به مرئى و منظر مردم بوده است كه مطلبى را نمىشده است كه خلافش بگويد نعوذبالله. اين مطلبى بوده است كه همه مردم مىدانستند كه پيغمبر زندگىاش چطور بوده و مادرش در كجا بچه را بزرگ كرد و در يك بيابانى، بعد هم كه آمده هميشه تحت قدرت اين بزرگها بوده ونمى شده زندگى بكند و در مكه د رغار مدتى بوده است و هيچ نمىتوانسته، هميشه آنجا در مكه كه بوده تبليغاتشان به طور تقيه و زيرزمينى بوده تا وقتى هم كه آمدند مدينه، مدينه هم آنى كه دور ور حضرت بود يك دستهاى از همين فقرا، مستمندها بودند كه - مسجد - وقتى كه ايشان در مسجد، مسجد درست كردند، آن هم نه مثل مسجدهاى ما، يك مسجدى كه يك ديوارى با چوب دورش درست كرده بودند ابتدائا و اگر هم يك سايهاى داشت با اين چيزهاى خرما، با اين علفهاى خرما، چوبهاى خرما با اين درست كرده بودند و يك جائى هم بود كه به آن مىگفتند صفه: يك دستهاى از اصحاب پيغمبر اصحاب صفه هستند يعنى اشخاصى بودند كه خانه نداشتند، هيچى نداشتند و مىآمدند توى همين مسجد روى همين زمينها وصفهاش هم مثل صفههاى مسجد حالا نبوده است كه آجر فرش مثلاً باشد يا با چيزهاى ديگر درست شده باشد يك زمينى بوده است قدرى بلندتر مثلاً جاى آن گل بوده، چيز ديگر شايد، اصلاً حصير هم نداشتند آن وقت آنجا مىخوابيدند و آنجا زندگى مىكردند. اينها را حضرت بر ضد قريش و آنهائى كه داراى اموال بزرگ بودند و از مستكبرين بودند اينها را از اينها حركت كرد و رفت سركوبى آنها را كرد. اينكه اين تبليغات شود،براى اين است كه اينها هر چه ضربه خوردهاند از اديان خوردهاند. حالا در اسلام كه،حالا ما بحثمان در اين است اين قدرتهاى بزرگى كهمىخواهند ماها را بچاپند، اينها آنى را كه معارض خودشان مىدانند اسلام است از اين جهت اول حمله مىكنند به اصل اديان و مقصودشان هم حالا آن دينى كه گذشته و رفته نيست مقصودشان اين است كه كلام را بكشند به اسلام و بيايند بگويند كه اسلام هم يك دينى است كه مخدر است. حال اينكه ما وقتى تاريخ اسلام را مىبينيم و بعد هم از
زمان پيغمبر تا حالا درست اسلام را و كسانى كه اسلام را تبعيت كردهاند مطالعه كنيم مىبينيم كه در صدر اسلام پيغمبر از همين طبقه پائين بوده است و من الله على المومنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم اين از خود اين طايفه پائين، نه اينكه انسان بوده اين طايفه پائين، مومنين، خدا به اينها چيز داد كه از خود اينها يك كسى را كه هم مشرب باشند و بيايند با هم بنشينند و با هم بياشامند اينها و همانطورى كه پيغمبر توى مسجد زندگى مىكرد و توى همان مسجد با مردم معاشرت مىكرد و از همان مسجد هم تجهيز مىكرد جيوش را براى كوبيدن قدرتها،از همين جمعيت پيغمبر را انتخاب فرمود بر ضد آنهائى كه مىخواستند چه بكنند. اين براى اين است كه اينكه اين تبليغات را مىكنند اول طرف همه اديان مىروند بعد مىكشندش به اسلام و مقصودشان اين است كه اسلام را سركوبى كنند،اين براى اين است كه از اسلام مىترسند. آن كه مى تواند درمقابل اينهاعرض اندام كند و دست اينها را از ظلم و تعدى و غارتگرى و اينها كوتاه كند آن اسلام است از اين جهت اينها بايد اسلام، مىخواهند اسلام را درنظر جوانهاى ما، در نظر طبقه متنور، در نظر اين جمعيتى كه از آنها كار مىآيد كوچكش كنند تا اينها برگردند از اسلام، وقتى برگشتند از اسلام،ديگر از خودشان كارى نمىآيد.
مىخواهند قدرت روحانيت را از مردم بگيرند
حالا البته خيلى چيزها هست كه براى سرگرم كردن جوانهاى ما خيلى دامنهدار است. آن چيزهائى را كه آنها طرح كردهاند و طرحهائى كه دادند، يكى از آنها همين است كه اسلام را در نظر اينها كوچك كنند چنانچه از روحانيت هم چون مىترسند و از طبقهاى كه مىتواند در مقابلشان بايستد و ايستاده است طبقه روحانى هستند از اين جهت مستقيما به اينها هم حمله مىكنند روحانيين دربارى هستند، هر چه آخوند است دربارى است. اين دربار است كه آخوندها را درست كرده و تربيت كرده براى اينكه مردم را بچاپند و اينها هم ثناگو باشند وعاظ السلاطينند. اين هم براى اين معناست كه مردم را از روحانيت رم بدهند، از اسلام رم بدهند و از روحانيت هم رم بدهند و اين دو تا قدرت را بگيرند از مردم. حال اينكه شما اگر ملاحظه كنيد، از اول تا حالا آن كه با اين قدرت معارضه كرده ابتدايش از روحانيين شروع شده در اين صد سال آخرى كه خوب تاريخش ديگر خيلى نزديك است و همه شما هم اطلاع داريد در اين صدساله اخير آنى كه معارضه كرده با سلاطين وقت، ابتدايش از روحانى شروع شده. قضيه تنباكو ابتدايش از روحانيون ايران و عراق، از مرحوم ميرزا فتوا بود، و از علماى تهران قيام و عمل. البته مردم هم به اينها علاقه داشتند و دنبال اينها را مىگرفتند و كارها را انجام مىدادند. در جنبش مشروطيت هم همين طور بود كه از روحانيون نجف و ايران شروع شد مردم هم تبعيت كردند و كار را تا آنجا كه توانستند آنوقت انجام دادند و رژيم استبدادى را به مشروطه برگرداندند،لكن خوب نتوانستند مشروطه را آنطور كه هست درستش كنند، متحققش كنند، باز همان بساط بود. در زمان رضاشاه كه من و مثلاً ايشان (اشاره به يكى از حضار) يادشان هست و شما اكثرا اصلاً آن زمان را يادتان نيست چند قيام كه در ايران شد همهاش از روحانيون بود. يك قيام از
آذربايجان شد ،از علماى آذربايجان كه قيام كردند و چه ولكن خوب قدرت دست آنها بود گرفتند. آنها را ودر گمان مىكنمسنقر مدتها اينها تبعيد بودند و بعدش هم كه تبعيد برداشته شد مرحوم آقا ميرزا صادق آقا در قم آمدند و ماندند اينجا و اينجا هم فوت شدند. يك قيام از خراسان بود منتها همه علما -قضيه قيام مسجد گوهرشاد تمام علماى خراسان را كه در اين قيام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس كردند و محاكمه كردند و اينها.يك قيام از اصفهان شد و علماى اصفهان آمدند به قم و دعوت كردند از علماى اطراف و علماى اطراف هم خيلىهايشان هم آمدند اينجا، منتها اين هم قدرت دست آنها بود و نتوانستند و شكستند و ملت هم آنطور هوشيار نشده بود كه درست دنبال علما را بگيرد. عكس آنكه اينها مىگويند كه اينها دربارى هستند، بعكس اينها ضد دربارى هستند. ضد دربارى را اينها مىگويند دربارى. و هميشه در همين عصر خودمان آنى كه مورد هجوم واقع مىشد همين مدرسه علمى بود. همين مدرسه فيضيه قم چند دفعه مورد هجوم واقع شد و در شكستند و پنجره شكستند و كتابها را آتش زدند و عمامهها را آتش زدند و بعضى از افراد را از پشت بام پرت كردند پائين و از اين وحشيگرىها كه كردند اين هم براى اين بود كه مىخواستند اين دو تا قدرت را از مردم بگيرند.
تلاش استعمار در دور نمودن جوانان از اسلام
يك چيز ديگر هم راجع به دانشگاهها بود و طبقه دانشجو و دانشگاهى. اينها از دانشگاه هم مىترسيدند، مىديدند كه خوب اينها يك قوه متفكرهاى هستند كه جوان هم هستند ممكن است از اينجا باز يك قدرتى پيدا بشود در مقابلشان، دانشگاه را هم به طريقهاى مختلف كوبيدند. طريقهاى مختلفى داشتند تا توانستند اينها را به واسطه همين تبليغات، منحرف كردند، اذهانشان را منحرف كردند. يك كارهاى مهمى اينها كردند براى اينكه طبقه جوان هر چه هست اين را مشغول كنند به خودشان و نگذارند كه اينها در مقدرات مملكت دخالت بكنند. اگر دانشگاه را به حال خودش مىگذاشتند و تبليغات توى كار نبود و كارشكنى در كار نبود از دانشگاه خوب متفكرهائى پيدا مىشدند كه در فكر اين بودند كه دارند ديگران مىچاپند ما را، يك علاجى بكنيم. اينهاطبقه جوان كه اين كارها از آنها مىآمد و مىآيد به طريقهاى مختلف مشغول مىكردند تا اينها را به خودشان. تمام اين رسانههاى گروهى كه هست تمام اينها را اجير مىكردند يااز خودشان بود كه طبقه جوان را به واسطه راديو و تلويزيون و سينما و تئاتر و مطبوعات و مجلات و اينها سرگرم به عياشى بكنند و عياش بارشان بياورند. جوان است وقتى كه رفت سينما، پنج روز، ده روز رفت سينما عادت مىكند به رفتن سينما و اصلاً فكر، فكر سينمائى مىشود شايد شب هم وقتى كه خواب ببيند خواب ستاره سينما مىبيند، روز هم وقتى كه چشمش را باز كند به فكر است كه كى شب بشود من بروم و چه وقت بشود كه برويم سراغ اين مركز. يك همچو دماغى كه بار آمد اينطورى، اين به فكر اين نمى افتد كه كارتر نفت ما را مىبرد، اصلاً هيچ كارى به اين ندارد. جوانهائى كه در اين مراكز فساد كه درست كردند سرتاسر ايران و
بيشتر تهران،اين مراكز فسادى كه اينها درست كردند، مراكز عياشى كه درست كردند، اين خانههائى كه درست كردند براى اينكه مردم، بچهها بروند، جوانها بروند عياشى بكنند، دامن زدند به اين. اين ايام تابستان اين درياها با آن وضعى كه آنها درست كردند، اين دستگاههائى كه بايد دستگاه تربيتى باشد مثل دستگاه راديو و تلويزيون و مطبوعات و اينها، تمام اينها را بعكس آنى كه بايد باشد درست كردند و قضيه اين نبود كه يك چيزى خود به خود شده باشد، يك قضيهاى بود كه روى برنامه تنظيم شده، آن هم بسيار محتمل است كه تنظيمش از همان سيا شده باشد، از آنجا شده باشد كه بايد جوانها را اينطورى مىشود بگيريد، حبس كنيد. خوب نمى شود همه مردم كه حبس بشوند. آنجائى كه مىشود با آنطور، آنجائى كه همه اين حرفها،همه اين چيزها دست به دست هم دادند برايشان مراكز فساد و فحشا درست كردند و دامن به آن زدند و تبليغاتى روى آن كردند و جوان هم هست كشيده مىشود قهرا به آنجا. تابستان است، درياچه درست كردند و دريا و اجتماعات جوانها با هم زن و مرد داخل هم و، كه مىكشيدند اينها را به اطراف دريا و برايشان هم همه وسائل را درست مىكردند و مفت و مجانى مىرفتند آنجا و هر كارى دلشان مىخواست مىكردند. مسأله اين نبود كه طبعا اين شده باشد، مسأله اين بود كه يك برنامه خاص و يك توطئهاى در كار بود كه نگذارند اين جوانها رشد طبيعى خودشان را و انسانى خودشان را بكنند، سرگرمشان كنند به همين مسائل. قضيه موسيقى يك مطلبى است كه خوب طبع جوان به آن توجه دارد اگر يك مدتى اين عادت كرد كه موسيقى را باز كند و گوش كند مغز اين از تفكر در امور جدى بازماند، مىرود دنبال همين قضيه. اينها امورى است كه با نقشه درست كردند كه جوانهاى ما را منحرف كنند و يكى از نقشههايشان اين بود (نقشههاى ديگر زياد) كه نگذارند در دانشگاه درس بخوانند يك دستهاى را درست بكنند به اسم چپ گرا بريزند توى دانشگاه و شلوغ بكنند و دعوا راه بيندازند و امثال ذلك و دانشگاهىها را، جوانها را از كلاس بيرون بكشند و بياورند به بيرون به جنگ و به چيزهاى ديگر، تبليغات چپى بكنند در دانشگاهها كه توجه اينها را به آن مسائل كنند و هكذا از اين قبيل. اينها همه چيزهائى است كه روى نقشهاى درست شده است كه ماها از مقدرات مملكتمان غافل بشويم. حالا بيشتر روى اين امور تكيه مىشود براى اينكه حالا لمس كردهاند كه اسلام و ايمان به خدا اسباب اين شد كه يك جمعيتى كه هيچى دستشان نبود از تفنگ و بساط (حالا هم چهار تا تفنگ اگر پيدا شده است بعد از غنائم جنگى پيدا شده) اينها ديدند كه اينها با مشت خالى لكن با ايمان، با ايمان به خدا آمدند به ميدان و قدرتهاى بزرگ را شكست دادند و همه را بيرون كردند، قطع دستشان را كردند. اينها الان لمس كردند كه آنى كه اينها را شكست داد اين ايمانى بود كه اين جوانها داشتند و اين توجهى بود كه به اسلام داشتند. حالا بيشتر در صدد اين هستند كه شما را از اسلام جدا كنند.
تلاش قلم اجير در تكفير مومنين
الان باز آن قلمهائى كه قلم اجير است و مزدمى گيرد تا جوانهاى ما را منحرف كند الان هم در
كار هستند نطقها را مىكنند و قلمها را به كار مىاندازند حتى اين مسأله اطرف دريا را كه با آن فضاحت انجام گرفت، در بعضى از مطبوعات نوشتند جلوگيرى از اين ارتجاع است. اينكه تمدن عبارت از اين است كه زن و دختر و پسر با هم تو دريا به هم ور بروند و اگر اين نباشد ارتجاع است. تمدن اين است كه هر جوانى كه در سينما چند روز برود و ديگر زندگىاش همان بشود، تمام آمال و آرزويش همان بشود. اگر چنانچه از اينطور چيزها جلوگيرى بشود و آموزنده باشد، اين سينما آموزنده باشد، اين مطبوعات آموزنده باشد، اين مجلات، اگر كسى بگويد كه بايد اينها آموزنده باشد، اينها بايد بچههاى ما را تربيت كنند، اينها بايد بچههاى ما را رشد سياسى بدهند و اينها را وارد ميدان عمل سياسى بكنند و اين عكسها و اين دعوتهاى به شهوت اينطور چيزهائى كه همه جانبه است اينها را از اين راه باز دارد، مىگويند ارتجاع است و شما را از ارتجاع مىترساند و به اصطلاح چماق تكفير دارند، همين ارتجاع اصلاً اين تكفير مؤمنين است. اينها به هر قدرتى كه توانستند و به هر ترتيبى كه توانند مىخواهند شماها را منحرف كنند از آن مسيرى كه داريد.
ايجاد تحول روحى در سراسر ايران به لطف و عنايت الهى
الان اين نهضتى كه ملاحظه كنيد، اين نهضت الان رسيده است به يك حدى كه دست را كوتاه كرد همه دستهاى خارجىها را كوتاه كرد و شما مىدانيد كه نهضت اسلامى ايران با همان توجه به مردم به اسلام و اينكه از شهادت ديگر خوفى نداشتند، براى اسلام شهيد شدن را يك چيز عظيمى براى خودشان دانستند، يك فوزى مىدانستند براى خودشان، اين معنا شد كه مردم ديگر نترسيدند از تانك و توپ و اينها نترسيدند و ريختند به خيابانها. يك تحول روحى پيدا شد در ايران، سر تا سر ايران، يك تحول روحى پيدا شد و مردمى كه فكر در امور مملكتى نمىكردند، حالا جوانها، بچهها، زنها، مردها مسائلى كه در مجالسشان طرح مىشود مسائل روز است و قبلا اصلاً اين مطلب هيچ نبود. ما آخوندها را كه گفتند، اگر يك كلمه مىگفتند، مىگفتند كه اين سياسى است. يكى از فحشهائى كه به يك آخوندى اگر مىخواست يك حرفى بزند كه به درد مملكتش بخورد مىگفتند سياسى است. اوايل كه ما آمده بوديم به قم يكى از علماى محترم - محترم - و رئيس بود در قم، اين را بعضى مقدس مآبها اشكال به او داشتند مىگفتند منزلش روزنامه پيدا مىشود. اينطور مغزها را تهى كرده بودند كه اگر يك ملائى منزلش روزنامه بود اين اسباب طعنش مىشد. ملا بايد، چكار دارد ملا به روزنامه، ملا چكار دارد به سياست. ما را وقتى كه از حبس مىخواستند بيرون بياورند آمدند گفتند كه بيائيد توى آن اتاق. از حبس در آمديم رفتيم توى اتاق مجللى هم بود نشستيم. پاكروان آمد پيش ما و آن مولوى هر دو آنها هم رفتند، آمدند آنها و پاكروان در ضمن صحبتهايش گفت كه سياست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلب است، عبارت از خدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدر سوختگى است (اين تعبير آخرش بود) اين را بگذاريد براى ما. مىخواست ما را وادار كند به اينكه ما دخالت در سياست نكنيم. من به آن گفتم خوب اگر اين سياست عبارت از اينهاست اين كه مال شما
هست، بله. بعد هم برداشتند توى آنجا نوشتند كه تفاهم شد بين ما و فلان. من هم كه آمدم سر منبر حسابش را رسيدم. اينها تبليغات همچو كرده بودند كه به خورد ما معممين هم داده بودند كه شماها برويد كنار سراغ مدرسهتان و اين منافع مملكت را بدهيد دست ما (مطلب اين بود) مقدرات مملكت را بدهيد دست ما شما برويد آن گوشه مدرسه بنشينيد و آنطور زندگى كنيد و مسأله بگوئيد آن هم نه هر مسألهاى - هر مسألهاى - را. اگر ما درست مسأله مىگفتيم كه وضع اينطور نبود. مسائل اسلام را كنار گذاشته بودند و يك دستهاى از مسائل شخصى را پيش كشيدند. مسائل اجتماعى اسلام، مسائل سياسى اسلام، مسائل جنگ اسلام. آن قرآن را شما ملاحظه مىكنيد كه قرآن مسائل سياسىاش و جنگىاش و مقاتلهاش و اينهايش زياد در آن طرح شده اهلاً و سهلاً اما ديگر كار نداشته باشيد به اينكه تكليف ملت با دولت چيست و تكليف دولت با ملت چى هست؟ چه جور بايد دولت باشد، شرايط حاكم چيست، شرايط شرطه چيست؟ شرائط قاضى چيست؟ اينها را ديگر شما كار نداشته باشيد، شما هم برويد اين مسائل و ما هم باورمان آمده بود، همچو باورمان آمده بود كه - روزنامه خواندن را - اولى كه ما آمديم قم سنه چهل، روزنامه خواندن را عيب مىدانستند ما هم اصلاً جرات نمىكرديم يعنى ما هم خودمان جزء آنها بوديم. الان يك تحولى پيدا شده است كه شايد در دو سال پيش از اين نبود اينطور تحولى، دو، سه سال است كه، دو سال است كه تحول زياد پيدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده سال است لكن اين تحول در اين آخر پيدا شد يك تحول پيدا شد كه، تحولهاى مختلف، شما همه و ما همه، يك پاسبان اگر پيدا مىشد و يك امرى كرد همين بازار تهران، توى ذهن كسبه و تجار نمىآمد كه مىشود مخالفت با پاسبان كرد. پاسبان آمده گفته است چهار آبان است بايد همه بيرق بزنيد. همه گوش و سمع و چيز بودند كه هر چه اين گفته عمل بكنيم. چندى نگذشت كه همينهائى كه از يك پاسبان مىترسيدند و براى خودشان هم حقى قائل نبودند ريختند تو خيابان و گفتند ما شاه نمىخواهيم. اين يك تحول معجزه آسا بود كه آدمى كه از يك پاسبان ترسيد حالا از تانك نمىترسد، حالا از سربازها هم نمىترسد، سر نيزهها هم كه مىآورند، مىآيند معارضه با آنها مىكنند. اين يك جور تحولى بود كه حاصل شد، يك تحول دخالت همه در مسائل روز و مسائل سياسى. همين جمعيتى كه روزنامه خواندن را در آنوقت اشكال مىكردند حالا همانها منزلهايشان هم راديو هست و هم تلويزيون هست و هم عرض مىكنم اصلاً مشروعش هست، غير مشروعش نيست و هم مسائل روز طرح است. در هر جا برويد جوانها مشغول به صحبت در مسائل روزند. شما خيال مىكنيد كه در ده سال پيش از اين اين حرفها بود اصلاً چه دخالتى داشتيد، حقى نداشتيد كه دخالت در مسأله روز بكنيد، حقى نداشتيد كه بايد مثلاً ژاندارمرى وضعش اين باشد، بايد دولت وضعش اين باشد، اشكال بكنيد به دولت. حالا طورى شده است كه همه در ميدان آمدهاند و يك تحول روحى پيدا شده است در اين جامعه و اين تحول، تحول الهى است هيچ كس نمىتواند، اين قلوب مردم دست خداست اين تحول الهى است. يكى از تحولاتى كه امروز يك دسته از اروپا آمده بودند، يك دسته جوانها گفتند كه ما آمديم براى اينكه برويم در اين روستاها كمك بكنيم. يعنى اين چه تحولى است كه جوانى كه بحبوحه
جوانىاش است و در اروپا است و بايد در اروپا فرض كنيد روى غريزه جوانىاش مشغول و پى چيزهاى ديگر باشد همچو تحولى پيدا شده است كه عده زيادى بودند زن و مرد گفتند كه ما از اروپا آمديم كه برويم روستاها كمك كنيم به مردم در چيز. به آنها گفتم كه ارزش اين عمل را خيلى بايد بدانيد كه اين عمل چه ارزشى دارد. اين روستائى كه تاكنون مىديده تنها هست و همه قدرتها مخالف او هست و مىخواهند بچاپندش، ببيند كه از اروپا يك دسته جوان تحصيلكرده مهندس و طبيب و دكتر و اينها آمدهاند با آن زحمت به ايران و مىروند توى اين روستاها برايشان گندم مىچينند ، ولو شما بلد نيستيد درست درو كنيد خوب، درو را رعيتها مىدانند شما بلد نيستيد درو كنيد اما شما چهار تا خوشه گندم را كه براى اينها جمع بكنيد همچو قدرتى در اين رعيتها و در اين زارعها و در اين دروگرها پيدا مىشود كه كارشان دو مقابل مىشود. وقتى كشاورز ديد كه خانمها از خانهها پاشدهاند، از اروپا، اينجا هم همين طور، از دانشگاهها و از دانشكدهها و از مراكز تحصيل جوانها ريختند، زن و مرد ، در تلويزيون ديشب هم نشان داد اين را ريختهاند اينجا و دارند كمك كنند به اينها، در روحيه اين كشاورزها چقدر اين تأثير دارد، چقدر اينها را آقا كند كه مىبينند خدمه اينها عبارت از دكتر است و مهندس، آقايان كمك كار هستند، اين ارزشش خيلى است. شما هم كه الان مىگوئيد ما مهيا هستيم، اين يك همچو تحولى است كه خدا اين تحول را پيدا كرده، قلب شما پيشتر اصلاً دنبال اين مسأله نبود حالا آمده. كى آورده اين را؟ مقلبالقلوب خداست. خداوند قلبهاى شما را اينطور كرده است كه مىخواهيد برويد روستاها كمك كنيد، آموزش، پرورش. غير آن وضعى كه سابق بود كه اگر يك دسته از سازمانى را مىخواستند بفرستند آنجا به اسم نمىدانم كذا براى تبليغ براى خودشان، حالا ديگر تبليغى در كار نيست هيچ كس از كسى تبليغ نمىكند شما به طبيعت خودتان مىخواهيد برويد كمك كنيد، آموزش بدهيد، پرورش كنيد و امثال ذلك.
همه با هم بكوشيم كه درست عمل كنيم
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند و موفق كند كه خدمت بكنيد به كشور خودتان. مملكت مال خودتان است ديگر، ديگر دستهاى آنها بريد، ديگر همت كنيد كه اداره كنيد مملكت خودتان را تا نگويند نمىتوانند، ايرانىها نمىتوانند مملكتشان را اداره كنند يك كسى ديگر خواهد كه بيايد سرپرستى كند. فضولها الان باز هم هستند، آنهائى كه نقشه كشند باز هم هستند. خودتان بچسبيد به مملكتتان و با قدرت خودتان هر كه در هر جا هست خوب عمل كند. آقا در محراب خوب عمل كند و شما در دانشگاه خوب عمل كنيد و ما هم در مدرسه خوب عمل كنيم. همه و همه با هم دست به هم بدهيم كه درست عمل بكنيم و انشاءالله مملكت مال خودتان است.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته