پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:40 AM
بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران
براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مىشود، يك امرى كه همه مردم مىگويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمىخواهيم، همه مردم. الان شما در دهستانهاى ايران هم برويد و در شهرستانها همين مطلب هست كه ما اين را نمىخواهيم. گاهى تعبير از شاه مىكنند، گاهى تعبير به سلسله مىكنند كه ما اين سلسله را نمىخواهيم. اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مىكنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ايران، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعتهاى ايران را دست دارد، آنها گفتهشان اين است كه ما نمىخواهيم. اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلاً مردم چيست؟ يا مراد فلانى چيست؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اينها را نمىخواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، ما انتخابات آزاد مىخواهيم، ما حكومت مردم بر مردم مىخواهيم، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مىگوئيم. اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مىگوئيم، ما مىگوئيم اينها را نمىخواهيم، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مىگويد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، آن لابد مىگويد كه ما آنها را مىخواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است، نه خير اين دو تا مطلب است. مطلب ملت ايران هم، ما از
مردم بايد بفهميم كه ملت چه مىگويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مىزند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمىخواهيم، گاهى هم مىگويند ما اين شاه را نمىخواهيم. بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست.
طرح خطر تجزيه مملكت، توطئهاى براى حفظ دستگاه شاه
بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهى اشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند و ميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضىهايشان خودشان بيايند در دستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشتهاند و همين حرفى كه شاه مكرر مىزند همين را تكرار كردهاند. در عبارت بعضى از اشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مىگويد كه اگر من بروم، استقلال مملكت به هم مىخورد!! آن كه استقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كردهام!! گاهى تعبير به اينطور ميشود، گاهى تعبير مىشود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مىشود يك مقداريش را روسها مىبرند، يك مقداريش را انگليسها مىبرند و ايران مىشود ايرانستان! نظير مثلاً ازبكستان! كه يك چيزى مىشود از، يك تكهاى مىشود از يك مملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تا استقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مىگويد چهار قسمت، خود ايشان مىفرمايند چهار قسمت مىشود ايران، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يك قسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلاً براى خود ايران باقى مىماند!! تهرانش مال خود ايران، ديگر از اين طرف آن طرف هر كدام مال يك طايفهاى مىشود!! اين اشكالاتى است به اصل اول كه ما مىگوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مىگويند كه بسيار خوب همه اين حرفها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفتهاند كه من مكرر در صحبتهايم گفتهام.
ارتش شاهنشاهى حربهاى براى تامين مقاصد اجانب
اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مىخورد، اين مردم دارند همين مطلب را مىگويند، مىگويند كه با بودن شما استقلال نيست. بايد ما حساب بكنيم كه ببينيم استقلال يك مملكت عبارت از چيست، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشان استقلال هست و اگر نباشد به هم مىخورد؟! يا با بودن ايشان استقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مىشود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايران استقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلاً مىنازند قضيه ارتش است كه يك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مىكند كه ديگر ما در مقابل همه ممالك و ابرقدرتها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه در يك مملكتى اصلاً بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد
و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرت ديگرى باشد. ارتش ما مستقل است؟ يعنى تحت نفوذ نيست؟! يا ارتش ما را الان به قولى چهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مىكند.
الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه ارادهاش مستقل است مىخواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كه مال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است؟! (ارتش اصولاً مال ملت است، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت، چنانچه هر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت) خوب ما اين ارتش ايران را حساب مىكنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و به نفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت و ملت است.
اين نفتى كه از ما دارد مىرود و هدر دارد مىرود و ديگر اين را همه كس مىداند كه اين نفت زيادتر از اين اندازهاى كه احتياج خود مملكت است خارج مىشود و ميرود به جيب آمريكا و ساير كسانى كه مىبرند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مىدهد عبارت از اسلحه است. به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه، اين اسلحههايى كه ما اصلاً نمىتوانيم استعمال كنيم و نمىفهمند در ايران كه اين چيست، بايد چه جور كرد تا كار بكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، اين اسلحه آمده است به ايران، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براى آمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مىدهد در مقابل اين پايگاه، اين است كه نفتمان را ببرد. هم نفت ما را مىبرد و هم آن چيزى كه در مقابلش به ما مىدهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مىكند يعنى اگر چنانچه ابتدا آمريكا مىگفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم در مقابل شوروى، آن ايستاده بود در مقابلش و مىگفت غلط نكن. اينها با اين صورت كه نفت مىبرد و مىخواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنون در مقابل نفت، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجده بيليون دلارى كه اسلحه خريدهاند و اسلحههائى كه ما نمىتوانيم، ايران نمىتوانند استعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مىخواستند يك پايگاههائى درست كنند، با اين صورت درست كردند؟ الان هم در كوهستانهاى ايران، پايگاههاى اينها، پايگاههاى زير زمينىشان موجود است. اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمىخواهيم نفتمان را بدهيم، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنيزه مىخواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش) چرا اين ارتش با سرنيزه مىخواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سر كار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براى آمريكا؟ براى اينكه ارتش، ارتش ما نيست،
ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمىشد ما بگوئيم كه ارتش مستقل خودش پيش خودى مىخواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته به آمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست، از اين جهت همين ارتش را استعمال مىكنند برخلاف چيزى كه ملت مىخواهد. ملت مىگويد نفت مال خودمان، ارتش مىگويد نفت مال آمريكاست.
عمل ارتش اين است كه با سرنيزه، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مىخواهند وادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مىخواهند وادار كنند به اينكه برويد مشغول بشويد براى نفت، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملت ايران، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش، يعنى بزرگهاى ارتش اين خيانت را به مملكت ايران دارند مىكنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خود آمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مىدهد. پس ما كه ادعا مىكنيم كه اگر تو بروى مستقل مىشويم، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمان آمريكا باشد و مردم را وادار كند كه، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالا وادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هر روز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورى اين اموال ايران دارد از بين مىرود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرى كه مىگويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا و انگلستان و گازش را هم شوروى مىبرد و حالا مردم مىخواهند ندهند اين را، ارتش مىگويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمىگفت بدهيد، چون وابسته است مىگويد. پس ما ارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مىگويد هميشه كه ما استقلال داريم، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است،
اين ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض مىكنم كه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است، اينها كه همه ايستادهاند و مىگويند ما نمىخواهيم. ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مىكنند و فرياد مىزنند كه نمىخواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد، ما كارها را رها مىكنيم. دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاههاى ما تعطيل است، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است، همه بساط الان معطل است، تمام قشرهاى ايران، هر جا بروى، دست روى هر كدام بگذارى تعطيل است الان. اين تعطيلات، اينها روى چه مقصد تعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مىشكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را و اعتصابات را مىكنند، به چه مقصد اعتصاب مىكنند؟ بايد ديد كه چه مىگويند، خواستههايشان چيست. خواستههايشان يكى اين است كه ما نمىخواهيم اين سلسله را. اين يكى از خواستههاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواستههايشان بود كه ما شاه نمىخواهيم، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مىكند و ما، وجدانى اين است كه ما داريم چقدر نفت خارج مىكنيم به ممالك ديگر.
ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارد استقلال،
نگذارد آزادى، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتش مستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت، يك ملتى بود، و ملتى كه همه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت اين ارتش، در مقابل ملت نمىايستاد كه يك ملت اعتصاب مىكند ارتش اعتصاب را مىخواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مىدهند و - عرض مىكنم كه - نخست وزير ارتشى فرمان مىدهد و اينها هم ميريزند و مىزنند مىكشند، چه مىكنند كه اعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه ما استقلال مىخواهيم، ما آزادى مىخواهيم و ما حكومت اسلام مىخواهيم كسى كه اعتصاب را مىشكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مىگويد آزادى مىخواهم اين مىگويد نه نبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمىآمد بشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مىشكنند براى اين است كه مخالفند با اين خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت با استقلال مخالف است، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حسب قواعد ارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است، واقع مطلب اين است، با مستشارهائى كه حالا آمدهاند. ما استقلال داريم؟ مگر استقلال با يك لفظ درست مىشود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را از دست داده است، اصلاً الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است، خيلى بزك كرده است لكن محتوى ندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم، اگر من بروم استقلال مملكت از دست مىرود! مملكت تجزيه مىشود!) آن مردك هم مىگويد كه از باب اينكه آزادى تندى به مردم داده، سريع آزادى داده است، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلاً الفاظ معناى خودش را از دست داده است. لفظ يك لفظى است، معنا معلوم نيست اين باشد، يك چيز ديگر معنايش است. ما استقلال داريم؟! هر جا كه دست بگذارى استقلال نداريم، وابستهايم. اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش، اين مىنازد، اين ارتشش كه اينطور است، نه در خدمت مردم است و ملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مىكشد ملت خودش را كه منافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.
دانشگاه استعمارى، تامين كننده منافع اجانب
خوب مىآئيم سراغ فرهنگ، يك فرهنگ مستقل ما داريم؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در او نباشد؟ يك دانشگاههائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيسهاى دانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم؟ از آنوقتى كه فرهنگ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگ صحيحى باشد داشتيم؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كه ديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيز بشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مىآورند يا مىبرند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم، خوب آنوقت ما دانشگاه مستقل صحيح
داشتيم، اگر دانشگاه مستقل صحيح داشتيم، طبيب صحيح مستقل داشتيم، ما يك اسفالت وقتى كه مىخواهيم درست بكنيم دستمان را دراز مىكنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمينهايمان را، آنهم با آن فضاحتها. محير العقول است قضيه اسفالتهاى ايران، قضيه آن افراط كارىهائى كه در آنجا مىشود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جادهاى - ما اسفالتمان را هم - ما يك بنا مىخواهيم و يك مريضخانه مىخواهيم درست كنيم بايد حتماً از خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم. اگر ما يك فرهنگى داشتيم، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم، از آنوقتى كه دارالفنون درست شده است، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم، اگر اين دانشگاهها يك دانشگاههائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوانهاى ما را گذاشته بودند تحصيل كرده بودند درست، برنامه، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بود حالا، حالا جوانهاى ما جوانهائى بودند كه در مقابل دولت مىايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمىرسيد به اينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است. اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت از نيروى جوان است، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر دادهاند. اين جوانهائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمىدانم كذا، اينجا كار مىكنند در خارج، اينها پيش من آمدند دو تا دستهشان آمد، يك دستهشان هم زياد بود، جمعيتشان آمدند، يك دستهشان مىگفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار، كار لغوى است كه دارند مىكنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مىگويند درست مىكنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيست سال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست، اصلاً اين كار، كار غلطى است و مهم اين است كه اينها مىگفتند به اينكه ما را نمىگذارند تحصيل كنيم، ما را در يك حد پائين نگه داشتهاند نمىگذارند بالا برويم، تحصيلات ما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مىكنند، ما را آوردهاند اينجا در يك سطح پائينى نگه داشتهاند براى اينكه ترقى نكنيم، نمىگذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاههاى ايران نمىگذارند كه، يعنى برنامه يك جور برنامهاى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است. يك فرهنگ وابسته ما داريم، ما يك فرهنگ مستقل نداريم. آن فرهنگ - مستقله - وابسته به دولتهاى استعمارى مىخواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مىگويد كه من دروازه تمدن بزرگ!! به دست اين آقا اين جوانهاى ما در مرتبه پائين قرار گرفتهاند و هيچ نمىگذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارى است و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نه يك مهندس درستى از كار در آيد يا نمىدانم نه يك چيز ديگرى، تمام اينها را. اصلاً مملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كردهاند، الان ما نيروى جوان نداريم. اين فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست، اينها را جزء فرهنگ حساب مىكنند! سينماها جزء فرهنگ است!! اينها از ثبات فرهنگ است! كدام سينماها؟ همينهايى كه همه جوانها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى
جوريش كرده، همچو فلجش كرده كه هر چه، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست، او مشغول عيش و عشرتش باشد كافى است، اينطور دارند درست مىكنند. ريشه اين مملكت را اينها از بين بردند و دارند مىبرند.
هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است. اگر نيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست. اينها نيروى انسانى دارند از بين مىبرند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريباً، پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مىرود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد، استقلال مىرود! اين چه جور مىشود ديگر، مملكت ما چه مىشود، استقلالش از بين مىرود و ما استقلال مىخواهيم.
اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربهاى براى استعمار اقتصادى
درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است، يك كار صحيح نمىكنند اينها، يك اقتصاد وابستهاى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان، بايد از خارج بياورند، بخرند، ما مصرف هستيم، بياوريم مصرف كنيم، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنى صادر مىكرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائى كه خود اينها در حساب مىگويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريم بقيهاش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.
تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است، تمامش را به غير دادهاند، ملى كردهاند مراتع را. اينهائى كه من عرض مىكنم، به من اشخاص با سند نوشتهاند، من الان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيز شده، نمىدانم) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)، بهترين مراتع كه وقتى كارشناسهاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع، مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مىشود كرد و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع. جنگلهاى ما ملى شده است. جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلاً دارند، همين طور ريختهاند سر اين سفره و همه دارند مىچاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مىرود و براى حفظ ايشان است. اينكه مىبينيد كه از هر گوشه صدا در مىآيد به اينكه ما طرفدار هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مىخواهند، بهتر از اين كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مىخواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحات ارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندمهايش را مىريخت دور، توى دريا مىريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيز محتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران
بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مىخورد!! مملكت، ديگر مملكت نيست!! (ما مملكت كه مىخواهيم، پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه: (بيائيد همه فكر كنيم براى مملكت) ما هم همين را مىگوئيم، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبودهاند، حالا افتادهاند به فكر مملكتشان، حالا دارند فكر مىكنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مىخوريد؟ ورم كردهاند و خدا مىداند، نمىدانيد اينها چه جورى مىچاپند، ما هم نمىدانيم، شما هم نمىدانيد بعدها اينها كشف مىشود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت. ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مىرود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلال نمىدانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آن استقلال از دست ما مىرود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خندهحضار) اين منطق اينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتن ايشان است، خواهان اين هستيم، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست، حالا خود اينكه هميشه از اين حرفها مىزند.
قيام مردم ايران، قيامى بىنظير در طول تاريخ
حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مىخواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنها دارند، خوب بعضى از آنها معلوم است، دلشان مىخواهد وزيرى بشوند و چه بشوند و مىبينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان، از اين جهت آنها هم دست و پا مىزنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير بار اينها انشاءالله نمىرود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمىتواند حكومت كند. يك وقت اين است كه مردم بيدار نشدهاند و هر كس مشغول كار خودش است، آنوقت بله، اين سرنيزه هم لازم ندارد، همان بدون سرنيزه، همان با ارعاب، همان با ترساندن چند تا ستاره كه اينجا باشد، مردم مىترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده، حالا يك نمونه است يعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمىكنيد، در تاريخ ايران كه نيست در تاريخهاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتش يك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى، اصلاً عكس آن شدهاند. يك روز بود كه چهارم آبان را ابداً ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند، ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلاً ميل باطنىشان اين كار را كردند لكن پاسبان مىگفت، ديگر با پاسبان كه نمىشود در افتاد. اينطور بود مساله. در ظرف مدتى اين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك و پيرمردش هر دو فرياد مىكنند، توى خيابانها داد مىزنند به اينكه مرگ بر اين كذا و شاه و بر اين سلطنت پهلوى. آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايش عوض شده است، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمىشود با سرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم
چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسب حكومت نظامى، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف!! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكت تظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترش كردند (اگر بالاترى داشت) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى، باز همان مساله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرت ملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرت، قدرت الهى است. قدرت الهى با همين مشتها غلبه كرد بر تانكها و بر توپها و بر مسلسلها و اينها و لهذا نظامىاش، حكومت نظامىاش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامىاش هم همين حرف است، چيز تازهاى نيست، آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است، هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمىخورند (خنده حضار) و ما فرض مىكنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پله بعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازهاى نيست، همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است. فردا همين است، يك چيز تازهاى نيست، مردم همه چيز را ديدهاند، يك چيز غريبهاى نمىبينند كه بترسند از آن، همين نظامى است، اسمش را مىگذارد كودتاى نظامى، اين هم شكسته مىشود. نمىشود يك مملكتى كه همه ايستادهاند و مشتها را گره كردهاند و مىگويند بزنيد و ما استقلال مىخواهيم، ما رد نمىشويم، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كه چهار تا بچهاش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مىزند و داد مىزند و مردم را دعوت مىكند به اينكه دست بزنيد، بچههاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آن شخص مىگفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازهاى است كه مردم براى خاطر آن كه كشته شده است گريه مىكردند و آن زن مىگفت كه نه گريه نكنيد دست بزنيد، مردم، هم دست مىزدند براى خاطر اين و هم گريه مىكردند براى مصيبتى كه وارد شده، يك همچنين مملكتى را نمىشود با سرنيزه عقبش زد.
زنده نگه داشتن نهضت، تكليفى بر تمام اقشار ملت
اين نهضت را نگه داريد آقايان، تكليف همه است، تكليف من آخوند است، تكليف آن آقاست، تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است، همه، همه تكليف داريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم. با اين نهضت شما مىتوانيد استقلال خودتان را بگيرد و مىتوانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الان مسؤول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤول نسلهاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضهاش را نداشتيد كه از آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت. اين نهضت را نگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلاب هستند، بازارى هست، دانشگاهى هست،-
عرض مىكنم كه - دادگسترى هست، وكلاى دادگسترى هست، اين قشرهائى كه در مملكت هستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زندهاى كه الان در ايران هست. اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم و اين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمام نسلهايتان را قطع خواهد كرد.
سياست قدم به قدم، عاملى براى خاموشى نهضت
من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مىگفتند كه سياست قدم به قدم، خوب حالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتم آقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدمهاى شما را مىشكنند، اينطور نيست كه اينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت. (بعد از اينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت!) اين اگر پايش مستقر بشود، دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هر شكل كه مىتوانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه در دل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه اين نهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه انشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مىكند انشاءالله به شرط اينكه شماها همه براى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مىكند شما را انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته