0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 248

تاريخ: 1/11/57

بيانات امام خمينى پيرامون افشاى جنايات شاه و ترسيم رؤوس كلى حكومت عدل اسلامى

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

سقوط ديكتاتورى شاه با همت و وحدت كلمه اقشار مردم

من قبل از اينكه چند كلمه با آقايان صحبت كنم بايد از عموم اين جوان‏ها و برادران و خواهرانى كه در خارج كشور هستند و در اين مدت من موجب زحمت آنها شدم، هم تشكر كنم و هم عذر بخواهم، من از خداى تعالى سلامت همه شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم و اميدوارم كه (در) ايران يك محيط صحيحى كه تحقق پيدا كند، شما همه برگرديد و به ملت خودتان و به كشور خودتان خدمت كنيد.

شما ديديد كه در اثر وحدت كلمه در جامعه ايرانى يك قدرتى كه خودش را ابرقدرت حساب مى‏خواست بكند و دنبال او ابرقدرت‏ها بودند، همه ابرقدرتها از او تاييد كردند بلكه مع الاسف دول اسلامى هم قاطبتاً تقريباً با او همراهى كردند، ديديد كه با وحدت كلمه ملت، تمام كنگره هاى قصرش فرو ريخت يكى بعد از ديگرى. آن حزب رستاخيزى كه آنقدر براى آن مديحه سرائى كردند، هم خود او و هم عمال خبيث او آنقدر درباره آن مبالغه‏ها كردند، مدح‏ها خواندند و خود ايشان گفت كه اگر كسى داخل اين حزب نشود او را ما تذكره مى‏دهيم و مى‏گوئيم برود بيرون، آنقدر پافشارى راجع به اين حزب كرد لكن ملت ايران مقابل حزب و مقابل حزب‏ها و مقابل تانك و توپ و مسلسل ايستاد و مجبور كرد اين آدم ديكتاتور را به اينكه از حزبش صرفنظر بكند و حزب را كان لم يكن طرح كند. و اين خيانتى كه كرده بود راجع به تغيير تاريخ اسلام، با شرف ترين تاريخ ها، سازنده ترين تاريخ ها، اين تاريخى كه انسان را، مستضعفين را بيدار كرد و تمام قلدرهايى كه در آنوقت بودند خاضع كرد و انسان به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت و اين شخص مى‏خواست اين شرافت را از ايران سلب كند و اصل اسلام را پايكوب كند و تاريخ جاهليت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد و ديديد كه به واسطه همت مردم ايران همه قشرها قيام كردند و اين مطلب را هم ملزم شد كه از دست بدهد و ديديد كه به واسطه اتفاق كلمه‏اى كه شما ايرانى‏ها داشتيد اين آدم با اينهمه مداحى‏هايى كه خودش از خودش مى‏كرد و ديگران از او و آنهمه حرف‏ها كه درباره او مديحه سراها مى‏گفتند، ملزم شد كه بيايد در مقابل ملت و توبه كند و عذر بخواهد (براى اينكه مردم را فريب بدهد البته، لكن ملزم‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 249

شد به اينكه عذر بخواهد) و ديديد كه اتفاق كلمه شما ملت ايران موجب شد كه تمام ابرقدرت‏ها عقب زدند و اول كه از او حمايت‏ها كردند، هر كدام حرف‏ها زدند (دخالت نظامى مى‏كنيم، تجزيه مى‏شود ايران) از اين حرف‏ها و شعرهائى كه هميشه مى‏خوانند خواندند و شما ديديد كه با اينكه همه ابرقدرت‏ها دنبال سر او بودند و مى‏خواستند از او حمايت كنند ملزم شد كه از ايران بيرون برود و حالا هم بيرون ايران است و مع الاسف فرار كرد از چنگ مسلمين و از چنگ جوان‏هاى ما و ليكن در آتيه نزديكى او را به ايران خواهند خواست انشاءالله و او ذخايرى كه از ملت ما برده است و در اين آخر هم حمل كردند به خارج از ايران، اين ذخاير را و اين مال‏هائى كه از ايران برد انشاءالله از او گرفته خواهد شد و به سزاى اعمالى كه كرده است و ظلم‏هائى كه كرده است انشاءالله مى‏رسد.

خيانت‏ها و جنايت‏هاى شاه تنها در ماوراء عالم قابل جبران است

گرچه قبلاً هم عرض كردم كه ما قدرت اين را، يعنى اصلاً از بشر همچو قدرتى ساقط است كه بتواند سزاى اعمال اينطور جنايتكارها را بدهد. آنقدرى كه در قدرت انسان است همين مقدار است كه اگر مثلاً يكى را كشت، به جاى او يكى را بكشند اما اگر يك كسى يك ملتى را به اين وضعى كه الان ملاحظه مى‏كنيد كشاند، قتل عام‏ها كرد، حبس‏هاى طولانى، جوان‏هاى ما را در حبس برد و به پيرى به ما برگرداند، در بين اينهائى كه در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضى وقت‏ها كه با من مصافحه مى‏كردند، آنوقت دست يك پهلوان بود و حالا كه مصافحه مى‏كند دست آدم عادى شده. آن زجرها و ناراحتى‏هايى كه به جوان‏هاى ما، به روشنفكرما، به علماى ما، به دانشگاهى‏هاى ما، به بازرگان‏هاى ما، آن زجرها و تبعيدها و آنقدر زحماتى كه به آنها دادند و آنها متحمل شدند، اينها را نمى‏توانيم جبران كنيم. يك جان بيشتر ندارد، شما همه تان هم جمع بشويد همان يك جان را از او مى‏گيريد. اين صدها جان از بهترين فرزندان اسلام گرفته است، حالا كه ما يك جان از يك نفر آدمى كه ارتباطش به اجانب بيشتر از ارتباطش به ملت ماست بگيريم، اين مى‏شود جبران؟ شما فرض بكنيد كه يك وقت دست شما بيايد، دست و پاى او را ببريد، چشم‏هايش را بيرون بياوريد، از اين كارها بكنيد (فرض كنيد) باز هم جبران نمى‏شود. اين دليل بر اين است كه يك عالم ديگرى است كه جبران اينطور چيزها در آنجا مى‏شود، براى هر كشتنى، كشتن و زنده كردن، كشتن و زنده كردن ممكن است. براى زجرهائى كه به جوان ما داده، زجرهاى طولانى و تا ابد ممكن است باشد. نمى‏شود آقا كه يك كسى بيايد و سى وچند سال به اين مردم آنجور حكومت جائرانه بكند و مامورينش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پير ما، عالم و غير عالم ما آنطور رفتار بكنند و ما هم نتوانيم جبران بكنيم (اصلاً اگر دست ما هم برسد نتوانيم جبران بكنيم) نمى‏شود خداى تبارك و تعالى يك همچو كارى را اجازه بدهد كه يك نفر آدم اين كارها را بكند و بعد هم جزايش همين باشد كه او را بكشند، جزايش همين باشد كه مالش را بگيرند. در بين جوان‏هاى ما اشخاصى بودند كه در جوانى رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر دادند، او مى‏توانست در بيرون اگر از علما هست كتاب‏ها بنويسد، هدايت‏ها بكند، اگر

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 250

از روشنفكران هست كتاب‏ها بنويسد و روشنفكرى‏ها بكند، روشنگرى‏ها بكند، اگر از اطبا هست جمعيت زيادى را از مرگ نجات بدهد. تمام اين قشرهايى كه از ما آنها در زندان كردند، اينها حياتشان را از دست دادند، اينها زندگى‏شان را، بيشتر زندگى‏شان را از دست دادند يعنى يك زندگى توى محبسى كه هيچ كارى نمى‏تواند بكند، از همه كارها او را باز داشتند. (آنها مى‏دانند چيست) اينها با كشتن محمدرضا درست مى‏شود؟! جبران مى‏شود؟! او تمام عياشى‏ها و ظلم‏هايش را كرده و حالا هم تقريباً اواخر عمرش هست. يك كسى كه تمام آن جنايات را كرده، حالا مى‏شود كه من و شما بگوئيم كه خوب، حالا پولهايش را از او بگيريم (اگر دست ما برسد، دست ما كه به همه ذخاير او نخواهد رسيد) اين جواهراتى كه پدرش برد نمى‏دانم الان در خزينه كدام كشور هست (انگلستان گمان مى‏كنم) اين جواهراتى هم كه ايشان حمل كردند حمل كردند چمدان‏هاى پر از جواهر اين ملت و حمل كردند و بردند، علاوه بر پول‏هاى بسيار گزافى كه صورت‏ها دارد، حالا يك مقدارى از آن را فاش كردند، شما فرض كنيد كه بتوانيد كه همه اينها را از او بگيريد لكن مى‏توانيد اين هدرى كه داده است او، نيروى ملت را كه به هدر داده جبران كنيد؟ اين دانشگاه‏هاى ما را به صورتى در آورد كه نيروى انسانى ما را هدر داد، كارش هدر بود، نيروهاى انسانى ما را منهدم كرد به نيروهاى غير انسانى. اين سينماهائى كه در زمان ايشان مشغول فعاليت بودند، اين مراكز فحشائى كه اينها درست كردند، مراكز فحشائى كه موجود كردند براى اينكه جوان‏هاى ما را بكشند به اين مراكز و غافل كنند از مسائل حياتى خودشان، از مسائل زندگى بخش خودشان. اين مراكز اسباب اين شد كه اين نيروى انسانى كه بايد در خدمت كشور ما باشد علاوه بر اينكه معطل شد، منقلب شد به يك نيروى غير انسانى. چطور ما مى‏توانيم جبران كنيم اين جنايات را؟ قابل جبران به دست بشر نيست. اين به دست ماوراى اين عالم جبران مى‏شود و بدانيد كه جبران مى‏شود. اين قرآن است كه هر كس هر ذره كارى كه بكند مى‏شمرند. آنجا يك همچو عالمى است، (و من يعمل مثقال ذره خيراًيره و من يعمل مثقال ذره شراً يره.) خودش را مى‏بيند. قرآن اينطور مى‏فرمايد و مطالب هم همين است، صورت اين عمل در آنجا منعكس است و در آنجا خودش را مى‏بيند و اينها جبران خواهد شد و شما دلتان محكم باشد كه اگر دستتان نرسد به او و اگر هم برسد نمى‏توانى جبران كنى اما اين جنايات جبران خواهد شد در آنجا.

اصل رژيم سلطنتى مغاير با عقل، حقوق بشر و قانون اساسى است

اينها همه تا اينجا كه رسيده است باز نصف راه يا كمتر از آن را پيموديم. اتفاق كلمه، اجتماع يك امت در يك امر موجب اين شد كه اين كنگره‏هائى كه تا (به قول خودشان) عرش كشيده شده بود، اينها يكى يكى ريختند، وارفتند مثل يخى كه آب بشود لكن باز ما راه زياد داريم، اين اولش است، مقصد ما تنها رفتن او نيست، اين يكى از مطالب است. ما رژيم سلطنتى را اصلاً غلط مى‏دانيم، از اول اين غلط بوده، خلاف قوانين انسانى بوده، رژيم سلطنتى ازاول خلاف قوانين عقلى انسان‏است. يك كسى حالا در مجلس به او راى بدهند(حالا فرض بفرمائيد صحيح راى بدهند. فرض باطل را من

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 251

نمى‏گويم) شما فرض كنيد كه يك مجلس موسسان ملى، صد در صد ملى تاسيس بشود و اين يك كسى را با اعقابش به حكومت برساند، خودش و سلسله بعد، ما به اين مجلس موسسان كه از جانب ملت است و به اين ملت مى‏گوئيم بسيار خوب، شما زمانى كه خودتان تشريف داشتيد حق داشتيد كه سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت‏مائى كه دويست سال بعد از شما به اين دنيا مى‏آمديم به چه مناسبت شما تعيين كرديد آقاى پدربزرگ؟ شما با چه قانون، با چه حق سرنوشت ماهائى كه در اين زمان هستيم تعيين مى‏كنيد؟ شما حق داريد كه، اين حرفى است كه همه عقول با آن موافقند منتها آنقدر تعميه مى‏كنند بين مردم و تبليغات سوء مى‏كنند كه مردم باور مى‏كنند، گاهى وقت‏ها آنقدر شور است كه خان هم مى‏فهمد.

عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، اين صحيح. ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد، الان اگر بخواهد يك كسى را تعيين كند براى وكالت، تعيين كند براى رياست جمهور، حق دارد كه خودش قرار بدهد. ما حالا فرض كنيد اجتماع كرديم و يك نفر را رئيس جمهور كرديم، اين صحيح، حالا اگر ما همه‏مان مجتمع شديم و يك مجلس موسسان درست كرديم، مجلس موسسان از ناحيه ما حق دارد كه سرنوشت اين ملتى كه الان موجود هست تعيين كند، نه آنى كه الان نيست و بعدها موجود خواهد شد، براى اينكه الان ملت ايران نيست. اين گروه‏هائى كه در صد سال ديگر در اعقاب شماها مى‏آيند، اينها ملت ايران الان نيستند، من نمى‏توانم سرنوشت آنها را تعيين كنم. ما چه حقى داريم كه سرنوشت ديگران (را) تعيين كنيم؟ آنها ديگرانند. به مجرد اينكه ما همه در ايران هستيم، به مجرد اينكه ما همه مسلمان هستيم نمى‏توانيم سرنوشت يك جمعيتى كه الان موجود نيستند تعيين كنيم كه بعدها ملزم باشند اين اعقاب ما به اينكه اين آقا را به اعليحضرتى بشناسند.آخر به چه مناسبت تو همچو كارى مى‏كنى؟ به من و شما چه ربط دارد اين؟ پس سلطنت اصلاً، اصلاً قضيه سلطنت يك مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسان است. اين در صورتى كه يك موسسان صحيح صد در صد ملى باشد، اين است كه براى اعقاب هيچ خطرى نبايد داشته باشد. اما ما رجوع كنيم به تاريخ، ما كه شاهد خود قضيه بوديم، شما جوان‏ها آنوقت نبوديد، ما شاهد قضيه بوديم كه قضيه چه جور بود و چه جور تحقق پيدا كرد. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه راى درست كردند. مگر كسى جرات مى‏كرد راى ندهد، جرات مى‏كرد نفس بكشد. درست كردند، البته يك عده‏اى آنوقت از جان گذشتند و مخالفت كردند لكن مابقى همه سرنيزه بالاى سرشان بود، يك مجلس سرنيزه‏اى درست كردند و بعد با سرنيزه به ما تحميل كردند يك همچو موجوداتى را. اگر هم صحيح بود، غلط بود. اگر صحيح بود نسبت به آن كسى كه در آن زمان بود صحيح، اما نسبت به كسى در آن زمان نبود غلط. ماهائى كه، شماهائى كه در آنوقت نبوديد، رفراندم آنوقت نمى‏دانم مجلس موسسان آنوقت هيچ دخالت نمى‏تواند داشته باشد در سرنوشت شما.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 252

رمز پيروزى ملت، حفظ وحدت كلمه و اتكال به خدا

ما يك قدم جلو رفتيم تا اينكه اين شخص را از مملكت بيرون كرديم، او مى‏خواست كه ماها را بيرون كند و مى‏گفت كه هر كه وارد حزب رستاخيز نشده است بايد از اين مملكت بيرون برود. شما بحمدالله با هم متحد شديد و اتفاق كلمه شما باعث شد كه آن كارى كه مى‏خواست سر شما بياورد شما سر او آورديد، بيرونش كرديد. بعدها هم كسى نمى‏تواند او را بياورد. اگر مى‏توانستند نگهش مى‏داشتند. نگه داشتن آسان‏تر از بيرون رفتن و برگشتن است، البته آنها به فكر هستند. گفته مى‏شود كه در طياره كه داشته مى‏رفته اين خبيث امر مى‏كرده كه كودتا كنيد. طياره در هوا بوده و باز از هواى نفسش دست بر نداشته. از آنجا (اينجور گفته مى‏شود) امر كرده كه كودتا كنيد. در همين چند روز هم مى‏گويند در يكى از پادگان‏ها (امروز هم باز براى من نوشته‏اند) دستور داده بودند به اينكه برويد شهر همدان را - كودتا كنيد و بمباران كنيد و بساط درست كنيد. گوش ندادند، اعتصاب غذا كردند و گوش ندادند و الان هم اين پادگان در بست مال ملت است. اينها براى چى بود؟ براى دو مطلب: يك مطلب اين اتفاق كلمه‏اى كه در ايران پيدا شد. يك مطلب ديگر، اين پشتوانه‏اى كه عبارت از حق و حقيقت خدا بود. براى خدا و اسلام داد زديد گفتيد ما اسلام را مى‏خواهيم، آزادى مى‏خواهيم، استقلال مى‏خواهيم. حكومت اسلام، حكومت اسلامى همين آزادى و استقلال را به شما مى‏دهد منتها شما تشريح كرديد مطلب را والا حكومت اسلامى يعنى آزادى، يعنى استقلال. اين پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده الله تعالى موجب پيروزى شما تا اينجاست و اگر اين دو جهت محفوظ بماند كه قيامتان بحق باشد. (اعظكم بواحده ان تقوموالله) براى خدا قيام كنيد، نه براى شهوات نفسانيه. اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند و براى خدا نباشد اين به جائى نمى‏رسد كارش، اين بالاخره فشل مى‏شود كارش چيزى كه براى خدا نيست دوام نمى‏تواند داشته باشد.

فقط براى خدا قيام كنيد.

كوشش كنيد كه قيام شما، اين نهضتى كه داريد نهضت الهى باشد، لله باشد. من نمى‏توانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند. من اصلاً باورم نمى‏آيد. اينهائى كه مبادى معنوى دارند، اينهائى كه خدا قائلند، آنهائى كه جزا قائلند، آنهائى كه عطا قائلند، اينها تعقل دارد كه يك كسى جان خودش را بدهد يك جان بالاتر بگيرد، همه چيزش را بدهد و از خدا زيادتر، آنقدرى كه هيچ چشمى نمى‏تواند ببيند و هيچ گوشى نمى‏تواند بشنود بگيرد. اين معقول است كه ما يكى بدهيم صد تا بگيريم. يك جانى كه توى اين كالبد محبوس است بدهيم، آزاد بشويم به جانى كه الهى است، آزاد است، محيط است، همه چيز است، اراده‏اش فعال است، مى‏گويد بشو، مى‏شود، هر چه و هر كه بخواهد مى‏شود، يك همچو چيزى بگيرد، اين معقول است كه انسان در اينجا فداكارى كند و جانش را بدهد اما آن كسى كه اين مبادى را ندارد، يا بسيار احمق است يا دروغ است مطلب. من مى‏گويم دروغ است مطلب، تعميه است. اينكه (من براى مردم، براى توده دارم زحمت مى‏كشم)، از او مى‏پرسيم

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 253

خوب، حالا خودت را كشتند چه؟ تو همچو آدمى هستى كه براى توده؟

انسان هر چه مى‏خواهد براى خودش مى‏خواهد، انسانى كه براى خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه نمى‏تواند پيدا بشود. تا مبادى روحى و الهى در كار نباشد نمى‏شود كه دوام داشته باشد. عليهذا خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد من يك موعظه به شما مى‏كنم. (در تمام موعظه‏هائى كه همه مى‏كنند مى‏فرمايد كه من فقط يك موعظه به شما مى‏كنم. موعظه كن خداى تبارك و تعالى است، آن كه موعظه را رسانده رسول خدا (ص) است، اين كتابى كه در آن اين موعظه ثبت شده است قرآن است) مى‏فرمايد من فقط يك موعظه مى‏كنم و آن اين است كه براى خدا قيام كنيد، هم قيام كنيد، هم قيامتان براى خدا باشد. اگر بخواهى قيام شما يك قيام مثمر باشد، نتيجه داشته باشد قيامتان، منتهى به تفكيك و تجزيه و امثال ذالك نشود. تمام هم شما يك نقطه باشد و آن هم يك نقطه ماوراى عالم طبيعت، يك نقطه غير متناهى، در همه چيز همه توجه به او داشته باشيد. اگر يك همچو مطلبى شد آنوقت قيام شما و نهضت شما يك نهضت اسلامى سالم، دوام‏دار (مى‏شود) براى اينكه پشتوانه‏اش دائم است، چيزى كه پشتوانه‏اش دائم است، دائم است.

من اين موعظه خداى تبارك و تعالى به لسان قرآن را دارم به شما مى‏رسانم. اين موعظه به ما مى‏فهماند به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيم، وجهه ما يكى باشد: الله. (ان تقوموالله) قيام لله، ديگر نمى‏تواند كه يك كسى يك طرف برود يك كسى يك طرف ديگر. اگر ديديد كه در يك قيامى دسته دسته و حزب حزب و جبهه جبهه شد بدانيد كه خدا در كار نيست. اگر همه با هم متوجه به يك نقطه باشند دعوت به وحدت كلمه است، به وحدت عقيده است. وحدت عقيده وحدت كلمه مى‏آورد، وحدت عمل مى‏آورد. (انما اعظكم بواحده) يك موعظه، فقط يك موعظه. توى اين موعظه همه چيز است. شما اين يك موعظه را گوش كنيد، عمل كنيد، همه چيز شما در اين يك موعظه هست موعظه خداست، آنهم فقط يك موعظه. همه چيزهائى كه شما تصور بكنيد توى اين يك كلمه هست. اينكه قرآن معجزه هست براى اين چيزهاست كه سه تا چهار تا كلمه تمام حيثيات بشر را اداره مى‏كند. (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) قيام اگر قيام لله شد همه چيز متمركز مى‏شود در همان الوهيت و اين قيام شما چون يك بوئى از الوهيت مى‏داد تا اينجا رسيده است كه قدرت‏هاى بشرى را زير پا گذاشت، يعنى مشت غلبه كرد بر تانك، مشت غلبه كرد بر توپ، توپ‏ها و تانك‏هائى كه در ايران آورده بودند و متمركز كرده بودند و اينها، مشت‏هاى جوانها و پيرها و زن‏هاى ما در مقابلش ايستاد و گفت كه ديگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ براى اينكه لله است. مگر با خدا مى‏شود معارضه كرد؟ مگر مقابله مى‏شود با خدا كرد؟ اين كار خدائى است، لله است، براى خداست. همه اين دعوى‏هائى كه اينها داشتند پيچيد و كنار گذاشت.

تاكيد بر جديت اقشار ملت در رفع نقائص و خرابى‏هاى مملكت

اما حالا باز اول كار است. شما خيال نكنيد كه ما رسيديم به مقصدمان، برويم بخوابيم

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 254

سر جايمان. خير قيام لله الان اول كار است به حسب آن چيزى كه اهل معرفت مى‏گويند منزل اول است نهضت. ما خيلى راه داريم الان. آقا ما وارث يك مملكت هستيم كه همه چيزش را اين مرد به باد فنا داد، همه چيزش را. شما روى هر مطلبى كه دست بگذارى، روى هر مظهرى از مظاهر تمدن كه دست بگذارى اين به باد داده است. به باد داد و فرياد زد كه من تمدن بزرگ آوردم. دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همه‏اش تقريباً داد (مى‏گويد بيست سال ديگر مانده تمام بشود، اينطور كه شما مى‏دهيد بله) همه چيز ما را به باد فنا داد. جوان‏هاى ما را فانى كرد و به باد فنا داد. از همه جنايت‏ها بالاتر از دست دادن نيروهاى انسانى است. انسان است كه مى‏تواند كار بكند و ارزش دارد و الا آب و خاك و اينها ارزش ندارد. انسان ارزش دارد، اين انسانيت را سلب كردند اينها، جوان‏ها و نيروهاى جوان‏هاى ما را به باد فنا داد. اين جوان‏هائى كه الان در آلمان آمدند براى نيروى اتمى، از آنها بپرسيد (آمدند به من گفتند، شما هم از آنها بپرسيد، خودشان هم مى‏دانند) مى‏گويند ما را پائين نگه داشتند، نمى‏گذارند و هيچ اثر هم ندارد كار ما. كار بى‏اثر و نگه داشتن نيرويى كه استعداد دارد و بايد ترقى بكند، در يك حدى خفه‏اش مى‏كنند و نگهش مى‏دارند. همه چيز اين مملكت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشويم و اين تتمه لاشه را بيرون بريزيم باز ده، بيست سال لازم است كه همه اقشار ملت فعاليت كنند تا بتوانند اين نقيصه‏ها را رفع بكنند. شما بخواهيد زراعت ما را برگردانيد به حالى كه قبل از اين افسادات ارضيه بود ده بيست سال زحمت لازم دارد، همه مردم بايد دست به هم بدهند، بايد زارعين و دهقان‏ها و كشاورزها مشغول كار بشوند و ديگران كمك كنند به آنها. تنها با يك قشر، با يك دولت اصلاح نمى‏شود.

ملت خواهان برقرارى حكومت عدل اسلامى است

ما امروز مى‏خواهيم همه ملت را وارد در دولت كنيم، جدا نباشد، همه با هم اعانت كنند، معاون هم باشند نه اينكه يك اجنبى باشد كه مردم از آن بترسند، او را نگاه كنند نتوانند با او حرف بزنند. ما يك كسى را مى‏خواهيم كه (البته نمى‏شود، اينكه من مى‏گويم مى‏خواهيم، شبيه است آنهم نه شبيه نزديك، شبيه بسيار دور) مثل حضرت على سلام الله عليه باشد كه زمان سلطنتش (استغفرالله كه سلطنت مى‏گويم) امارت او، امارت شرعيه‏اش، خلافتش كه آنقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ايران و نمى‏دانم همه اينها را داشت، آنوقت پا مى‏شد، خودش راه مى‏افتاد در خانه اين زن و آن زن و آن زن. بعد از اينكه خانه يك زنى رفت (به حسب اينطورى كه تاريخ نقل مى‏كند، آقايان نقل مى‏كنند) و دلجوئى كرد و بچه‏هايش را چه كرد، بعد كارى مى‏كند كه اين بچه كوچك‏ها بخندند، يك كارى كه آدم‏هاى متعارف عادى نمى‏توانند، يك ماوراءالطبيعت اين كار را مى‏تواند بكند. يك صدائى در مى‏آورد كه اين بچه مى‏خندد، مى‏گويد اينها داشتند گريه مى‏كردند مى‏خواستم با خنده اينها از خانه بيرون بيايم. ما يك همچو آدمى مى‏خواهيم، نه يك كسى كه از سايه‏اش بترسيم. ما يك حاكمى مى‏خواهيم كه توى مسجد وقتى آمد نشست، بيايند دور او بنشينند صحبت كنند، با او حرف بزنند،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 255

اشكال دارند، اشكالشان را بگويند. ما يك اميرى مى‏خواهيم كه وقتى يهودى آمده ادعا كرده، قاضى مى‏فرستد سراغ امير كه بيا، مى‏آيد مى‏نشيند در مجلس قضا (همان قاضى كه خودش نصب كرده) در مجلس قضاوت مى‏نشيند، طرح دعوا مى‏شود و راى برخلاف حضرت امير سلام الله عليه مى‏دهد. شما مى‏توانيد كه اينهمه چيزى كه از بنياد پهلوى برده، حكومت‏ها مى‏توانند ادعا كنند؟ (حتى حالا) مى‏توانند اين مرديكه را بياورند اينجا كه آقا بنياد پهلوى را بيا حسابش پس بده پانزده ميليون دلار فلان، ده ميليون دلار فلان، پنج ميليون دلار فلان، سى ميليون دلار فلان، همه از اجرا و بستگان و پسر و دختر شاه.

ما يك حكومت عادل مى‏خواهيم، عادل يعنى دزد نباشد لااقل، نمى‏خواهيم اقتدا به حاكمان بكنيم. (البته بايد اينطور باشد) ما مى‏خواهيم اينطور باشد كه اين مال ملت را ندزدد، بر ندارد برود.

تبليغات رژيم شاه عليه روحانيت براى جداسازى مردم از اسلام و قرآن‏

خوب، شما مطالعه كنيد اين صورتى كه مال يكى دو ماه است (مطالعه هم كرده‏ايد لابد) ببينيد بين اينها يك نفر آدم متدين پيدا مى‏شود؟ اين آخوندهاى مفتخور به اصطلاح اينها، توى اين قائمه‏ها يك آخوند را پيدا مى‏كنيد؟ يك ملا را پيدا مى‏كنيد؟ اينها تبليغات است (آخوند مفتخور) تبليغات است اينها براى اينكه مى‏خواهند آخوند را زمين بزنند. آن كه مى‏تواند تو دهنى بزند آخوند است. آن كه با منبر و محرابش جلوى توپ و تانك مى‏ايستد آخوند است. اينها مى‏خواهند اين قوه را از شما بگيرند، اسلام هم كه مى‏خواهند بگيرند، قرآن هم كه مى‏خواهند بگيرند، همه را مى خواهند بگيرند تا شما بشويد يك افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده، نه خدا داشته باشيد و نه امام داشته باشيد و نه قرآن داشته باشيد و نه موعظه‏چى داشته باشيد و نه منبرى داشته باشيد و نه محرابى و نه آخوند، هيچى، پس چه بكنند؟ همين كارهائى كه تا حالا كردند، ادامه بدهند همين كارهائى كه تا حالا كردند. تبليغات كردند، زمان آن مرد خدا نشناس، چه تبليغاتى بر ضد روحانيت كردند كه روحانيت را به هيچ جا راه نمى‏دادند. مردى كه گفته بود كه من دو طايفه را سوار اتومبيل نمى‏كنم، قرار با خدا گذاشتم، يكى آخوند، يكى فاحشه. اينطور درست كرده بودند. چرا؟ براى اينكه از آخوند مى‏ترسيدند. يك آخوند توى مجلس بود پدرش را در مى‏آورد، يك مدرس كه در مجلس بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند. از اختلافات دست برداشته و در زير پرچم اسلام بياييد. وحدت كلمه، لله بودن اين پيروزى را به شما داده تا حالا. اين وحدت كلمه را حفظ كنيد، اين حزب بازى را كنار بگذاريد، اين جبهه بازى را كنار بگذاريد، اين آخوند و دانشگاهى را كنار بگذاريد، خدا مى‏داند ضرر به شما مى‏زند، ضربه مى‏زند به شماها. در خارج آدم مى‏آيد مى‏بيند كه جبهه‏هاى مختلف است. كنار بگذاريد آقا. اگر چنانچه مسلمانيد، مسلمانى اقتضا مى‏كندكه كنار

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 256

بگذاريد. اگر ملى هستيد، ملى بودن اقتضا مى‏كند، اگر عاقليد، عقل اقتضاى اين را مى‏كند. اينها را ديگران درست كردند به اعتقاد من، ديگران درست كردند كه ما را متفرق از هم بكنند. كنار بگذاريد اين مسائل را، با هم بشويد (يدالله مع الجماعه) همه با هم بشويد. تا اينجا آورديد تا آخر ببريد. آخر يعنى آنوقتى كه دست اجانب از مملكت شما كوتاه بشود، مملكت بشود مال خودتان، خودتان اداره‏اش بكنيد، خودتان هر چه داريد دلتان خواست بفروشيد، نفت را خواستيد بفروشيد، خواستيد نفروشيد. البته مى‏خواهيم بفروشيم اما نه اين فروشى كه اين مرد كرد كه هم نفت را داد و هم پايگاه درست كرد، به جاى نفت پايگاه براى آنها درست كرد. اينطور البته نمى‏شود، ادامه ندارد اين. اتفاق كلمه داشته باشيد كه اگر اين پايگاه اتفاق كلمه را از شما گرفتند بدانيد كه شكست مى‏خوريد. اگر اين جمعيت‏ها توى ايران كه همه داد مى‏كنند آزادى، همه داد مى‏كنند خدا، اگر اين تفرقه در آن پيدا شد و يك قشرى در آن پيدا شد كه يك شعار ديگر غير الهى داد و لله نبود بدانيد كه شما را شكست مى‏دهند. آنها درست مى‏كنند اين مطالب را. الان وقتى است كه اينها شكست خورده‏اند ديگر هر چه دستشان برسد درست مى‏كنند يك گروه درست مى‏كنند به اسم كذا، يك گروه درست مى كنند به اسم كذا براى اينكه تعميه كنند و اين ملت روحيه‏اش را از دست بدهد. من عرض مى‏كنم كه محكم باشيد، روحيه‏تان را نگه داريد. وقتى ابرقدرت‏ها نتوانستند غلط بكنند اين چهار تا بچه نمى‏توانند كارى بكنند. محكم باشيد سر جاى خودتان. قدرت ملت يك قدرتى است كه هيچ قدرتى با او نمى‏تواند مقابله كند. شما ديديد و داريد مى‏بينيد آن كه همه قدرت‏ها دنبالش بود شما بيرونش كرديد. ما تا آن جائى كه دست همه اجانب، (چه اجانب چپ و چه اجانب راست) دست اينها در مملكت ما يك چيزى دارد، نهضتمان ادامه دارد و تا جان داريم فرياد مى‏كنيم. از اين تفرقه و اين اختلاف كلمه دست برداريد آقايان و من از شماها و هم از قشرهائى كه در ايران هستند اين تقاضا را دارم، ملتمسانه اين تقاضا را از همه‏تان دارم كه همه شما دنبال يك مطلب برويد كه بخواهيد مملكت خودتان را از چنگ ديگران آزاد كنيد. (من دارم سينه مى‏زنم براى آمريكا، من دارم سينه مى‏زنم براى روسيه، من دارم سينه مى‏زنم براى چين) همه‏اش غلط است. بدتر از بدتر هم. براى خودت چرا سينه نمى‏زنى بدبخت؟ مملكت از من است و به يكى ديگر مى‏خواهم تحويل بدهم؟! و بعد هم ملى هستم باز هم توده‏اى هستم؟! توده‏اى اين است كه براى ملت خودش باشد، نه براى چين و ديگران باشد. دست برداريد از اختلافات، همه زير پرچم اسلام بيائيد اگر بخواهيد كه همه قدرت‏ها را كنار بگذاريد و خودتان باشيد، خودتان با يك اخلاق فاضله، يك مملكت نمونه‏اى كه اخلاق فاضله باشد، يك مملكت نمونه‏اى كه ظلم به ديگران نكند، طمع به مال ديگران نداشته باشد، ظلم هم تحمل نكند، مالش هم به ديگران ندهد. برنامه ما اين است كه نه ظلم بكنيم و نه ظلم بشنويم، نه مى‏خواهيم به مردم تحمل كنيم، نه تحمل مى‏كنيم تحميل ديگران را. همه با هم باشيد ولله باشد، قصدهايتان را خالص بكنيد لله و صفوف‏تان را فشرده‏تر بكنيد و من اميدوارم كه خداوند به شماها نصرت بدهد و نصرت مى‏دهد انشاءالله. والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها