0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:41 AM

 

صحيفه نور ج 5 صفحه 10

تاريخ 12/11/57

بيانات امام خمينى در ميان جمعى از روحانيون

نابودى نيروهاى خادم و فعال انسانى از بزرگترين جنايات سلسله پهلوى

بنده در اين مدت كه از ايران خارج بودم و دعاگوى همه آقايان بودم و حالا كه برگشتم به خدمت آقايان براى خدمتگزارى، خدمت به روحانيت، خدمت به آقايان علماء و فضلاء، خدمت به جامعه ايرانيها، حالا مى‏بينم كه رفقائى كه ما داشتيم، با ريش سياه اينجا گذاشتيم با ريش سفيد تحويل مى‏گيريم. مااشخاصى در زندان داشتيم كه وقتى كه از پيش ما رفتند در زندان، سالم بودند، قوى بودند، وقتى كه از زندان بيرون آمدند، آنهائى كه زنده مانده‏اند و از زندان بيرون آمده‏اند، ضعيف شده‏اند، پيرمرد شده‏اند، مريض شده‏اند.

اين نيروهاى انسانى كه از دست ما رفته است، اين از همه چيزها بالاتر بود. جناياتى كه سلسله پهلوى در جامعه ما كرد، شايد هيچ جنايتى بالاتر از اين جنايت نبود كه نيروهاى فعاله انسانى ما را يا از بين بردند يا فعاليت آنها را خنثى كردند براى مدت‏ها ى زياد. آنهائى كه بايد به اين امت خدمت كنند مثل علماى اعلام و اشخاص روشنفكر، اينها را در زندان بردند، ده سال پانزده سال، پنج سال در زندان اينها را بردند، صرف نظر از آن زجرهائى كه به اينها كردند، آن خلاف انسانيت‏هائى كه با اين اولياء خدا كردند، اين نيرو را هدر دادند، يعنى نيروئى كه بايد در جامعه فعال باشد اگر مدرس است، عده‏اى را تربيت بكند، اگر محصل است خودش تربيت بشود، اگر فعاليت‏هاى سياسى دارد، فعاليت سياسى بكند، فعاليت‏هاى مذهبى دارد فعاليت‏هاى مذهبى بكند، تمام اينها را اينها به هدر دادند.

اداى حق الناس، شر ط قبولى توبه شاه

گاهى گفته مى‏شود، گفته مى‏شد به اينكه خوب، شاه مى‏آيد توبه مى‏كند و توبه هم كرد، خوب، ديگر چه مى‏گوييد؟ خدا كه توبه را قبول مى‏كند، شماها چه مى‏گوييد ديگر؟ اين را من كرارا عرض كردم كه اولا توبه شرايطى دارد كه تا آن شرائط تحقق پيدا نكند، خداى تبارك و تعالى قبول نمى‏كند. آنچه بى شرط، خداى تبارك و تعالى قبول مى‏كند، آن چيزهائى است كه مربوط به حقوق الله است كسى نماز نخوانده، كسى روزه نگرفته، كسى حج نرفته است، اينها چيزهائى است كه اگر توبه بكند شرطى ندارد، توبه‏اش را قبول مى‏كند. و اما حقوق ناس، حقوق ناس را توبه‏اش را تا اين حق رد نشود قبول

صحيفه نور ج 5 صفحه 11

نمى‏كند. شما بفرمائيد كه حالا اين شخص كه آمده توبه كرده - فرضاً عرض مى‏كنم - اين راضى است به اينكه بيايد اموالى را كه از مردم برده پس بدهد و كارهائى كه از قبيل چپاول هست اينها را جبران بكند، فرضا كه يك همچو كارى بكند و او مالى داشته باشد تا بتواند جبران كند، مال ملت را كه نمى‏شود به خود ملت داد، براى جبران مالهائى كه اينها دارند. همه‏اش مال ملت است، مال خودشان نيست، برداشتند و فرار كردند و در بانك‏هاى خارجه انبار كردند و اگر چنانچه ما دستمان رسيد محاكمه‏اش مى‏كنيم، توانستيم كه او را بياوريم به اينجا و محاكمه بكنيم، يعنى تحويل ما دادند، محاكمه‏اش مى‏كنيم، محاكمه حضورى و اگر تحويل ندادند او را ما محاكمه غيابى مى‏كنيم و او را محكوم مى‏كنيم و آن مقدارى كه در ايران دارد از او مى‏گيريم، آنى كه در بانك‏ها دارد اعلام مى‏كنيم كه اين محكوم است و مال ملت است، حق ندارد بانك به محمدرضا بدهد چيزى را كه از مردم خورده است. حالا ما فرض مى‏كنيم كه خير ايشان اموال شخصى دارد و آن اموال شخصى را به ارث از پدرش فرض كنيد رسيده به او و آن اموال شخصى را مى‏دهد و جبران مى‏كند. خوب، اين ده سال حبسى كه كرده و اين قدرت انسانى را تلف كرده كى جبران مى‏كند؟ كى مى‏تواند جبران كند اين ده سال حبس، پنج سال حبس اين علما، اين دانشمندان، اين رجال سياسى كه اينها را به به هدر داده است يعنى در يك محفظه‏اى نگه داشته اينها را تا قوايشان هدر رفته، فعاليت هايشان هدر رفته، اينها ديگر جبران نمى‏خواهد؟! اگر يك كسى را هدر دادند همه زندگيش را، اينها را جبران كى ميكند؟ اينهمه جراحت كه بر اشخاص، بر قلوب مومنين، بر قلوب پيرزنها، پيرمردها، جوانها وارد كرده است، اينها را كى جبران مى‏كند؟

يك نفر آدم يك شخص را اگر كشت، اين قصاصش به اين است كه اين يك نفر را در مقابل او بكشند اگر يك نفر آدم هزاران آدم را كشت، حالا ما چطور آن را جبران بكنيم؟ اين كه هزاران نفر از بهترين اولاد اين وطن را، بهترين اولاد اين اسلام را در اين حبس -ها كشته پاهايشان را اره كردند. ما اطلاع از داخل زندان نداريم، يك مقدار كمى را اطلاع داريم، آن چيزى كه در زندان مى‏گذرد و مى‏گذشته است بر مردم، ما اطلاع نداريم، ما فقط مى‏بينيم كه يك نفر از علما را پايش را اره كردند، بعض اشخاص را توى تاوه گذاشتند بو دادند يعنى برق را متصل كردند به اين سطح اين شيئى و اين را خواباندندش روى آنجا او را بو دادند. حالا ما فرض مى‏كنيم كه يك جان دارد اين وما يك جان را در مقابل يك جان گرفتيم، بقيه‏اش چه؟

ما چطور قبول بكنيم از يك آدمى‏توبه را و بگوئيم كه اين سلطان باشد و حكومت نكند، همان سلطنت بكند. آخر ما جواب اين پيرزنى كه چهار تا از اولادش رفته، ديشب سر سفره، خودش و شوهرش و چهار تا اولاد بوده، امشب خودش و شوهرش، جواب اين را ما چه بدهيم بگوئيم حالا ايشان اعليحضرت باشند و آن بالاها بنشينند و مراسم عيدهم علماى دربارى بروند سراغش - و عرض مى‏كنم - كه اين نظامى‏ها و اين تمام اشخاصى كه در اين مراسم مى‏رفتند بروند و او را به اعليحضرت بشناسند و - عرض ميكنم كه - در مملكت هم ياكل ويمشى هر كارى دلش ميخواهد بكند.

صحيفه نور ج 5 صفحه 12

دوران حقه بازى و فريبكارى بسر رسيده است

فرض مى‏گيريم كه اين آدم توبه‏اش از روى حقيقت است، والا شما وما همه مى‏دانيم كه اين بيش از اينكه يك نيرنگى هست، نيست چيز ديگرى، اين نيرنگ براى اين بود كه ما را بازى بدهد و ما راضى بشويم به اينكه اين آقاسلطان باشد و حكومت نكند، تا اين بخوابد، انقلاب كه خوابيد، شمشيرش را بكشد پاى همه شما را قطع بكند يعنى نه عالم دينى ديگر بگذارد، نه رجل سياسى، نه دانشگاهى بگذارد، نه مدرسه فيضيه‏اى. اين نقشه است نقشه بوده، حالا هم كه الان ما مبتلا به يك نقشه ديگرى هستيم شما از اول ديديد چند جور اينها حقه بازى كردند، خدعه ميخواستند بكنند، يكى آمد مقابل مردم، اى علما!مراجع عظام! اى علماء اعلام! اى چه! اى چه! ما يك كارهائى كرديم واشتباهاتى كرديم و حالا از اين اشتباه برگشتيم. همين علماى اعلام و مراجع عظامى كه در آنجا مى‏گويد كه اينها مثل حيوان نجس مى‏مانند، از ايشان احتراز كنيد همين علماى اعلامى كه اين آقا مى‏گويد كه اينها مثل كرم‏هائى مى‏مانند كه توى نجاست مى‏لولند، آن روز منطقش آن بود، حالائى كه دمش را گرفتند و گير افتاده، حالا روباه بازى درآورده، علماء اعلام و مراجع عظام مى‏گويد. اين جز خدعه چيزى هست همين آدمى كه در همان حال علما اعلام و مراجع عظام مى‏گويد و در مقابل مردم و ملت مى‏ايستد و چه مى‏كند، همين آدم دولت نظامى مى‏گذارد در همان روز. اين ماها را مثل اينكه خيلى نادان مى‏داند، يا خودش احمق است كه خيال مى‏كند همه مثل خودش مى‏مانند. در همان روز، همان روز وشبى كه آن دستش را به توبه نامه گرفته، آن دستش را به سرنيزه گرفته و مردم را با سر نيزه مى‏كوبد، اين توبه است؟! اين حالا توبه كرده ؟! ما از او قبول كنيم كه آقا حالا ديگر توبه كردند و - عرض مى‏كنم - عابد و مسلمان شده است؟!

مردم فريبى شاه با حربه مليت و آزاديخواهى

حالا هم بعد از اين كه‏اين آدم اين حرف را زد وقبلش هم همين طور حكومت آشتى درست كرد، دولت آشتى، دولت آشتى او همان بود كه آنقدر جمعيت جوان‏هاى ما را به خون و خاك كشيدند، اين آشتى آنها حالا هم يكى ديگر را آوردند توى كار، نه او آورده، امريكاست آقا. همه بدبختى ما از اين امريكا و شوروى و انگلستان است. حالا هم يكى ديگر را روى كار آوردند كه با حربه مليت، مليت، با حربه آزاديخواهى همان آزاديخواهى كه خود مردك گفت آزادزنان و آزادمردان، همان آزادى را مى‏خواهند بدهند، همان آزادى كه مى‏گفت من آزادى دادم به ملت در صورتى كه پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانك بود.

غير قانونى بودن سلطنت شاه ودولت منبعث از آن

آقا يك دولتى كه منشعب مى‏شود، منشاش عبارت از يك شاهى است كه مخلوع است، يك شاهى است كه خائن است، يك شاهى است كه پسر رضا شاه است كه مجلس موسسان سر نيزه‏اى

صحيفه نور ج 5 صفحه 13

فرمايشى درست كرد، اين را كه من يادم هست ديگر، مجلس موسسانى كه درست كرد، با سرنيزه مجلس موسسان را درست كرد، وقتى با سر نيزه مجلس موسسان درست شود، اين مجلس موسسان قانونى است؟ اين يك دليل بر اينكه اين مرد سلطنتش قانونى نيست و اما دليل ديگرش بر اينكه قانونى نيست، اين است كه به حسب قانون اساسى، سلطنت يك موهبتى است الهى (حرف مفتى است كه حالا من نقل مى‏كنم، حرف مزخرفى است) يك موهبتى است الهى كه ملت مى‏دهند به شخص اعليحضرت. اگر موهبت الهى است، ملت ميدهد يعنى چه؟ چطور ممكن است كه يك موهبت الهى، به يك ظالم خدا موهبت بكند؟ چطور امكان دارد كه خدا يك كسى كه فوج‏ها از مسلمان‏ها را از بين برده، اينهمه خيانت (به) اسلام و مسلمين كرده، خداى تبارك و تعالى او را تاييدش كند؟ موهبت به او بكند؟ عنايت به او داشته باشد؟

از اينهم كه شما صرف نظر بكنيد، موهبتى است الهى كه ملت داده است به يك كسى، اين ملت است كه داريد مى‏بينيد مى‏گويد نه، تمام شد. اين ملت اول كه نداده بود. خوب، حالا مى‏گوييم داد، از اول كه ملت اصلا اينها را نمى‏خواستند. رضا شاه با زور سر نيزه آمد وبا زور سر نيزه مجلس موسسان درست كرد و با زور سر نيزه مجلس درست مى‏كردكى مجلس، مجلس ما بود؟ همين مردك گفت كه اين مجلس‏هائى كه درست كردند اينها، از سفارتخانه‏ها مى‏آوردند وليستش را مى‏دادند منتها حالا ديگر نه، اينطور نيست، حالا ديگر مملكت خيلى قدرتمند شده، ديگر اينطورها نيست !! خودش را مسخره مى‏كند.

اين مجلسى كه ما الان داريم، مجلس شورا و مجلس سنا، يكى از اين وكلا بيايند ادعا كنند كه من وكيل ملتم، تا ما دستشان را بگيريم ببريم توى آن ملتى كه اين وكيلش است، از ملت بپرسيم كه آقا اين وكيل شماست؟ اينها را نمى‏شناسند ملت، اين وكيل محمدرضا خان است، محمد رضا خان هم سفارت به او گفته اينها را تعيين كن. يك همچو مجلسى كه شاهش او كه رسميت ندارد، مجلسش، اينكه رسميت ندارد، دولتش ديگر چه مى‏شود؟ دولتى كه از شاه غير رسمى و از مجلس غير رسمى، همين مجلسى است كه خود اين آقا تا چند روز پيش از اينكه به وزارت نرسيده بود و به صدارت نرسيده بود مى‏گفت غيرقانونى است اين، از حزب رستاخيز است و غيرقانونى است، چرا اينجور حالا قانونى شد!!

نمايندگان غيرقانونى اگر تابع و دلسوز مردم هستند بايد كناره گيرى كنند

اگر انسانى، آدمى در راس دولتى واقع بشود به غير قانون، اين مجازات دارد. اگر وكيلى بدون اينكه مردم او را تعيين كرده باشند، در مجلس برود وراى بدهد و رتق وفتق امور را بخواهد بكند، اين مجازات دارد. اينها بايد مجازات بشوند. همه بساط ايران اينطورى بوده و آنطورى هست. حالا، حالا هم كه خود آن مردك رفته، يك حشاشه‏اى مانده اينجا، باز همين حرف‏ها و همين مزخرفات را مى‏زنند. حالا ديگر مى‏خواهند ما را بازى بدهند به اينكه نه ما، هر چه كه ملت بگويد قبول داريم و هرچه

صحيفه نور ج 5 صفحه 14

كه ملت بگويد ما ردش نمى‏كنيم، ما هم تابع ملت هستيم و آزاديم اگر شما تابع ملتيد، اين ملت، اين ملت ايران، اين ملت ايران كه سرتا پاى ملت ايران غير اين ده بيست تا يا پنجاه تا يا صد تا چماق به دستى كه شما پول به او مى‏دهيد، يعنى آنهائى كه بايد بدهند پول به او، مى‏دهند و مى‏اندازندشان به جان مردم، يا زن و بچه مثلا آن كارمندى كه تحت نظر آنها هست، مى‏آيد شعار ميدهد، آن شعار مفتضح كه خودشان هم خجالت مى‏كشيدند. آن يك شعار بود اين هم يك شعار، اين سر نيزه آورده اينها را؟! اينها ملت نيستند؟! اين شعارهائى كه الان همه دارند مى‏گويند مرگ بر اين سلطنت، همه دارند مى‏گويند مرگ بر فلان مرداينها ملت ايران نيستند؟! اينها هم باز از آن طرف مرزها با شناسنامه اشتباهى وارد شده‏اند؟!! اينهمه مردم كه توى اينجا هستند و هر روز هستند با شناسنامه چيز، اينهمه مردم دهات و شهر و همه اينها كه فرياد مى‏زنند كه ما نمى‏خواهيم اين سلطنت فاسد را، اينها همه از آن طرف مرزها با شناسنامه چيز وارد شده‏اند ؟! بايد دست بردارند اگر واقعا اينها براى ملت دلسوز هستند، بروند كنار.

تلاش غرب براى حفظ رژيم شاه

شما ديديد كه ديروز اينهمه جمعيت، امروز هم اينهمه جمعيت از آن طرف شهر تا بهشت زهرا رفتند و آنهم، آن همه اجتماع بود، يك خلاف قانون، يك خلاف عدالت، هيچ يك از آنها كار خلاف كردند اگر كردند بگوييد. چطور مى‏شود كه گاهى وقت‏ها اين كارها واقع ميشود براى اين مى‏شود كه يك وقت مامورها بيرونند از اين جمعيت، مى‏بينند نمى‏توانند توى اين جمعيت بايستند، اينها را غرقشان مى‏كنند آنوقت هيچ ناراحتى واقع نمى‏شود، ناآرامى نيست، تظاهر آرام، رفت و آمد آرام، همه چيزهايش آرام. يك وقت مامورين وارد مى‏شوند، اين مامورين وقتى كه وارد مى‏شوند دستور دارند كه بزن، آنجا را بشكن، يا الله مى‏شكند. دنبالش تفنگ بزن، دچه بكن. شماها برويد، اگر شماها مى‏خواهيد كه منطقه ثبات داشته باشد، ايران ثبات داشته باشد، اصلاح بشود، شما برويد كنار، ما خودمان درست ميكنيم. شماها نمى‏گذاريد كه اين منطقه مثلا يا اين ملت يا اين مملكت آرام باشد، شما ناآرامى مى‏آوريد، شما دزدها را راه مى‏اندازيد اين طرف و آن طرف مردم را بزنند و چپاول كنند، شما نجف آباد را به صورت يك خرابه در آورديد، شما آنقدر قتل عام در تبريز و قم و تهران و همه شهرها قزوين كرديد و آن بساط (را) درست كرديد، همه را شماها درست كرديد. اگر شما كنار برويد و كارى به مردم نداشته باشيد، مردم دعوا ندارند، مردم آرامند، مسلمند، مردم مى‏دانند كه قواعد اسلام اقتضاى اين چيزها را نمى‏كند.

شما كنار برويد، از فردا شما برويد كنار شما يك آدم عادى هستى، نه نخست وزيرى ونه آن وكيل هست و آن كس ديگر، يك آدم عادى هستى مثل ساير افراد براى اينكه مقامت رسمى نيست يك آدم عادى هستى غاصب، منتها، يعنى تو را وادار كردند به اينكه بايد اين كار را بكنى. اينكه من مى‏گويم وادار كردند، براى اينكه همان اشخاص، همان دولت هائى كه پشتيبانى مى‏كردند از شاه، همان

صحيفه نور ج 5 صفحه 15

اشخاص پشتيبانى مى‏كنند از اين آقا، مى‏فرستند كه اين را كه مى‏گويند كه ما پشتيبان اين هستيم. آدم فرستادند اينجا، به ارتش گفتند كه شما بايد حتما پشتيبانى بكنيد از دولت و اگر ملى هست كه محال است (امريكا مليت را اصلا زير پا دارد مى‏گذارد و گذاشته است) اگر ملى بود كه محال بود كه امريكا تاييدش بكند انگلستان تاييدش بكند. حالا اينها يك اشخاص ملى شدند دلسوز به حال ملت ما؟! يا خير، همان چپاولگرى و همان خيانت و همان بساطى كه محمد رضاخان مى‏كرد، حالا با دست اينها مى‏كنند. حالا چه اين حيله باشد براى اينكه باز آن آلت بى اراده را برگردانند، چه از او مايوس شده باشند و بخواهند كه همين دولت‏هاى، اين نيمه مرده را نگه دارند و اين رژيم سلطنتى و اين قضايا.

اصل رژيم سلطنتى مغاير با عقل و قانون اساسى و ضد حقوق بشر است

اصلاً رژيم سلطنتى از اول خلاف عقل بوده، خلاف قانون، خلاف قانون اساسى است. رژيم سلطنتى، در قانون اساسى، در حقوق بشر اين است كه هر ملتى بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند، يعنى ما الان خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم، ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم، اعقاب ما بعد مى‏آيند، خودشان سرنوشتى دارند به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما.

رژيم سلطنتى اگر معنايش اين باشد كه يك سلطان خودش باشد و ملت تعيينش كند، اين رژيم سلطنتى نيست، اين يك سلطانى است كه مردم تعيينش كرده‏اند كه شاه باشد اما اگر مردم ما فرض كنيم كه تعيين بكنند سلطان را و اعقاب او را، آقا سرنوشت خود شما با شماست، سلطان را سلطان كرديد، چون خودتان بوديد، بسيار خوب، شما چه حقى داريد كه اعقاب يك كسى را كه براى يك كس ديگر مى‏خواهد سلطنت بكند شما تعيين مى‏كنيد چه حقى دارند پدرهاى ما كه سرنوشت ما را تعيين بكنند؟ رژيم سلطنتى خلاف قانون اساسى است، خلاف حقوق بشر است، لهذا نبايد باشد. رژيم سلطنتى فاسد است همه‏اش، حالا فرضاً كه خيلى عادل هم باشد، خلاف حقوق بشر است.

سكوت و عدم شركت در سرنگونى رژيم شاه خيانت به اسلام و كشور است

وضع مملكت ما تا حالا يك چيز مخلوط درهمى است كه معلوم نيست اسمش چيست، اصلا معلوم نيست اسم اين چه است. مملكت را مشروطه اسمش را بگذاريم، مشروطه كه نيست، ديكتاتورى است اما رژيم نيست ديكتاتورى. من به شما آقايان عرض بكنم و به همه ملت ايران عرض بكنم كه امروز مملكت ما در يك موضع حساسى وارد شده است كه اين ملت بين موت و حيات است. يا بايد تا آخر اسير باشيم و احكام دين و اسلام دستخوش مفسده جوها باشد، يا حالا پيروزى را به دست بياوريم. امر داير بين اين دوتاست. هر فرد از افراد ملت كه در اين امر شركت نكند خائن است، خيانت به اسلام است، خيانت به اسلام مى‏كند، خيانت به كشور مى‏كند. اگر ما دم اينها را نگيريم و بيرونشان نيندازم، فردا دوباره يا او را بر مى‏گردانند و يا همه منافع ما را با اين دست مى‏دهند به آمريكا

صحيفه نور ج 5 صفحه 16

و غيره و الان و بعد هم كه فهميدند كه آن چيزى كه مى‏تواند جلوى اينها را بگيرد، عبارت از اسلام و مسلمين و روحانيون هستند اين دفعه اگر خداى نخواسته تسلط پيدا بكنند، نه روحانى مى‏گذارند باقى بماند، نه اسلام. وقتى مطلب به اينجا رسيد، كدام آدم مى‏تواند مخالفت بكند؟ كدام آدم مى‏تواند ساكت باشد؟ ساكت در حكم مخالف است، خائن است ساكت. امروز روزى نيست كه شما بنشينيد توى خانه‏تان و بگوييد تكليف من اين است كه بروم مثلا فرض كن دكان، برگردم بروم مسجد و برگردم بروم محراب و برگردم. امروز، آن روز نيست. اگر آن روز بود، خوب، من هم قم بودم و مشغول درسم بودم مشغول بحثم بودم و مشغول استفاده از آقايان. امروز آنطورى نيست آقا، امروز مطلب مهم است، از مهماتى است كه جان بايد پايش داد. همان مهمى است كه سيدالشهدا جانش را داد برايش، همان مهمى است كه پيغمبر اسلام بيست و سه سال زحمت برايش كشيد، همان مهمى است كه حضرت امير سلام‏الله عليه هيجده ماه با معاويه جنگ كرد، در صورتى كه معاويه دعوى اسلام مى‏كرد و چه و چه، جنگش چه بود؟ براى اينكه يك سلطان جائر بود براى اينكه يك دستگاه جائر بود، بايد به زمينش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به كشتن داد، آنقدر از اينها را هم كشت براى چه؟ براى اينكه اقامه حق بكند، اقامه عدل بكند.

ما بايد اقامه عدل بكنيم عذر نيست كه ماقوه نداريم، اين ملت قوه ماست، اين ملتى بود كه با مشت جلوى تانك و توپ را گرفت، كشته هم داد. البته افتخار مى‏كنيم به آنها، رحمت مى‏فرستيم، ما هم كشته مى‏شويم انشاءالله. روز سكوت نيست، روز فعاليت است. هر كس در هر منصبى كه هست، در هر مقامى كه هست نبايد ساكت باشد. اين فريادى كه اينها مى‏زنند، زنها را شما ببينيد چه فرياد مى‏زنند، مردها چه فرياد مى‏زنند، اينها پشتوانه شما هستند شكرالله سعيهم اگر اينها نبودند، ما هيچ قدمى بر نمى‏داشتيم، اينهايند كه من را وادار مى‏كنند به قدم برداشتن.

خواست ملت، استقلال و اصلاح ارتش است

من به ارتش مى‏گويم كه ما صلاح شما را مى‏خواهيم، ما نمى‏خواهيم كه ارتش در دنيا نباشد، ما مى‏گوئيم به شما نوكر نباشيد شما، مستشار امريكائى بر شما حكومت نكند، صاحب منصب‏هاى اسرائيلى به شما حكومت نكند، ما يك همچو چيزى مى‏گوئيم، اين منطق ماست. ما فرياد مى‏كنيم كه استقلال مى‏خواهيم، استقلال ارتشى مى‏خواهيم، ارتشى‏ها استقلال ندارند، ما فريادمان اين است. ما داريم مى‏گوئيم آقا شما مى‏خواهيم حاكم خودتان باشيد، مستقل باشيد آنوقت آن آقا، فرض كنيد كه ارتشبد يا فلان، مقابل ما مى‏ايستد. مقاومتشان يعنى، ما مى‏خواهيم حاكم نباشيم و ما مى‏خواهيم نوكر باشيم. ما مى‏گوئيم آقا باش. فرياد مى‏زنيم و فعاليت مى‏كنيم كه آقا باشيد، بعضى از اينها كه از فطرت انسانى بيرون هستند و بودند و رفتند، اينها مى‏گويند نه، ما نمى‏خواهيم باشيم، ما بايد حتماً تابع مستشارهاى امريكا و مستشارهاى اسرائيل باشيم.

صحيفه نور ج 5 صفحه 17

فرهنگ استعمارى و اقتصاد وابسته، مصيبت وارده از رژيم شاه‏

مى‏گوئيم كه اين اقتصاد را ما بايد درستش كنيم. اينها كه سر كار بودند و اين سر سلطنت و دولت و اينها، اين حرف‏ها بودند، ديديد كه چقدر از اين مال مردم خوردند، اقتصاد ما را به عقب راندند. آقا مصيبت‏ها بر اين ملت وارد شده و ما غافليم. ما الان زراعت نداريم، مخازن ما هم اگر چند سال ديگر اين مرديكه بود از بين رفته بود، ايران مى‏ماند يك مملكتى كه هيچ موونه ندارد، هيچى ندارد. موونه ما نفت است، نفت را، همه‏اش را گفت و هى هم وعده مى‏داد كه ده تا بيست سال ديگر تمام است اين. آنوقتى كه تمام مى‏شد چه داشتيم. وعده‏ها زياد است البته، وعده به اينكه صنعتى مى‏كنيم مملكت را. كجا صنعتى كرديد شما ذوب‏آهنتان براى اين بوده است كه يك دسته شوروى‏ها را بياوريد در اينجا بر شما حكومت كند. شما كارى نكرديد، شما از آنجا همه چيزها را گرفتيد آورديد اينجا چفت و بندش مى‏كنيد، مونتاژ. نه صنعتتان صنعت است، نه زراعت ما داريم، نه فرهنگ داريم.

آقا نيروى انسانى ما را به باد دادند اينها. اين فرهنگ ما، يك فرهنگ استعمارى است كه نگذارد اين نيروى انسانى رشد بكند، اينها را به يك حد محدودى نگه بدارد نگذارد اينها رشد بكنند، رشد انسانى را نمى‏گذارند بكنيم. من كه در فرانسه بودم، از اين اطراف مى‏آمدند سراغ من، من جمله از آلمان مكرر آمدند اينهائى كه در نيروهاى اتمى كار مى‏كنند، مطالبى اينها مى‏گفتند، من جمله اينكه نمى‏گذارند كه ما چيز بفهميم. چند صد نفر آنجا برده‏اند و مى‏خواهند نيروى اتمى درست كنند براى خودشان، مى‏گويند نمى‏گذارند كار بكنيم، علاوه بر اين مى‏گويند كه، اينكه الان دارند درست مى‏كنند، براى مملكت مضر است. آنهائى كه در همانجا كار مى‏كردند به ما گفتند كه اين كار براى مملكت مضر است خطر دارد براى مملكت اينها. هر جا الان شما دست بگذاريد، اسم محمدرضاخان رويش نوشته و خيانتش. هر جا ارتش را دست بگذارى، اين مستشارهاى امريكائى كه آمده، اسم او رويش ثبت است و خيانتش فرهنگ را رويش دست بگذارى، عقب ماندگى است، اسم او رويش ثبت و خيانتش. زراعتمان را دست رويش بگذاريم همين طور. مراتعمان را همه را دادند به اين و آن. ملى كردند. ملى كردن معنايش اين است كه آدم يكى از آن را يك مرتع بسيار بزرگى كه غنى‏ترين مراتع مى‏گويند هست، به ملكه انگلستان و بعضى از كسانى كه (شركتى كه با او هست) دادند. مراتع ما از بين رفته، داده‏اند به آنها، جنگل‏هاى ما را به كسان ديگر دادند، ملى كردند يعنى دست مردم را از آن كوتاه كردند و به غير دادند.

ادامه نهضت، واجب شرعى و عقلى است

ما نمى‏توانيم تصور كنيم خيانت‏هائى كه اينها به ما كردند. اگر انشاءالله يك حكومت عدلى روى كار آمد يك حساب و كتابى در كار بود، يك قلم آزاد بود، حتى براى نوشتن آن چيزهائى كه اينها دزدى كردند، آنوقت خواهيد ديد كه اين روزنامه‏ها، چه مطالبى پيششان هست كه پيش ما نيست، و اين مردمى كه الان در انزوا زندگى مى‏كنند چه مسائلى را اطلاع دارند كه من و شما اطلاع نداريم. اينها مملكت ما را به نيست بردند و ما برايمان واجب عقلى است، واجب شرعى است كه در اين موقع

صحيفه نور ج 5 صفحه 18

دنبال بكنيم و اين نهضتى كه ايران بپا كرده است به آخر برسانيم. دست اجانب را از اين خزائن ملى كوتاه كنيم و دست اجانب را از مسائل دينى‏مان كوتاه كنيم و اين اختناقى كه از همه اطراف بر ما سلطه داشت و اين اختناق را از بين ببريم و مملكت براى خودمان باشد، خودمان اداره‏اش بكنيم، خودمان چه، نمى‏توانيد اداره بكنيد؟! مگر دزدى بايد كرد؟ حتما بايد يك دزدى باشد تا بتواند اداره كند؟! اين همه مردم امين كه ما داريم در خارج كشور، در كشور كه اينها همه تحصيل كرده، همه جهات را مى‏دانند، در خارج تحصيل كردند، مطلع هستند، امين هم هستند، يك دزدى را بر مى‏داريم، يك امينى را جايش مى‏گذاريم و مملكت بهم مى‏خورد؟ خير بايد مسئله انتقال قانونى باشد. اين، اينقدر ادراك نمى‏كنيد كه مسئله، مسئله انقلاب است، نه مسئله يك رژيمى با رژيم ديگر، مسئله انقلاب است. در مسئله انقلابى، اين حرف‏ها نيست. شوراى انقلاب يا آن كسى كه انقلاب را بپا كرده، اين مى‏تواند اين كار را بكند و در دنيا نظيرش مكرر اتفاق افتاده. همين رژيم افغانستان كه چند روز پيش از اين در افغانستان واقع شد، همين بود كه انقلاب بود و دنيا هم پذيرفت. نه آراء عمومى بود و نه هيچ چيز. خير، انقلاب بايد كه جنگ بشود ما حالا دو سال است جنگ داريم مى‏كنيم، مردم با اسلحه سرد، با مشت و - عرض مى‏كنم كه - اينها و آنها با اسلحه گرم و مسلسل. جنگ مگر بايد حتما طرفين مساوى با هم باشند؟ اين حرف‏ها چيست آنها مى‏زنند؟

صلاح ارتش در پيوند با ملت است

من به اين ارتش نصيحت مى‏كنم كه به اين ملت بپيونديد صلاح شماست، صلاح ملت شما هست كه به اين ملت بپيونديد. مملكت مال خود شماست، ملت مال شماست، شما مال ملتيد. خدمتگزار به ملت باشيد. دست از اين كارهائى كه بعضى گردن كلفت‏هايتان مى‏كرد، برداريد از اين، توبه كنيد، توبه را خدا قبول مى‏كند، ملت هم قبول مى‏كنند. جنايت شما مثل آن نيست كه ملت قبول نكنند، گناه شما جور ديگر است. برگرديد به دامن اين، چنانچه برگشتند يك عده‏اى، عده‏اى شرافتمند برگشتند و گفتند كه ما با ملت موافق، همبستگى خودشان را اعلام كردند. از همين نظامى‏ها در اصفهان، در تهران، در همدان، در جاهاى ديگر، در خراسان، شما هم برگرديد، چيزى نشده.

دولت بايد توبه كرده و خودش كنار برود

يك نصيحتى هم به دولت مى‏كنم كه آقا شما يك آدم عادى هستيد، آبرويت را مى‏ريزى، برو كنار، من سر لج افتادم!! آخر براى چه انسان سر لج بيفتد و يك ملتى را، مقدرات يك ملتى را ملعبه كند كه من لرم، سر لج افتادم؟! حتما بايد با پس گردنى ردشان كنند؟ خوب، مثل آدم بيا توبه كن، بگو صحيح است حرف‏هاى ملت. امر، امر ملت است.

من از خداى تبارك و تعالى توفيق همه را خواهانم و اميدوارم كه خداوند همه شما را سلامت بدارد و ما را موفق كند به اينكه به شماها خدمت بكنيم و شما را موفق كند كه به خدا خدمت بكنيد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها