پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:40 AM
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 270
بيانات امام خمينى در مورد نقش شوم اجانب در ايجاد وابستگى و چگونگى رهائى از سلطه ابرقدرتها
تاثر و تاسف از مصيبتهاى وارده بر ملت ايران
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من هر چه مصيبت بر برادرهاى ايرانى وارد بشود، يا تحمل زحمتها بكنند، اين به منزله يك بار سنگينى است كه بر دوش من واقع مىشود و من از عهده جواب اين نمىتوانم برآيم. همين دو سه روز باز كشتارهائى در ايران واقع شده است كه موجب تاثر ماست و اهالى ايران از شهرهاى مختلفه ايران به تهران آمدند و تحمل زحمات كردند و در اين سرماى زمستان رجوع كردند به طرف تهران و اين هم موجب تاثر من است و تمام آنها يك بارى است به دوش ما كه سنگينى مىكند. من از خداى تبارك و تعالى توفيق ملت ايران را و مردم ايران را خواستارم و من سلامتى همه آنها را از خداوند تعالى خواستارم. من بنا داشتم كه بروم پيش رفقاى ايرانى و در صف آنها خدمت بكنم و ميل داشتم كه اگر چنانچه آنها برايشان غمى وارد بشود من هم شريك باشم، اگر چنانچه خداى نخواسته خون آنها بريزد من هم با آنها شريك باشم لكن دست خيانتكارها باز از آستين در آمد و به توهم اينكه اگر ما برويم به ايران، براى آنها مثلاً بد مىشود يا براى ارباب ها... از رفتن من ممانعت كردند و راهها را بستند و من انشاءالله در فرصت اول همان برنامهاى را كه براى رفتن داشتم دارم.
رهايى از وابستگى و نيل به سعادت و استقلال سرلوحه قيام ملت ايران
در نقلى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ديدند كه عدهاى از آن كفار را دارند مىآورند، دستگير كردند مىآورند و عبور مىدهند، فرمودند كه آنها را ما (قريب به اين معنا) مىخواهيم به بهشت ببريم و آنها را با زنجير مىكشند به طرف بهشت. انبيا عليهم السلام كه براى سعادت بشر مبعوث شدند يعنى سعادت همه جانبه بشر، سعادت دنياى بشر، سعادت حيات ديگر بشر، آنها مىخواستند كه انسانها را به كمال لايق به انسانيت برسانند. بشر زير اين بار (بسياريشان) نمىروند و نرفتند. ما هم به تبع نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم قيام كرديم براى اينكه اين ملت محروم را به كمال لايق خودش برسانيم. اين ملتى كه در طول رژيم سلطنتى از اول و در طول اين پنجاه سالى كه ما يادمان هست از جهت ظلم اينها، از همه جهت محروم و گرفتار بودند، همه چيزشان به باد مىرفت
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 271
و همه ثروتشان را دشمن مىبردندو مىبرند و همه نيروهاى ما را به باد دارند مىدهند، ايران نهضت كرد و ما هم به تبع ايران، دنباله ايرانىها، ماهم يك چند كلمهاى، چند قدمى مىرويم براى اينكه اين ملت را نجات بدهيم.
ما مىخواهيم دولتهائى (را) كه حكومت بر ايران مىكنند، نجات بدهيم. ما مىخواهيم ارتش را از اين انگل بودن نجات بدهيم. ما از اول كه مستشارهاى امريكا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با اين مخالف بوديم. ما از مصونيت دادن به اتباع امريكا تنفر داشتيم و اظهار تنفر كرديم. ما مىخواهيم اين دولتها را مستقل كنيم و راضىشوند. ما مىگوئيم شما خودتان مستقلاً در مملكت خودتان، در مقدرات مملكت خودتان بايد دخالت داشته باشيد، اينها مىگويند ما مىخواهيم نوكر باشيم، (لفظاً نمىگويند، عملاً اينطور است) ما مىخواهيم ارتش را از اين مستشارهاى امريكائى، آقا بالا سرها نجات بدهيم، اين گردن كلفتهاى ارتش راضى نمىشوند به اين، مىخواهند زير بار باشند. اين همان آن چيزى است كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود كه: با زنجير ما اينها را داريم مىكشيم به طرف بهشت، طرف سعادت. ما بايد اين گردن كلفتها را با زنجير بكشيم طرف سعادت.
ما مىخواهيم شما آقا باشيد، شما مىگوئيد مىخواهيم نوكر باشيم!! ما مىگوئيم شما بايد خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، منافع مملكت مال خودتان باشد، ذخائر مملكت براى آن بيچاره باشد كه در زاغهها نشستهاند، شماها راضى نمىشويد، راضى نمىشويد كه خودتان هم آدم بشويد!! ما مىخواهيم شما را آدم كنيم، شما آدم نمىخواهيد بشويد!!
نقطه اصلى جنايات را فراموش نكنيد
شما با ادعاى از اول ما مبتلاى به ادعاها بوديم، زمانى كه محمدرضا خان بود اينجا ادعاها پشت سرهم، راديو فرياد مىكرد و تلويزيون اعلاميهاش را مىداد و مطبوعات هم دنبالش و هر وقت آدم روزنامه را باز مىكرد، اولش اعليحضرت آريامهر چه فرمودند، عليا حضرت چه فرمودند، ملكه چه، شهبانو چه فرموده. هر وقت راديو را باز مىكرديد همين حرفها بود، هر كس صحبت مىخواست بكند مىبايست همين حرفها را بزند، خودشان هم دائما از اين حرف مىزدند كه (مملكت را ما چه وضعى كرديم، ما به تمدن بزرگ مىخواهيم برسانيم، ما چه مىخواهيم بكنيم، ما چه مىخواهيم بكنيم) وقتى ردش كردند و رفت فهميديم كه هيچ كارى نكرده، هيچ غلطى نكرده. شما دست روى هر يك از مظاهر تمدن بگذاريد مىبينيد خراب است و اين خرابش كرد. يادتان نرود محمدرضا را، همه بدبختىهايش مال اين خبيث بود، اين را يادتان نرود، ذكرش كنيد. اينطور نيست كه حالائى كه از ايران خارج شده حالا شما بگوئيد كه ديگر گذشت، او رفت ديگر حرفش را نزنيد. خير، اين بايد ذكرش زنده بماند تا آنوقتى كه خودش و اربابش و ديگران رفتند، آنوقتى كه مدفون شدند، ديگر بعد از دفنش ما كارى نداريم.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 272
مردم فريبى و غارتگرى تحت لواى مليت
تا حالا صحبت از شاهنشاهى و (مردم ايران، ملت ايران شاه دوستند، از اول اصلاً شاهدوستند، بدون شاه زندگى نمىتوانند بكنند). حالا ما بدون شاه چرا زنده نشستيم؟ آنها هم همه دارند زندگى مىكنند. همين آقا گفت كه اگر شاه نباشد كمونيست مىشود. خوب حالا شاه نيست، كمونيست شد؟ الان شاه هست؟ كسى نيست. رژيم شاهنشاهى، كمونيستى را از بين برده است؟ رژيمى هم دركار نيست، نه رژيم شاهنشاهى الان در كار است، نه شاهنشاهى در كار است، نه شاهى در كار است. شما مىگوئيد كه اگر من نباشم (محمدرضاخان اينجور مىگفت كه اگر من نباشم) تجزيه مىشود مملكت، يك تكهاش را انگليسها مىبرند، يك تكهاش را هم روسها مىبرند، يك تكهاش هم امريكا مىبرد. ما آنوقت هم مىگفتيم كه آقا تو كه هستى اينطورى است، تو برو اين حرفها نمىشود. الان هم رفته، الان مملكت ما تجزيه شده است؟! يكى از اين طرف رفته، يكى از آن طرف رفته؟! خوب رفت او تمام شد. تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهاى محمدرضاخان بوديم به صورت شاهنشاهى، اعليحضرتى، آريامهرى، حالا گرفتار مليت و آزادى و اين حرفها هستيم، سرقبر دكتر مصدق برويم و عرض كنم از اين حرف ها. ما نه آنها را باور كرديم، نه اينها را باور مىكنيم. ما خوش باور نيستيم، چه كنيم. ما مىبينيم همان بساطى كه در زمان محمدرضا خان، شاه سابق بود حالا همان دارد اجرا مىشود، همانها آنوقت آدم مىكشتند، حالا هم آدم مىكشند، آنوقت غارت مىكردند، حالا هم غارت مىكنند، آنوقت از اجتماعات جلوگيرى مىكردند، حالا هم جلوگيرى مىكنند. زورشان نمىرسد حالا والا دو نفر آدم نمىگذاشتند با هم جمع بشوند، شاه كه مىگويد بيش از دو نفر نبايد باشد، يك نفر هم شايد نمىگذاشتند. زورشان نمىرسد حالا، ديگر مردم اعتنا به آنها نمىكنند. همان برنامه است، همان بساط است. تحميلى است منتهى آن يكى اسمش شاهنشاهى ميشود، اين مليت و جمهورى دموكراتيك و اين حرف ها. اينها با اسلام بد هستند، با جمهوريش خوبند، آن تكه دومش كه جمهورى اسلامى است با اين بد هستند، آنها دشمن اسلامند. اگر نيستيد، چرا وقتى برنامهتان را مىدهيد مىگوئيد جمهورى دموكراتيك؟ اسلام چه گناهى كرده، اسلام به شما چه كرده؟ شما خوب نيستيد با اسلام براى اينكه اسلام است كه جلو منافع شخصى راگير، اسلام است كه نمىگذارد اين گردن كلفتها زندگى اشرافى بكنند، يك زندگى آنجور كه دلشان مىخواهد بكنند، اسلام تعديل مىكند، اسلام است كه نمىگذارد اجانب بر مسلمين حكومت بكنند، اسلام است كه جلو زور را مىگيرد، جلو ديكتاتورى را مىگيرد. آن اسلامى كه جلو ديكتاتورى را مىگيرد، حالا آنها مىگويند كه ما از ديكتاتورى محمدرضاخان فارغ شديم به ديكتاتورى آخوندى رسيديم! آخر كدام ديكتاتورى آخوندها دارند؟ چه كردند اينها؟ ما مىگوئيم ديكتاتورى نكنيد، ما مىگوئيم ديكتاتورى بكنيد؟ ما مىگوئيم ديكتاتورى نكنيد. ما جز از فساد، جلوگيرى از هيچ چيز نمىكنيم. آزادند مردم، شماها نمىگذاريد آزاد باشند.
هر روزى در يك اسمى، همانهائى كه از محمدرضاخان تقويت مىكردند، حالا از اينها دارند تقويت مىكنند. (اسم تغيير كرده، محمدرضا رفته يكى بدتر آمده، والا مطلب همان است) ملت بايد
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 273
ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خيال نكنند كه ما غلبه كرديم تمام شد. محمدرضا را بيرونش كرديم، بسيار خوب، اين صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پيش آمده، يك وقتى با اسلحه زور و قلدرى، ديكتاتورى، يك وقتى با اسلحه آشتى و با روى خوش و ملايمت، يك وقتى، هم آشتى و هم قلدرى، حالا (دموكراتيك اسلامى) دموكراتيك، از آن طرف (دين مبين اسلام). همان است و همان بساط كه آن مردك داشت، او هم مىگفت دين اسلام، آن كه اصلاً نمىداند كه دين اسلام چه چيز هست، مىگويد دين مبين اسلام. از آن طرف مىگويند دين مبين اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بين مىبرد، از بين برده. اسلام مى گويد كه تو برو كنار، اسلام حكومت جائر را قبول ندارد، شما جائريد. اسلام با ظلم مخالف است. پيغمبر اسلام بيست و سه سال جنگيده با ظلم، يك وقت با موعظه يا خطابه و اينها در مكه، يك وقت با شمشير در مدينه. شما داريد ظلم را ترويج مىكنيد، شما پريروز جوانهاى ما را كشتيد، شما خونريزيد، شما خونخواريد.
ما مىخواهيم شما را از زير بار استعمار بيرون كنيم، شما مىگوئيد كه ما مىخواهيم زير بار استعمار باشيم!! عقلتان نمىرسد، ما بايد تو سرتان بزنيم تا بيرون بيائيد، ما زنجيرتان بايد بكنيم تا از ذلت بيرونتان بكشيم، دستتان را بگيريم با زور بيرونتان بكشيم، شما عقلتان نمىرسد. ارتشىهاى ما بدانند ما مىخواهيم آنها را مستقل شان كنيم، اين دوسه نفرى كه در راس واقع شدند نمىگذارند، اين دو سه نفر را بگيريد، آنها را بيرونشان كنيد. دولتىما بدانند ما مىخواهيم دولت مستقل ايجاد كنيم، اين نوكرها نمىگذارند، بيرونشان كنيد، الزمشان كنيد كه كنار بروند.
تاسيس دولت مبتنى بر احكام اسلام و راى ملت
من در اول فرصتى كه پيدا كنم به خواست خدا مىروم ايران و اول قدمى كه برمى دارم تاسيس مىكنم يك دولت اسلامى مبتنى بر احكام اسلام، مبتنى بر راى مردم، پيشنهاد مى كنيم به مردم و راى از اينها مىگيريم و يك حكومت اسلامى تاسيس مىكنيم.
همه ايران مسلمند و من گمان ندارم جز چند نفرى كه خيال مىكنند كه اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخيص اين را دادهاند، مردم ايران مخالف باشند. ما مىبينيم كه مردم ايران، ديروز در تهران چه اجتماعى بوده است، تبريز هم بوده. ملت اين را مىخواهد، آنها نمىخواهند كه زير بار حكومتهاى جائر باشند، آنها مىخواهند يك حكومت عادل داشته باشند. شما خيال نكنيد كه (جمهورى اسلامى يك چيزى است كه ما نمىفهميم) اينها خودشان را به نفهمى مى زنند. چرا نمىفهميد؟ جمهوريش را كه همه مىدانيد، اگر نمىتوانيد، ياد بگيريد، اسلاميش هم محتواى اسلام. با اسلام مخالفيد؟ با احكام اسلام مخالفيد؟ اسلام احكام دارد، در سياست احكام دارد، در اجتماعات احكام دارد، در همه چيز احكام دارد. قانون اساسى نه، قانون اسلام. با جمهوريش مخالف نيستيد، با اسلامش مخالفيد؟ اگر اينطور است، باطن ذاتتان ايمان ندارد، اسلام ندارد، مسلم نيستيد.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 274
ارتشيان جوان،ارتش و مملكت را از دست سران وابسته نجات بدهند
ما مىخواهيم كه اين ارتش ما يك ارتش مستقلى باشد كه يك سرهنگى از امريكا نيايد اينجا ارتشبد را بكوبد. ارتشبد! ما مىخواهيم تو را نجاتت بدهيم، تو اينجور نمىخواهى؟ عقلت نمىرسد، به زور بايد نجاتت بدهيم.
جوانهاى ما در نظام حيثيت شان باقى مانده، مثل بعضى از اين بزرگهايشان نيست كه فطرت را از دست دادند از بس آدم كشتند، از بس ظلم كردند ديگر به صورت سبع درآمدند، جوانها اينجور نيستند. جوانها! به داد مملكت تان برسيد، به داد ارتش تان برسيد، نگذاريد اين چهار تا پيرمردى كه پول ما را جمع كردند و فرستادند به خارج، اينها باز بگذارند اين وضع باقى باشد، اين وضع را بزنيد به هم.
مصلحت شما در توبه و اعلام استعفاست.
من گفتم كه اگر دولت بيايد اينجا، يعنى رئيس دولت به قول خودشان بيايد اينجا، تا استعفايش را قبلاً ننويسد و اعلام نكند، با من ملاقات نمىتواند بكند. اين هم كه من مىگويم استعفا، نه اينكه اين معناى قانونى استعفا را دارد، اين نيست، اين نخست وزير نيست، نه اينكه نخست وزير است و استعفا كند، لكن براى حفظ ظاهرى است كه حالا كلمه استعفا را ما هم ذكر مىكنيم، و الا استعفا يعنى چه، اصلاً نخست وزير كه تو نيستى. اعلام بكند من نخست وزير نيستم. اگر اين را كرد و چون مثل بعضى از اينها كه بودند كه خيلى جنايت شان فوق العاده بود و نمىتوانستم من حتى با استعفا يا با چيز هم قبولشان بكنم، خوب به آن اندازه هنوز نرسيده، اگر عاقل باشد استعفا مىكند و مىآيد اينجا توبه مىكند، شود مثل ساير مردم. اگر صفتش را آن هم از دست داده، آن ديگر با خودش است. ما اگر چنانچه بيايد توبه كند، ما مىپذيريم از او و اگر سرسختى كند همين است كه بود و پشيمان خواهد شد. من به او الان مىگويم كه پشيمان مىشوى، ديدى چطور اربابت پشيمان شد آمد التماس كرد و مردم نپذيرفتند. نرسى به اينجا كه التماس كنى و نپذيرند. شرافت... را، آبروى خودت را از دست نده، خراب نكن خودت را...تو خراب خواهى شد.
ما صلاح جامعه را مىخواهيم، ما تبع پيغمبرهائى هستيم كه آمدهاند براى اصلاح جامعه، آمدهاند براى اينكه جامعه را به سعادت برسانند، آنهائى كه كورند و نمىفهمند، آنها را با زور مىخواهد به سلامتى و سعادت برساند، آنها كه بينا هستند مىروند دنبالش. ما به تبع اينها مىخواهيم جامعه خودمان را سعادتمند كنيم، ما از اين گرفتارهائى كه ايران دارد و جامعه ما دارد متاثريم، متاسفيم. جامعه روحانيت مىخواهد نجات بدهد شما را، شما را با موعظه مىگويد كه تبعيت كنيد از اسلام و قواعد اسلام. اگر چنانچه پذيرفتيد، آنهائى كه جنايت تان زياد نيست، از ما هستيد توبه اگر كرديد و اگر چنانچه نپذيرفتيد، با زور به شما تحميل مىكنيم كه بپذيريد، يعنى حق را بپذيريد، يعنى از جنايت دست برداريد. به زور، به فشار ملت، به فشار فرياد ملت، همانطورى كه فرياد ملت اين انگل را بيرونش كرد،
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 275
فرياد ملت شما (ريشه او) را(كه چيزى هم نيستيد) بيرونتان مىكند. آدم بشويد، زودتر توبه كنيد، مصلحتتان اين است، من مصلحت شما را مىخواهم. بر ملت ايران است، بر ملت ايران در اين زمان كه حساس است لازم است كه پافشارى كنند و دست از نهضتشان برندارند كه پيروزى آنها انشاءالله نزديك است.
من از خداى تبارك و تعالى سلامتى همه شما را خواستارم، خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد. ايدكم الله انشاء الله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته