پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:36 AM
سخنرانى امام خمينى در مورد ضرورت قيام بر عليه ظلم به عنوان يك فرضيه و عمل بى چون و چرا به تكاليف مقدس الهى
تكاليف ما، نتايج و احتمالات پيروزى
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مسائلى كه ما و شما وارد هستيم، در آن كه اصولش سه تا مساله است: يكى نبودن محمدرضا خان و اين سلسله، سلسله پهلوى و يكى نبودن اصل رژيم سلطنتى و يكى هم استقرار حكومت عدل اسلامى، جمهورى اسلامى. در همه مسائلى كه انسان اقدام مىكند يك جورش اينطور است كه، يك قسم از مسائل اينطور است كه انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملى كه مىكند نتيجه حاصل مىشود؟ نمىشود؟ آيا مىرسد به اين مقصدى كه دارد؟ نمىرسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد مىرسد، اقدام مىكند، اگر مطمئن نشد، اقدام نمىكند. يك قسم از مسائل اينطورى است. يك قسم از مسائل هم هست انسان تكليف دارد از طرف خدا كه اصل مطلب يك تكليفى هست و نتايجى هم احتمال رود حاصل بشود و احتمال هم مىرود حاصل نشود. در اين مسائل كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند، ديگر نبايد ما در آن مسائل علم به اينكه يك نتيجهاى، يك مطلبى را كه ما مىخواهيم حاصل مىشود، اين لازم نيست علم پيدا كند، انسان دنبال اين است كه آن تكليفى كه به انسان شده است، به آن تكليف عمل بكند.
جلوگيرى از ظلم يك تكليف شرعى است
حضرت امير (سلام الله عليه) كه قيام كردند بر ضد معاويه البته مىخواستند به اينكه معاويه را از مقام خودش كنار بزنند و يك حكومت آدم عادلى را، آدمى كه فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنند كنار و يك آدم صحيحى را به جاى او بگذارند در شامات و سوريه و آنجاها. لكن جلوگيرى از ظلم معاويه يك تكليف شرعى بود كه بايد قيام كنند به اين امر و به مردم بفهمانند كه اين ظالم است و بايد اينطور اشخاص دفع بشوند و ايشان قيام كردند و منتهى به اين شد كه موفق نشدند به اينكه او را از آن مقامى كه داشت منحطش كنند. حضرت سيدالشهدا قيام كردند بر ضد يزيد و شايد (همانطور هم بود كه) خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب، در عين حال براى همين معنا كه بر ضد يك رژيم
ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. الان وضع حاضر دولت ايران و شاه اين وضع است كه همانطورى كه، يعنى همانطور هم نه، معاويه، هم امام جماعت بوده است هم امام جمعه، آنطور نبوده است كه معاويه اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگيرد، خير هم نماز مىخواند و هم روزه مىگرفته و هم امام جماعت بوده، مىرفته مسجد و عقبش نماز مىخواندند مسلمانها، هم روز جمعه مىرفته نماز جمعه مىخوانده، همه اين مسائل شرعيهاى كه بوده است، به حسب صورت عمل مىكرده است لكن از باب اينكه يك آدم قاچاقى بوده و يك آدم ظالمى بوده و مال مردم را مىگرفته و اگر چنانچه هر جور دستش مىرسيده ظلم و آدم كشى و همه اينها را داشته، حضرت امير نه اينكه اين چون نماز نمىخوانده، چون كافر بود قيام كردند بر ضد او؟ نخير، كافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم مىكرد و لكن بر خلاف موازين اين مسند را گرفته بود. يك حكومت جائر بود كه برخلاف موازين الهى مسندى را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل مىكرد، از اين جهت حضرت امير قيام كرد و ولو نرسيد به نتيجه لكن تكليف را ادا كرد، تكليف اين بود كه بايد با يك چنين آدمى معارضه و مبارزه بكند.
سلطنت غاصب پهلوى، مخالف قانون اساسى و حكم شرع است
الان وضع اين حكومت اين است براى اينكه غاصبانه مسندى را گرفته است و يك سلطنت غاصبانه دارد كند. همانطورى كه معاويه سلطنت غاصبانه مىكرد، اين هم سلطنت غاصبانه است، بلكه تذكر دادم مكرر كه ما اگر چنانچه ملتزم به قانون اساسى هم باشيم، روى اين فرض هم سلطنت ايشان برخلاف قانون اساسى است و اين قانون اساسى آن چيزى را كه گفته است،اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان و ما مىدانيم كه اين مردم اصلاً يك همچنين سلطنتى را نه به ايشان دادند و نه به پدر ايشان دادند لكن اين يك سلطنتى نبوده است كه مردم داده باشند به ايشان. بنابراين روى فرض قانون اساسى هم اين مقام را غصب كرده است اين، يعنى الان ياغى است به حسب قانون. به حسب قانون اساسى اين آدم يك آدم ياغى است كه مثل ساير دزدها كه يك وقت بيايند يك جائى را بگيرند و يك حكومتى را غصب كنند، اين هم همان است بر حسب حكم شرع هم كه اصلاً لياقت اينها ندارند براى حكومت شرع. آن كه لايق است براى اينكه حاكم بر مسلمين باشد، آن شرايطى دارد كه در اينها اصلاً آن شرايط موجود نيست. بنابراين، هم به حسب قانون اساسى، اين سلسله غاصب اين مقام هستند، پدرش و خودش و بعداز آن هم اگر بچهاش و هم بر حسب حكم شرعى اينها لايق از براى اين مقام نيستند و غاصب اين مقام هستند، حالا هر چه هم مىخواهد زيارت برود و هر چه هم مىخواهد عذر بخواهد و هر چه هم مىخواهد قرآن طبع بكند و هر چه از اين حقه بازىها مىخواهد بكند لكن اصل مقام غصب است. يك آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، اين مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.
وقتى كه يك شخصى غاصب يك مقامى شد و همانطورى كه ائمه جور اينطور بودند، مثل معاويه و امثال اينها و تكليف مسلمين بود بر اينكه اين را از آن مقامى كه دارد كنار بزنند و حكومت را دست آن كسى كه بايد و شرع مقدس تعيين كرده است تسليم بكنند، الان هم بر مسلمين اين مطلب واجب است، لازم است. ما هم يكى از افراد مسلمين هستيم كه بر ما هم واجب است كه جديت كنيم و اين را از اين مقام پائين بياوريم، احتمالش را هم مىدهيم كه موفق بشويم، لازم نيست يقين بكنيم، ما احتمال اين معنى را مىدهيم بلكه بيشتر از احتمال الان هست در كار كه با اين نهضتى كه مسلمين كردهاند و همه با هم فرياد مىزنند كه ما نمىخواهيم اين را، اين مطلب درست بشود و سقوط پيدا بكند انشاءالله و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد همان است كه حضرت امير هم نتوانست، يعنى جنگ كرد و 18 ماه هم جنگ خونين كه از طرفين عده زيادى، همه اينها مسلم بودند، از طرفين، هم آنها مسلم بودند و هم اينها مسلم بودند، آنها مسلم فاسق بودند، اينها مسلم عدالتخواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و عرض مىكنم كه موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عدهاى از ما كشته بشود يا ما يك عدهاى از آنها را بكشيم باكى نداريم براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مىكنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اينطور اشخاص، با اينطور ظلمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مىكنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مىدهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم، اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مىكنيم و معارضه مىكنيم خودمان تفنگ به دوشمان مىكنيم و معارضه مىكنيم. هر وقت متقضى بشود و دستمان هم به مقتضياتش موفق بشود ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر، صدنفر، البته هم بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر تقريباً در اين جنگها در اين 18 ماه كشته شد لكن زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مىخواست كنار بزند، اين كفار قريش را مىخواست كنار بزند، خوب جنگها را كرد و در يك جنگهائى موفق شد و در يك جنگهائى هم شكست خورد و آدم كشته شد و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر مثلاً كشته شد،، در جنگ چيز عمار ياسر كشته شد، آن مرد بزرگوار، آنقدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشتهدهيم.
بعضىها نق مىزنند كه خوب كشته داديد چرا؟ ما تكليفمان اين است. چه شد؟ اولا" شد خيلى از چيزها. يك ملتى كه يك پاسبان اگر توى بازارش مىآمد و مىگفت ببنديد، بستند، با يك امر پاسبان توى بازار تهران، بزرگترين بازارهاى ايران، يك پاسبان، چند تا پاسبان مىرفت به آنها مىگفت كه ببنديد، امروز روز چهارم آبان است، مثلاً چه شده، بايد ببنديد، بايد بيرق بزنيد، تخلف نمىكردند، اصلاً توى ذهنشان نمىآمد كه مىشود تخلف از پاسبان كرد. اگر يك صاحب منصبى با
چهار تا ستاره، با سه تا ستاره مىآمد تو بازار و هر غلط كارى مىخواست بكند كسى (چرا) به او نمىگفت.
اين نهضت مقدس اسلامى باعث اين شد كه بچههاى كوچك هم فرياد بزنند توى خيابانها كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. اين يك تحولى حاصل شد بين مردم كه الان پاسبان را مردم هيچ چيزى بارش نمىكنند، صاحب منصبش هم نمىكنند، حكومت نظاميش هم نمىكنند. آنوقتها كه حكومت نظامى مىشد، به مجرد اينكه مىگفتند اين حكومت نظامى است، ديگر مردم مىرفتند سراغ كارشان اصلاً ديگر دنبال اينكه يك معارضهاى، مبارزهاى بشود توى ذهنشان هم ضنمى آمد امروز حكومت نظامى است، قانون حكومت نظامى خودشان مىگويند كه، اعلامشان اين است به اينكه بيشتر از دو نفر نبايد با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم مىآيند بيرون و فرياد مىزنند و همه فريادشان هم ضد شاه است. اين يك تحولى است در يك ملت حاصل شده است، اين يك چيز كمى نيست.
اثرات مقاومت مردم در پيشروى نهضت
از آنطرف هم ملاحظه مىكنيد كه اينها پله پله (ما بايد اين را به مرگ بگيريم) پله پله دارند پايين مىآيند ديگر. اين حزب رستاخير، يك چيز آسانى بود كه اينها دست از آن بردارند؟ شما ديديد كه چقدر مداحى اينها كردند. خود اين مرديكه چقدر حرفها راجع به، حرف نامربوط راجع به حزب رستاخيز زد (همه مردم اين بايد همه بايد وارد بشوند، هر كس وارد اين حزب نشود بايد از اين مملكت برود، اين اصلاً اينجائى نيست) و از اين حرفهائى كه زدند. يك دفعه با همين نهضت مردم، با همين مشت خالى، آنها توپ و تانك دارند، اينها مشت دارند، همين مشت غلبه كرد بر آن كه يك وقتى حزب رستاخيز معلوم شد خبرى نيست اعلام كردند (نه اين چيزى نيست بيخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد) (خنده حضار) مطلب اين بود كه بله، دولت هم قبولش نكرد با اينكه دولت از خودشان بود. تاريخ را تغيير داده بودند برگشتند از آن.
يك آدمى كه حاضر نبود كه به اين ملت يك كلمه تعارف بكند، آمد ايستاد و همه طبقات ملت را خطاب كرد و عذرخواهى كرد كه ما اشتباهاتى كرديم اشتباهات و غلطهائى بوده است و واقع شده است و حالا هم ديگر از اين به بعد ما از اين كارها ديگر نمىكنيم. اين يك آدمى كه شما در 15 سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين ديده بوديد وضعش چه جورى است، در چند سال پيش از اين هم همين طور بود، در اين ايام فترت بين 15 خرداد تا حالا كه اصلاً كسى را به حساب نمىآورد، يك آدمى بود كه هر چه بود خودش كرد، هر كارى بود خودش مىكرد و اينكه مىگويد اشتباه، دروغ مىگويد، همه كارها را خودش ملتفت بود و عالم و عامد بود و نوكر مردم بود. عالم و عامد بود كه كرد كارها را، اشتباه توكار نبوده- همهاش كارهاى غلط بوده است و عمداً هم كرده است و بعد از اين هم اگر مهلتش بدهيد، اين اشتباهات زياد خواهد كرد.
در هر صورت اينها يك كارهائى است كه شده است تا حالا كه پله پله است البته، ما نبايد جلوى آن را بگيريم بگوييم مثلاً ما همين قدر راضى هستيم، نه. ما آن معنائى را كه دنبالش آمديم اين است كه آن مطلب آخرى حاصل بشود يعنى اين مقدمات را طى بكنيم، اين نباشد و سلسله پهلوى نباشد و رژيم شاهنشاهى نباشد و دست آمريكا و انگلستان و روسيه قطع بشود از اين مملكت و مملكت براى خودمان باشد و حكومت اسلامى هم انشاءالله برقرار بشود.
ما دنبال اين مطلب هستيم و آنقدر هم كه از قوهمان مىآيد ما دنبال اين مىدويم. اگر توانستيم كه كار را انجام بدهيم كه الحمدالله توانستيم و يك خدمتى به اين ملت كرديم، اگر نتوانستيم، تكليفمان را ادا كرديم يعنى پيش خدا ديگر چيزى نيست كه ما بگوئيم ما نكرديم اين كار را، عذر تراشى نكرديم، واقعاً يك مطلبى را عمل كرديم و دستمان نرسيده نتوانستيم اين كار را بكنيم، پيش خدا آبرومنديم. بنابراين ما اين مراتبى كه اصلش كه عبارت از رفتن اين آدم و به هم خوردن اين سلسله و عرض مىكنم كوتاه كردن دست اينها، اينها همهشان جزء مقاصد است منتهى مقصد اعلى عبارت از اين است كه يك حكومت عدلى، يك حكومت اسلامى عدلى، مبتنى بر قواعد اسلامى حاصل بشود، آن مقصد اعلاى ماست و الا اينها همهاش جزو مقاصد شده حالا ديگر، ولو اين هم مقدمه آن است و ليكن خود اينها الان جز و مقاصد هستند و ما همانطورى كه حكومت اسلامى را خواهيم حكومت اين را هم نمىخواهيم، البته توى حكومت اسلامى همه اينها هست. ما اگر مىگفتيم ما حكومت اسلامى خواهيم معنايش اين بود كه اين سلسله نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد و آنها هم دستشان كوتاه بايد باشد چون اسلام حكومتش اينجورى است كه نبايد كسى در مملكت اسلامى تصرفى داشته باشد، كفار، هيچ كس نبايد تصرفى داشته باشد.
بنابراين ولو اينكه اين اجمال اين مطلب را داشت لكن ما تفصيل مطلب را گفتيم كه ما اين سه تا اصل را عرض مىكنم كه آمال و آرزويمان است.
و حالا اينكه مىخواستم عرض بكنم اين است كه شما خيال نكنيد كه اگر يك وقت ما نرسيديم به مقصد، گفته بشود كه، خوب چه شد؟ خونها ريخت و از بين رفت و چه شد؟ اولا" شده است خيلى چيزها، اينها الان از آن خر شيطان پايين آمدهاند يك قدرى و ثانياً (چه شد) نيست، تكليف را ادا كرديم. اين همان است كه خوارج ممكن بود به حضرت امير بگويند، خوب چه شد؟ شما 18 ماه جنگ كرديد. چه شد؟ (چه شد) يعنى چه؟ خوب - من - تكليف ماست. ما حالا نماز داريم مىخوانيم، يك كسى بگويد خوب شما بيست سى سال نماز خوانديد چه شد؟ خوب من بيست سال نماز، اطاعت خدا را كردم. (چه شد) كدام است؟ من اطاعت خدا را كردم. خدا گفت: بكن، من هم كردم. (چه شد) مال اين است كه يك مسالهاى باشد كه تكليف شرعى نباشد و يك مساله خودمانى باشد، آدم بخواهد روى
مقصد يك كارى بكند وقتى نشدميگوئيم چه شد اما وقتىكه جلوگيرى از يك بنگاه ظلمى، يك بنگاهى كه مىخواهد اصلاًاساس اسلام را از بين ببرد، اساس روحانيت را از بين ببرد، اساس مليت را از بين ببرد، مصالح مردم و مسلمين را به خطرانداخته است و از بين برده است، تكليف مسلمين اين است كه قيام كنند و اين را برش گردانند از اين حرفهائى كه ميزند يعنى اين را بيرونش كنند از اين مملكت و اگر دست هم رسيد بگيرندش و محاكمهاش كنند و پولهاى مردم را كه برده از او بگيرند اگر هم ندارد و چيز كرده است، ظلمى را كه كرده آن را مجازاتش بكنند. اين يك چيزى است كه لازم است بر ما، بر مسلمين است كه اين كار را بكنند منتهى توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمدالله هم تكليفمان را ادا كرديم هم به مقصد رسيديم. نتوانستيم عمل كنيم، به تكليفمان عمل كرديم، نماز خوانديم. حالا (چه شد) يعنى چه؟ خوب، نماز خوانديم، مبارزه و معارضهاى با ظلم كرديم، با ظالم كرديم، با كسى كه مىخواسته يك مملكتى را خراب كند و خراب كرده است و همه مصالح مسلمين را زير پا گذاشته و به كفار داده است، با اين جنگ و نزاع كرديم، خون داديم، خون گرفتيم همه اين كارها را كرديم اما تكليف بوده است كه كرديم، رسيديم به مقصد الحمدالله، نرسيديم به مقصد، تكليفمان را ادا كرديم. هيچ باكى از اين مطلب نداريم و انشاءالله مىرسيم. انشاءالله.
عكس العمل ما در مقابله با تبليغات
من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواهم و اين مطلب را من هر شب تقريباً تكرار مىكنم كه همه ما مكلف هستيم، اين قضيه تكليف، مال يك نفر، يكى باشد، يكى ديگر نباشد، نيست، من مكلفم، آقا مكلف است، همه، همه كه اين نهضتى كه در ايران شده است و الان همه جوانهايشان را توى دست گرفتند و دارند مىدهند، پير زن چند تا جوانش از بين رفته و ايستاده و گفته است كه من حاضرم همه چيز از بين برود. ما به اين نهضت بايد كمك بكنيم، اينجا مىتوانيد كمك بكنيد، بايد كمك بكنيد يعنى كمك شما در اينجا تبليغات است مقابل تبليغاتى كه شاه و دستگاه شاه و روزنامه نويسهايى كه از شاه چيز مىگيرند و اجير او هستند و تبليغات كردند به اينكه اين مردم هرج و مرج طلب هستند، اينها - عرض مىكنم كه - يك مردم وحشى هستند، اينها چه هستند، از اين حرفها زياد زدند. وقتى تماس مى گيريد با رفقايتان، با اشخاصى كه هستند تماس مىگيريد، تظاهرات مىتوانيد بكنيد، تظاهر بايد بكنيد، تماس با اشخاصى كه غفلت كردهاند از اين امور داريد مىگيريد، هر جا يك عدهاى را از همين اروپائىها ديديد يا از آمريكائى ديديد، چند نفر بلند شويد فوراً بگوئيد با مسأله ايران اينطورى است، مردم ايران اين را مىگويند، مردم ايران وحشى نيستند، مردم ايران مردم مترقى هستند كه مىگويند ما آزادى مىخواهيم، ما نمى خواهيم كه آمريكا مالمان را ببرد. كسى كه مىگوييد آمريكا مالمان را نبرد، اين آدم وحشى است؟ يا آدم عرض كنم كه بر خلاف موازين عمل كرده است؟! مىگويد كه ما آزادى مىخواهيم و استقلال مىخواهيم؟ اين يك مسالهاى است كه همه
مردم از او مىپذيرند و به هر كس بگويند مىپذيرند از او كه اينها يك ملتى هستند قيام كردند براى استقلال خودشان، براى آزادى خودشان، نمىخواهند كه ساير ممالك سلطنت بر اينها داشته باشند، تا حالا اينها خيانت كردند، اين خائنين را مىخواهند رد كنند بروند سراغ كارشان و مملكت را بسپارند دست يك دسته از اشخاصى كه امين باشند، لااقل جيبهاشان را پر نكنند اينقدر.
ما البته نمىتوانيم يك حاكمى مثل حضرت امير پيدا كنيم كه حكومت كند، كه وضع زندگيش آنطور باشد اما خوب ما توقع نداريم كه برسيم به يك حاكمى كه زندگيش آنطور باشد كه وقتى شب آخرى كه شبى است كه (خوب سلطنت دارد بر، حالا من جسارت مىكنم بگويم سلطنت، خلافت دارد بر يك همچو ممالك طويل و عريضى) مىخواهد كه شهيد بشود حضرت، يعنى ضربت خورد، مهمان بود به منزل يكى از دخترها، دخترهاى خودشان، وقتى كه برايش به حسب تاريخ نمك آوردند و شير آورند رو كرد كه تو چه وقت ديده بودى كه من دو تا چيز داشته باشم، مىآيد نمك را بردارد، مىفرمايد كه نه شير را بردار، من همان نمك را مىخورم. البته ما نمىتوانيم يك همچنين حكومتى پيدا بكنيم اما مىتوانيم كه يك حكومتى كه دزد نباشد پيدا كنيم، يك حكومتى كه مال مردم را اينقدر نخورد، اينقدر نچاپد، اينقدر ندهد به مردم. ما دنبال اين هستيم كه حالا يك حكومتى پيدا كنيم كه اينطور نباشد كه اموال مسلمين را خرج خودش و عائلهاش بكند و يك مقداريش را، زيادترش را هم بدهد به آمريكا بدهد به شوروى و بدهد به ساير ممالك ديگر تا آنكه تخت و تاجش محفوظ بماند.
ميزان و تخمين خيانتها بعدها معلوم مىشود
اينهمه خيانت، ما اصلاً - ما - مطلع نيستيم، بعدها شما خواهيد فهميد كه اينها چه خيانتهائى كردهاند، نه من مطلع هستم نه شماها، لكن اشخاصى هستند كه مطلعاند، نوشتهاند اين مسائل را، محفوظ است پيششان و بعدها انشاءالله خواهيد ديد كه اينها چه كارهائى كردهاند، چه خيانتهائى به اين اسلام و به مسلمين و به ممالك اسلامى و به ايران و اينها كردهاند، اينها بعدها انشاءالله معلوم ميشود. خوب ما مىخواهيم كه اين حكومت خائن برود، يك حكومتى كه خائن نباشد - نه آنطور باشد، ما نمى توانيم آنطور پيدا بكنيم يك حاكمى كه خائن نباشد، مال ملت را اينطور تفريط نكند، اينطور نفت ما را ندهد همين طورى به آمريكا و عوضش آن پايگاه براى آمريكا در اينجا درست كند به صورت اينكه ما مىخواهيم اسلحه بگيريم، اين اسلحه، پايگاه درست كردن از براى آمريكا در ايران، عوض نفت پايگاه برايشان درست مىكنند، مىخواهيم اينطورى نباشد، يك همچو حكومتى خيلى زياد هم پيدا مىشود. يك همچو اشخاص شريفى در ايران زياد است، در اروپا ايرانيانى كه آمدهاند اينجا، زيادند اينطور اشخاص و ما اينها را براى حكومت انشاءالله انتخاب مىكنيم، درست مىكنيم مسائل را. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته