0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:39 AM

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 169

تاريخ: 26/8/57

بيانات امام خمينى در مورد نفى اصل رژيم سلطنتى و لغو كليه قراردادهاى استعمارى

اصل باطل رژيم سلطنتى بايد ملغى شود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

دنباله آن دو اصلى كه از آن سه اصل ما و ملت ايران پيشنهاد دارند كه اصل اولش اينكه اين سلسله پهلوى سلطنت‏شان قانونى نيست و بايد بروند و اصل دوم اينكه اصل سلطنت و رژيم سلطنتى يك امر باطلى است و بايد برچيده بشود و همين ماده‏اى كه در قانون اساسى هست ما بايد يك توجهى به آن بكنيم. اين ماده‏اى كه مستند است سلطنت محمدرضا شاه و ايشان استناد به آن مى‏كند كه در قانون اساسى است كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان آن را اعطاء مى‏كند، ملت يك جمعيتى هستند كه بالفعل و در حال حاضر اين جمعيت در اين مملكت ساكن هستند و از اهالى اين مملكت هستند و يك وحدت عقيده‏اى و يا وحدت جهات ديگر دارند. اين كه ملت است، اين طبقه موجود، ملت است يااين كه طبقاتى كه الان ديگر نيستند، آنها هم الان ملت ايران هستند؟ آنها ملت بودند يا ملت هستند؟ خوب، شكى نيست در اينكه آنهائى كه نيامدند حالا، مثلاً 500 سال ديگر، خوب ايران هم باز داراى يك جمعيتى از خود ملت است اما آنها الان ملت ايران هستند؟ يا بعدها كه آمدند ملت ايرانند؟ همانطور كه مثلاً علماى ايران، حزب مردم ايران، علماى ايران عبارت از آنهايى هستند كه در 500 سال بعد از اين مى‏آيند!. اگر گفتند بايد يك چيزى به راى علماى مثلاً ايران باشد يا به راى اطباى ايران باشد، آيا آنهايى كه بعدها مى‏آيند اطباى ايران هستند؟ آنها كه الان نيستند تا اسمشان طبيب باشد يا اسمشان عالم باشد. همانطورى كه نسبت به اشخاصى كه بعدها مى‏آيند معنا ندارد اين مطلب، يعنى اين قانون منطبق نيست كه اگر گفتند ملت ايران اعطا كند يك چيزى را، سلطنت را اعطا مى‏كند، عبارت از آن ملتى كه بعدها وجود پيدا مى‏كند نيست. هر ملت، آنوقت ملت است كه موجود است بالفعل. اينهايى كه الان موجودند بالفعل، اينها اطباى ايران، طبيب‏هايشان اطباى ايران هستند، علمايشان علماى ايران هستند عرض بكنم كه مهندسين‏شان مهندسين ايران هستند، طوايفشان - طايفه مثلاً كردشان طايفه ايران است و اما آنهايى كه در 500 سال بعد وجود پيدا مى‏كنند الان نه از علماى ايران هستند و نه از مهندسين ايران هستند و نه از اطباى ايران هستند و نه ملت ايران.آنهايى كه 500 سال پيش از اين موجود بوده‏اند و حالا موجود نيستند، اينها علماى ايران يك‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 170

وقتى بوده‏اند اما حالا ديگر نيستند، تمام شد. مهندس‏هايشان مهندسين ايران بوده‏اند، نه مهندس ايران هستند. در قانون آنطورى كه حالا اينها به آن تشبث كردند اين است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت ايران به شخص سلطان مى‏دهد. خوب روى اين ميزان بايد همين ملتى كه الان ملت است، اين سلطنت را بدهد، آنهايى كه فرض كنيد در 500 سال پيش از اين دادند، ما فرض كنيم 500 سال پيش از اين آنها به علم غيب مى‏دانستند كه محمد رضاخان در سنه كذا مى‏آيد در ايران و آنها روى آن علمى كه داشتند در آنوقت گفتند كه سلطنت مال آن محمدرضا خان است كه بعد از 500 سال مى‏آيد، آنها ملت ايران نبودند، ملت ايران در زمان خودشان بودند الان بايد ملت ايران اعطا كند يك چيزى را به او، الان ملت ايران عبارت از اينهاست كه موجود هستند،اينها ملت ايرانند. اگر اين ملت ايران به حسب اين قانون اساسى كه مورد تمسك ايشان است، اگر اين ملت ايران الان به ايشان راى دادند و گفتند شما سلطان باشيد به حسب اين ماده قانون اساسى ايشان مى‏شود سلطان. اين ملتى كه الان هستند كه راى ندادند به او، كدام يك از اين ملت راى داده به ايشان؟ حالا ما آنهايى كه رايشان را پس گرفتند نمى‏گوئيم، براى اينكه مردم مى‏گويند (نه) حالا ما قبل از اينكه آن مطلب را بگوئيم، مى‏گوئيم كه شما مى‏گوئيد كه قانون اساسى مى‏گويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان مى‏دهد، ملت بايد به شخص سلطان، يعنى آنوقتى كه به سلطان مى‏خواهند بدهند، بايد اسمش ملت باشد كه بدهد. آنهائى كه 500 سال پيش از اين به جد اعلاى مثلاً يك سلطانى راى دادند، نسبت به آن سلطانى كه راى دادند ملت ايران بودند و راى دادند بر يك مصداقى كه، شخصى كه عبارت از آن سلطان بوده است، بسيار خوب، به حسب قانون اساسى آنهايى كه در آنوقت راى داده بودند به ايشان، به آن آدم، او شد سلطان، اما نسبت به آن اشخاصى كه در آنوقت بودند، نسبت به اين آدمى كه حالاست كه راى ندادند، بر فرض اينكه راى داده بودند، حالا ملت ايران نيستند، راى داده بودند، خودشان پوسيدند و راى‏هايشان هم پوسيد تمام شد رفت پى‏كارش، نه خودشان الان هستند نه راى آنها دارند. الان مى‏تواند كسى بگويد كه آراء اشخاصى كه در 500 سال پيش از اين است، آرايشان عبارت از اين است حالا؟ خوب راى ندارند حالا، همه فوت شدند، خدا رحتمشان كند.

تفويض سلطنت (اين موهبت الهى!!) به سلسله پهلوى با آراء ملت يا كودتا و سرنيزه؟!

به حسب قانون اساسى ملت راى به ايشان ندادند براى اينكه ملت اجتماع بر اين معنا (همه‏مان مى‏دانيم كه) نكردند كه راى بدهند به ايشان. ما فرض مى‏كنيم كه آنها راى داده باشند، يعنى آن طبقه جلويى كه زمان رضاخان بودند، آن طبقه‏اى كه زمان رضاخان بود الان از آنها نيست الا چهار، پنج تا، ده تا، صد تا پيرمرد كه اينها ملت ايران نيستند، الان ملت ايران را اين طبقه‏اى كه الان موجودند تشكيل كرده‏اند. خوب ما از اين طبقه‏اى كه موجودند كه اينها ملت هستند، آنها ديگر حالا ملت ايران نيستند يعنى آنهائى كه رفتند و فوت شدند ملت ايران نيستند و پدران ما ملت ايران نيستند، ملت ايران الان ماها هستيم كه موجود هستيم، ماهائى كه موجود هستيم، شما در تمام ايران بگرديد و ببينيد كه كى راى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 171

داده است به ايشان تا اينكه اين ماده قانون منطبق باشد كه عبارت است از اينكه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت اعطا مى‏كند به شخص سلطان. پس بنابر اين، اين قانون منطبق بر ايشان نيست. باز اشكال ديگر است و آن اين است كه در قانون دارد كه (در همين قانون) سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت اعطاء مى‏كند به شخص سلطان، در 50 سال پيش از اين شخص سلطانى كه مى‏خواست اعطا كند ملت به او عبارت از پدر (فرض كنيد، اگر صحت داشت، صحت كه ندارد، حالا اگر صحت داشت) ايشان يك شخصى آنوقت بوده است، آنهائى كه راى دادند بعداً گفتند و سلسله ايشان، سلسله ايشان شحص نيست، يك عنوانى است، شخص عبارت از اين است، عالم شخص نيست، اين آقا شخص است.

قانون مى‏گويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت مى‏دهند به شخص سلطان. اينكه سابق آنها فرض مى‏كنيم حالا اين اشكال نبوده كه ملت نيستند آنها، خوب مى‏گوئيم. ملت بوده اما قانون مى‏گويد كه بايد اعطا كنند به شخص، يعنى اين آدم يك ذرع و نيمى داراى كذا و داراى و صف كذا و اسمش محمدرضاخان و داراى همچو اخلاق كريمه‏اى كه همه مردم را مى‏كشد و اينها، اين شخص موجود در خارج، اين يك سر و دو گوش كه موجود است در خارج در اول سلطنت رضا شاه كه آن هم همه جهاتش را گفتم كه همه‏اش باطل اندر باطل‏اندر باطل است آنهائى كه راى دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسيار خوب، به شخص رضا شاه اينها اين موهبت الهى را نعوذبالله دادند، اما نسبت به ايشان كه ديگر ندادند، به شخص ندادند بعد گفتند سلسله پهلوى و اولاد او، اولاد كه شخص نيست، يك چيز كلى مى‏باشد، اين خلاف قانون است. قانون مى‏گويد بايد به شخص او بدهند، ندادند به شخص او. اينها همه‏اش روى فرض اين است كه (يك فرض‏هاى باطلى‏است كه ما مى‏كنيم) خير، در زمان رضاخان، در انوقتى كه كودتا كرد و آمد و تهران را گرفت و آن كارها و رسوايى‏ها را كرد، مردم ايران راى داده باشند به رضا شاه، مردم ايران اطلاعى از اين مسائل اصلاً نداشتند، كارى نداشتند به اين كه، اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، منتها سرنيزه بود همانطورى كه الان حكومت نظامى، حكومتى نيست، سرنيزه‏اى است. سرنيزه بود و با سرنيزه آمدند و مجلس درست كردند. يك عده‏اى را آوردند در مجلس بدون اينكه اصلاًملت اطلاعى از اين مطلب داشته باشد، رضايتى روى اين مطلب داشته باشد، همه آن باب، باب سرنيزه بود. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه حكم كردند كه بايد خلع كنيد قاجاريه را، با سرنيزه گفتند بايد نصب كنيد رضا شاه را. قضيه همه‏اش سرنيزه‏اى بود، هيچ وقت قضيه‏اى نبود كه ملت روى اين ماده قانونى تاكنون عمل نشده، يعنى از اولى كه دنيا سلطان به خودش ديده تا حالا، شما رجوع كنيد به تاريخ از اولى كه دنيا (2500 سال است كه اينها مى‏گويند، بگوئيد 000/100 سال) سلطان به خودش ديده تا حالا يك دسته دزدى بودند كه مى‏آمدند به زور يك مملكتى را مى‏گرفتند و بعدش هم حكمفرمايى مى كردند، مردم راى مى‏دادند به اينها؟ يا آنها كارى به مردم داشتند؟ قبل از مشروطه كه حرف اين قانون هم نبوده، هر كه گرفت هر جا را، گرفت. بسيار خوب، هر دزدى اول دزد بود بعد هم كه آمد رفت و مملكت را فتح كرد، و آنوقت شد اعليحضرت!

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 172

عدم دخالت اراده مردم در تفويض قدرت به مدعيان سلطنت

زمانى كه مشروطه بوده، تا حالا هم چنين چيزى نشده از اول مشروطه كه زمان مظفرالدين شاه بود تا الان كه زمان شماها هست اين چند نفر از سلاطين كه آمدند كه بعد از مظفرالدين شاه كه يك چند وقتى هم محمدعلى ميرزا بود و يك مدتى هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد، بعد اين شد، از آنوقت تا حالا به اين ماده قانون هيچ عمل نشده. اينكه موهبتى است الهى كه ملت اعطا مى‏كنند به شخص سلطان، ايشان بيايند يك شاهدى بياورند كه يك ملتى، يك دهى را ايشان چيز بكنند، يك ده را اگر ايشان درست كردند كه، اما آزاد بگذارند مردم را / نه اينكه / خوب ممكن است همه مردم رابا سرنيزه وادار كنيد كه راى بدهند، نخير اينها آزاد بگذارند مردم را يعنى سرنيزه را بگذارند كنار و بيايند مثل يك آدم عادى در ميدان و بگويند كه آقا به كى راى مى‏دهيد. اگر يك ده به ايشان راى داد ما تصديق مى‏كنيم كه ايشان سلطان السلاطين هستند اما نيست همچو چيزى، نه راى دادند تا حالا، نه به اين ماده از قانون تاكنون عمل شده است، نه در زمان سابق، نه در زمان سلطنت ايشان، به اين ماده قانون عمل نشده است. بر فرض اينكه اين اشكالاتى كه ما راجع به اين ماده داريم اينها را غمض عين كنيم لكن عمل نشده به اين ماده. يك ماده معطلى است، مثل خيلى از مواد قانون اساسى معطل است. از اول عمل نشده تا حالا به آن. خوب روى اين زمينه كه سلطنت اين آقا قانونى نيست، اولا" ياغى است، كسى كه سلطنتش قانونى نيست و آمده به زور دارد سلطنت مى‏كند، به حسب قانون اساسى ايشان ياغى است، ايشان بايد محاكمه بشود كه چرا آمدى، چر ادعاى سلطنت تو دارى مى‏كنى؟ چرا تاجگذارى كردى؟ چرا مردم را چه كردى؟ چرا ماليات گرفتى؟ چرا حقوق سلطنت گرفتى؟ همه‏اش چرا،همه‏اش چرا. ايشان هم جواب ندارد بدهد و مهم اين است كه كليه قراردادهائى كه از زمان مشروطه تا حالا شده كليه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسى براى اينكه قانون اساسى مى‏گويد كه بايد مجلس باشد به آراء مردم و سلطان وقت كه قسم خورده است براى مردم و وفادارى و كذا و كذا، او هم امر بكند به اينكه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات، آنها راى به مثلاً هر چه دادند با قواعد ديگرى كه هست از قانون اساسى و متمم قانون اساسى آنوقت قانونيت پيدا مى‏كند.

حق تعيين سرنوشت مملكت و انتخاب وكلاى مجلس به عهده سفارتخانه‏ها يا ملت؟! اين قراردادهائى كه در زمان مشروطيت، چه زمان مظفرالدين شاه و چه زمان احمدشاه و چه زمان اين دوتاى ديگر، تمام اين قراردادها كه شده است، نه سلطانش سلطان قانونى بوده به حسب قانون اساسى، نه مجلس، مجلس قانونى بوده. اما سلطان قانونى نبوده است كه عرض كردم كه مردم راى هيچ وقت ندادند بر سلطنت ايشان، ايشان بايد خودشان قبول داشته باشند منتها اينهاگويند كه اصلاً ملت زائيده كه شده است، هر بچه‏اى كه آمده است، او سلطنت را ميل دارد! دوست دارد! الان هم كه مردم دارند فرياد مى‏زنند كه مرده باد شاه، باز اگراز ايشان بپرسى، مى‏گويند مردم‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 173

شاهدوست هستند، اين علامت شاهدوستى شان است. بنابر اين، خوب، نه سلطنت، سلطنت قانونى است و مى‏آئيم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازه‏اى كه ما اطلاع داريم، به آرا مردم نبوده كه مردم بيايند راى بدهند يك چيزى را، در زمان رضاشاه در زمان محمدرضاشاه اينها جزء واضحات است، هر كس يادش است. خوب شما همه‏تان اين مجلس‏ها را يادتان است تا حالا - اين - شما كه اطلاع داريد، عقيده‏تان اين است كه در تهران، در اصفهان، در يزد، در كرمان، در هر جا خود مردم جمع شدند و يك وكيل درست كردند؟! يا اينكه به قول خود شاه ليستش را از سفارتخانه‏ها آوردند؟ خود ايشان گفتند ليست را از سفارتخانه‏ها آوردند و مى‏دادند مى‏گفتند اينها بايد وكيل بشوند، مردم چكاره‏اند، اينها بايد بشوند، دولت چه كاره است، شاه چكاره است آن كه بايد تعيين كند سرنوشت ما را سفارت آمريكا و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اينها و تا حالا همين كارها را كردند. ليست اين وكلا را آنها تعيين كردند و آنهائى كه دوستان آنها يا به تعبير ديگر نوكرهاى خودشان بوده‏اند، آنها را تعيين كردند كه اينها باشند تا راى بدهند به هر چيزى كه آنها دلشان مى‏خواهد. بنابر اين آنقدرى كه ماها يادمان است در زمان اين دو تا عرض مى‏كنم كه ديكتاتور، در زمان اينها ابداً يك مجلس قانونى، يك مجلس ملى كه ملت راى داشته و داده باشند به آنها، ابداً چنين چيزى نبوده است. ما فرض مى‏كنيم حالا چهار تا وكيل هم ملت به او راى داده اما سايرين راى ندادند. چهار تا وكيل هم، مثلاً فرض كنيد تهران يك قدرى چيزهائى بوده است، ملاحظاتى بوده است به چهار نفر وكيل هم راى داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس راى داده‏اند به او اما مجلس وقتى قانونى است كه همه اهالى مجلس كه مى‏آيند به حسب قانون توى مجلس آمده باشند، رايشان دخالت دارد در مطالب. اكثريتى كه حاصل مى‏شده در مجالس كه به اين اكثريت يك شركتى را، يك قراردادى را، يك بساطى را درست مى‏كردند، اين اكثريت اگر چهار تايشان هم فرض بكنيم كه ملى بودند و ملت تعيين كردند لكن باقيشان نبوده. اين را هيچ كس نمى تواند ادعا بكند. كه در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه اين مجلس يك مجلسى بوده است ملى و مردم آن را، اينها را تعيين كردند، هيچ كس نمى‏تواند يك چنين ادعائى بكند مردم تعيين كردند. اگر كسى هم ادعا بكند در يك دوره، دو دوره مردم به مدرس راى مى‏دادند، بله به مدرس راى دادند، بعضى اشخاص ديگر هم نظير او را راى دادند اما يكى، دو تا، چهار تا وكيل كه كار را درست نمى كند. بايد تمام اين وكلا ملى باشند يعنى ملت تعيين كرده باشد تا اينكه وقتى يك مجلسى تشكيل مى‏شود يك مجلس قانونى باشد تا اينكه وقتى راى دادند، اكثريت راى داد به حسب قانون، اكثريت رايش مثلاً صحيح باشد، درست باشد، بايد قانونى باشد لكن اينها كه نبوده در كار.

تجديد نظر در قراردادهاى غيرقانونى بعد از تشكيل حكومت اسلامى‏

تمام قراردادهائى كه در زمان مشروطه شده است و اين قراردادهائى كه در زمان رضاخان شده است، اين قراردادهائى كه در زمان محمدرضاخان شده است، تمام اين قراردادها بر خلاف قانون

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 174

اساسى است، به خلاف ميل اين ملت است.

اين ملت مخالف با همه اينهاست. يكى از آن هم قانونى نيست. بنابراين تمام اين قراردادها با هر كه قرارداد كرده باشند، خوب فرض كنيد يك قرارداد مفيدى براى ملت هم باشد قانونى نيست بله اگر چنانچه يك حكومت ملى اسلامى تشكيل شد و اين قراردادها را مطالعه كردند و ديدند يك قراردادى مفيد به حال ملت است (اگر توى آن باشد، نمى دانم هست يا نه) اگر ديدند يك قرارداد مفيدى به حال ملت است، خوب آن را امضا مى‏كنند، آن را هم قبول مى‏كنند يعنى قبول مى‏كنند كه‏از حالا قرارداد مى‏شود، قبلا" باز باطل بوده، از حالا قرارداد مى‏شود، يعنى آن دولتى كه قانونى است وقتى كه قرادادى را قبول كرد، قانوناً صحيح مى‏شود اين اما نه اينكه عطف به جلو هم بكنند، جلو هم، مستقر بشوند، نه آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اينهائى كه پشتيبانى دارند مى‏كنند از محمدرضاخان، اين دولت‏هائى كه پشتيبانى مى‏كنند، اصرار بر پشتيبانى‏شان بكنند همه قراردادهايشان ولو اينكه مفيد براى ملت باشد لغو خواهد شد، بايد تجديد نظر در اين مسائل بكنند.

ايستادگى قاطع مردم

ملت ايران زير بار اين زورها نخواهد رفت. بله ممكن است كه بريزند، همين طور كه الان الوات را دارند مى‏ريزند به شهرها و مردم را كتك مى‏زنند و يا كولى‏ها را يا - عرض مى‏كنم - ارتشى‏ها را به صورت ديگرى در مى‏آورند وريزند مردم را كتك مى‏زنند و اينها، ممكن است كه يك وقتى هم فرض كنيد كه دولت شوروى و دولت آمريكا بريزد جمعيتشان را ولى شعر است اينها حالا ديگر اين حرف‏ها نخواهد شد، ممكن است، اما شعر است. الان نمى‏شود روى موازينى كه دنيا دارد، دنياى امروز غير از دنياى ديروز است، اينطور نيست كه هر كه هر كارى هر كه هر زورى دارد، آن زور را بايد اعمال بكند، اينطور نيست. بايد روى موازين باشد و يك ملتى همه ايستادند و مى‏گويند كه ما ميخواهيم مستقل باشيم يعنى ما مى‏خواهيم كه آمريكا دخالت نداشته باشد در مملكتمان، شوروى هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، يك مملكتى باشد مال خودمان.

اخطار به تمامى پشتيبانان رژيم شاه

حالا ما اعلام مى كنيم كه اگر چنانچه اين دول به اصرار خودشان باقى باشند در پشتيبانى كردن از محمدرضاخان، دولتى اگر تشكيل شد، ملت ايران امر مى‏كند به اينكه تمام اين قراردادهائى كه كرديد ولو به نفع ما هم باشد نمى خواهيم. اگر آمريكا زياد اصرار در اين باب بكند ديگر با او قراردادى بسته نخواهد شد. از حالا بايد مقام خودش را موضع خودش را احراز كند، درست كند. هر كدام از اين رئيس جمهورها و اين دولت‏ها از حالا بايد حسابشان را درست كنند با مملكت ايران و ميزان اين است كه پشتيبانى از اين آدمى كه اين مردم را 50 سال خانواده‏اش اختناق كرده اند و الان در اين چند سال و در اين آخر يك سال اينهمه كشتار كردند و 15 خرداد آنقدر كشتار كرده يك نفر آدم و دشمن مردم است‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 175

و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اينها پشتيبانى از اين بكنند و اصرار به اين پشتيبانى بكنند، ملت ايران تمام قراردادهائى كه اينها دارند لغو مى‏كند و بعد از اين هم با اينها قرارداد نمى‏بندد، نه نفتى هست، نه چيز ديگرى، زهر مار هم به آنها نمى‏دهيم. و اگر چنانچه نه، پشتيبانى نكنند و مثل آدم زندگى كنند، موضعشان را حالا با ايران معين كنند، نفت را ما نمى خواهيم بخوريم، مى‏فروشيم نفت را، اما مى‏فروشيم و از آنها پول مى‏گيريم براى ملت، نه مى‏فروشيم و برايشان اسلحه مى‏گيريم كه به نفع خود آنها باشد.

دليل اصلى مبارزات مردم بر عليه شاه وابستگى او به اجانب است

همين ديروز، چند روز پيش از اين كه آقاى كارتر صحبت كردند جزء حرف‏هائى كه زدند اين بوده است كه الان مملكت ايران 18 ميليارد دلار از ما 18 ميليارد دلار از ما، اسلحه خريده و يك مملكت قوى ايجاد كرده است كه اين اسباب اين مى‏شود كه براى ما يك منافعى دارد، كمونيست‏ها را نمى‏گذارد چه بشود، مسلمان‏هاى چپگرا را نمى‏گذارد چه بشود، ژاندارم خليج هست براى ما و ما اين برايمان خيلى ارزش دارد.

ملت ايران روى همين حرف‏ها دارد مى‏گويد ما اين را نمى خواهيم كه 18 ميليارد از شما چيز خريده و نفت ما را داده براى اينكه ژاندارم شما باشد، پاسدار شما باشد. ملت ايران براى همين جهت است كه دارد جوان مى‏دهد، دارد مال مى‏دهد دارد همه چيز ميدهد تا اينكه نباشد يك آدمى كه اينطور خيانتكار به ملت است. همين مطلب را ايشان، يكى از مناقب ايشان حساب مى‏كند كه 18 ميليارد دلار اسلحه خريده و مملكت را يك قدرتى به آن داده كه در مقابل كمونيست كه دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمين كه دشمن ما هستند و حافظ منافع ما در خليج است و از اين حرف‏ها مى‏زنند همين حرف‏هائى كه ملت ايران به واسطه همين حرف‏ها دادش بلند شده است كه آقا ما نمى‏خواهيم بسته به غير باشيم، ما نمى‏خواهيم همه منافع مملكت ما به شما داده بشود، ما مى‏خواهيم منافع مملكت ما صرف اين فقرا و بيچاره‏ها بشود، صرف اينهائى كه آب ندارند بخورند و هيچ چيز ندارند. مناطقى درايران هيچ چيز ندارند. شما خيال مى‏كنيد، اينها مى‏آيند بعضى‏ها را نشان مى‏دهند، آنوقت بنابراين بوده وقتى خواست مثلاً شاه عبور كند از يك جائى با يك نفر رئيس كذا، مردم را الزام كردند به اينكه بايد سر جاده همه كت و شلوار خوب از جائى پيدا بكنيد بپوشيد بايستيد اينجا، اينها ببينند تا خيال كنند همه مملكت ما داراى لباس فاخر و چه هستند. بيچاره‏ها گرسنگى اينجا مى‏خوردند لكن آنوقت بايد از خارج يك عده‏اى بيايند با كت و شلوار بايستند آنجا، يا خود اينها بروند لباس نو از يك جائى تعيين كنند بايستند آنجا و زنده باد بگويند تا اينكه آن آدمى كه آمده خيال كند كه واقعاً اينها يك مملكت مرفه هستند. چهار تا خيابان تهران را ملاحظه نكنيد، برويد خوزستان را ببينيد و اطراف خوزستان كه آب همين طور هدر مى‏رود و زمين همين طور هدر مى‏رود و مردم همين طور گرسنگى مى‏خورند. برويد آنجاها را ببينيد كه بر حسب روزنامه اطلاعات كه در چند وقت پيش از اين نوشته بود يا كيهان نوشته‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 176

بود به اينكه از بى‏آبى صبح كه مى‏شود بچه كه چشمش به هم به واسطه تراخم چيز شده، با بول چشم او را باز مى‏كنند. شما تهران را نگاه نكنيد چهار تا خيابان را درست كردند و چه مى‏كنند، به رخ ديگران مى‏كشند كه خير، مرفه و مرفه، مملكت را بايد، همه مملكت را بايد نگاه كرد. آن دور افتاده‏ها را نگاه كن. شما در خود تهران اين زاغه‏نشين‏ها را ملاحظه كنيد اينها چه مى‏كنند، چه زندگى‏اى دارند. داد مملكت، ملت ايران كه بلند شده است براى يك همچو وضعى است كه الان پيش آوردند اينها از آن طرف در بلندگوهايشان و در تبليغاتشان هى تا راديو را باز مى‏كردند (اعليحضرت آريامهر) شما شايد پيدا نمى‏كرديد كه يك جائى كه تا باز مى‏كنند (اعليحضرت چه كرد، و الا حضرت چه كرد) از آن طرف آنهمه حرف‏ها بود، از اين طرف مردم را اينطور ضعيف و ذليل و بيچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه و بيچاره، يك عده هم البته مرفه داشتند از باب اينكه از خودشان بود يا اينكه روابطى با خودشان داشت يا خير، فرض كنيد يك دسته هم اينطور بود.

ايستادگى و مقاومت مردم در برابر حكومت نظامى و كودتاى آمريكائى‏

در هر صورت الان مردم ديگر گوش به اين حرف‏ها نمى‏دهند، حكومت را نظامى كنيد، همين است كه هست، دولت را هم نظامى كنيد، خوب همين است كه هست نظامى هست الان ديگر، حالا تو تغييرش بده اسمش را دولت بگذار. الان مدت‏هاست كه ايران با حكومت نظامى دارد مى‏گذراند، چند تا شهرش رسماً نظامى است، بقيه‏اش هم غير رسمى نظامى است. خوب غير نظامى در كار نيست. مگر تو مى‏توانى بدون سرنيزه زندگى كنى؟ تو يك روز سرنيزه را بردارند به باد فنا خواهى رفت. نمى‏توانى زندگى كنى.

حالا فرض كنيد كه آمريكا نفشه‏اش هم اين باشد كه بعد از اين يك دولت ديگرى در كار بياورد و شاه را ببرد و يك كودتاى نظامى بكند، همين نظامى است و همين بساط و همين كشتار و همين كردار، مردم هم همانند كه هستند. دست برنمى‏دارند مردم، مردم مى‏خواهند از زير اين بار بيرون بيايند. بايد فكر بكنند، بايد رها كنند ايران را، بايد بروند سراغ كارشان رها كنند ايران را. انشاءالله خداوند همه‏تان را توفيق بدهد. موفق باشيد انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها