0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 209

تاريخ: 29/8/57

بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران

براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت‏

بسم الله الرحمن الرحيم

اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مى‏شود، يك امرى كه همه مردم مى‏گويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمى‏خواهيم، همه مردم. الان شما در دهستان‏هاى ايران هم برويد و در شهرستان‏ها همين مطلب هست كه ما اين را نمى‏خواهيم. گاهى تعبير از شاه مى‏كنند، گاهى تعبير به سلسله مى‏كنند كه ما اين سلسله را نمى‏خواهيم. اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مى‏كنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ايران، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعت‏هاى ايران را دست دارد، آنها گفته‏شان اين است كه ما نمى‏خواهيم. اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلاً مردم چيست؟ يا مراد فلانى چيست؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اينها را نمى‏خواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مى‏خواهيم، ما انتخابات آزاد مى‏خواهيم، ما حكومت مردم بر مردم مى‏خواهيم، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مى‏گوئيم. اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مى‏گوئيم، ما مى‏گوئيم اينها را نمى‏خواهيم، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مى‏گويد كه ما قانون اساسى را مى‏خواهيم، آن لابد مى‏گويد كه ما آنها را مى‏خواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است، نه خير اين دو تا مطلب است. مطلب ملت ايران هم، ما از

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 210

مردم بايد بفهميم كه ملت چه مى‏گويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مى‏زند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمى‏خواهيم، گاهى هم مى‏گويند ما اين شاه را نمى‏خواهيم. بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست.

طرح خطر تجزيه مملكت، توطئه‏اى براى حفظ دستگاه شاه

بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهى اشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند و ميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضى‏هايشان خودشان بيايند در دستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشته‏اند و همين حرفى كه شاه مكرر مى‏زند همين را تكرار كرده‏اند. در عبارت بعضى از اشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مى‏گويد كه اگر من بروم، استقلال مملكت به هم مى‏خورد!! آن كه استقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كرده‏ام!! گاهى تعبير به اينطور ميشود، گاهى تعبير مى‏شود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مى‏شود يك مقداريش را روس‏ها مى‏برند، يك مقداريش را انگليس‏ها مى‏برند و ايران مى‏شود ايرانستان! نظير مثلاً ازبكستان! كه يك چيزى مى‏شود از، يك تكه‏اى مى‏شود از يك مملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تا استقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مى‏گويد چهار قسمت، خود ايشان مى‏فرمايند چهار قسمت مى‏شود ايران، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يك قسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلاً براى خود ايران باقى مى‏ماند!! تهرانش مال خود ايران، ديگر از اين طرف آن طرف هر كدام مال يك طايفه‏اى مى‏شود!! اين اشكالاتى است به اصل اول كه ما مى‏گوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مى‏گويند كه بسيار خوب همه اين حرف‏ها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفته‏اند كه من مكرر در صحبت‏هايم گفته‏ام.

ارتش شاهنشاهى حربه‏اى براى تامين مقاصد اجانب

اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مى‏خورد، اين مردم دارند همين مطلب را مى‏گويند، مى‏گويند كه با بودن شما استقلال نيست. بايد ما حساب بكنيم كه ببينيم استقلال يك مملكت عبارت از چيست، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشان استقلال هست و اگر نباشد به هم مى‏خورد؟! يا با بودن ايشان استقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مى‏شود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايران استقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلاً مى‏نازند قضيه ارتش است كه يك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مى‏كند كه ديگر ما در مقابل همه ممالك و ابرقدرت‏ها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه در يك مملكتى اصلاً بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 211

و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرت ديگرى باشد. ارتش ما مستقل است؟ يعنى تحت نفوذ نيست؟! يا ارتش ما را الان به قولى چهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مى‏كند.

الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه اراده‏اش مستقل است مى‏خواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كه مال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است؟! (ارتش اصولاً مال ملت است، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت، چنانچه هر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت) خوب ما اين ارتش ايران را حساب مى‏كنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و به نفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت و ملت است.

اين نفتى كه از ما دارد مى‏رود و هدر دارد مى‏رود و ديگر اين را همه كس مى‏داند كه اين نفت زيادتر از اين اندازه‏اى كه احتياج خود مملكت است خارج مى‏شود و ميرود به جيب آمريكا و ساير كسانى كه مى‏برند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مى‏دهد عبارت از اسلحه است. به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه، اين اسلحه‏هايى كه ما اصلاً نمى‏توانيم استعمال كنيم و نمى‏فهمند در ايران كه اين چيست، بايد چه جور كرد تا كار بكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، اين اسلحه آمده است به ايران، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براى آمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مى‏دهد در مقابل اين پايگاه، اين است كه نفت‏مان را ببرد. هم نفت ما را مى‏برد و هم آن چيزى كه در مقابلش به ما مى‏دهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مى‏كند يعنى اگر چنانچه ابتدا آمريكا مى‏گفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم در مقابل شوروى، آن ايستاده بود در مقابلش و مى‏گفت غلط نكن. اينها با اين صورت كه نفت مى‏برد و مى‏خواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنون در مقابل نفت، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجده بيليون دلارى كه اسلحه خريده‏اند و اسلحه‏هائى كه ما نمى‏توانيم، ايران نمى‏توانند استعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مى‏خواستند يك پايگاه‏هائى درست كنند، با اين صورت درست كردند؟ الان هم در كوهستان‏هاى ايران، پايگاه‏هاى اينها، پايگاه‏هاى زير زمينى‏شان موجود است. اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمى‏خواهيم نفت‏مان را بدهيم، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنيزه مى‏خواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش) چرا اين ارتش با سرنيزه مى‏خواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سر كار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براى آمريكا؟ براى اينكه ارتش، ارتش ما نيست،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 212

ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمى‏شد ما بگوئيم كه ارتش مستقل خودش پيش خودى مى‏خواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته به آمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست، از اين جهت همين ارتش را استعمال مى‏كنند برخلاف چيزى كه ملت مى‏خواهد. ملت مى‏گويد نفت مال خودمان، ارتش مى‏گويد نفت مال آمريكاست.

عمل ارتش اين است كه با سرنيزه، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مى‏خواهند وادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مى‏خواهند وادار كنند به اينكه برويد مشغول بشويد براى نفت، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملت ايران، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش، يعنى بزرگ‏هاى ارتش اين خيانت را به مملكت ايران دارند مى‏كنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خود آمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مى‏دهد. پس ما كه ادعا مى‏كنيم كه اگر تو بروى مستقل مى‏شويم، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمان آمريكا باشد و مردم را وادار كند كه، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالا وادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هر روز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورى اين اموال ايران دارد از بين مى‏رود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرى كه مى‏گويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا و انگلستان و گازش را هم شوروى مى‏برد و حالا مردم مى‏خواهند ندهند اين را، ارتش مى‏گويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمى‏گفت بدهيد، چون وابسته است مى‏گويد. پس ما ارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مى‏گويد هميشه كه ما استقلال داريم، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است،
اين ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض مى‏كنم كه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است، اينها كه همه ايستاده‏اند و مى‏گويند ما نمى‏خواهيم. ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مى‏كنند و فرياد مى‏زنند كه نمى‏خواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد، ما كارها را رها مى‏كنيم. دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاه‏هاى ما تعطيل است، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است، همه بساط الان معطل است، تمام قشرهاى ايران، هر جا بروى، دست روى هر كدام بگذارى تعطيل است الان. اين تعطيلات، اينها روى چه مقصد تعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مى‏شكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را و اعتصابات را مى‏كنند، به چه مقصد اعتصاب مى‏كنند؟ بايد ديد كه چه مى‏گويند، خواسته‏هايشان چيست. خواسته‏هايشان يكى اين است كه ما نمى‏خواهيم اين سلسله را. اين يكى از خواسته‏هاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواسته‏هايشان بود كه ما شاه نمى‏خواهيم، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مى‏كند و ما، وجدانى اين است كه ما داريم چقدر نفت خارج مى‏كنيم به ممالك ديگر.

ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارد استقلال،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 213

نگذارد آزادى، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتش مستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت، يك ملتى بود، و ملتى كه همه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت اين ارتش، در مقابل ملت نمى‏ايستاد كه يك ملت اعتصاب مى‏كند ارتش اعتصاب را مى‏خواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مى‏دهند و - عرض مى‏كنم كه - نخست وزير ارتشى فرمان مى‏دهد و اينها هم ميريزند و مى‏زنند مى‏كشند، چه مى‏كنند كه اعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه ما استقلال مى‏خواهيم، ما آزادى مى‏خواهيم و ما حكومت اسلام مى‏خواهيم كسى كه اعتصاب را مى‏شكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مى‏گويد آزادى مى‏خواهم اين مى‏گويد نه نبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمى‏آمد بشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مى‏شكنند براى اين است كه مخالفند با اين خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت با استقلال مخالف است، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حسب قواعد ارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است، واقع مطلب اين است، با مستشارهائى كه حالا آمده‏اند. ما استقلال داريم؟ مگر استقلال با يك لفظ درست مى‏شود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را از دست داده است، اصلاً الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است، خيلى بزك كرده است لكن محتوى ندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم، اگر من بروم استقلال مملكت از دست مى‏رود! مملكت تجزيه مى‏شود!) آن مردك هم مى‏گويد كه از باب اينكه آزادى تندى به مردم داده، سريع آزادى داده است، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلاً الفاظ معناى خودش را از دست داده است. لفظ يك لفظى است، معنا معلوم نيست اين باشد، يك چيز ديگر معنايش است. ما استقلال داريم؟! هر جا كه دست بگذارى استقلال نداريم، وابسته‏ايم. اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش، اين مى‏نازد، اين ارتشش كه اينطور است، نه در خدمت مردم است و ملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مى‏كشد ملت خودش را كه منافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.

دانشگاه استعمارى، تامين كننده منافع اجانب

خوب مى‏آئيم سراغ فرهنگ، يك فرهنگ مستقل ما داريم؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در او نباشد؟ يك دانشگاه‏هائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيس‏هاى دانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم؟ از آنوقتى كه فرهنگ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگ صحيحى باشد داشتيم؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كه ديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيز بشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مى‏آورند يا مى‏برند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم، خوب آنوقت ما دانشگاه مستقل صحيح

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 214

داشتيم، اگر دانشگاه مستقل صحيح داشتيم، طبيب صحيح مستقل داشتيم، ما يك اسفالت وقتى كه مى‏خواهيم درست بكنيم دستمان را دراز مى‏كنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمين‏هايمان را، آنهم با آن فضاحت‏ها. محير العقول است قضيه اسفالت‏هاى ايران، قضيه آن افراط كارى‏هائى كه در آنجا مى‏شود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جاده‏اى - ما اسفالتمان را هم - ما يك بنا مى‏خواهيم و يك مريضخانه مى‏خواهيم درست كنيم بايد حتماً از خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم. اگر ما يك فرهنگى داشتيم، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم، از آنوقتى كه دارالفنون درست شده است، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم، اگر اين دانشگاه‏ها يك دانشگاه‏هائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوان‏هاى ما را گذاشته بودند تحصيل كرده بودند درست، برنامه، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بود حالا، حالا جوان‏هاى ما جوان‏هائى بودند كه در مقابل دولت مى‏ايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمى‏رسيد به اينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است. اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت از نيروى جوان است، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر داده‏اند. اين جوان‏هائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمى‏دانم كذا، اينجا كار مى‏كنند در خارج، اينها پيش من آمدند دو تا دسته‏شان آمد، يك دسته‏شان هم زياد بود، جمعيت‏شان آمدند، يك دسته‏شان مى‏گفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار، كار لغوى است كه دارند مى‏كنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مى‏گويند درست مى‏كنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيست سال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست، اصلاً اين كار، كار غلطى است و مهم اين است كه اينها مى‏گفتند به اينكه ما را نمى‏گذارند تحصيل كنيم، ما را در يك حد پائين نگه داشته‏اند نمى‏گذارند بالا برويم، تحصيلات ما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مى‏كنند، ما را آورده‏اند اينجا در يك سطح پائينى نگه داشته‏اند براى اينكه ترقى نكنيم، نمى‏گذارند جوان‏هاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاه‏هاى ايران نمى‏گذارند كه، يعنى برنامه يك جور برنامه‏اى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است. يك فرهنگ وابسته ما داريم، ما يك فرهنگ مستقل نداريم. آن فرهنگ - مستقله - وابسته به دولت‏هاى استعمارى مى‏خواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مى‏گويد كه من دروازه تمدن بزرگ!! به دست اين آقا اين جوان‏هاى ما در مرتبه پائين قرار گرفته‏اند و هيچ نمى‏گذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارى است و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نه يك مهندس درستى از كار در آيد يا نمى‏دانم نه يك چيز ديگرى، تمام اينها را. اصلاً مملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كرده‏اند، الان ما نيروى جوان نداريم. اين فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست، اينها را جزء فرهنگ حساب مى‏كنند! سينماها جزء فرهنگ است!! اينها از ثبات فرهنگ است! كدام سينماها؟ همين‏هايى كه همه جوان‏ها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 215

جوريش كرده، همچو فلجش كرده كه هر چه، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست، او مشغول عيش و عشرتش باشد كافى است، اينطور دارند درست مى‏كنند. ريشه اين مملكت را اينها از بين بردند و دارند مى‏برند.

هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است. اگر نيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست. اينها نيروى انسانى دارند از بين مى‏برند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريباً، پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مى‏رود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد، استقلال مى‏رود! اين چه جور مى‏شود ديگر، مملكت ما چه مى‏شود، استقلالش از بين مى‏رود و ما استقلال مى‏خواهيم.

اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربه‏اى براى استعمار اقتصادى

درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است، يك كار صحيح نمى‏كنند اينها، يك اقتصاد وابسته‏اى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان، بايد از خارج بياورند، بخرند، ما مصرف هستيم، بياوريم مصرف كنيم، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنى صادر مى‏كرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائى كه خود اينها در حساب مى‏گويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريم بقيه‏اش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.

تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است، تمامش را به غير داده‏اند، ملى كرده‏اند مراتع را. اينهائى كه من عرض مى‏كنم، به من اشخاص با سند نوشته‏اند، من الان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيز شده، نمى‏دانم) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)، بهترين مراتع كه وقتى كارشناس‏هاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع، مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مى‏شود كرد و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع. جنگل‏هاى ما ملى شده است. جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلاً دارند، همين طور ريخته‏اند سر اين سفره و همه دارند مى‏چاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مى‏رود و براى حفظ ايشان است. اينكه مى‏بينيد كه از هر گوشه صدا در مى‏آيد به اينكه ما طرفدار هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مى‏خواهند، بهتر از اين كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مى‏خواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحات ارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندم‏هايش را مى‏ريخت دور، توى دريا مى‏ريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيز محتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 216

بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مى‏خورد!! مملكت، ديگر مملكت نيست!! (ما مملكت كه مى‏خواهيم، پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه: (بيائيد همه فكر كنيم براى مملكت) ما هم همين را مى‏گوئيم، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبوده‏اند، حالا افتاده‏اند به فكر مملكتشان، حالا دارند فكر مى‏كنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مى‏خوريد؟ ورم كرده‏اند و خدا مى‏داند، نمى‏دانيد اينها چه جورى مى‏چاپند، ما هم نمى‏دانيم، شما هم نمى‏دانيد بعدها اينها كشف مى‏شود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت. ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مى‏رود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلال نمى‏دانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آن استقلال از دست ما مى‏رود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خنده‏حضار) اين منطق اينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتن ايشان است، خواهان اين هستيم، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست، حالا خود اينكه هميشه از اين حرف‏ها مى‏زند.

قيام مردم ايران، قيامى بى‏نظير در طول تاريخ

حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مى‏خواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنها دارند، خوب بعضى از آنها معلوم است، دلشان مى‏خواهد وزيرى بشوند و چه بشوند و مى‏بينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان، از اين جهت آنها هم دست و پا مى‏زنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير بار اينها انشاءالله نمى‏رود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمى‏تواند حكومت كند. يك وقت اين است كه مردم بيدار نشده‏اند و هر كس مشغول كار خودش است، آنوقت بله، اين سرنيزه هم لازم ندارد، همان بدون سرنيزه، همان با ارعاب، همان با ترساندن چند تا ستاره كه اينجا باشد، مردم مى‏ترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده، حالا يك نمونه است يعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمى‏كنيد، در تاريخ ايران كه نيست در تاريخ‏هاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتش يك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى، اصلاً عكس آن شده‏اند. يك روز بود كه چهارم آبان را ابداً ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند، ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلاً ميل باطنى‏شان اين كار را كردند لكن پاسبان مى‏گفت، ديگر با پاسبان كه نمى‏شود در افتاد. اينطور بود مساله. در ظرف مدتى اين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك و پيرمردش هر دو فرياد مى‏كنند، توى خيابانها داد مى‏زنند به اينكه مرگ بر اين كذا و شاه و بر اين سلطنت پهلوى. آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايش عوض شده است، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمى‏شود با سرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 217

چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسب حكومت نظامى، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف!! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكت تظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترش كردند (اگر بالاترى داشت) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى، باز همان مساله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرت ملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرت، قدرت الهى است. قدرت الهى با همين مشت‏ها غلبه كرد بر تانك‏ها و بر توپ‏ها و بر مسلسل‏ها و اينها و لهذا نظامى‏اش، حكومت نظامى‏اش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامى‏اش هم همين حرف است، چيز تازه‏اى نيست، آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است، هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمى‏خورند (خنده حضار) و ما فرض مى‏كنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پله بعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازه‏اى نيست، همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است. فردا همين است، يك چيز تازه‏اى نيست، مردم همه چيز را ديده‏اند، يك چيز غريبه‏اى نمى‏بينند كه بترسند از آن، همين نظامى است، اسمش را مى‏گذارد كودتاى نظامى، اين هم شكسته مى‏شود. نمى‏شود يك مملكتى كه همه ايستاده‏اند و مشت‏ها را گره كرده‏اند و مى‏گويند بزنيد و ما استقلال مى‏خواهيم، ما رد نمى‏شويم، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كه چهار تا بچه‏اش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مى‏زند و داد مى‏زند و مردم را دعوت مى‏كند به اينكه دست بزنيد، بچه‏هاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آن شخص مى‏گفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازه‏اى است كه مردم براى خاطر آن كه كشته شده است گريه مى‏كردند و آن زن مى‏گفت كه نه گريه نكنيد دست بزنيد، مردم، هم دست مى‏زدند براى خاطر اين و هم گريه مى‏كردند براى مصيبتى كه وارد شده، يك همچنين مملكتى را نمى‏شود با سرنيزه عقبش زد.

زنده نگه داشتن نهضت، تكليفى بر تمام اقشار ملت

اين نهضت را نگه داريد آقايان، تكليف همه است، تكليف من آخوند است، تكليف آن آقاست، تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است، همه، همه تكليف داريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم. با اين نهضت شما مى‏توانيد استقلال خودتان را بگيرد و مى‏توانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الان مسؤول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤول نسل‏هاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضه‏اش را نداشتيد كه از آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت. اين نهضت را نگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلاب هستند، بازارى هست، دانشگاهى هست،-

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 218

عرض مى‏كنم كه - دادگسترى هست، وكلاى دادگسترى هست، اين قشرهائى كه در مملكت هستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زنده‏اى كه الان در ايران هست. اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم و اين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمام نسل‏هايتان را قطع خواهد كرد.

سياست قدم به قدم، عاملى براى خاموشى نهضت

من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مى‏گفتند كه سياست قدم به قدم، خوب حالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتم آقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدم‏هاى شما را مى‏شكنند، اينطور نيست كه اينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت. (بعد از اينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت!) اين اگر پايش مستقر بشود، دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هر شكل كه مى‏توانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه در دل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه اين نهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه انشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مى‏كند انشاءالله به شرط اينكه شماها همه براى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مى‏كند شما را انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها