0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 41

تاريخ:18/9/57

بيانات امام خمينى در مورد تكليف شرعى مسلمين در برابر سلاطين جائر از ديد پيشوايان معصوم‏

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قيام مسلمين در مقابل نقض عهد خدا و سنت پيغمبر واجب است

از حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه خطبه‏اى نقل شده است كه در آن خطبه علت قيام خودشان را برضد حكومت وقت ذكر فرموده‏اند و آن اين است كه فرموده‏اند خطاب به مردم كه پيغمبراكرم فرموده است كه كسى كه ببيند يك سلطان جائرى حلال مى‏شمرد حرمات الله را، چيزهائى را كه خداوند حرام كرده است اين آزاد مى‏گذارد و مخالف سنت رسول الله عمل مى‏كند و عهد خدا را مى‏شكند، اگر كسى ديد يك سلطان جائرى اين كارها را مى‏كند و معذلك ساكت شد و تغيير نداد با قول خودش، با عمل خودش اين انحرافى كه سلطان جائر پيدا كرده است تغيير نداد، خداى تبارك و تعالى حتم كرده است، حتم است بر او كه اين آدمى كه ساكت شد در مقابل اين سلطانى كه حرمت احكام خدا را نگه نمى‏دارد، مخالف سنت رسول‏الله عمل مى‏كند و عهد خدا را مى‏شكند، اين ساكت بشود در مقابل يك همچون سلطانى و قولاً و عملاً تغيير ندهد مسير اين سلطان جائر را، حتم است بر خداى تبارك و تعالى كه جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. يعنى اين سلطان جائر كه اينطور اوصاف را دارد، سنت پيغمبر اكرم را تغيير مى‏دهد و عهد خدا را مى‏شكند و حرمات الله را سزاوار و رها مى‏كند يعنى مستحل است، ولو اين آدم كه اين چيزها را از اين آدم مى‏بيند و ساكت است، همه كارهاى واجب و مستحب هم به جا بياورد، آدمى باشد كه سه وقت نماز مى‏خواند، در مساجد مى‏رود، آدمى باشد كه احكام خدا را همه را ترويج مى‏كند، موافق رضاى خدا عمل مى‏كند همه كارهاى خوب را مى‏كند، از همه كارهاى بد هم اجتناب مى‏كند لكن ساكت است در مقابل سلطان جائر، حسب اين روايتى كه نقل شده است از سيدالشهدا سلام‏الله عليه كه به منزله علت قيام ايشان است بر ضد حكومت وقت، اينست كه مى‏خواهند عمل به قول رسول الله بكنند كه مبادا يك وقت تخلف بكنند و كسى كه تخلف بكند جاى او جاى همان سلطان جائر است يعنى در هر طبقه‏اى از جهنم كه سلطان جائر، يك همچو سلطان جائرى جا دارد، اين آدمى هم كه ساكت است كه اين سلطان جائر هر كارى مى‏خواهد بكند، ساكت است او، جايش جاى همين سلطان جائر قرار دارد.

حالا ما حساب بكنيم ببينيم كه آيا حكومت وقت ما، سلطان وقت ما اين اوصافى كه ذكر

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 42

فرموده اند، دارد؟ اگر اين اوصاف را دارد و ما ساكتيم، بايد همين معنائى كه فرموده‏اند، بر ما منطبق بشود و ايشان در يك وقتى اين مطلب را فرموده‏اند كه وقتى قيام كرده‏اند و نهضت كرده‏اند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمى در مقابل يك عده كثيرى و در مقابل ابرقدرت كه در آنوقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوئيم كه مثلاً ما عددمان كم بود، ما زورمان كم بود. اين را در وقتى ايشان فرموده‏اند كه مى‏خواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم براى اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاى همان يزيد است در جهنم، جائى كه يزيد دارد، كسى كه سكوت كند جايش جاى اوست.

حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه در مقابلش قيام كردند و همچو مطلبى را فرموده‏اند و برنامه داده‏اند. حضرت سيدالشهدا مطلبى را كه فرموده‏اند، اين مال همه است، يك مطلبى است عمومى، (من راى) هر كه ببيند، هركسى ببيند يك سلطان جائرى اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.

يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حساب‏كرد و نماز هم مى‏خواند، همه اين كارهائى كه ماها مى‏كنيم آن هم مى‏كرد، اما چه مى‏كرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسول‏الله مى‏كرد. رسول‏الله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مى‏كرد، بايد حفظ دماء مسلمين بشود، دماء مسلمين را مى‏ريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمين را. همان شيوه‏اى كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمومنين هم قيام كرد در مقابل او منتهى حضرت امير لشگر هم داشت ولى سيدالشهدا عدد خيلى كمى در مقابل يك ابرقدرت بود.

ما ببينيم كه اين كارهائى كه او (يزيد) كرده است، به اين حكام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبيق مى‏شود؟ اين مسائلى كه رسول‏الله فرموده است، اينها تطبيق مى‏شود بر اين؟ سلطان است؟ جائر است؟ اين معلوم است كه الان سلطه دارد، (سلطان) يعنى سلطه دارد، الان سلطه دارد و جائر هم هست، خودش هم شايد قبول داشته باشد كه جائر است، همه كس هم ميداند كه اين آدم جائر است. خوب مخالفت سنت رسول الله را نكرده؟! هر چه رسول الله فرموده است، ايشان عمل كرده؟! يا اقوال رسول الله را به حساب نمى‏آورند اينها؟ اينها سنت رسول الله را به حساب نمى‏آورند. بله در ايام عمرش براى اينكه من و شما را بازى بدهد يك دفعه هم مى‏رود به حرم حضرت رضا و آنجا يك، دو ركعت نماز هم مى‏خواند، من هم نمى‏دانم با چه حالى مى‏خواند، يك دو ركعت نماز هم آنجا مى‏خواند و يك حرفهائى هم آنجا ميزند. اين چيزها، اين براى اغفال من و شماست، آيا به سنت رسول الله عامل‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 43

است؟! ايشان عامل سنت رسول الله هست؟! سنت رسول الله اين است كه دماء مسلمين محفوظ باشد، ايشان حفظ كرده است دماء مسلمين را؟! الان اطلاعى كه رسيده است در همين چند روز، در همين دو، سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در كجا، در كجا چقدر كشته شده‏اند. بى اطلاع ايشان است؟! با اطلاع است. بى‏اطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بى‏اطلاع شاه است؟! اينها بى‏اطلاع شاه كارى نمى‏كنند و من نگرانم از فردا و پس فردا براى اينكه يك خبرى به ما رسيده است كه ان شاءالله دروغ است و من هم حمل كردم كه اين يك تبليغاتى باشد ولى خوب محتمل است و آن اينكه اينها اعلام كردند به اينكه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبى و در عزادارى آزادند. از آن طرف اطلاع دادند كه يك نقشه‏اى در كار است و آن نقشه اين است كه يك عددى از اشرار را بين مردم به همان صورت مردم وارد معركه كنند، اين راهپيمائى كه علما و ساير طبقات بنا دارند كه فردا در همه شهرهاى ايران و قصبات انجام بدهند، اينها يك عده‏اى از اشرار را كه مربوط به خودشان است، در بين اينها وارد كنند و آنها شلوغكارى كنند آنها كه شلوغكارى كردند، اينها بگويند كه خوب -آزاد اين يك تظاهرات آرام نبوده و شلوغ كردند و با رگبار مسلسل مردم را از پا درآورند. خوب من احتمال اين معنا را مى‏دهم كه اين يك اشتهارى است كه اينها داده‏اند براى اينكه مردم را از اين كارى كه فردا بنا دارند بكنند، مردم را از آن كار وا دارند و نگذارند بشود يعنى خود مردم نكنند و آنها به مقصد خودشان رسيده باشند كه هم گفته باشند كه خوب ما كه آزاد گذاشتيم مردم را و خود مردم بيرون نيامدند لكن خوب يك احتمالش هم اينست كه يك نقشه شيطانى در كار باشد و اين البته موجب نگرانى است كه فردا اينها چه خواهند كرد.

حمايت شاه از ارتش سركوبگر اسرائيل با چپاول بيت المال مسلمين‏

لكن مساله اين است كه الان اين يك سلطان جائرى است يعنى يك سلطه‏اى دارد بر مردم، قشون دارد، لشگر دارد و قدرت‏هاى بزرگ هم دنبال سرش هستند و سلطان جائر است و همه اين اوصافى كه فرموده‏اند، در ايشان هم هست. نفوس مسلمين را خداى تبارك و تعالى محرم كرده است كه كسى تصرف در آن بكند و مردم را بكشد اين يكى از حرمات الله است و ايشان اجازه مى‏دهد، امر مى‏كند، به آن. اموال مسلمين بايد محفوظ باشد، اموال ملت ايران بايد محفوظ باشد براى خود ملت ايران، نفت ايران مال خود ايران است مراتع ايران مال خود ايران است، بايد به درد خود ايران بخورد، شيلات ايران بايد به درد خود ايران بخورد مال خود ايران است، جنگل‏ها مال خود ايران است، مخازن زيرزمينى هر چه هست مال خود ايران است، بايد خود ايرانى‏ها بيرون بياورند، استخراج بكنند و استفاده كنند و براى همين مصالح خودشان، براى ملت، ايشان همه اينهائى را كه ذكر كردم به باد دادند.

بر همه حرام است كه اموال مسلمين را، آن اموالى كه مال يك ملت است به باد بدهد و به دشمن‏هاى اسلام مثل اسرائيل بفروشد، اسرائيلى كه الان در حال جنگ است با مسلمين، نفت او را، بيشترش را مى‏گويند كه از ايران اداره مى‏شود، در ازائش آن هم از قرارى كه مى‏گويند بسيارى از اين كشته هائى

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 44

كه ما داديم با سربازهاى اسرائيل شده است. پس اين مستحل حرمات‏الله است. هم نفوس مسلمين را به باد دارد مى‏دهد و هم اموال مسلمين را. مراتع ما را به غير داده است، جنگل‏هاى ما را به شركت‏هاى خارجى داده است، شيلات را با كشتن چندين هزار، آنطور كه مى‏گويند چندين هزار نفر را كشتند تا شيلات را از مردم بيچاره گرفتند و به غير واگذار كردند، نفتمان هم كه همه مى‏دانيد كه دارند چه مى‏كنند كه بعد از چند وقت ديگر ايران هيچ چيز ندارد، هر چه هست غارت كردند و بردند.

خيانت‏ها و جنايات جبران ناپذير شاه مانعى براى قبول توبه وى

اين صورتى هم كه ديديد، لابد اينجاها هم مثل اينكه آوردند، اين صورتى هم كه ديديد كه اين چپاولگرها خارج كردند از ايران و اموال ايران را به خارج بردند و بعد از اينكه همه اينها را به خارج بردند، آنوقت به فكر اين افتادند كه نه، ديگر كسى نبرد، ديگر كى نبرد؟ خوب بردند تمام شد. سه هزار ميليون و بيشتر، سه هزار و چند صدميليون از خود ايشان يا، اين چيزى بوده است كه حالا بردند، آنهائى كه قبلاً بردند خدا مى‏داند چقدر است. از اول اينها شروع كردند به بردن، رضا شاه جواهرات ايران را آنوقتى كه مى‏خواستند بيرونش كنند آنطورى كه براى من نقل كردند از يك صاحب منصبى (يكى از آقايان نقل كرد از يك صاحب منصبى كه همراه بوده است) وقتى رضا شاه را متفقين آمدند و بيرونش كردند، در اين خلالى كه مى‏خواست برود، چمدان‏هاى جواهر را پركرد، چمدان‏هارا پر كردند از جواهرات ايران و راه افتادند كه ببرند منتها بين دريا (همان صاحب منصب نقل كرده بود) كه با كشتى اين آدم را مى‏بردند، يك جايى نگه داشتند و يك چيز ديگرى، يك بلمى يا يك كشتى كه آن شخص گفته بود مخصوص حمل دواب بوده است، آنها آوردند متصل كردند به اين كشتى و به او گفتند كه تو برو توى آن كشتى لكن همانجا چمدان‏ها را برداشتند و انگليس‏ها بردند، تمام شد. آن زمان او اين كار را كردند غير از آنهايى كه دزديده بود و برده بود.

يك وقتى در يك سفر رفته بود، يك سفرى كه مورد خطر شايد بود، مرحوم مدرس رحمه‏الله كه آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد، خيلى خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده، گفت دعا كرديد؟ خوب، ايشان گفته بود آخر نكته دارد، اينست كه اگر تو در اين سفر مرده بودى همه اموال ما از بين رفته بود، من مى‏خواهم زنده باشى تا اموالمان را پيدا كنيم.

در زمان او آن كارها را او مى‏كرد، در اين زمان هم از اولى كه ايشان وارد سلطنت شده (ديگر جلوتر خيلى تجربه كرده است، تجربه‏هاى پدر را داشته است) از اول بنا گذاشته به اينكه اموال را ببرد بانك‏هاى خارجى، بانك‏هاى آمريكا، هر جاى ديگر، در آنجاها انبار كردند اموال اين ملت را كه وقتى كه اگر يك اتفاقى افتاد برود سراغ آن اموال و ملت نبايد بگذارند اين فرار كند، اين الان در صدد است. گفتند رفته به جزيره كيش و من اولش كه يك خوفى كردم كه اين گاهى وقت‏ها كه از ايران، از تهران خارج مى‏شد آنوقت يك مفسده‏اى مى‏خواست واقع بشود، امر مى‏كرد كه بكشند و خودش

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 45

مى‏رفت بيرون، من در ذهنم آمد كه مبادا براى فردا و پس فردا هم يك همچو تهيه‏اى ديده‏اند لكن محتمل است كه نباشد ان شاءالله، بعضى هم گفتند رفته آنجا كه ديگر كار آخرى را انجام بدهد. اين البته در صدد است كه فرار كند، ملت ايران بايد نگذارند اين فرار كند، آنقدرى كه مى‏شود. امكان ندارد البته كه يك كسى بتواند سزاى عمل اين آدم را به او بدهد، يك آدمى كه سى و چند سال است مسلط شده است بر اين ملت و همه چيز ملت را به باد داده است، يك آدمى كه مادرها را به عزاى اولادشان نشانده است و همين امروز كسى گفت كه يك زن بوده است كه سه تا بچه داشته هر سه بچه‏اش كشته شدند، يك پدر و مادرى كه حالا وقتى كه مى‏آيند توى خانه مى‏بينند ديروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مى‏شود كه اين را ما در اين دنيا بتوانيم جزايش را به او بدهيم؟ يك آدم كه مى‏كشد يك كسى را، همان مقدار مى‏شود خودش را بكشند و همين، بس، خون اين هم خون يك آدم است (اگر آدم باشد). كسى كه سى و چند سال است بر اين ملت تسلط پيدا كرده و كشتار كرده و آنطور كشتار كرده و دزدى كرده و آنطور دزدى كرده و خيانت كرده و آنطور خيانت كرده و جنايت كرده و آنطور جنايت كرده، مگر بشر مى‏تواند كه اين را به سزاى اعمالش برساند؟ يك جان بيشتر ندارد مقابل يك نفر و حالا عجب، من گاهى وقت‏ها از فهم بعضى از اشخاص تعجب مى‏كنم كه مى‏گويند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته ديگر، حالا بپذيرد، آمده گفته است كه من اشتباه كردم، خوب بپذيرد ديگر از او. چى بپذيريم؟ مگر خدا مى‏پذيرد از او اين عذر را؟ خدا حق الناس را نمى‏گذرد، خود ناس بايد بگذرند، خود مردم بايد بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا مى‏گذرد از حق الناس ؟(بيائيد حالا مصالحه بكنيد، بيائيد حالا خوب، عفو بكنيد، نمى‏دانم چه) يك آقاى ريش سفيدى يك كاغذ مفصلى نوشته بود، البته خودش آدم دانشمندى است لكن ادراكش، يك خرده عقلش ناقص است، به من نوشته بود كه پيغمبر اكرم در فلان جا فلان آدم را بخشيد، در فلان جا فلان كافر را بخشيد، در فلان جا فلان كسى را بخشيد. تاريخ براى من نوشته بود، مثل اينكه من حق دارم كه ببخشم ايشان را، به من چه ربط دارد؟ بچه‏هاى آن پيرزن را كشته، من ببخشم چطور من ببخشم كشته‏هائى كه از اين ملت، جوان‏هائى كه از اين ملت به باد رفته؟! همين امشب شما احتمال بدهيد كه عده‏اى را كشته باشند، همين امروز اطلاع رسيد كه اشخاصى را كشتند، مردم را كشتند، ما بنشينيم بگوييم كه شما اعليحضرت حالا ديگر باشيد؟! ديگر ازاين به بعد حكومت نكنيد، اعليحضرت باشيد؟! آخر اين چه منطقى است چطور انسان همچو حرفى را مى‏تواند بزند؟

(بيائيم به قانون اساسى حالا عمل بكنيم)! معنى به قانون اساسى عمل كردن اين است كه آقا (يعنى همين قانون اساسى‏اى كه الان دست است) كه ايشان سلطان باشند و عرض مى‏كنم كه حاكم نباشند. آخر مى‏شود يك همچو چيزى؟ امكان دارد براى يك آدم، يك كسى كه اول ادراك آدمى داشته باشد؟ حيوان هم نمى‏تواند يك همچو حرفى بزند كه ما ديگر اين را بيائيم و عفوش كنيم. يكى عفوش بكند؟ كى حق دارد كه اين را عفوش بكند؟ مگر با من يك كارى كرده كه حق من است كه عفوش بكنم؟ حق يك ملت را خورده است اين، خون يك ملت را ريخته اين آدم، اين ناكث عهدالله

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 46

است. خدا از همه مردم عهد گرفته است به اينكه بايد اطاعتش بكنند، اين ناكث عهدالله است. خودش هم تعهد كرده است، در مجلس اولى كه به اين سلطنت غاصب رسيده، آمده است در مجلس و قسم خورده است به اينكه به مذهب شيعه وفادار باشد، مروج باشد، به ملت خيانت نكند. آن قسم‏هائى كه مى‏خورد اين، نقض اين عهدش هم كرده است، قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد كرده است به اينكه به ملت خيانت نكند، مذهب شيعه را ترويج كند. ترويجش همين است كه مى‏بينيد و امانتش هم همين است كه شما داريد مى‏بينيد. مخالف سنت رسول‏الله هم كه الى ماشاءالله هر چه بخواهيد مخالف سنت رسول است.

مخالفت با شاه يك تكليف شرعى است

اگر كسى ببيند محمدرضاخان را كه اين اوصاف را دارد، سكوت كند، جايش جاى محمدرضاخان است در جهنم، ولو نماز شب بخواند، ولو يك عالم باشد، ولو تمام عمرش را در اطاعت الله صرف كرده باشد، اگر در مقابل اين آدم ساكت بنشيند (به حسب اين نقلى كه از رسول الله كرده‏اند و نقلى كه از سيدالشهدا كرده‏اند كه مى‏فرمايد رسول خدا چنين فرموده است) چطور مى‏شود يك ملت ساكت بنشيند؟ عذر همه منقطع است، همه‏ها منقطع است، اگر ما چهار نفر هم بوديم قاعده‏اش بود كه قيام كرده باشيم. هيچ كس نمى‏تواند بگويد ما تنهائيم. حالا ملت است، تمام ملت است، الان جميع ملت ايران ايستاده‏اند در مقابل اين سلطان جائر، اين حاكم جائر، تمام ملت اسلام، تمام ملت ايران قيام كرده‏اند، از دهات گرفته، پريروز يك نفر پيش من آمده بود كه رفته بود يك دهات دور افتاده‏اى را ديده بود، گفت كه در اين دهات هم راهروى هر روز هست، صبح و عصر. مى‏گفت. صبح و عصر در همه اين دهات، اهل علم آن ده جلو مى‏افتد و رعيت‏ها و مردم ديگر دنبالش پياده روى مى‏كنند. در يك همچو موقعيتى كه همه مردم قيام كرده‏اند من ديگر نمى‏توانم بگويم كه من نمى‏توانستم. نخير، مى‏توانى، چنانچه مى‏بينيد كه مى‏توانيد، چنانچه مى‏بينيد كه نه حكومت نظامى توانست كارى بكند نه دولت نظامى. همين دولت نظامى كه آنقدر هياهو براى خودش بجا آورده بود، حالا ديد كه وقتى همه مردم مى‏خواهند پياده‏روى كنند، هر كس از يك گوشه‏اى مى‏خواهد پياده روى كند سران قوم، ديد كه نمى‏شود، رها كرد گفت مجازند مردم. خيال كرد اگر اين اجازه را ندهد نمى‏روند. (مجازند) چيست؟ مگر ديوانه اينها(مجازند مردم كه بروند، اجازه دادند) در يك جاى ديگر هم گفتند اعليحضرت اجازه داده‏اند. آخر اينها مضحك است ديگر، اينها ديگر مضحك است كه يك كسى چنين حرفى بزند و بگويد من اجازه دادم يا دولت بگويد من اجازه دادم. تو كى هستى؟ شما سرنيزه‏ها را گذاشتيد طرف مردم ولى مردم آمده‏اند سينه‏هايشان را سپر كردند در مقابل سرنيزه‏هاى شما، بچه‏ها هم آمدند، زن‏ها هم آمدند، زن‏ها اين بچه‏هاى كوچكشان را بغل كردن و آمدند در صف مردم. اين يك امر الهى است، خدا يك چنين كارى كرده، اين آتش را خدا روشن كرده و اين روشنى‏اش هست، مثل خورشيد مى‏ماند، تا آخر نتيجه اين مساله هست ان شاءالله. كسى الان عذر ندارد كه بگويد كه ما

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 47

نمى‏توانستيم، ما نمى‏دانستيم. كسى مى‏تواند در همه ايران بگويد من نمى‏دانستم كه اين سلطان جائر است؟ كسى مى‏تواند بگويد من‏دانستم مخالفت با سنت رسول الله مى‏كند؟ كسى نمى‏داند كه اين آدم عهد خدا را شكسته، معصيت كار است، به مردم جور دارد مى‏كند؟ مال مردم را همه را هدر داده‏است هيچ كس نمى‏تواند بگويد من نمى‏دانستم. حالا كسى مى‏تواند بگويد كه ما ديگر نمى‏توانستيم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور نمى‏توانستيم؟ همه بايد استنكار كنند يعنى بالفظ بگويند شاه اينطور است، چطور بعضى از علماء بعضى ازبلاد صريحاً مى‏نويسند كه شاه اينطور است، هيچ كاريشان هم نكردند، همه بايد بگويند كه شاه اينطور است (دولت نمى‏دانم چطور، رژيم چطور است) اينها غلط است، بايد اسم ببرند بگويند كه شاه اينطور است، استنكار كنند، عذر نمى‏شود بگويد من نمى‏توانستم، نخير مى‏توانستى. اگر كسى يك كلمه بگويد كه در اين يك كلمه ترويج از اين ظالم است، تاييد اين ظالم است، با اين كلمه حفظ بشود، اين ظالم اين خيانتكار به اسلام و مسلمين است، نبايد اين كار بشود. اسم قانون اساسى را نبايد كسى بياورد كه با قانون اساسى، مگر بگويد كه قانون اساسى، اين موادى كه رضاخان با سرنيزه گذاشت توى قانون اساسى، اين مواد كنار برود مابقى قانون اساسى، خوب آن غلط است لكن ديگر اينقدر جنايت ندارد كه بخواهد اين را نگهش دارد.

ايرانيان مقيم خارج مكلفند به تبليغ و انعكاس خواسته‏هاى ملت

امروز عذر نيست براى ما، هيچ كدام ما عذر نداريم، لكن ما هم كه اينجا هستيم، شما آقايان هم كه در اين بلاد هستيد بى‏تكليف نيستيد. آنها در صف مردم، در صف قتال هستند، الان هم شايد صداى تفنگ، صداى مسلسل در تهران و قم و اهواز و نمى‏دانم كجا، الان هم شايد باشد براى اينكه مردم كه آرام نمى‏نشينند، آنها هم كه ايستاده‏اند در مقابل آنها، در صف مقاتله هستند و محاربه هستند، تكليفشان را دارند عمل مى‏كنند، به قول رسول‏الله دارند عمل مى‏كنند، اقتدا به سيدالشهدا سلام الله عليه كردند و دارند عمل مى‏كنند. شما هم كه در اينجا هستيد، هر مقدار مى‏توانيد، توانيد كه مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مصاحبه مطبوعاتى كنيد و جرم و جرايمى كه اين آدم كرده است اين جرايم را افشا كنيد، مى‏توانيد كه اجتماع كنيد در يك جائى و بگوئيد يكى برود مطالب را بگويد، برود بگويد. با اين رفقائى كه در خارج از كشور شما داريد از فرق ديگر، از اهل مثلاً اينجا يا ساير ممالك كه آشنا هستيد با آنها، هر جا اتفاق افتاد بايستيد و مطالبتان را بگوييد تا مردم بدانند كه يك دسته اشخاص شلوغكار نيستند دارند اينكار را مى‏كنند. آنها كه قيام كردند بر ضد اين، نه اينكه يك مردمى هستند كه مى‏خواهند شلوغكارى بكنند اين كارها راكنند، اين مردمى هستند كه حق مى‏گويند، حق خودشان را طلب‏كنند. آزادى حق مردم است، استقلال يك مملكت حق اهل يك مملكت است كه طلب استقلال بكنند در مملكت. مردم شريفى هم كه قيام كرده‏اند و خون خودشان را دارند مى‏دهند در مقابل اينكه احكام اسلام را و اين ثروت خودشان را يعنى ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود، احكام اسلام را نگذارند از بين برود و زير پا برود، بايد به مردم، به اهالى اينجا شما حالى كنيد اين مطلب را. هر كسى‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 48

به هر زبانى، به هر جورى كه مى‏تواند بگويد به اينها كه مردم ايران كه قيام كردند بر ضد اين مرد و اين حكومت، براى اينكه اين حكومت، اين مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خيانت كرده‏اند، خودش و پدرش پنجاه سال است جنايت كرده، قتل عام كرده اند. خوب، پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام كرد، خودش ديگر هر جا بگرديد. (ولد صدق) .

بگوييد به مردم كه مساله اين است، نه مساله اين است كه يك دسته‏اى هستند و اراذل و اوباش هستند و چند نفر، اخيراً هم آن مردك مى‏گويد كه (يك عده معدودى مردم را ناراحت كرده‏اند والا مردم همه شاه را مى‏خواهند!!) من نمى‏دانم آخر اينها چه جور فكر مى‏كنند؟ براى كى مى‏گويند اينهابگوئيد به مردم اينجا كه مردم ايران كه قيام كرده‏اند،براى يك مطلب واضحى است كه همه بشر قبولش دارد كه آزاد بايد باشد، نبايد هى در حبسش كنند، نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار بدهند كه نبايد يك كلمه حرف بزنى، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسى. قلم‏ها را اينها شكستند، قدم‏ها را شكستند در اين پنجاه سال. حبس‏پر بود ازاشخاصى كه آزادى مى‏خواستند در اين پنجاه سال. حالا قيام كرده‏اند و حقوق واضح ملى خودشان را، آنكه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشراست،(آزادى،استقلال ،حكومت عدل) اين راخواهند مردم. اين تبليغاتى كه از قرارى كه مى‏گويند در هر سال صد ميليون دلار ايشان خرج تبليغات خودش مى‏كند كه بگويد چشم و ابرويش كذا و نمى‏دانم قد وقامتش چه و مخالفين‏شان را به هرچى خواهند نسبت بدهند، اينها را شما فشل كنيد بگوييد به اشخاصى كه با آنها ملاقات مى‏كنيد كه مسأله اين نيست اين آدم مال ملت را بر مى‏دارد بر ضد ملت خرج مى‏كند، اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج مى‏كند. ان شاءالله خداوند همه تان را تاييد كند، موفق باشيد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها