پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:35 AM
بيانات امام خمينى در مورد ابعاد مختلف وابستگى رژيم پهلوى
عدم برنامه در نظام جمهورى اسلامى، از تبليغات رژيم بر عليه نهضت اسلامى ايران
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
باز يك رشته تبليغاتى اينها دارند كه بله اين نهضت اسلامى يك امر روشنى دارد و مابقى ابعادش غير معلوم و نيست ديگر چيزى. آن امر روشنى كه دارد اين است كه همه مردم مىگويند كه بايد اين رژيم برود و اين شاه برود و حكومت اسلامى تشكيل بشود. اين در لسان همه مردم است لكن اينها برنامهاى ندارند، همين طور مىگويند حكومت اسلامى، حكومت اسلامى يك چيز غير معلومى است، برنامه ندارد. يا در لسان بعض اشخاص بىاطلاع اين كه اساس ندارد، اصلاً جمهورى اسلامى بى اساس است و از اين سنخ حرفها.
پافشارى رژيم و وابستگانش مبنى بر ضرورى بودن سلطنت شاه
خوب، حالا ما دو قدم داريم، قدم اول، قدم اينكه بايد اين اساسى كه الان هست، اين وضعى كه الان هست، اينها بايد برداشته بشود. اينكه مىگويند كه روشن است، در اين معنا اشكال دارند؟ اينهائى كه با اساس اين نهضت خيلى به خيال خودشان موافقت ندارند، در كدام قدم موافق نيستند؟ در اين قدم اول كه بايد اين بساط كه تا حالا هست و اين رژيم بايد به هم بخورد، اين وضعى كه الان ايران دارد و در ظرف اين پنجاه سال اوج گرفته است و سابق هم بد بوده است، بوده است اينطورها، در اين اشكال دارند كه مىگويند نه همين اوضاع بايد باشد؟
خوب اينها كه (مثلاً اگر كسى پيدا بشود، خوب، هستند اشخاصى كه طرفدار شاه و رژيم شاه، آنهائى كه يا وابستگى به خود شاه دارند يا وابستگى به آمريكا دارند) مىگويند كه نه، اين اوضاع حالا بايد باشد و به تعبير بعضىها شاه غيبت كند (كه حالا فكر آن را كردند) اينها معتقدند كه اين اوضاع خوب است و بايد باشد؟ يا اوضاع بد است، لكن لازم است باشد از باب اينكه ديگر چارهاى نيست؟ اگر معقدند كه اين اوضاع خوب است، معنايش اين است كه اختناق پنجاه ساله همه خوب است. در همه روزنامهها و مراكز تبليغى، اختيارى در كار نباشد و در تحت نظر سازمان امنيت باشد،
اين يك چيز خوبى است! مىتوانند، جرات دارند بگويند كه در عين حالى كه اين دستگاه تبليغاتى در تحت نظر سازمان امنيت تنظيم مىشود و هيچ روزنامه نگارى حق ندارد كه تخلف كند از مطالبى كه آن القا مىكند و دستگاه تبليغاتى راديو حق ندارد كه غير از آن چيزى كه آنها برنامه مىدهند پخش كند، در عين حالى كه اينطور است، معذالك اين كار خوبى است؟ اين را مىتواند يك نفر مسلمان يا يك نفر انسان يك چنين مطلبى را اظهار كند؟ اگر مىتواند، خوب يكى از اينهائى كه با اين حرفها مخالفند بيايد اين را اعلام كند. هر كس، هر كدام را اينها انتخاب كنند كه خود شاه يا هر كس كه از دوستان شاه هست بيايند اين را اقرار كنند به اينكه دستگاههاى تبليغاتى ما، دستگاههاى مطبوعاتى ما، همه آنها بىاختيار هستند و هيچ ارادهاى از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنيت تنظيم مىكند و اينها بايد حتماً حرف او را پخش كنند و اين خوب است. يكى از اينهائى كه مىگويند شاه بايد باشد، بيايند اين مطلب را خوب، در يك روزنامهاى، در يك ورقه عليحدهاى خودشان طبع كنند و منتشر كنند و امضا هم بكنند، نه اينكه همين طورى بنويسند. بنويسند كه من كه فلان آدم هستم قبول دارم كه اينطور چيزها مىشود لكن من مىگويم اين كار خوبى است. يا مثلاً فرهنگ ما كه عقب افتاده است قبول مىكنند كه عقب افتاده است و نمىگذارند يك فرهنگ مستقلى ما داشته باشيم، فرهنگ تبع است، تبع اراده سفارتخانههاست، بيايند اين را بگويند كه نه، ما كه مىخواهيم شاه بماند براى اينكه فرهنگ ما بايد اينطور باشد و اين كار خوبى هم هست، نه اينكه بگويند ملزميم، بگويند نه، كار خوب است، خيلى خوب است كه فرهنگ ما يك فرهنگ عقب افتادهاى باشد و نگذارند كه جوانهاى ما تربيت بشوند، تربيت علمى بشوند، جورى بشوند كه خودشان سازنده باشند. آن كس مىگويد كه ما با بقاء شاه موافقيم، اين مطلب را اگر قبول دارد كه اينطور هست لكن مىگويد كه (صحيح است لكن بايد اينجور باشد خوب است اينطور باشد) خوب بيايند اين را منتشر كنند اين مطلب را با امضا يك نفر در همه ايران پيدا كنيد كه اين را بگويد و منتشرش هم بكند و خودش را هم معرفى كند كه من كى، پسر كى، يك چنين مطلبى را مىگويم. گمان ندارم پيدا بشود يك كسى كه اين حرف را بزند. يا قبول دارم كه مستشارهاى خارجه اين ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت قيادت مستشارهاى خارجى هستند لكن اين چيز خوبى است، تحت قيادت آنها بودن چيز خوبى است. و هكذا همه ابعادى كه الان ما به آن مبتلا هستيم، چه در ناحيه اصلاً نظام فرهنگى يا نظام ارتشى و چه در ناحيه اقتصاد قبول بكنند به اينكه نفت ما را بىحساب دارند به آمريكا مىدهند و به جاى آن پايگاه براى آمريكا در ايران درست مىكنند، اين را قبول كنند لكن بگويند اين كار خوبى است كه ما مىكنيم، انساندوستى است و محبت به همنوع است و مهمان پرورى است و اينطور چيزها كه ما نفتمان را بدهيم، خوب يك هديهاى است به يك مملكتى، خوب هديه مىخواهيم بدهيم نفتمان را، آنها هم بيايند به جاى اينكه به ما پول بدهند اسلحه بدهند، اما نه اسلحه به ما بدهند،اين اسلحهاى كه اينها خيال دارند كه بياورند در ايران و پايگاه درست كنند در مقابل شوروى، بىبهانه نمىشود آورد، بىبهانه اينكه پول نفت را ما داريم مىدهيم منتها پول نفت را اسلحه مىدهيم، اسلحه احتياج دارد ايران. اين اسلحههاى
بسيار هنگفت و زيادى كه ايرانى اصلاً نمىداند كه چكارش بكند تا راه بيفتد و به اين ايرانى هم نشان نمىدهند اين مطلب را كه اين را چكار بكن كه به راه بيفتد، اينها در اينجا مىخواستند پايگاه درست كنند در مقابل شوروى. اگر همين طورى بگويند ما مىخواهيم پايگاه درست كنيم، خوب صدايش در مىآيد اين هم، اين قارداش هم صدايش در مىآيد مىگويد من هم بايد اينجا يك گوشه ديگر شروع بكنم. آنها نمىخواهند اينجور بشود، مىگويند كه ما نفت داريم مىخريم و عوض داريم مىدهيم. عوض چيست؟ عوض اين است كه اسلحه مىدهيم و ليكن واقع مطلب پايگاه درست كردن براى آمريكاست و الان ايران خيلى از جاهاى آن اين پايگاهها را دارد و مهياست. خوب، اين را مىگويند كه يك كارى است كه شده است و مىشود لكن كار خوبى هست انسان چنين انساندوست باشد. خوب اگر اين را هم خوب مىدانند، اين هم يك نفر پيدا بشود از دوستان شاه يا از رفقاى آمريكا كه اين مطلب را تصديق كند به همين طورى كه من طرح مىكنم و امضا كند. پس اين مطلب را كه نمىتواند كسى بگويد كه اينها كار خوبى است و چى.
پايگاههاى عظيم تسليحاتى آمريكا در ايران، شواهدى بر وابستگى رژيم
باقى مىماند در اين زمينه اينكه يك مطلب ديگر بگويند اين رفقاى شاه و عرض مىكنم چاكرها و غلامزادهها كه نه، اينطور نيست، چنانچه خود اعليحضرت مىفرمايند كه خير، ما مستقليم و ما احتياج به چيزى نداريم و ارتش ما الان جلوى روس را مىتواند بگيرد، جلو انگلستان را مىتواند بگيرد و جلو آمريكا را مىتواند بگيرد و خير - (با تعبير خود اينكه) پدربزرگ ما نيست كه هر چه او بگويد ما بشنويم و از اين حرفها، اين مطلب را مىخواهند بگويند كه پايگاه ندارد آمريكا در ايران؟ خوب بروند ببينند، اينها پايگاهشان معلوم است در كوهستان كجا، در كوهستان كجا در كجا، اين پايگاهها معلوم است الان، ساخته شده و زير زمينهايش همه درست و مجهز. مىگويند نفت نمىدهيم ما به آمريكا، انكار دارند اين را، نه اينكه مىگويند مىدهيم و خوب است، مىگويند ما نفت نمىدهيم به آمريكا، من خوب، آن هم كه همه عالم مىدانند كه شما داريد نفت مىدهيد. مىگويند نفت را به اندازه مىدهيم، آنها هم همه مىدانند كه اين نفتى كه شما مىدهيد و خودتان مىگوييد تا بيست سال ديگر، سى سال ديگر تمام مىشود، اين براى اين است كه بىاندازه مىدهيد.
عدم استفاده آمريكا از منابع نفتى خويش و خريدارى نفت ايران در قبال سلاح
آمريكا نفت دارد نه اينكه احتياج به نفت دارد آمريكا، آمريكا چاههاى نفت زياد دارد و استخراج نمىكند يعنى به اين معنى كه رسيدهاند به چاهها و آنجاهائى كه نفت زيرزمين دارند، آنها هم هست. چاهها را، سر آنها را بستهاند براى آتيه خودشان و از اين هديه ناقابل اعليحضرت دارند. مىگيرند ولى همه نفتهاى خودشان زيرزمين مانده است. الان چاهها را كندهاند رسيدهاند به نفت و در آن را بستهاند و نشستهاند روى آن و دستشان را دراز كردهاند كه بابا نفت بده.اينها كه مىگويند ما
نفت نمىدهيم، ندادهايم به آمريكا يا به اندازه داديم، خوب شما از اين پولى كه داريد مىگيريد و از اين اسلحهاى كه وارد كردهايد و از اين بيليونها اسلحههائى كه وارد كرديد معلوم است كه چقدر دادهايد و الان هم معلوماست كه چقدر داريد مىدهيد به آمريكا و ساير ممالك ديگر و مىگويند بله ما مىدهيم، اين را مدعى هستند كه ما مىدهيم لكن ارز مىگيريم، خوب اينها يكىشان بنويسد كه ما پول مىگيريم از آمريكا. همه شان قبول دارند كه ما مىدهيم و اسلحه مىگيريم. خوب اين اسلحه را قائلند به اينكه براى مملكت ما اينهمه اسلحه و اينهمه تجهيزات لازم است؟ و ما مىخواهيم يك قدرت مثل شوروى پيدا بكنيم، يك قدرتى مثل آمريكا پيدا بكنيم؟ اينطورى است كه ما لازم داريم اينطور چيزها را و متخصص داريم نسبت به اينطور مسائل و خود ما داريم اداره مىكنيم.
خوب، همه مىدانند كه چهل و پنج هزار، بعضى هم مىگويند شصت هزار مستشار آمريكائى هست، كارشناسهاى آمريكائى هست در ايران با مصونيت، نه مصونيت فقط اينها، مصونيت هر چه آمريكائى هست كه اينها مصون كردند آمريكائىها را، اينها قصههائى است كه تاريخ بايد ثبت كند، بعدها بفهمند كه وضع ايران چه بوده است.
هياهو و تبليغات ساختگى رضاشاه براى لغو كاپيتولاسيون
در زمان رضاشاه وقتى كه كاپيتولاسيون به اصطلاح خودشان لغو شد (آن هم لغويتش حرف بود، اما حالا لغو شد) چه بساطى درست كردند در تبليغات كه بله ديگر اعليحضرت به آنجا رسيدند كه لغو كردند كاپيتولاسيون را، چه كردند و فلان. مدتها روزنامهها و راديو بساط جشن اين را گرفتند كه اعليحضرت رضاشاه كاپيتولاسيون را لغو كرد. يك وقت آنطور هياهو كردند و جشن گرفتند. آن روزى كه اعليحضرت محمدرضا شاه خلف صدق اعليحضرت رضاشاه آمد كاپيتولاسيون را براى اينها درست كرد باز همين بساط بلند، شد كه اى چه خدمت بزرگى، چه خدمت بزرگى كردند، اين بيچاره مطبوعات، خوب اسير سازمان امنيت بودند بايد بنويسند، آنها ديكته كنند اينها بنويسند كه چه خدمت بزرگى، ديگر از اين خدمت بزرگتر نمىشد كه اعليحضرت كردند! چه كردند؟ اينكه او لغو كرد، ايشان اثبات كردند، در لغوش ما جشن بايد بگيريم در اثباتش هم بايد جشن بگيريم. وضع يك مملكتى اينطورى است كه مىگويند خروس مىگويد كه من بيچاره را در عزاخانه سر مىبرند، در عروسى خانه هم سر مىبرند (خنده حضار).
تصويب قرارداد كاپيتولاسيون خلاف روح انسانيت است
وضع ايران اينجور است كه آن طرف قصه را هياهو مىكنند، اين طرف قصه هم هياهو مىكنند. اينها چيزهائى است كه ما حالا مىشنويم و داريم مىبينيم. بعدها آيا باورشان بيايد يك همچو رژيمهائى را ما گذارنديم. آخر من در سن خودم اين قضيه را ديدم. شماها يادتان نيست، هيچ كدامتان يادتان نيست اما من در سن خودم بوده اين قضيه. آن قضيه جشنهاى آنجاى او در سن ما بوده، اين
قضيه جشنها و بساط اينجاى او هم، هياهوى اينجاى او هم در همان وقتى بوده كه ما بوديم هر دوى آنها را، وضع اينطورى است كه طرفين قضيه را بايد عرض مىكنم كه براى آن جشن بگيريم و پايكوبى كنيم كه اعليحضرت آنجا آنطور كردند و اينجااينطور كردند. مىگويند نشده است؟ خوب، شده است منتهى مىگويند خوب شده است. خوب شده يعنى چه؟ يعنى اينكه اين آشپز مثلاً سفارت آمريكا، آن كاسب خيابان مثلاً فلان جا كه آمريكايى است، اگر اين يك شخص محترمى، يك شخص عاليمقامى، يك فيلسوفى، يك عالمى، يك كسى را بگيرد زير، عمداً هم بگيرد زير، دولت ايران حق ندارد، هيچ حق ندارد كه اين را بخواهد، اين بايد رجوع شود به سفارت، سفارت خودشان بلدند چه بكنند.
معنى اثباتش اين است كه (ايشان براى آن آنقدر چيز كردند و آن شخصى هم كه در مجلس آورد آنقدر براى آن نوحه خوانى كرد) هر فردى از افراد آمريكائى در اينجا مصون است، كسى حق ندارد، دادگسترى حق ندارد كه اگر اين كارى كرد بخواهد او را عرض بكنم كه ارتش حق ندارد در اين امر دخالت كند، هيچ كس حق ندارد در اين امر دخالت كند، اين بايد مستقيماً در پيش خود آمريكائىها و در سفارتخانه يا در فرض كنيد كه خود مملكت آمريكا اين قضيه بايد حل بشود، آن هم كه معلوم است راه حلش چيست. اين را مىگويند كه يك چيز خوبى است؟! خيلى خوب واقع شده كه مصونند اينها و عرض مىكنم كه هيچ كس حق ندارد به آنها چيزى بكند اما اگر شخص اول اين مملكت (هر كس هست، هر زهرمارى اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه يك فراشى از آنها را زير بگيرد اين بايد محاكمه بشود؟! از آن طرف هيچ شما حق نداريد انتقاد كنيد اما از آن طرف خير بايد محاكمه بشود. خوب اين را مىگويند كه يك چيز خوبى است؟! و آن كسى كه مىگويد نظام شاهنشاهى ايشان بايد باقى بماند و شاه بايد باشد و سلطنت بكند و چطور، مىگويد اين وضع تا حالا خوب بوده و بايد شاه باشد؟! يا خير اين وضع را قبول ندارد و مىگويد نه اين وضع خوب نيست؟ اگر مىگويد خوب است اين وضع، خوب يك چيز بنويسد امضا كند كه: (اين وضع را ما قبول داريم، خيلى هم خوب است، يك فراشى از آنها را اگر ما اذيت كرديم بايد آنطور بشود، يك كس بزرگى از ما را اگر چه كردند آنها نبايد در آنها چه بشود.) اين هم گمان ندارم كه يك آدم، يك انسانى بتواند بنويسد.
بله اينكه بعضى از اينها اصلاً از وضع انسانيت خارج شدند مثل خود اعليحضرت كه اصلاً روح انسانيت از او رفته است، يك روح ديگرى است الان در او، نه ورح انسان، لهذا حرفها هم همين طورى چرت و پرت خيلى گفته مىشود، مىگويد. اين هم كه كسى نمىتواند اينطور بگويد.
التزام رژيم براى انجام ماموريتى از طرف اجانب!!
پس اين طرف صفحه را كه ما نگاه مىكنيم كه قضيه رفتن ايشان است، از اين راه كه نمىتوانيد بگوئيد كه نه، اين كارها همه خوب است، تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما عقب است خوب است، اقتصاد ما شكست خورده است و انگل است خوب است، نظام ما تحت نظارت - عرض مىكنم كه -
مستشاران آمريكائى است اين هم خوب است، اين را كه نمىتوانيد بگوئيد، باقى مىماند اينكه نه، اين طرف را قبول داريم كه اينها خوب نيست لكن چه كنيم چاره نداريم بايد اينطور باشد ما موافقيم با اعليحضرت و با بقاء اعليحضرت براى اينكه ملزميم كه اينطور باشد، ما، التزام داريم، ملتزم هستيم به اينكه بايد فرهنگمان تا يك حد معينى باشد، از اينجا بالا نرود، ما را ملزم كردند به اينكه ارتش شما بايد تحت نظر اينها باشد، ما را ملتزم كردند به اينكه وكلاى شما را بايد ما تعيين كنيم، شما خودتان نبايد دخالت داشته باشيد، ملت هم نبايد دخالت داشته باشند، ملتزميم به اين معنا، چون ملتزيم پس بايد باشد. اگر اين مطلب را مىگويند، خوب الان ملت ايران پا شدند مىگويند كه ما اين التزامها را قبول نداريم، تا حالا هم هيچى نشده، حالا هم دارند مىروند، دارند دنبال مىكنند اين را. خوب اينها اگر قبول دارند كه اين يك چيز بدى است لكن ما را الزام كردند، حالا ملت ايران تمامى پا شدند كه اين التزامى كه مىگوييد ما داديم يا شاه كه ماموريت براى وطنش داشته است و خودش نوشته ماموريت براى وطنم و من هم مىگويم ماموريت براى وطنش داشته لكن او مىگويد ماموريت داشتم كه چه كنم و چه كنم، برسانم آن را به نمىدانم دروازه بزرگ تمدن! من مىگويم نخير ماموريت داشتيد براى وطنتان كه نفتتان را بدهيد و عرض مىكنم فرهنگتان را به زمين بزنيد و وطنتان را بياوريد به حالى كه الان هست، خرابهاى كه الان اسمش را ما وطن گذاشتيم. اگر اينها قبول دارند كه اين رژيم تا حالا خيانت كرده است منتهى مىگويند ملزم است، ملزم است كه خيانت بكند، اين را ما مىتوانيم بپذيريم از وكيل، از وزير، از شاه، از همه اينها كه (من ملزمم خيانت بكنم)؟! خوب برو كنار، كى ترا ملزم كرده كه نخست وزير بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده كه وكيل بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده وزير بشوى؟ كى ترا التزام كرده كه شاه باشى؟ استعفا بده، آدمى كه اين عرضه را ندارد كه در مقابل اجنبى بايستد و مصالح مملكتش را تامين كند، آدمى كه در تحت اسارت غير است و بايد حتماً مصالح مملكتش را فداى، آنها بكند، ما فرض مىكنيم كه شما اگر بخواهيد سلطنتت محفوظ باشد، بايد اين خيانتها را بكنى؟ لكن تو معذورى؟! كى گفت بايد سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر يك آدمى هستى، انسان هستى، اگر يك آدمى هستى كه خائن نيستى بيا اعلام كن بگو كه من نتوانستم اين مملكت شما را، مصالح مملكت شما را حفظ كنم من استعفا كردم. ملت آنقدر به سر تو گل مىريختند كه تا عرش برين بود، نه مثل حالا كه همه داد بزنند (مرگ بر اين سلطنت پهلوى) براى اينكه از تو خير نديدند. كى ترا ملتزم كرده كه به سلطنت باقى باشى تا خيانت بكنى؟ مگر مىشود كه انسان عذر بياورد كه وكيل بوده، ده سال، پانزده سال به اينجا وكيل بوده و وكيل مردم هم نبوده وكيل شاه بوده، نخير وكيل سفارتخانه بوده، همه را هم خودشان مىدانند، رفتند توى اين خراب شده و هر چه خواستند، هر كار زشتى خواستند كردند، هر خيانتى را خواستند بكنند، حالا ازشان مىشود پذيرفت كه من ملزم بودم، مجبور بودم؟! كى گفت تو وكيل بشوى؟ مگر كسى آمد به تو الزام كرد ترا كه حتماً بيا وكيل بشو؟! تو برو پشت آن تريبون و بگو، قصه را بگو كه من را از طرف سفارتخانه آوردند اينجا و من وكيل رسمى اين مملكت نيستم از اين جهت من از اين مجلس مىروم بيرون، آنوقت ببين با تو چه معامله مىكنند. مگر مىشود اينها عذر باشد كه
وزير بگويد من معذورم براى اينكه من ملزم بودم، شاه بگويد من معذورم براى اينكه سفارتخانه من را الزام كرده، نمىدانم كى بگويد من معذورم، اين حرفها چيست؟
خيانت و خلافكارىهاى شاه و ديگر صاحب منصبان براى احراز پست و مقام
اينها معذور نيستند، اينها خائن هستند و تعمداً هم خيانت كردند و براى خاطر رياست خيانت كردند. مىخواستند چند روزى، او مىخواسته سلطان باشد او مىخواسته عرض مىكنم وزير باشد، او مىخواسته وكيل باشد، او مىخواسته سناتور باشد و اينها، اينها عمداً به اين مملكت ما خيانت كردند و تمام اينهائى كه در اين دستگاه وارد بودند و خدمت كردند به اين دستگاه، اينها همه خائنند و هيچ لياقت اينكه به اينها يك كارى ولو حمالى را رجوع كنند ندارد، نمىشود آقا كه يك مملكتى كه اينها دارند، اينها مستشارهاى آنها هستند و اينها مشير و مشارهاى آنها هستند و تمامشان واضح است خيانتشان.
من مىگويم حالا ما فرض مىكنيم كه شما راى هم بر خلاف نداديد، شما آدمى بوديد كه مثلاً خلاف آنها را مىخواستيد بگوئيد، ما اينها را فرض مىكنيم لكن مىتوانيد اين را انكار كنيد كه شما وكيل ملت نبوديد و رفتيد در اين مجلس و حقوق گرفتيد؟ اين را مىتوانيد انكار كنيد؟ اگر مىتوانيد، بنويسيد كه ما وكيل مجلس نبوديم، اينجا همين جورى رفتيم و خير اينجا كه مىرفتيم هيچى نبود و نگرفتيم، تا به شما بگويند كه نخير آقا شما در مجلس حقوق گرفتى از اين ملت، حقوق ملت را گرفتى، وكيل ملت هم نبودى، خلاف قانون اساسى كرديد و خيانت كرديد به اين مردم و پول اين مردم را گرفتيد در صورتى كه وكيل نبوديد شما. اگر وكيل را سفارتخانه تعيين كند يا شاه تعيين كند كه وكيل نيست، اين كه قانونى نيست وكالتش، وكالت بايد هر جائى، در هر حوزهاى همان اهالى آن حوزه چيز بكنند. خوب، بگويند ما را تعيين كردند، وكيل مثلاً تهران بيايد بگويد من را تهرانىها چه كردند تا همه تهرانىها بگويند ما اطلاع نداشتيم، آن كه وكيل آذربايجان است بيايد بگويد من وكيل آذربايجانم تا مردم بگويند كه نه آقا ما اطلاعى از اين نداريم. كجا اطلاع داشتند مردم از اين وكلا؟ كى مىشناسد اينها را؟
عدم رشد فرهنگى و بى علاقگى رژيم به دين و كشور، موجبات وابستگى كشور به استعمارگران
نمىشود اينها را عذر حساب بكند كسى بگويد من معذورم، ما مجبور بوديم كه اين فرهنگ را در اين حد نگه داريم، ما مجبور بوديم كه اين ارتش را تحت چيز قرار بدهيم، ما مجبور شديم. خوب اينهمه صاحب منصب توى ارتش وقتى ديدند كه صاحب منصبهاى آمريكا آمدند چه كردند، همه استعفا بدهند. مگر آقا مىشد آنوقت، اگر همه صاحب منصبهاى ما وقتى كه ديدند آمريكائىها دارند اينها را، مستشار دارد آمريكا در اينجا و اينها بايد تحت نظارت آنها باشند، اگر همه اينها يك روز
استعفاى خودشان را مىفرستادند در مجلس يا پيش شاه كه ما نمىخواهيم با اين وضع، مگر امكان داشت آنوقت مستشار بيايد؟ اينكه مستشار مىآيد براى اينكه شما رشد نداريد، چون رشد نداريد از اين جهت مستشارها مىآيند - كه - بالاى سر شما و شما را مىخواهند اداره كنند. اگر شماها رشد داشتيد، اگر شما يك انسانى بوديد كه علاقه به اين مملكت داشتيد، علاقه به اين آب و خاك داشتيد، اگر يك انسان متدين بوديد كه اساس مسائل است اين، همچو چيزى امكان نداشت برايتان كه بنشينيد آنجا و بخواهيد صاحب منصب باشيد لكن صاحب منصبى كه يك مرديكه از آمريكا آمده هر چه بگويد، بايد اطلاعتش بكنيد، خوب استعفا مىكرديد، كى به شما الزام كرد كه آقا بيا تو سپهبد باش يا بيا تو ارتشبد باشد، استعفا مىكردى، حالا استعفا كنيد، الان كه مىبينيد كه همه مسائل واضح شده است و خيانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشت - عرض مىكنم كه - راديو و اقرار به ذنب و گناه خودش كرده، اسمش را اشتباه گذاشته (تا حالا من كارهايم اشتباه بود از اين جهت از اينجا به بعد اين اشتباهات را نمىكنم) شمائى كه يك شاهى را مىبينيد كه خيانتهاى خودش را اقرار كرده، پشت راديو اعلام كرده، دستش را پيش ملت دراز كرده كه (ببخشيد مرا، من اشتباه كردم) خوب همين حالا همهتان برويد آن كنار يا برويد كنار از ارتش يا متصل بشويد به مردم، باز نريزيد به جان مردم و مردم را بكشيد. پس شما همه خيانتكاريد، شما را نمىتوانيم بگوئيم يك انسانى هستيد كه امين اين مملكت هستيد، شما خائنيد در اين مملكت، شما لياقت هيچ چيز را نداريد. بله صاحب منصبهاى جزء نمىتوانند، آنها چيز كردند، آنها مىگويند ما حاضريم به اينكه كارهائى را انجام بدهيم. ان شاءالله بلكه انجام بدهند.
سلطنت شاه غدهاى سرطانى براى نابودى همه شؤونات مملكت
پس اين ورق مطلب كه قضيه اين است كه اين رژيم بايد از بين برود، اين فاسد است، يك غده فاسد را اگر در نياورند يك انسان را از بين مىبرد، هلاك مىكند. نمىتواند يك نفر آدمى كه مريض است، غده مثلاً فرض كنيد سرطانى دارد حاضر نشود كه اين غده را بيائيد در آوريد، اين خوب، مىكشد غده اگر در نياوريد اين سلطنت يك غدهاى است در اين مملكت كه اگر در نيايد فاسد مىكند مملكت، اين غده بايد در بيايد چاره نيست، اين غده، سرطانى و بدتر از سرطان است، اين بايد بيرون بيايد. باقى مىماند آن طرف قضيه كه من حالا خسته هستم براى ادامه گفتن آنها، ان شاءالله خداوند همهتان را موفق كند، توفيق به همهتان بدهد. يك روز انشاءالله برويد به ايران كه ايران وضعش عوض شده باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته