0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:39 AM

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 73

تاريخ: 25/9/57

بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر ادعايى شاه و كارتر

حقوق بشر در قاموس كارتر لفظى براى غارتگرى و كشتار

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در جنگ صفين وقتى كه عمار ياسر براى خاطرجنگ با معاويه در ركاب اميرالمومنين كشته شد، بين لشكر معاويه حرف واقع شد كه پيغمبر به عمار فرمودند كه تو را فرقه ياغى و باغى شهيد مى‏كنند و حالا لشكر معاويه شهيد كرده است عمار ياسر را. پس بايد فرقه باغى و طاغى همين معاويه و لشكر او باشند. معاويه گفت كه نه اين را اميرالمومنين كشته‏براى اينكه او فرستاده او را به جنگ و وقتى كه او فرستاد به جنگ پس اميرالمومنين او را كشته است. پس فرقه باغيه عبارت از آن دسته هست. منطق كارتر همين منطق معاويه است كه گفته است به اينكه اينها مردم را به كشتن مى‏دهند يعنى علماى اسلام مردم را به كشتن مى‏دهند. حالا بايد ما حساب اين را با ايشان بكنيم ببينيم كه آيا اين منطق ايشان همان منطق معاويه است يا يك قدرى هم بدتر، يا يك منطق صحيحى است.

در ايران از اول محرم مردم شروع كردند به (ضمن عزادارى‏هائى كه كردند) اظهار انزجار از حكومت شاه و در تاسوعا و عاشورا با كمال آرامش مردم پياده روى كردند و سلطنت محمدرضاشاه را نفى كردند. ايشان مى‏گويد كه (مردم همچو اختيارى نداشتند، اين اسباب اين شده است كه شاه امر كرده است كه روز بعدش مردم را بكشند) اين تظاهرات آرام كه مردم كردند و سرنوشت خودشان را در اين روز تعيين كردند، اين آيا مطابق منطق آقاى كارتر نيست؟ و اين را يك امر انحرافى ايشان تلقى مى كنند كه مردم يك مملكتى، تمام مردم يك مملكتى نسبت به سرنوشت خودشان حق دارند؟! آن اعلاميه حقوق بشر در منطق آقاى كارتر اين است كه بشر همچو حقى ندارد كه سرنوشت خودش را تعيين كند؟ ايشان از اعلاميه حقوق بشر كه خودشان هم امضا كردند كه آزادند مردم، اول چيزى كه براى انسان هست آزادى در بيان است، آزادى در تعيين سرنوشت خودش است، آيا ايشان از اعلاميه حقوق بشر اين را فهميده‏اند كه نه هيچ كس آزاد نيست در اين معنا؟ يا در خصوص ايران ايشان اين نظر را دارند كه هر كس هم كه آزاد باشد لكن ايران ديگر آزاد نيست؟ چنانچه در بعضى از حرف‏ها مى‏گويد كه، گفته است كه آنجا كه پاى منافع ماها در كار است، ديگر صحبت از آزادى و حقوق بشر نيست، ديگر آنجا نبايد ما از حقوق بشر بحث كنيم. ايران يك جائى است كه سوق الجيشى است و

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 74

وضع سوق الجيشى نسبت به مملكت ما دارد، ديگر اينجا جاى اين نيست كه ما صحبت آزادى بشر را بكنيم و حقوق بشر را بكنيم. اين منطق صحيح هست در نظر دنيا، در نظر عقلاى دنيا كه يك مملكتى چون منفعت به ايشان مى‏رساند، چون مملكت آمريكا از اين منفعت مى‏برد، پس اينها ديگر آزاد نيستند، اينها بايد دستشان را روى هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخاير دارند آمريكا و امثال آمريكا ببرند؟! آيا اينكه ايشان مى‏گويد كه اينها مردم را به كشتن دادند، آيا اين تظاهر آرامى كه مردم در اين دو روز كردند يعنى هيچ شلوغى نكردند و به دنيا ثابت كردند كه ايران مى‏تواند كنترل خودش را در اشياء بگيرد و سرنوشت خودش را به طور عقلائى، به طور صحيح تعيين كند، خوب اين موجب اين شد كه فردا از شب يازدهم شروع شد، شروع شد به كشتار مردم، اينجا چه باعث شده است كه مردم كشتار شدند؟ خوب، باز در جنگ صفين اين مطلب پيش مى‏آيد كه خوب او آمده به جنگ و اينها هم رفتند به جنگ و آنها اينها را كشتند. حالا معاويه مى تواند يك همچو مغلطه‏اى بكند كه آن كسى كه اين رافرستاده به جنگ و اين كشته است، خوب اين منطق معاويه است، اين يك مغلطه اى است كه كرده است معاويه. اينجا از او هم بدتر است براى اينكه اينجا به جنگى نرفته بودند، اينها در خيابان‏هاى تهران و در خيابان ساير شهرها راه افتاده بودند و مى‏گفتند كه ما شاه را نمى‏خواهيم، اين جنگ است؟ آيا كسى بگويد كه سرنوشت مملكت من به دست خود من هست، حقوق بشر براى ما و همه عالم اين مطلب را قائل هستند كه هر بشرى نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، مى‏تواند راى آزاد بدهد هر مملكتى مى‏تواند سلطان اگر داشته باشد، تعيين كند، رئيس جمهور اگر بخواهد داشته باشد، تعيين كند، حكومت بخواهد، تعيين كند براى مملكتش، هر شكلى كه اين افراد مملكت بخواهند اداره بشوند، به حسب حقوق بشرآن شكل بايد ممضى باشد، همه دولت‏ها هم بايد او را تصديقش بكنند. خوب /مردم / همين مطلب بود، ديگر بيشتر از اينكه چيزى نبود. روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غير از اين مطلب چيزى نبود كه همه روزنامه نويس ها، همه مجله نويس‏ها اين را ديدند،اينهائى كه رفتند در ايران و تماشا كردند اين مسائلى كه در ايران واقع شد، همه ديدند كه يك مملكتى است كه اهالى‏اش با آرامش، چندين ميليون جمعيت در سرتاسر مملكت با آرامش راه افتادند، مرد وزن بزرگ و كوچك توى خيابان‏ها و حرفشان اين بوده است كه ما اين شاه را نمى‏خواهيم ما فرض مى‏كنيم كه شاه خيلى هم مرد صالحى فرض كنيد باشد، خيلى هم آدم صحيحى باشد، خيلى هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتى مردم يك خدمتگزارى را نخواستند بايد كنار برود. ما فرض مى‏كنيم اينطور كه، خير، ايشان مصالح مملكت را ملاحظه كرده است، ايشان مى‏خواهد آزادى بدهد. ايشان مى‏خواهد مملكت را مستقل كند، ايشان مى‏خواهد مملكت را به تمدن نو برساند، همه اينها را ما فرض مى‏كنيم صحيح، مى‏خواهد يك همچو كارهائى را بكند لكن اهالى مملكت مى‏گويند ما اين را نمى‏خواهيم كه سلطان ما باشد، سرنوشت اهالى مملكت با خودشان است، ما همچو خدمتگزارى را نمى‏خواهيم، ايشان بروند كنار، ما خودمان يك خدمتگزار ديگر جايش مى‏گذاريم. ما فرض مى‏كنيم اگر ايشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل ساير مثلاً انسان‏ها يك انسانيتى داشت، باز هم اهالى يك مملكت حق داشتند به اينكه‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 75

بگويند ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مى‏خواهد مملكت ما را بهشت برين بكند نمى‏خواهيم، ايشان بهشت برين كند مملكت مان را. حق ندارند اين را بگويند؟ حقوق بشر اين نيست كه هر كسى، هر بشرى حق دارد كه سرنوشت خودش را خودش تعيين كند؟ اينها مى‏خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند و اين آقاى خدمتگزار را نمى‏خواهند. اين در صورتى بود كه ايشان خدمتگزار بود و اما اگر چنانچه يك شخصى باشد كه خدمتگزار ديگران است، براى خاطر ديگران اين مملكت خودش را به باد فنا داده، به تباهى كشيده، يك ادمى است كه همه چيز ما را از دست داده و برده است از بين، همه منافعى كه در اين مملكت قابل اين است كه برده بشود و مردم از آن استفاده بكنند، خود ملت از آن استفاده بكند، ايشان يا خورده است يا داده است به ديگران خورده‏اند. يا خودش در بانك‏هاى خارج جمع كرده مثل پدرش كه جواهرات ايران رابرداشت و رفت منتها انگليس‏از او گرفتند بين راه وبردند يا خودش برده است و پول‏هاى ايران را اين شصت هزار نفرى كه مى‏گويند كه جزء اشخاصى است كه به او مربوط هستند و از رفقايش هستند و از فاميلش هستند و از اينها هستند، به اينها داده خورده‏اند و يا به ارباب‏ها داده خوردنده‏اند، به كارتر و امثال كارتر و به آمريكا و به ديگران داده.

نياز به تلاش و كوشش دراز مدت به منظور بازسازى ويرانگرى‏هاى رژيم‏

همه منافع ايران را ايشان از بين برده است، الان شما، اگر حالا هم برود، ده پانزده سال لازم است تا اين مملكت با زحمت اشخاص صالح به پايه آنوقت برسد كه ايشان نيامده بودند، كه رضاشاه هم نيامده بود. اين، مدتى زحمت لازم دارد، خيال نكنيد كه حالا يك مملكتى را كه اين تهى كرده تا رفت بهشت برين بشود. اين خراب كرده همه را، مملكت را خراب كرده و به شكل يك ويرانه درآورده الان نه زراعتى اين مملكت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگل‏هايش دست اينهاست. آبها را از بين بردند، اين سدهائى كه اينها درست كردند، همه اش به منافع ديگران بوده تا اين مملكت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن اين آقا، مدت زحمت دارد، مدت‏ها بايد مردم خون دل بخورند، جوان‏هاى ما بايد زحمت بكشند، متخصصين ما بايد زحمت بكشند تا اين را از اين آشفتگى بيرون بياورند تا بعد بشود يك مملكتى كه اين آشفتگى هارا دارد نداشته باشد آنوقت نوسازى بخواهند بكنند.

منطق كارتر جنايت پيشه، سكوت دربرابر كشتار و غارت شاه يا قبول مرگ است.

ايشان مى‏فرمايند كه اين تظاهرات آرامى كه كردند كه ما شاه را نمى‏خواهيم، اين است كه اينها را به كشتن داده؟! اينها حتماً بايد بگويند شاه راخواهيم تانكشندشان؟! ايشان مى‏گويد كه حرف‏هائى كه ميزنند ميزانى ندارد و كنترل ندارد. خوب، حرف ما اين است، ما در مجمع عمومى دنيا حرف خودمان را مى‏گذاريم حرف ايشان هم مى‏گذاريم، ببينيم كدام اينها ميزان ندارد. حرف ما اين

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 76

است كه اين آدم خودش و پدرش، اين سلسله به ما خيانت كرده جنايت كرده، هر روز دارد جنايت مى‏كند. الان كه ما اينجا نشستيم اينها مشغول جنايت هستند، همين الان، همين الان مشغولند، همين ديشب و ديروز قم را به آتش كشيدند، همين دو روز خراسان را، تبريز را، يزد را، هر شهرى را كه شما اسم ببريد اينها يك دسته‏اى آوردند خرابكارى كردند. اين آدمى كه اينطورى هست، اين آدمى كه مى‏آيد توبه مى‏كند و توبه اش اين است، آدمى كه مى‏آيد به مردم مى‏گويد كه نه كار نداشته باشيد، من ديگر اشتباه كردم، اشتباه هايم را برمى گردانم ديگر اشتباهى نمى‏كنم، اين كارش اين است كه داريد مى‏بينيد. ايشان نمى‏داند، آقاى كارتر نمى‏داند كارهاى اينها را يا مى‏داند و خودش را به نادانى مى‏زند؟ خوب ايشان اين كارها را دارد مى‏كند ماها كه اهل يك مملكت هستيم، ما هم با ساير مردم اين مملكت مى‏گوييم كه ما ايشان را نمى‏خواهيم، ايشان به ما خيانت كرده، ايشان جنايت كرده، ايشان ذخائر ما را به شما و امثال شما داده و ما مى‏خواهيم كه خودمان آزاد باشيم، خودمان مستقل باشيم، خودمان مملكتمان را اداره كنيم.اين ابهامى در آن هست كه ما مى خواهيم خودمان اداره كنيم، نمى‏خواهيم به دست شماها اداره بشود. به دست نوكرهاى شما اداره بشود؟! ابهامى در اين نيست. آيا حق ندارند اهالى يك مملكتى، آرام اين حرف را بزنند كه ما نمى‏خواهيم ايشان را؟! اگر دنبال اين معنا كه مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما اين را نمى‏خواهيم و همه عالم ديدند كه اكثريت قاطع قريب به اتفاق است كه ايشان را نمى‏خواهند، همه بازارهاى ايران، همه مملكت ايران و شهرستان‏هاى ايران، همه دهات ايران فرياد كردند ما نمى‏خواهيم شما را، اگر ايشان بعد از اين كارى كه مردم كردند واين رفراندمى كه مردم كردند، گفته بود كه بسيار خوب نمى‏خواهيد من مى‏روم يك كس ديگر بيايد، جنگ و نزاع مى‏شد ديگر؟ دعوا داشت ديگر؟ ايشان بر خلاف قوانين بين المللى دنيا عمل كرده، دنبال اين معنا كه مردم آرام گفتند ما شما را نمى‏خواهيم، چماقدار كشيده، ارتشش را و نمى‏دانم قواى انتظامى‏اش و همه را وادار كرده به اينكه مردم را بزنند و به اسم مثلاً چماق به دست‏ها بيايند توى راه، توى شهرها بگويند جاويد شاه. خوب اين معنا واقع شده است كه مردم آرام گفتند نه و ايشان كتك زده مردم را، ايشان كشته از مردم، ايشان خانه‏هاى مردم ريخته، با مسلسل تو خانه‏ها هم حمله كردند، مساجد را آتش زدند، اين همه وحشيگرى را كردند، شما بعد از همه اين وحشيگرى‏ها ايشان را باز پشتيبانى كرديد و مى‏گوئيد: (آنهائى كه مى‏گويند كه چرا اين كارها مى‏شود، آنهايى كه تظاهر آرام كردند، اينها خلاف مى‏گويند، اينها ميزان ندارد حرف هايشان) .حرف ما اين است، حرف شما آن است، كدام ميزان ندارد؟ هر عاقلى بشنود اين دوتا را، كدام را مى‏گويد بى‏ميزان است؟ ميزان حقوق بشرى كه حقوق بشر مى‏گويد كه همه افراد يك ملتى آزادند در اينكه عقائد خودشان را بگويند، در اين كه سرنوشت خودشان را خودشان تعيين بكنند، مردم ايران اين را مى‏گويند، شما خلاف اين را مى گوئيد، كدام يكى مطابق ميزان است؟ كدام؟ ما بى‏ميزان صحبت مى كنيم؟! شما مى‏گوئيد كه شماها مردم را به كشتن داديد، معاويه هم همين حرف را مى‏زد منتها او حرفش منطقى تر از شما بود. معاويه هم مى‏گفت كه حضرت امير او را فرستاده جنگ، وقتى فرستاد جنگ ما كشتيمش، پس او كشته است. مثل اينكه يك مظلومى توى

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 77

راه بيايد و داد بزند از ظلم يك كسى، او بكشدش بعد بگويد نه اين مظلوم خودش خودكشى كرده براى اينكه خوب چرا داد كرد؟! (مردم ايران چرا چرا فرياد مى‏زنند؟! بگذار هر چه تو سرى دارند بخورند و فرياد نكنند!!) . آقاى كارتر اين را مى‏فرمايند كه هر چه توى سرتان زدند، هر كارى كردند اينها، شما حرف نزنيد براى اينكه اگر حرف بزنيد كشته مى‏شويد، پس خودتان خودتان را به كشتن داديد، اين صحيح است كه يك ملتى سى ميليونى، سى و چند ميليونى كتك بخورد، خيانت ببيند، جنايت ببيند، سلب آزادى‏ها را ببيند،اختناق‏ها را ببيند، اگر صدايش درآمد كه آقا چرا توى سر من مى‏زنى، بكشند او را؟!(پس اين تقصير خودش است كه مى‏گويد كه چرا) منطق اين منطق آقا.

حمايت از اعتصابيون شركت نفت يك تكليف شرعى است

اگر ما گفتيم اين نفت‏ها اين نفت‏هائى كه اينها دارند بيرون مى‏دهند از اين مملكت، اينها منفعتش به خود ملت نمى‏رسد پس اعتصاب كنيد، نگذاريد اين نفت‏ها برود، اگر ما گفتيم نفت‏ها را نگذاريد يعنى تاييد كرديم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب كردند ماهم تاييد كرديم، حالا هم تائيد مى‏كنيم، اگر ما شركت نفت را و كارمندان نفت را تائيد كرديم به اينكه اين نفتى را كه ذخيره است براى نسل‏هاى آتيه و دخيره‏اى است و مالى است براى اين مملكت، براى حالش، براى آينده‏اش، نگذاريد اين بيخود از دست برود و هيچى دستتان نيايد خوب چند سال مى‏خواهيد نفت ايران را بخوريد و هيچى ندهيد، بس نشده؟ اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه مردم اعتصاب كنند، كه شركت نفت اعتصاب كند، كارمندان شركت نفت اعتصاب كنند، به اعتصابشان ادامه بدهند كه اين ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هيچى گيرش نيايد، اين يك حرف غير منطقى است؟! چون به شما مى‏رسد از اين جهت ديگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها مى‏رسد و عوضش هم نمى‏دهيد، به جاى اينكه بدهيد عوضش را، در مملكت ما پايگاه درست مى‏كنيد در مقابل شوروى، اگر ما بگوئيم اين اعتصاب صحيح است، مقدس است اين اعتصاب، واجب است اين اعتصاب، اين حرف غير منطقى است؟ يا شمائى كه مى‏گوييد (نگوئيد اين حرف‏ها را، مبادا يك حرفى بزنيد كه نفت‏ها نيايد تو جيب ما؟!) شما ميزان دارد حرفتان يا ما ميزان دارد حرفمان؟ يك حرف صحيحى كه همه عقلا قبول مى‏كنند كه يك ثروتى است مال خودمان و شما داريد مجان مى‏بريد، پول شما نمى‏دهيد به ما، شما مى‏بريد اين را، اسلحه مى‏دهيد كه براى خودتان پايگاه درست كنيد اينجا، يك نوكر اينجا گذاشتيد براى اين،اين بى‏ميزان است اين حرف؟! از قرارى كه بعضى از علماء قم رفتند به آبادان و آنجا بررسى كردند، اين ششصد هزار بشكه‏اى كه خارج مى‏شود، آنطور گفته شده است كه اينها به اسرائيل فرستاده مى‏شود. يك مقدار از اينها اعتصاب نكردند و ششصد هزار بشكه در مقابل ده ميليونى كه پيشتر مى‏گويند يا نه ميليونى كه خارج مى‏شده، اين خارج مى‏شود. آنها را بازى دادند به اينكه اين براى اداره خود مملكت است، اين براى خودمان است، آن بيچاره‏ها هم مشغول شده‏اند، حالا معلوم شده است از قرارى كه گويند كه اين به اسرائيل مى‏رود. اگر ما بگوئيم كه جايز نيست / براينكه / براين مردمى كه اعتصاب ديگران را

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 78

به آن اعتنا نكردند و گول خوردند از دولت به اينكه نفت را براى داخله خواهيم و اگر اينها فهميدند كه اين نفت را براى اسرائيل دشمن قران و اسلام مى‏خواهند، حرام است اعتصاب نكنند، پيش خدا مواخذند، پيش ملت مواخدند اينها، تمامشان بايد اعتصاب كنند تا يك قطره نفت بيرون نيايد. ملت ايران حاضر است كه سرما بخورد و نفتش را اسرائيل نبرد كه دارد اسلام را به هم مى‏زند، دارد مسلمين را اينقدر مى كشد، امريكا نبرد كه همه جناياتى كه ما داريم از دست امريكا هست، ديگران هم نبرند.من حالا الان دارم پيام مى‏دهم به كار كن‏هاى شركت نفت كه بر شما واجب شرعى است، واجب الهى است به اينكه اعتصابتان را عام كنيد، عمومى كنيد و نگذاريد نفت خارج بشود و به شما مى‏گويم كه اگر چنانچه شما را ترساندند چنانچه ديروز اينها را ترساندند و اعليحضرت فرمودند كه اينها رابايد محاكمه كرد، مردى كه تو چه كاره‏اى كه اينها را مى‏گويى بايد محاكمه كرد؟ تو كه حالا ديگر شاه نيستى، تو يك آدم ياغى هستى، براى چه محاكمه كنند اينهارا؟ تو كه شاه نيستى كه دستور بدهى، شاه هم بودى معنا نداشت كه تو دستور بدهى، و اگر شاه هم باشى، شاه مشروطه هستى نبايد دستور بدهى. (اينها را بايد محاكمه كرد وبعد به جزاى خودشان). نترسيد از اين مرد، يك مردى كه به خوابنامه توسل پيدا كرده، يك وقت هم به عرض مى‏كنم چيز، از اين نترسيد، اين رفتنى است آقا. اين شركت نفت، اين عمال شركت نفت نترسند از اين، از اين هياهوئى كه اينها مى‏كنند، نه اعتنايى به التماسشان بكنند و نه ترس از اين حرفهايشان بكنند.هيچ ترس نداشته باشيد، به اعتصاب خودتان ادامه بدهيد. بر ملت ايران هم لازم است كه اين كسانى كه در شركت نفت اعتصاب كردند و فقير هستند، آنها را همانطورى كه آنها به ايشان چيز مى‏دهند، اينها به ايشان بدهند، واجب است اين، من سهم امام را اجازه دادم كه بدهند، سهم سادات هم من سيدم اجازه مى‏دهم، هم سادات راضى‏اند هم غير سادات و فقرا راضى‏اند كه اينها را سير كنند كه دارند خدمت به اسلام مى‏كنند، خدمت به وطن خودشان مى‏كنند، بدهند سهم امام را به اينها، خود مردم هم مكلفند كه اينها را اداره كنند. نترسيد از اين حرف‏ها كه ماشما را چه مى‏كنيم، فلان . فردا اين مى‏رود و شما سروكارتان با يك حكومت عادل است كه به شما همه چيز همراهى خواهد كرد، حالا هم ما به شما همراهى كنيم، دست برداريد از حرف‏هاى اينها. اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه اعتصاب كنيد، الزام كنيم اينها را، يك الزام شرعى بكنيم به اعتصاب، حكم به اعتصاب بكنيم، اين براى مصلحت يك مملكتى است، براى مصلحت يك ملتى است. ما بى‏ميزان مى‏گوئيم؟! شما مى‏گوئيد كه اعتصاب نكنيد، خوب اعتصاب نكنيم چه كنيم؟ نفت‏ها را بدهيم ؟(اعتصاب نكنيد) ايشان اين است كه نفت‏ها هر چه هست درآوريد از اين مخازنتان و بدهيد به ما، نسل بعد هر چه شد جهنم، شما هم هر چه فقير هستيد جهنم.

طرح آوردن متخصصين خارجى تهديدى بيجا عليه اعتصاب كاركنان شركت نفت

كدام ميزان دارد؟ حرف شماميزان دارد يا حرف ما ميزان دارد؟ اينها ترسانند باز اينها را كه ما از اسرائيل، گاهى‏گويند از حجاز مى‏آوريم متخصص، امير حجاز گفته است كه ما متخصص

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 79

مى‏فرستيم، امير حجاز همچو به آن حرفى چطورمى‏زند؟ مگرمسلمان نيست امير حجاز؟ امير حجاز گويد من مسلمانم. مگر مسلمان نيست كه مى‏خواهد مال مردم را غارت كند به غير بدهد؟ نمى‏كند همچو كارى را، غلط مى‏كند. گاهى هم مى‏گويند از اسرائيل ما مى‏آوريم. اگر از اسرائيل آوردند، ما تكليفمان را با آنها دانيم چيست. يك نفر اسرائيلى (نه يهودى، به اين يهودى‏ها كه در ايران هستند كسى حق ندارد تعرض بكند، اينها در پناه اسلام و مسلمين هستند، نه به يهودى‏ها و نه به نصارى، اينهايى كه مذهب رسمى دارند، حق ندارند تعرضى بكنند و خيراً به بهائى‏ها تعرض كردند و دولت تعرض كرده. اينها يك نظر شيطنت دارند، به اين نظر شيطنت اينهااعتنا نكنند مسلمين، اينها مى‏خواهند ساير طبقات را به مسلمين بشورانند، شما اعتنا نكنيد. از هر راه ديديد كه سازمان دولتى دخالت مى‏كند در يك امرى، شما مخالفت كنيد براى اينكه نظر سوء دارند به شما) اسرائيلى اگر آمد در ايران و خواست نفت را چيز كند، بر همه مسلمان واجب است كه اينها را بيرون كنند و بكشند همه شان را. اينها با اسلام در جنگند، با مسلمين در جنگند، ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع ميكنيم. اگر در ايران پايشان را بگذارند، يك اسرائيلى پايش‏را بگذارد ايران، بر مردم ايران واجب است كه اينها را از بين ببرند. اسرائيلى آيد ! غلط مى‏كند اسرائيلى كه مى‏آيد. اينها مى‏ترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهيد و مردم هم با اينها همراهى بكنند، لازم است همراهى بكنند و من هم از سهم امام اجازه دادم كه همراهى بكنند با اينها و اداره بكنند اينها را. اگر ما بگوييم كه اعتصاب را ادامه بدهيد و نفت يك ملت را به طور هرج و مرج ندهيد به خارج، ما حرف خلاف زده‏ايم؟! و شما كه مى‏گوئيد كه كتك را بخوريد و منافعتان را هم بدهيد و صدايتان هم در نيايد.حرفتان صحيح‏است؟!

قتل چماق به دستان، اين عاملين كشتار مردم واجب است‏

شما حرفتان اين است كه اينهمه كشتار كه مى‏شود، صحبت نكنيد اصلش.اگر الان كه در مشهد و در ساير جاها اعتصاب كردند و در مريضخانه رفتند وآنها هم آنقدر شرارت كردند و علما هم رفتند در مريضخانه، در يكى از بيمارستان‏ها تحصن كردند و از قرارى كه گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن كردند براى اين شرارت‏هائى كه اينها كردند، اگر اينها فرياد مى‏زنند كه چرازنى ما را، چرا مى‏كشى اولاد ما را، چرا به خانه‏هاى ما حمله مى‏كنيد، چرا بازارها را غارت مى‏كنيد قواى انتظاميه بازار غارت مى‏كند؟! قواى امنيت مردم مى‏كشد؟! خوب اين قواى شماست كه اسمش را انتظامى گذاشتيد و اسمش را امنى گذاشتيد. همين امنيت و همين انتظامى دارد مردم را مى‏كشد، دارد مردم را همه جهاتشان را به باد مى‏دهد، بازارها را دارد، اگر آقايان مذهبى‏ها يا ساير جاها اعتصاب كردن و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا اين بساط از بين نرود ما از اينجا پا نمى‏شويم، اين حرف غير منطقى است؟! شما مى‏گوئيد كه نخير شما برويد همه سر جاى خودتان بنشينيد و تماشا كنيد و چماق به دستان بيايند و بزنند و بكشند و چه و شما هيچ حرف نزنيد اينها هم كه رفتند اعتصاب كردند اين چماق به دستان واجب القتلند، همه شان را بايد كشت. هر كس پيدا كند اين‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 80

چماق به دست‏هائى كه مفسد فى الارض هستند و در زمين دارند فساد مى‏كنند، هر كه يكى از اينها را پيدا كرد بكشد او را. ما كه مى‏گوئيم دفاع از مملكتمان مى‏خواهيم بكنيم، دفاع از خودمان مى‏خواهيم بكنيم، ما ميزان ندارد حرفمان؟! اما شما كه مى‏گوئيد كه چماق به دست‏ها هر كارى كردند به شما حرف نزنيد، ميزان دارد حرف تو؟!

تشديد سركوبى و كشتار به دنبال پشتيبانى كارتر از شاه‏

بعضى از آقايان بررسى كرده بود، براى من هم نوشته بود، همين جا بررسى كرده بود كه هر دفعه كه كارتر پشتيبانى اعلام كرده، فردا كتك بوده، فردايش كشتار بوده. نوشته است در تاريخ كذا پشتيبانى اعلام كرد، قتل كذا واقع شد. در همين تاريخ هم بعد از عاشورا پشتيبانى اعلام كرد، قتل عام محمدرضا برپاشد. شمائى كه با كشتار، با پشتيبانى خودت قتل عام‏ها را فراهم مى‏كنى، دلگرمى به يك قاتل جانى با لذات مى‏دهى، پشتيبانى از يك آدم جانى مى كنى،تو بى‏ميزان نيست كارهايت؟! اما ما كه بگوئيم، م گوئيم چرا، بى‏ميزان است؟! عوض كنيد خودتان را. در هر صورت گرفتارى ما يكى و دو تا نيست، خوب، الان مملكت ما گرفتار به دست اين آدم است و گرفتار به پشتيبانى اين دولت‏ها لكن اطمينان داشته باشيد كه ديگر تمام شده اين حرف ها، گسيخته شده همه اين حرف ها. اميد است خداى تبارك و تعالى به همه تان توفيق عنايت كند و به ملت ايران سلامت و توفيق عنايت كند، به اسلام و مسلمين نصرت عنايت كند.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها