پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:02 AM
بيانات امام خمينى در جمع بانوان مكتب ولى عصر
نقش عظيم تعليم و تربيت در رشد معنوى انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من اميدوارم كه همه خواهرها و برادرها و همه قشرهاى اين ملت و همه ما از خدمتگزاران به اسلام و ولى عصر سلامالله عليه باشيم.
ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولى عصر است و وظيفه آنهائى كه در مملكت ولى عصر زندگى مىكنند، يك وظيفه سنگين است. نمىتوانيم ما لفظا بگوئيم ما در زير پرچم ولى عصر سلامالله عليه هستيم و عملا توى آن مسير نباشيم، چنانچه نمىتوانيم بگوئيم كه ما جمهورى اسلامى داريم و عملا آنطور نباشيم اسلامى نباشيم. شما كه به نام مقدس ولى امر يك گروه متشكلى تشكيل دادهايد و زحمت مىكشيد و خدمت مىكنيد و احكام اسلام را ترويج مىكنيد و تعليم و تربيت مىكنيد، تعليم بايد پهلويش تربيت باشد، تربيت صحيح، تربيت اسلامى. اگر تعليم تنها باشد بىتربيت، فايده ندارد بلكه گاهى مضر است، تربيت بىتعليم هم نمىشود، به نتيجه نمىرسد. اين دوتا بايد با هم باشند، توأم باشند، تعليم و تربيت. انسان يك موجودى است كه با تعليم و تربيت رشد مىكند. يك رشد نباتى و حيوانى انسان دارد كه با نباتات و با حيوانات شريك است، همه با هم، اين قافله حركت دارند مىكنند، انسان هم يكى از آنهاست، يك نباتى است اول و بعد يك حيوانى مثل ساير حيوانات است و تا سرحد حيوانيت با حيوانات شريك است چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شريك است. يك موجودى است كه هم نبات است و هم حيوان و تا سرحد حيوانيت با همه حيوانات شركت دارد. و از آنجا راهش جلوتر مىرود. حيوانات با انسان شركت دارند در همين امور مادى، همان خوردن و خوابيدن و توليد مثل كردن، همه حيوانات همينند، انسان هم اگر همين باشد، حيوانى است مثل ساير حيوانات ولو اينكه خوراكش با او فرق داشته باشد، حيوانات هم بعضىشان با بعضى خوراكشان فرق دارد، يكى گوشتخوار است، يكى علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست كه علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربيت و تعليم نداشته باشد توأم با هم، در همين حد حيوانيت باقى مىماند و انسان از ساير حيوانات اگر آن تربيت و تعليم نباشد، بدتر است.
شعاع آمال و آرزوها و شهوات انسان نامحدود است
حيوانات حدود شعاع فعاليتشان خيلى محدود است و حدود تجاوز و تعديشان هم محدود است، يك طعمهاى گير مىآورد و مىخورد و ديگر ذخيره نمىكند الا بعضىشان و همان وقتى كه سير شد مىرود سراغ كارش مىخوابد. انسان يعنى اين حيوانى كه حالا نرسيده به حد انسانيت، اين حيوان، اين قسم از حيوان كه ما اسمش را انسان مىگذاريم براى اينكه بعدها ممكن است انسان بشود، اين هيچ حدى ندارد، نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهائى كه بايد باشد حد دارد. شما اگر فرض كنيد براى يك انسانى، يكى از همينها، ابتدائاً خودش خيال مىكند كه من اگر يك خانه خوبى داشتم بس بود. وقتى به خانه مىرسد مىبيند بس نيست، خوب يك باغى هم پهلوى آن خانه بود بس بود، به باغ رسيد مىبيند بس نيست، يك مزرعهاى داشتيم، خوب، بد نبود. به مزرعه هم مىرسد، يك دهكده خوب بود داشته باشيم، به آن مىرسد. هر چه بالا مىرود زيادتر مىشود، ابتدائاً يك چيز مختصرى مىخواست، هر چه بالاتر رفت، زيادتر مىشود، طمعش زيادتر مىشود، آرزويش زيادتر مىشود. اينهائى كه يك مملكت دارند، مىبينيد كه مىروند دنبال يك مملكت ديگر، مملكتگيرى مىكنند. اگر همه ممالك دنيا را يك انسانى بگيرد، آنوقت به فكر مىافتد برود كره ماه، برود آنجا را هم بگيرد، بعد به فكر مىافتد برود كره مريخ، آنجا را هم بگيرد، بعد مىرود سراغ جاهاى ديگر. آخر ندارد، اين يك موجودى است كه خدا اينطور خلقش كرده است كه در حد حيوانيت، يعنى همانهائى كه حيوان مىخواست اين زيادترش را دارد، حدود هم ندارد. حيوانات در يك وقت خاصى شهوت دارند، در وقتى كه وقت حمله است، وقتى است كه مىخواهند توليد مثل بكنند، در ما بقيش آنطورها نيستند. انسان اينجور نيست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه يك طور خاصى كه غير از آنطورى كه انبيا آمدهاند محدودش كردند به حدودى، انسان هيچ اين حرفها ندارد، با آن بهترين محارمش هم فرق نمىكند پيشش با او، دخترش با اجنبى فرقى ندارد پيش او. يك همچو حيوانى است، در هر چيز نامحدود است. شما يك موجود نامحدود هستيد. اگر اين نامحدودى در طرف حيوانيت صرف شد، يك حيوان نامحدود، يك حيوانى كه با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات ديگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است، اين انسان نامحدود است، اگر به همين حال حيوانيت باشد و دنبال همين كارهاى حيوانى، دنبال همين شهوات، دنبال همين آمال و آرزوهاى حيوانى كه همه اين آمال و آرزوهائى كه مربوط به طبيعت است، تمام آمال و آرزوهائى كه مربوط به امور طبيعى است، حيوانى است، اگر به اين حد باقى بماند اين تا آخر حيوان است، اينجا صورتش، صورت انسان است وقتى اين پرده برگشت و آن عالم پيدا شد، صورتش هم يك صورت ديگر مىشود. همچو نيست كه به صورت انسانيت آنجا محشور بشود، اگر انسان اينجا شد، آنجا انسان است، اگر كسى در اينجا توانست خودش را انسان بكند، آنجا كه برود، آنجا انسانيتش به طور كمال و آنطورى كه چشمهاى اين عالم نمىتواند او را ببيند، به طور كمال در آنجا تحقق پيدا مىكند و اگر چنانچه نتواند اين كار را بكند، مهار را رها كند، خوب بسيارى هستند كه مهار ندارند، رها هستند، آزادند، اين آزاديى كه غربىها
مىخواهند همين است، آزادند، هر چه مىخواهند، هر كارى مىخواهند بكنند، ظلم بكنند آزاد است، شهوات غير مشروع، آزاد است، بدگوئى به هر كس، آزاد است، قلمفرسائى به ضد هر كس، آزاد است. اگر اين آزاديى كه همين غير محدود بودن اين قسم حيوان، غير محدود بودن اين قسم حيوان، اين حدى ندارد براى خودش، آزاديش را حدى قائل نيست، هر جا جلو برود باز در اين آزادى مىخواهد جلوتر برود.
نياز انسان به هدايت انبيا در پيمودن مسير كمال و كنترل غرائز
اگر ما تربيت و تعليم نداشته باشيم، تربيتى كه انبيا آوردهاند براى اينكه غير انبيا راه را نمىدانند، ما الان يك راهى را داريم قهراً مىرويم خودمان هم ملتفت نيستيم و آن راهى كه انبيا براى ما آوردند كه از آن راه بايد برويد آن صراط مستقيم كه منتهى مىشود به آنجائى كه ماها ديگر الان نمىتوانيم ادراك بكنيم، اين را انبيا آوردهاند، مكتب غير انبيااطلاع از ماوراء طبيعت ندارد، هر چه مكتب هست همين طبيعت است، مكتب انبيا است كه ماوراء طبيعت را هم طرح مىكند. در مكتبهاى ديگر اصلاً طرح نمىشود ماوراءالطبيعه، بله مىگويند دروغ است. يك آدمى كه اصل نمىداند ماوراء طبيعت چيست، همين طور نشسته توى خانهاش و مىگويد نخير، نيست. انبيا مىدانند راه چه هست، از كجا بايد رفت، چه جورى بايد رفت. راهى است كه تا بوسيله انبيا و تعليمات انبيا نباشد، انسان نمىتواند به مقصدش برسد. از راه مستقيمى كه انسان را به مقصد مىرساند اگر راه انبيا نباشد معوج مىشود يا اين طرف مىرود يا آن طرف مىرود. انبيا هستند كه ما را به راه مستقيم هدايت مىكنند و كيفيت تربيت و تعليمى كه براى آن عالم هم باشد، هم اين عالم و هم آن عالم، نه اينكه انبيا به اين عالم كارى ندارند، اين عالم هم با هر چيزى كه بگوئيد، آنها منافى و مخالف با آن نيستند، مخالف با دل بستن به دنيا هستند، اين دو تا اشتباه مىشود. آنهائى كه مىخواهند عيبگيرى كنند مىگويند كه با همه تمدنها مخالف است. اسلام با همه تمدنها مخالف است، اين اشتباه است، اسلام با هيچ تمدنى مخالف نيست، اسلام يك تمدنى را ايجاد كرد، ششصد، هفتصد سال يك دنيا را تقريباً اكثر معموره را چيز كرد، با اينكه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نيست، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است كه همه آمال و آرزوى ما همين باشد، همه هم ما همان علفمان باشد، تمام همت ما اين باشد كه خوب بخوريم، خوب بخوابيم و خوب شهوات. دلبستگى را مخالف است. اين هم انسان علفش باشد يا الفش باشد، با اين مخالف است اسلام. تمدن به اعلى مرتبه، مهار، مهار در معنويت. همه مظاهر تمدن را انبيا قبول دارند لكن مهار شده، نه مطلق و رها. شهوات را جلويش را نگرفتند، جلوى اطلاقش را گرفتند، جلو رهائى و آزادى را گرفتند. يك كسى، در همان زمانهاى سابق به يك ظريفى كه از آشناهاى ماست راجع به امور جنسى گفته بود كه فلان، اين حل شده. اين گفته بود اين را در صدر خلقت، خرها حل كرده بودند. آن آزادى كه شما مىگوئيد كه حل شده همان است كه حيوانات در صدر خلقت آزاد بودند. انبيا آمدند اين آزادى را جلويش را بگيرند و الا اصلش را مخالف نيستند،
دعوت هم به آن كردهاند، اين دعوت به ازدواج، اينقدر تعريف از ازدواج براى اينكه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از اين شهوات مطلق، از اين مراكز فساد و فحشا انبيا جلوگيرى مىكنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبيعى است و بايد هم كار خودش را انجام بدهد اما حدود دارد. اگر تربيت و تعليم آنطورى كه انبيا و تحت تربيت انبياست تحقق پيدا بكند، انسان، هم اينجايش صحيح مىشود و روى يك نظمى تحقق پيدا مىكند و اين آكل و مأكول و اين تعديات و اين تجاوزها و اين اختلافهاى طبقاتى پيدا نمىشود و هم آن طرف، كه عمده آن طرف است، آن حيات جاويدى كه آخر ندارد، هم آن طرف تأمين مىشود. كوشش كنيد كه شما كه حالا منتسب به ولى امر سلامالله عليه هستيد، مكتب ولى امر را به آن توجه كنيد كه براى تعليم و تربيت اين انسان است كه از حد حيوانيت برساندش به حد انسانيت و رشد انسانى پيدا كند و تربيت انسانى پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد. خداوند همه شما را انشاءالله موفق بدارد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته