0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 270

تاريخ: 8/11/57

بيانات امام خمينى در مورد نقش شوم اجانب در ايجاد وابستگى و چگونگى رهائى از سلطه ابرقدرتها

تاثر و تاسف از مصيبت‏هاى وارده بر ملت ايران

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

من هر چه مصيبت بر برادرهاى ايرانى وارد بشود، يا تحمل زحمت‏ها بكنند، اين به منزله يك بار سنگينى است كه بر دوش من واقع مى‏شود و من از عهده جواب اين نمى‏توانم برآيم. همين دو سه روز باز كشتارهائى در ايران واقع شده است كه موجب تاثر ماست و اهالى ايران از شهرهاى مختلفه ايران به تهران آمدند و تحمل زحمات كردند و در اين سرماى زمستان رجوع كردند به طرف تهران و اين هم موجب تاثر من است و تمام آنها يك بارى است به دوش ما كه سنگينى مى‏كند. من از خداى تبارك و تعالى توفيق ملت ايران را و مردم ايران را خواستارم و من سلامتى همه آنها را از خداوند تعالى خواستارم. من بنا داشتم كه بروم پيش رفقاى ايرانى و در صف آنها خدمت بكنم و ميل داشتم كه اگر چنانچه آنها برايشان غمى وارد بشود من هم شريك باشم، اگر چنانچه خداى نخواسته خون آنها بريزد من هم با آنها شريك باشم لكن دست خيانتكارها باز از آستين در آمد و به توهم اينكه اگر ما برويم به ايران، براى آنها مثلاً بد مى‏شود يا براى ارباب ها... از رفتن من ممانعت كردند و راه‏ها را بستند و من انشاءالله در فرصت اول همان برنامه‏اى را كه براى رفتن داشتم دارم.

رهايى از وابستگى و نيل به سعادت و استقلال سرلوحه قيام ملت ايران‏

در نقلى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ديدند كه عده‏اى از آن كفار را دارند مى‏آورند، دستگير كردند مى‏آورند و عبور مى‏دهند، فرمودند كه آنها را ما (قريب به اين معنا) مى‏خواهيم به بهشت ببريم و آنها را با زنجير مى‏كشند به طرف بهشت. انبيا عليهم السلام كه براى سعادت بشر مبعوث شدند يعنى سعادت همه جانبه بشر، سعادت دنياى بشر، سعادت حيات ديگر بشر، آنها مى‏خواستند كه انسانها را به كمال لايق به انسانيت برسانند. بشر زير اين بار (بسياريشان) نمى‏روند و نرفتند. ما هم به تبع نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم قيام كرديم براى اينكه اين ملت محروم را به كمال لايق خودش برسانيم. اين ملتى كه در طول رژيم سلطنتى از اول و در طول اين پنجاه سالى كه ما يادمان هست از جهت ظلم اينها، از همه جهت محروم و گرفتار بودند، همه چيزشان به باد مى‏رفت

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 271

و همه ثروتشان را دشمن مى‏بردندو مى‏برند و همه نيروهاى ما را به باد دارند مى‏دهند، ايران نهضت كرد و ما هم به تبع ايران، دنباله ايرانى‏ها، ماهم يك چند كلمه‏اى، چند قدمى مى‏رويم براى اينكه اين ملت را نجات بدهيم.

ما مى‏خواهيم دولت‏هائى (را) كه حكومت بر ايران مى‏كنند، نجات بدهيم. ما مى‏خواهيم ارتش را از اين انگل بودن نجات بدهيم. ما از اول كه مستشارهاى امريكا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با اين مخالف بوديم. ما از مصونيت دادن به اتباع امريكا تنفر داشتيم و اظهار تنفر كرديم. ما مى‏خواهيم اين دولت‏ها را مستقل كنيم و راضى‏شوند. ما مى‏گوئيم شما خودتان مستقلاً در مملكت خودتان، در مقدرات مملكت خودتان بايد دخالت داشته باشيد، اينها مى‏گويند ما مى‏خواهيم نوكر باشيم، (لفظاً نمى‏گويند، عملاً اينطور است) ما مى‏خواهيم ارتش را از اين مستشارهاى امريكائى، آقا بالا سرها نجات بدهيم، اين گردن كلفت‏هاى ارتش راضى نمى‏شوند به اين، مى‏خواهند زير بار باشند. اين همان آن چيزى است كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود كه: با زنجير ما اينها را داريم مى‏كشيم به طرف بهشت، طرف سعادت. ما بايد اين گردن كلفت‏ها را با زنجير بكشيم طرف سعادت.

ما مى‏خواهيم شما آقا باشيد، شما مى‏گوئيد مى‏خواهيم نوكر باشيم!! ما مى‏گوئيم شما بايد خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، منافع مملكت مال خودتان باشد، ذخائر مملكت براى آن بيچاره باشد كه در زاغه‏ها نشسته‏اند، شماها راضى نمى‏شويد، راضى نمى‏شويد كه خودتان هم آدم بشويد!! ما مى‏خواهيم شما را آدم كنيم، شما آدم نمى‏خواهيد بشويد!!

نقطه اصلى جنايات را فراموش نكنيد

شما با ادعاى از اول ما مبتلاى به ادعاها بوديم، زمانى كه محمدرضا خان بود اينجا ادعاها پشت سرهم، راديو فرياد مى‏كرد و تلويزيون اعلاميه‏اش را مى‏داد و مطبوعات هم دنبالش و هر وقت آدم روزنامه را باز مى‏كرد، اولش اعليحضرت آريامهر چه فرمودند، عليا حضرت چه فرمودند، ملكه چه، شهبانو چه فرموده. هر وقت راديو را باز مى‏كرديد همين حرف‏ها بود، هر كس صحبت مى‏خواست بكند مى‏بايست همين حرف‏ها را بزند، خودشان هم دائما از اين حرف مى‏زدند كه (مملكت را ما چه وضعى كرديم، ما به تمدن بزرگ مى‏خواهيم برسانيم، ما چه مى‏خواهيم بكنيم، ما چه مى‏خواهيم بكنيم) وقتى ردش كردند و رفت فهميديم كه هيچ كارى نكرده، هيچ غلطى نكرده. شما دست روى هر يك از مظاهر تمدن بگذاريد مى‏بينيد خراب است و اين خرابش كرد. يادتان نرود محمدرضا را، همه بدبختى‏هايش مال اين خبيث بود، اين را يادتان نرود، ذكرش كنيد. اينطور نيست كه حالائى كه از ايران خارج شده حالا شما بگوئيد كه ديگر گذشت، او رفت ديگر حرفش را نزنيد. خير، اين بايد ذكرش زنده بماند تا آنوقتى كه خودش و اربابش و ديگران رفتند، آنوقتى كه مدفون شدند، ديگر بعد از دفنش ما كارى نداريم.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 272

مردم فريبى و غارتگرى تحت لواى مليت

تا حالا صحبت از شاهنشاهى و (مردم ايران، ملت ايران شاه دوستند، از اول اصلاً شاهدوستند، بدون شاه زندگى نمى‏توانند بكنند). حالا ما بدون شاه چرا زنده نشستيم؟ آنها هم همه دارند زندگى مى‏كنند. همين آقا گفت كه اگر شاه نباشد كمونيست مى‏شود. خوب حالا شاه نيست، كمونيست شد؟ الان شاه هست؟ كسى نيست. رژيم شاهنشاهى، كمونيستى را از بين برده است؟ رژيمى هم دركار نيست، نه رژيم شاهنشاهى الان در كار است، نه شاهنشاهى در كار است، نه شاهى در كار است. شما مى‏گوئيد كه اگر من نباشم (محمدرضاخان اينجور مى‏گفت كه اگر من نباشم) تجزيه مى‏شود مملكت، يك تكه‏اش را انگليس‏ها مى‏برند، يك تكه‏اش را هم روس‏ها مى‏برند، يك تكه‏اش هم امريكا مى‏برد. ما آنوقت هم مى‏گفتيم كه آقا تو كه هستى اينطورى است، تو برو اين حرف‏ها نمى‏شود. الان هم رفته، الان مملكت ما تجزيه شده است؟! يكى از اين طرف رفته، يكى از آن طرف رفته؟! خوب رفت او تمام شد. تا حالا ما گرفتار لاف‏ها و گزاف‏هاى محمدرضاخان بوديم به صورت شاهنشاهى، اعليحضرتى، آريامهرى، حالا گرفتار مليت و آزادى و اين حرفها هستيم، سرقبر دكتر مصدق برويم و عرض كنم از اين حرف ها. ما نه آنها را باور كرديم، نه اينها را باور مى‏كنيم. ما خوش باور نيستيم، چه كنيم. ما مى‏بينيم همان بساطى كه در زمان محمدرضا خان، شاه سابق بود حالا همان دارد اجرا مى‏شود، همان‏ها آنوقت آدم مى‏كشتند، حالا هم آدم مى‏كشند، آنوقت غارت مى‏كردند، حالا هم غارت مى‏كنند، آنوقت از اجتماعات جلوگيرى مى‏كردند، حالا هم جلوگيرى مى‏كنند. زورشان نمى‏رسد حالا والا دو نفر آدم نمى‏گذاشتند با هم جمع بشوند، شاه كه مى‏گويد بيش از دو نفر نبايد باشد، يك نفر هم شايد نمى‏گذاشتند. زورشان نمى‏رسد حالا، ديگر مردم اعتنا به آنها نمى‏كنند. همان برنامه است، همان بساط است. تحميلى است منتهى آن يكى اسمش شاهنشاهى ميشود، اين مليت و جمهورى دموكراتيك و اين حرف ها. اينها با اسلام بد هستند، با جمهوريش خوبند، آن تكه دومش كه جمهورى اسلامى است با اين بد هستند، آنها دشمن اسلامند. اگر نيستيد، چرا وقتى برنامه‏تان را مى‏دهيد مى‏گوئيد جمهورى دموكراتيك؟ اسلام چه گناهى كرده، اسلام به شما چه كرده؟ شما خوب نيستيد با اسلام براى اينكه اسلام است كه جلو منافع شخصى راگير، اسلام است كه نمى‏گذارد اين گردن كلفت‏ها زندگى اشرافى بكنند، يك زندگى آنجور كه دلشان مى‏خواهد بكنند، اسلام تعديل مى‏كند، اسلام است كه نمى‏گذارد اجانب بر مسلمين حكومت بكنند، اسلام است كه جلو زور را مى‏گيرد، جلو ديكتاتورى را مى‏گيرد. آن اسلامى كه جلو ديكتاتورى را مى‏گيرد، حالا آنها مى‏گويند كه ما از ديكتاتورى محمدرضاخان فارغ شديم به ديكتاتورى آخوندى رسيديم! آخر كدام ديكتاتورى آخوندها دارند؟ چه كردند اينها؟ ما مى‏گوئيم ديكتاتورى نكنيد، ما مى‏گوئيم ديكتاتورى بكنيد؟ ما مى‏گوئيم ديكتاتورى نكنيد. ما جز از فساد، جلوگيرى از هيچ چيز نمى‏كنيم. آزادند مردم، شماها نمى‏گذاريد آزاد باشند.

هر روزى در يك اسمى، همان‏هائى كه از محمدرضاخان تقويت مى‏كردند، حالا از اينها دارند تقويت مى‏كنند. (اسم تغيير كرده، محمدرضا رفته يكى بدتر آمده، والا مطلب همان است) ملت بايد

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 273

ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خيال نكنند كه ما غلبه كرديم تمام شد. محمدرضا را بيرونش كرديم، بسيار خوب، اين صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پيش آمده، يك وقتى با اسلحه زور و قلدرى، ديكتاتورى، يك وقتى با اسلحه آشتى و با روى خوش و ملايمت، يك وقتى، هم آشتى و هم قلدرى، حالا (دموكراتيك اسلامى) دموكراتيك، از آن طرف (دين مبين اسلام). همان است و همان بساط كه آن مردك داشت، او هم مى‏گفت دين اسلام، آن كه اصلاً نمى‏داند كه دين اسلام چه چيز هست، مى‏گويد دين مبين اسلام. از آن طرف مى‏گويند دين مبين اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بين مى‏برد، از بين برده. اسلام مى گويد كه تو برو كنار، اسلام حكومت جائر را قبول ندارد، شما جائريد. اسلام با ظلم مخالف است. پيغمبر اسلام بيست و سه سال جنگيده با ظلم، يك وقت با موعظه يا خطابه و اينها در مكه، يك وقت با شمشير در مدينه. شما داريد ظلم را ترويج مى‏كنيد، شما پريروز جوان‏هاى ما را كشتيد، شما خونريزيد، شما خونخواريد.

ما مى‏خواهيم شما را از زير بار استعمار بيرون كنيم، شما مى‏گوئيد كه ما مى‏خواهيم زير بار استعمار باشيم!! عقلتان نمى‏رسد، ما بايد تو سرتان بزنيم تا بيرون بيائيد، ما زنجيرتان بايد بكنيم تا از ذلت بيرونتان بكشيم، دستتان را بگيريم با زور بيرونتان بكشيم، شما عقلتان نمى‏رسد. ارتشى‏هاى ما بدانند ما مى‏خواهيم آنها را مستقل شان كنيم، اين دوسه نفرى كه در راس واقع شدند نمى‏گذارند، اين دو سه نفر را بگيريد، آنها را بيرونشان كنيد. دولتى‏ما بدانند ما مى‏خواهيم دولت مستقل ايجاد كنيم، اين نوكرها نمى‏گذارند، بيرونشان كنيد، الزمشان كنيد كه كنار بروند.

تاسيس دولت مبتنى بر احكام اسلام و راى ملت

من در اول فرصتى كه پيدا كنم به خواست خدا مى‏روم ايران و اول قدمى كه برمى دارم تاسيس مى‏كنم يك دولت اسلامى مبتنى بر احكام اسلام، مبتنى بر راى مردم، پيشنهاد مى كنيم به مردم و راى از اينها مى‏گيريم و يك حكومت اسلامى تاسيس مى‏كنيم.

همه ايران مسلمند و من گمان ندارم جز چند نفرى كه خيال مى‏كنند كه اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخيص اين را داده‏اند، مردم ايران مخالف باشند. ما مى‏بينيم كه مردم ايران، ديروز در تهران چه اجتماعى بوده است، تبريز هم بوده. ملت اين را مى‏خواهد، آنها نمى‏خواهند كه زير بار حكومت‏هاى جائر باشند، آنها مى‏خواهند يك حكومت عادل داشته باشند. شما خيال نكنيد كه (جمهورى اسلامى يك چيزى است كه ما نمى‏فهميم) اينها خودشان را به نفهمى مى زنند. چرا نمى‏فهميد؟ جمهوريش را كه همه مى‏دانيد، اگر نمى‏توانيد، ياد بگيريد، اسلاميش هم محتواى اسلام. با اسلام مخالفيد؟ با احكام اسلام مخالفيد؟ اسلام احكام دارد، در سياست احكام دارد، در اجتماعات احكام دارد، در همه چيز احكام دارد. قانون اساسى نه، قانون اسلام. با جمهوريش مخالف نيستيد، با اسلامش مخالفيد؟ اگر اينطور است، باطن ذاتتان ايمان ندارد، اسلام ندارد، مسلم نيستيد.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 274

ارتشيان جوان،ارتش و مملكت را از دست سران وابسته نجات بدهند

ما مى‏خواهيم كه اين ارتش ما يك ارتش مستقلى باشد كه يك سرهنگى از امريكا نيايد اينجا ارتشبد را بكوبد. ارتشبد! ما مى‏خواهيم تو را نجاتت بدهيم، تو اينجور نمى‏خواهى؟ عقلت نمى‏رسد، به زور بايد نجاتت بدهيم.

جوان‏هاى ما در نظام حيثيت شان باقى مانده، مثل بعضى از اين بزرگ‏هايشان نيست كه فطرت را از دست دادند از بس آدم كشتند، از بس ظلم كردند ديگر به صورت سبع درآمدند، جوان‏ها اينجور نيستند. جوان‏ها! به داد مملكت تان برسيد، به داد ارتش تان برسيد، نگذاريد اين چهار تا پيرمردى كه پول ما را جمع كردند و فرستادند به خارج، اينها باز بگذارند اين وضع باقى باشد، اين وضع را بزنيد به هم.

مصلحت شما در توبه و اعلام استعفاست.

من گفتم كه اگر دولت بيايد اينجا، يعنى رئيس دولت به قول خودشان بيايد اينجا، تا استعفايش را قبلاً ننويسد و اعلام نكند، با من ملاقات نمى‏تواند بكند. اين هم كه من مى‏گويم استعفا، نه اينكه اين معناى قانونى استعفا را دارد، اين نيست، اين نخست وزير نيست، نه اينكه نخست وزير است و استعفا كند، لكن براى حفظ ظاهرى است كه حالا كلمه استعفا را ما هم ذكر مى‏كنيم، و الا استعفا يعنى چه، اصلاً نخست وزير كه تو نيستى. اعلام بكند من نخست وزير نيستم. اگر اين را كرد و چون مثل بعضى از اينها كه بودند كه خيلى جنايت شان فوق العاده بود و نمى‏توانستم من حتى با استعفا يا با چيز هم قبولشان بكنم، خوب به آن اندازه هنوز نرسيده، اگر عاقل باشد استعفا مى‏كند و مى‏آيد اينجا توبه مى‏كند، شود مثل ساير مردم. اگر صفتش را آن هم از دست داده، آن ديگر با خودش است. ما اگر چنانچه بيايد توبه كند، ما مى‏پذيريم از او و اگر سرسختى كند همين است كه بود و پشيمان خواهد شد. من به او الان مى‏گويم كه پشيمان مى‏شوى، ديدى چطور اربابت پشيمان شد آمد التماس كرد و مردم نپذيرفتند. نرسى به اينجا كه التماس كنى و نپذيرند. شرافت... را، آبروى خودت را از دست نده، خراب نكن خودت را...تو خراب خواهى شد.

ما صلاح جامعه را مى‏خواهيم، ما تبع پيغمبرهائى هستيم كه آمده‏اند براى اصلاح جامعه، آمده‏اند براى اينكه جامعه را به سعادت برسانند، آنهائى كه كورند و نمى‏فهمند، آنها را با زور مى‏خواهد به سلامتى و سعادت برساند، آنها كه بينا هستند مى‏روند دنبالش. ما به تبع اينها مى‏خواهيم جامعه خودمان را سعادتمند كنيم، ما از اين گرفتارهائى كه ايران دارد و جامعه ما دارد متاثريم، متاسفيم. جامعه روحانيت مى‏خواهد نجات بدهد شما را، شما را با موعظه مى‏گويد كه تبعيت كنيد از اسلام و قواعد اسلام. اگر چنانچه پذيرفتيد، آنهائى كه جنايت تان زياد نيست، از ما هستيد توبه اگر كرديد و اگر چنانچه نپذيرفتيد، با زور به شما تحميل مى‏كنيم كه بپذيريد، يعنى حق را بپذيريد، يعنى از جنايت دست برداريد. به زور، به فشار ملت، به فشار فرياد ملت، همانطورى كه فرياد ملت اين انگل را بيرونش كرد،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 275

فرياد ملت شما (ريشه او) را(كه چيزى هم نيستيد) بيرونتان مى‏كند. آدم بشويد، زودتر توبه كنيد، مصلحت‏تان اين است، من مصلحت شما را مى‏خواهم. بر ملت ايران است، بر ملت ايران در اين زمان كه حساس است لازم است كه پافشارى كنند و دست از نهضت‏شان برندارند كه پيروزى آنها انشاءالله نزديك است.

من از خداى تبارك و تعالى سلامتى همه شما را خواستارم، خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد. ايدكم الله انشاء الله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها