0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:37 AM

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 18

تاريخ: 15/8/57

بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه

تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمى‏شود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مى‏شود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوان‏ها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفت‏ها دست بردارند و به ايران فكر كنند.

در حرف‏هاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفت‏هائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانت‏هائى كه به ملت كرده، اين جنايت‏هائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفه‏اى از، يك محله‏اى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانى‏ها مى دهد؟! اين اسلحه‏هايى كه به درد ما نمى‏خورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحه‏ها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مى‏گيرد ليره مى‏گيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايت‏هائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبس‏هائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجه‏هائى كه داده است، قتل‏هاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآن‏ها را آتش زدند، عمامه‏ها را آتش زدند، جوان‏ها را دست و پا شكستند، حجره‏ها را خراب كردند، شكستند، خيال مى‏كرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محل‏هاى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 19

اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مى‏گويند اره كردند پاى بعضى‏ها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمى‏كنند و حالا تعهد دارند مى‏دهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مى‏گويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مى‏دهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مى‏گويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجه‏ها، با آن اذيت‏ها، با آن اهانت‏ها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كرده‏ام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مى‏خواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مى‏كنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).

قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزنده‏اى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزنده‏اى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمى‏كنم، تا اين موش‏هاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مى‏گرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مى‏دانيم كه شما توبه‏تان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مى‏داند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مى‏گويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.

در يكى از نطق‏هايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 20

دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانت‏ها همه عمدى بوده است و ايشان مى‏گويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مى‏شود الان اين يك حيله‏اى است كه ايشان مرتكب شده‏اند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همه‏تان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مى‏گوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرف‏ها را داريم مى‏زنيم. اين ملت كه مى‏بينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مى‏كنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مى‏كنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مى‏كنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مى‏خواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفته‏ايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مى‏كند يا اينكه كى را بازى مى‏خواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مى‏خورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!

اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، ارباب‏ها ديكته مى‏كنند اين حرف‏ها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوان‏ها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرف‏هايى بود كه بود.

چماق و سرنيزه دو پناهگاه شاه‏

تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مى‏دهند يك اشرارى را اجير مى‏كنند و با چماق به جان مردم مى‏اندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابان‏ها دارند چه مى‏كنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مى‏كنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مى‏گويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 21

مى‏شد و داد و قال مى‏كردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مى‏گفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مى‏خواهند، چه بكنند بيچاره‏ها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مى‏دهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابان‏ها مى‏ريزند و فرياد مى‏زنند!!

ايستادگى ملت در برابر حكومت‏هاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه‏

اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مى‏كردند و از اين طرف و آن طرف مى‏رفتند و حرف‏هايشان را مى‏زدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمى‏شود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مى‏دهند و بعد هم افتخار مى‏كنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مى‏كند و بعد هم مى‏گويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمى‏شود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مى‏كشد آدم را آن هم مى‏گويد من مى‏خواهم بكشند مرا اين را نمى‏شود با سرنيزه، اين راه‏حل‏هاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمى‏دانم آشتى مى‏آورند و آن بساط را درست مى‏كنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومت‏مان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضى‏هاى آن رسمى بود، بعضى‏هاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديده‏اند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مى‏شود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مى‏برد و نظاميان مى‏آيند، مگر مى‏شود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامى‏ها. يك چيز تازه‏اى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مى‏آمد توى بازار و هر غلطى مى‏خواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مى‏رفت و هر كارى مى‏خواست بكند و هر شرارتى مى‏خواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مى‏ريزند تكه تكه‏اش مى‏كنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شده‏اند

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 22

اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديده‏اند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خورده‏اند و آدم هم ازشان كشته‏اند، همه اينها را مردم ديده‏اند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن داده‏اند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيه‏اى را يعنى درد مردم را دوا بكند.

مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست‏

در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مى‏كنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرف‏ها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگى‏شان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مى‏خواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگى‏شان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مى‏بينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مى‏شوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مى‏دهد در همان اوايل امر مى‏گويد كه مى‏نويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)

مظاهر تمدن بزرگ!!

اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمى‏دانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مى‏كنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمى‏خواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مى‏خواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مى‏خواهد بفروشيم و مى‏فروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مى‏خواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 23

صحيح خودش مى‏فروشيم و ارز مى‏گيريم. پول مى‏خواهيم ما، مى‏خواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازه‏اى كه بايد استخراج كنند استخراج مى‏كنند، پول هم كه نمى‏گيرند يا آهنپاره مى‏گيرند يا طياره‏هاى به آن قيمت‏هاى گزاف مى‏گيرند. آن مقدارى هم كه مى‏گيرند صرف اين ملت نمى‏شود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از ارباب‏هائى كه از همين طعمه ارتزاق مى‏كنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغه‏ها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مى‏داند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مى‏خواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مى‏شود، زمين، تا چشم مى‏كنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمى‏گذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچه‏هايشان را كه مريض مى‏شوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مى‏بينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمى‏دانند چى است. در روزنامه‏هاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مى‏شود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخم‏ها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيده‏تر مى‏كنند كه نوشته‏اند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كرده‏اند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مى‏روند يعنى ايران مى‏شود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مى‏پرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچه‏ها و آن فرياد بزرگ‏ها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!

آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.

اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمى‏كنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 24

ببخشيد، اين را مردم خائن مى‏دانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچه‏ها و جوان‏هاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندان‏هاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرف‏ها را اين مى‏زند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مى‏ماند، نه مملكت براى شما مى‏ماند، نه خاندان براى شما مى‏ماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.

انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين ارباب‏ها را از سرما كم كند....

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها