0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:35 AM

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 126

تاريخ: 21/8/57

بيانات امام خمينى در مورد ابعاد مختلف وابستگى رژيم پهلوى

عدم برنامه در نظام جمهورى اسلامى، از تبليغات رژيم بر عليه نهضت اسلامى ايران‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

باز يك رشته تبليغاتى اينها دارند كه بله اين نهضت اسلامى يك امر روشنى دارد و مابقى ابعادش غير معلوم و نيست ديگر چيزى. آن امر روشنى كه دارد اين است كه همه مردم مى‏گويند كه بايد اين رژيم برود و اين شاه برود و حكومت اسلامى تشكيل بشود. اين در لسان همه مردم است لكن اينها برنامه‏اى ندارند، همين طور مى‏گويند حكومت اسلامى، حكومت اسلامى يك چيز غير معلومى است، برنامه ندارد. يا در لسان بعض اشخاص بى‏اطلاع اين كه اساس ندارد، اصلاً جمهورى اسلامى بى اساس است و از اين سنخ حرف‏ها.

پافشارى رژيم و وابستگانش مبنى بر ضرورى بودن سلطنت شاه‏

خوب، حالا ما دو قدم داريم، قدم اول، قدم اينكه بايد اين اساسى كه الان هست، اين وضعى كه الان هست، اينها بايد برداشته بشود. اينكه مى‏گويند كه روشن است، در اين معنا اشكال دارند؟ اينهائى كه با اساس اين نهضت خيلى به خيال خودشان موافقت ندارند، در كدام قدم موافق نيستند؟ در اين قدم اول كه بايد اين بساط كه تا حالا هست و اين رژيم بايد به هم بخورد، اين وضعى كه الان ايران دارد و در ظرف اين پنجاه سال اوج گرفته است و سابق هم بد بوده است، بوده است اينطورها، در اين اشكال دارند كه مى‏گويند نه همين اوضاع بايد باشد؟

خوب اينها كه (مثلاً اگر كسى پيدا بشود، خوب، هستند اشخاصى كه طرفدار شاه و رژيم شاه، آنهائى كه يا وابستگى به خود شاه دارند يا وابستگى به آمريكا دارند) مى‏گويند كه نه، اين اوضاع حالا بايد باشد و به تعبير بعضى‏ها شاه غيبت كند (كه حالا فكر آن را كردند) اينها معتقدند كه اين اوضاع خوب است و بايد باشد؟ يا اوضاع بد است، لكن لازم است باشد از باب اينكه ديگر چاره‏اى نيست؟ اگر معقدند كه اين اوضاع خوب است، معنايش اين است كه اختناق پنجاه ساله همه خوب است. در همه روزنامه‏ها و مراكز تبليغى، اختيارى در كار نباشد و در تحت نظر سازمان امنيت باشد،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 127

اين يك چيز خوبى است! مى‏توانند، جرات دارند بگويند كه در عين حالى كه اين دستگاه تبليغاتى در تحت نظر سازمان امنيت تنظيم مى‏شود و هيچ روزنامه نگارى حق ندارد كه تخلف كند از مطالبى كه آن القا مى‏كند و دستگاه تبليغاتى راديو حق ندارد كه غير از آن چيزى كه آنها برنامه مى‏دهند پخش كند، در عين حالى كه اينطور است، معذالك اين كار خوبى است؟ اين را مى‏تواند يك نفر مسلمان يا يك نفر انسان يك چنين مطلبى را اظهار كند؟ اگر مى‏تواند، خوب يكى از اينهائى كه با اين حرف‏ها مخالفند بيايد اين را اعلام كند. هر كس، هر كدام را اينها انتخاب كنند كه خود شاه يا هر كس كه از دوستان شاه هست بيايند اين را اقرار كنند به اينكه دستگاه‏هاى تبليغاتى ما، دستگاه‏هاى مطبوعاتى ما، همه آنها بى‏اختيار هستند و هيچ اراده‏اى از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنيت تنظيم مى‏كند و اينها بايد حتماً حرف او را پخش كنند و اين خوب است. يكى از اينهائى كه مى‏گويند شاه بايد باشد، بيايند اين مطلب را خوب، در يك روزنامه‏اى، در يك ورقه عليحده‏اى خودشان طبع كنند و منتشر كنند و امضا هم بكنند، نه اينكه همين طورى بنويسند. بنويسند كه من كه فلان آدم هستم قبول دارم كه اينطور چيزها مى‏شود لكن من مى‏گويم اين كار خوبى است. يا مثلاً فرهنگ ما كه عقب افتاده است قبول مى‏كنند كه عقب افتاده است و نمى‏گذارند يك فرهنگ مستقلى ما داشته باشيم، فرهنگ تبع است، تبع اراده سفارتخانه‏هاست، بيايند اين را بگويند كه نه، ما كه مى‏خواهيم شاه بماند براى اينكه فرهنگ ما بايد اينطور باشد و اين كار خوبى هم هست، نه اينكه بگويند ملزميم، بگويند نه، كار خوب است، خيلى خوب است كه فرهنگ ما يك فرهنگ عقب افتاده‏اى باشد و نگذارند كه جوان‏هاى ما تربيت بشوند، تربيت علمى بشوند، جورى بشوند كه خودشان سازنده باشند. آن كس مى‏گويد كه ما با بقاء شاه موافقيم، اين مطلب را اگر قبول دارد كه اينطور هست لكن مى‏گويد كه (صحيح است لكن بايد اينجور باشد خوب است اينطور باشد) خوب بيايند اين را منتشر كنند اين مطلب را با امضا يك نفر در همه ايران پيدا كنيد كه اين را بگويد و منتشرش هم بكند و خودش را هم معرفى كند كه من كى، پسر كى، يك چنين مطلبى را مى‏گويم. گمان ندارم پيدا بشود يك كسى كه اين حرف را بزند. يا قبول دارم كه مستشارهاى خارجه اين ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت قيادت مستشارهاى خارجى هستند لكن اين چيز خوبى است، تحت قيادت آنها بودن چيز خوبى است. و هكذا همه ابعادى كه الان ما به آن مبتلا هستيم، چه در ناحيه اصلاً نظام فرهنگى يا نظام ارتشى و چه در ناحيه اقتصاد قبول بكنند به اينكه نفت ما را بى‏حساب دارند به آمريكا مى‏دهند و به جاى آن پايگاه براى آمريكا در ايران درست مى‏كنند، اين را قبول كنند لكن بگويند اين كار خوبى است كه ما مى‏كنيم، انساندوستى است و محبت به همنوع است و مهمان پرورى است و اينطور چيزها كه ما نفتمان را بدهيم، خوب يك هديه‏اى است به يك مملكتى، خوب هديه مى‏خواهيم بدهيم نفتمان را، آنها هم بيايند به جاى اينكه به ما پول بدهند اسلحه بدهند، اما نه اسلحه به ما بدهند،اين اسلحه‏اى كه اينها خيال دارند كه بياورند در ايران و پايگاه درست كنند در مقابل شوروى، بى‏بهانه نمى‏شود آورد، بى‏بهانه اينكه پول نفت را ما داريم مى‏دهيم منتها پول نفت را اسلحه مى‏دهيم، اسلحه احتياج دارد ايران. اين اسلحه‏هاى

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 128

بسيار هنگفت و زيادى كه ايرانى اصلاً نمى‏داند كه چكارش بكند تا راه بيفتد و به اين ايرانى هم نشان نمى‏دهند اين مطلب را كه اين را چكار بكن كه به راه بيفتد، اينها در اينجا مى‏خواستند پايگاه درست كنند در مقابل شوروى. اگر همين طورى بگويند ما مى‏خواهيم پايگاه درست كنيم، خوب صدايش در مى‏آيد اين هم، اين قارداش هم صدايش در مى‏آيد مى‏گويد من هم بايد اينجا يك گوشه ديگر شروع بكنم. آنها نمى‏خواهند اينجور بشود، مى‏گويند كه ما نفت داريم مى‏خريم و عوض داريم مى‏دهيم. عوض چيست؟ عوض اين است كه اسلحه مى‏دهيم و ليكن واقع مطلب پايگاه درست كردن براى آمريكاست و الان ايران خيلى از جاهاى آن اين پايگاه‏ها را دارد و مهياست. خوب، اين را مى‏گويند كه يك كارى است كه شده است و مى‏شود لكن كار خوبى هست انسان چنين انساندوست باشد. خوب اگر اين را هم خوب مى‏دانند، اين هم يك نفر پيدا بشود از دوستان شاه يا از رفقاى آمريكا كه اين مطلب را تصديق كند به همين طورى كه من طرح مى‏كنم و امضا كند. پس اين مطلب را كه نمى‏تواند كسى بگويد كه اينها كار خوبى است و چى.

پايگاه‏هاى عظيم تسليحاتى آمريكا در ايران، شواهدى بر وابستگى رژيم

باقى مى‏ماند در اين زمينه اينكه يك مطلب ديگر بگويند اين رفقاى شاه و عرض مى‏كنم چاكرها و غلامزاده‏ها كه نه، اينطور نيست، چنانچه خود اعليحضرت مى‏فرمايند كه خير، ما مستقليم و ما احتياج به چيزى نداريم و ارتش ما الان جلوى روس را مى‏تواند بگيرد، جلو انگلستان را مى‏تواند بگيرد و جلو آمريكا را مى‏تواند بگيرد و خير - (با تعبير خود اينكه) پدربزرگ ما نيست كه هر چه او بگويد ما بشنويم و از اين حرف‏ها، اين مطلب را مى‏خواهند بگويند كه پايگاه ندارد آمريكا در ايران؟ خوب بروند ببينند، اينها پايگاهشان معلوم است در كوهستان كجا، در كوهستان كجا در كجا، اين پايگاه‏ها معلوم است الان، ساخته شده و زير زمين‏هايش همه درست و مجهز. مى‏گويند نفت نمى‏دهيم ما به آمريكا، انكار دارند اين را، نه اينكه مى‏گويند مى‏دهيم و خوب است، مى‏گويند ما نفت نمى‏دهيم به آمريكا، من خوب، آن هم كه همه عالم مى‏دانند كه شما داريد نفت مى‏دهيد. مى‏گويند نفت را به اندازه مى‏دهيم، آنها هم همه مى‏دانند كه اين نفتى كه شما مى‏دهيد و خودتان مى‏گوييد تا بيست سال ديگر، سى سال ديگر تمام مى‏شود، اين براى اين است كه بى‏اندازه مى‏دهيد.

عدم استفاده آمريكا از منابع نفتى خويش و خريدارى نفت ايران در قبال سلاح

آمريكا نفت دارد نه اينكه احتياج به نفت دارد آمريكا، آمريكا چاه‏هاى نفت زياد دارد و استخراج نمى‏كند يعنى به اين معنى كه رسيده‏اند به چاه‏ها و آنجاهائى كه نفت زيرزمين دارند، آنها هم هست. چاه‏ها را، سر آنها را بسته‏اند براى آتيه خودشان و از اين هديه ناقابل اعليحضرت دارند. مى‏گيرند ولى همه نفت‏هاى خودشان زيرزمين مانده است. الان چاه‏ها را كنده‏اند رسيده‏اند به نفت و در آن را بسته‏اند و نشسته‏اند روى آن و دستشان را دراز كرده‏اند كه بابا نفت بده.اينها كه مى‏گويند ما

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 129

نفت نمى‏دهيم، نداده‏ايم به آمريكا يا به اندازه داديم، خوب شما از اين پولى كه داريد مى‏گيريد و از اين اسلحه‏اى كه وارد كرده‏ايد و از اين بيليون‏ها اسلحه‏هائى كه وارد كرديد معلوم است كه چقدر داده‏ايد و الان هم معلوم‏است كه چقدر داريد مى‏دهيد به آمريكا و ساير ممالك ديگر و مى‏گويند بله ما مى‏دهيم، اين را مدعى هستند كه ما مى‏دهيم لكن ارز مى‏گيريم، خوب اينها يكى‏شان بنويسد كه ما پول مى‏گيريم از آمريكا. همه شان قبول دارند كه ما مى‏دهيم و اسلحه مى‏گيريم. خوب اين اسلحه را قائلند به اينكه براى مملكت ما اينهمه اسلحه و اينهمه تجهيزات لازم است؟ و ما مى‏خواهيم يك قدرت مثل شوروى پيدا بكنيم، يك قدرتى مثل آمريكا پيدا بكنيم؟ اينطورى است كه ما لازم داريم اينطور چيزها را و متخصص داريم نسبت به اينطور مسائل و خود ما داريم اداره مى‏كنيم.

خوب، همه مى‏دانند كه چهل و پنج هزار، بعضى هم مى‏گويند شصت هزار مستشار آمريكائى هست، كارشناس‏هاى آمريكائى هست در ايران با مصونيت، نه مصونيت فقط اينها، مصونيت هر چه آمريكائى هست كه اينها مصون كردند آمريكائى‏ها را، اينها قصه‏هائى است كه تاريخ بايد ثبت كند، بعدها بفهمند كه وضع ايران چه بوده است.

هياهو و تبليغات ساختگى رضاشاه براى لغو كاپيتولاسيون

در زمان رضاشاه وقتى كه كاپيتولاسيون به اصطلاح خودشان لغو شد (آن هم لغويتش حرف بود، اما حالا لغو شد) چه بساطى درست كردند در تبليغات كه بله ديگر اعليحضرت به آنجا رسيدند كه لغو كردند كاپيتولاسيون را، چه كردند و فلان. مدت‏ها روزنامه‏ها و راديو بساط جشن اين را گرفتند كه اعليحضرت رضاشاه كاپيتولاسيون را لغو كرد. يك وقت آنطور هياهو كردند و جشن گرفتند. آن روزى كه اعليحضرت محمدرضا شاه خلف صدق اعليحضرت رضاشاه آمد كاپيتولاسيون را براى اينها درست كرد باز همين بساط بلند، شد كه اى چه خدمت بزرگى، چه خدمت بزرگى كردند، اين بيچاره مطبوعات، خوب اسير سازمان امنيت بودند بايد بنويسند، آنها ديكته كنند اينها بنويسند كه چه خدمت بزرگى، ديگر از اين خدمت بزرگتر نمى‏شد كه اعليحضرت كردند! چه كردند؟ اينكه او لغو كرد، ايشان اثبات كردند، در لغوش ما جشن بايد بگيريم در اثباتش هم بايد جشن بگيريم. وضع يك مملكتى اينطورى است كه مى‏گويند خروس مى‏گويد كه من بيچاره را در عزاخانه سر مى‏برند، در عروسى خانه هم سر مى‏برند (خنده حضار).

تصويب قرارداد كاپيتولاسيون خلاف روح انسانيت است

وضع ايران اينجور است كه آن طرف قصه را هياهو مى‏كنند، اين طرف قصه هم هياهو مى‏كنند. اينها چيزهائى است كه ما حالا مى‏شنويم و داريم مى‏بينيم. بعدها آيا باورشان بيايد يك همچو رژيم‏هائى را ما گذارنديم. آخر من در سن خودم اين قضيه را ديدم. شماها يادتان نيست، هيچ كدامتان يادتان نيست اما من در سن خودم بوده اين قضيه. آن قضيه جشن‏هاى آنجاى او در سن ما بوده، اين

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 130

قضيه جشن‏ها و بساط اينجاى او هم، هياهوى اينجاى او هم در همان وقتى بوده كه ما بوديم هر دوى آنها را، وضع اينطورى است كه طرفين قضيه را بايد عرض مى‏كنم كه براى آن جشن بگيريم و پايكوبى كنيم كه اعليحضرت آنجا آنطور كردند و اينجااينطور كردند. مى‏گويند نشده است؟ خوب، شده است منتهى مى‏گويند خوب شده است. خوب شده يعنى چه؟ يعنى اينكه اين آشپز مثلاً سفارت آمريكا، آن كاسب خيابان مثلاً فلان جا كه آمريكايى است، اگر اين يك شخص محترمى، يك شخص عاليمقامى، يك فيلسوفى، يك عالمى، يك كسى را بگيرد زير، عمداً هم بگيرد زير، دولت ايران حق ندارد، هيچ حق ندارد كه اين را بخواهد، اين بايد رجوع شود به سفارت، سفارت خودشان بلدند چه بكنند.

معنى اثباتش اين است كه (ايشان براى آن آنقدر چيز كردند و آن شخصى هم كه در مجلس آورد آنقدر براى آن نوحه خوانى كرد) هر فردى از افراد آمريكائى در اينجا مصون است، كسى حق ندارد، دادگسترى حق ندارد كه اگر اين كارى كرد بخواهد او را عرض بكنم كه ارتش حق ندارد در اين امر دخالت كند، هيچ كس حق ندارد در اين امر دخالت كند، اين بايد مستقيماً در پيش خود آمريكائى‏ها و در سفارتخانه يا در فرض كنيد كه خود مملكت آمريكا اين قضيه بايد حل بشود، آن هم كه معلوم است راه حلش چيست. اين را مى‏گويند كه يك چيز خوبى است؟! خيلى خوب واقع شده كه مصونند اينها و عرض مى‏كنم كه هيچ كس حق ندارد به آنها چيزى بكند اما اگر شخص اول اين مملكت (هر كس هست، هر زهرمارى اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه يك فراشى از آنها را زير بگيرد اين بايد محاكمه بشود؟! از آن طرف هيچ شما حق نداريد انتقاد كنيد اما از آن طرف خير بايد محاكمه بشود. خوب اين را مى‏گويند كه يك چيز خوبى است؟! و آن كسى كه مى‏گويد نظام شاهنشاهى ايشان بايد باقى بماند و شاه بايد باشد و سلطنت بكند و چطور، مى‏گويد اين وضع تا حالا خوب بوده و بايد شاه باشد؟! يا خير اين وضع را قبول ندارد و مى‏گويد نه اين وضع خوب نيست؟ اگر مى‏گويد خوب است اين وضع، خوب يك چيز بنويسد امضا كند كه: (اين وضع را ما قبول داريم، خيلى هم خوب است، يك فراشى از آنها را اگر ما اذيت كرديم بايد آنطور بشود، يك كس بزرگى از ما را اگر چه كردند آنها نبايد در آنها چه بشود.) اين هم گمان ندارم كه يك آدم، يك انسانى بتواند بنويسد.

بله اينكه بعضى از اينها اصلاً از وضع انسانيت خارج شدند مثل خود اعليحضرت كه اصلاً روح انسانيت از او رفته است، يك روح ديگرى است الان در او، نه ورح انسان، لهذا حرف‏ها هم همين طورى چرت و پرت خيلى گفته مى‏شود، مى‏گويد. اين هم كه كسى نمى‏تواند اينطور بگويد.

التزام رژيم براى انجام ماموريتى از طرف اجانب!!

پس اين طرف صفحه را كه ما نگاه مى‏كنيم كه قضيه رفتن ايشان است، از اين راه كه نمى‏توانيد بگوئيد كه نه، اين كارها همه خوب است، تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما عقب است خوب است، اقتصاد ما شكست خورده است و انگل است خوب است، نظام ما تحت نظارت - عرض مى‏كنم كه -

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 131

مستشاران آمريكائى است اين هم خوب است، اين را كه نمى‏توانيد بگوئيد، باقى مى‏ماند اينكه نه، اين طرف را قبول داريم كه اينها خوب نيست لكن چه كنيم چاره نداريم بايد اينطور باشد ما موافقيم با اعليحضرت و با بقاء اعليحضرت براى اينكه ملزميم كه اينطور باشد، ما، التزام داريم، ملتزم هستيم به اينكه بايد فرهنگمان تا يك حد معينى باشد، از اينجا بالا نرود، ما را ملزم كردند به اينكه ارتش شما بايد تحت نظر اينها باشد، ما را ملتزم كردند به اينكه وكلاى شما را بايد ما تعيين كنيم، شما خودتان نبايد دخالت داشته باشيد، ملت هم نبايد دخالت داشته باشند، ملتزميم به اين معنا، چون ملتزيم پس بايد باشد. اگر اين مطلب را مى‏گويند، خوب الان ملت ايران پا شدند مى‏گويند كه ما اين التزام‏ها را قبول نداريم، تا حالا هم هيچى نشده، حالا هم دارند مى‏روند، دارند دنبال مى‏كنند اين را. خوب اينها اگر قبول دارند كه اين يك چيز بدى است لكن ما را الزام كردند، حالا ملت ايران تمامى پا شدند كه اين التزامى كه مى‏گوييد ما داديم يا شاه كه ماموريت براى وطنش داشته است و خودش نوشته ماموريت براى وطنم و من هم مى‏گويم ماموريت براى وطنش داشته لكن او مى‏گويد ماموريت داشتم كه چه كنم و چه كنم، برسانم آن را به نمى‏دانم دروازه بزرگ تمدن! من مى‏گويم نخير ماموريت داشتيد براى وطنتان كه نفتتان را بدهيد و عرض مى‏كنم فرهنگتان را به زمين بزنيد و وطنتان را بياوريد به حالى كه الان هست، خرابه‏اى كه الان اسمش را ما وطن گذاشتيم. اگر اينها قبول دارند كه اين رژيم تا حالا خيانت كرده است منتهى مى‏گويند ملزم است، ملزم است كه خيانت بكند، اين را ما مى‏توانيم بپذيريم از وكيل، از وزير، از شاه، از همه اينها كه (من ملزمم خيانت بكنم)؟! خوب برو كنار، كى ترا ملزم كرده كه نخست وزير بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده كه وكيل بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده وزير بشوى؟ كى ترا التزام كرده كه شاه باشى؟ استعفا بده، آدمى كه اين عرضه را ندارد كه در مقابل اجنبى بايستد و مصالح مملكتش را تامين كند، آدمى كه در تحت اسارت غير است و بايد حتماً مصالح مملكتش را فداى، آنها بكند، ما فرض مى‏كنيم كه شما اگر بخواهيد سلطنتت محفوظ باشد، بايد اين خيانت‏ها را بكنى؟ لكن تو معذورى؟! كى گفت بايد سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر يك آدمى هستى، انسان هستى، اگر يك آدمى هستى كه خائن نيستى بيا اعلام كن بگو كه من نتوانستم اين مملكت شما را، مصالح مملكت شما را حفظ كنم من استعفا كردم. ملت آنقدر به سر تو گل مى‏ريختند كه تا عرش برين بود، نه مثل حالا كه همه داد بزنند (مرگ بر اين سلطنت پهلوى) براى اينكه از تو خير نديدند. كى ترا ملتزم كرده كه به سلطنت باقى باشى تا خيانت بكنى؟ مگر مى‏شود كه انسان عذر بياورد كه وكيل بوده، ده سال، پانزده سال به اينجا وكيل بوده و وكيل مردم هم نبوده وكيل شاه بوده، نخير وكيل سفارتخانه بوده، همه را هم خودشان مى‏دانند، رفتند توى اين خراب شده و هر چه خواستند، هر كار زشتى خواستند كردند، هر خيانتى را خواستند بكنند، حالا ازشان مى‏شود پذيرفت كه من ملزم بودم، مجبور بودم؟! كى گفت تو وكيل بشوى؟ مگر كسى آمد به تو الزام كرد ترا كه حتماً بيا وكيل بشو؟! تو برو پشت آن تريبون و بگو، قصه را بگو كه من را از طرف سفارتخانه آوردند اينجا و من وكيل رسمى اين مملكت نيستم از اين جهت من از اين مجلس مى‏روم بيرون، آنوقت ببين با تو چه معامله مى‏كنند. مگر مى‏شود اينها عذر باشد كه

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 132

وزير بگويد من معذورم براى اينكه من ملزم بودم، شاه بگويد من معذورم براى اينكه سفارتخانه من را الزام كرده، نمى‏دانم كى بگويد من معذورم، اين حرف‏ها چيست؟

خيانت و خلافكارى‏هاى شاه و ديگر صاحب منصبان براى احراز پست و مقام

اينها معذور نيستند، اينها خائن هستند و تعمداً هم خيانت كردند و براى خاطر رياست خيانت كردند. مى‏خواستند چند روزى، او مى‏خواسته سلطان باشد او مى‏خواسته عرض مى‏كنم وزير باشد، او مى‏خواسته وكيل باشد، او مى‏خواسته سناتور باشد و اينها، اينها عمداً به اين مملكت ما خيانت كردند و تمام اينهائى كه در اين دستگاه وارد بودند و خدمت كردند به اين دستگاه، اينها همه خائنند و هيچ لياقت اينكه به اينها يك كارى ولو حمالى را رجوع كنند ندارد، نمى‏شود آقا كه يك مملكتى كه اينها دارند، اينها مستشارهاى آنها هستند و اينها مشير و مشارهاى آنها هستند و تمامشان واضح است خيانتشان.

من مى‏گويم حالا ما فرض مى‏كنيم كه شما راى هم بر خلاف نداديد، شما آدمى بوديد كه مثلاً خلاف آنها را مى‏خواستيد بگوئيد، ما اينها را فرض مى‏كنيم لكن مى‏توانيد اين را انكار كنيد كه شما وكيل ملت نبوديد و رفتيد در اين مجلس و حقوق گرفتيد؟ اين را مى‏توانيد انكار كنيد؟ اگر مى‏توانيد، بنويسيد كه ما وكيل مجلس نبوديم، اينجا همين جورى رفتيم و خير اينجا كه مى‏رفتيم هيچى نبود و نگرفتيم، تا به شما بگويند كه نخير آقا شما در مجلس حقوق گرفتى از اين ملت، حقوق ملت را گرفتى، وكيل ملت هم نبودى، خلاف قانون اساسى كرديد و خيانت كرديد به اين مردم و پول اين مردم را گرفتيد در صورتى كه وكيل نبوديد شما. اگر وكيل را سفارتخانه تعيين كند يا شاه تعيين كند كه وكيل نيست، اين كه قانونى نيست وكالتش، وكالت بايد هر جائى، در هر حوزه‏اى همان اهالى آن حوزه چيز بكنند. خوب، بگويند ما را تعيين كردند، وكيل مثلاً تهران بيايد بگويد من را تهرانى‏ها چه كردند تا همه تهرانى‏ها بگويند ما اطلاع نداشتيم، آن كه وكيل آذربايجان است بيايد بگويد من وكيل آذربايجانم تا مردم بگويند كه نه آقا ما اطلاعى از اين نداريم. كجا اطلاع داشتند مردم از اين وكلا؟ كى مى‏شناسد اينها را؟

عدم رشد فرهنگى و بى علاقگى رژيم به دين و كشور، موجبات وابستگى كشور به استعمارگران

نمى‏شود اينها را عذر حساب بكند كسى بگويد من معذورم، ما مجبور بوديم كه اين فرهنگ را در اين حد نگه داريم، ما مجبور بوديم كه اين ارتش را تحت چيز قرار بدهيم، ما مجبور شديم. خوب اينهمه صاحب منصب توى ارتش وقتى ديدند كه صاحب منصب‏هاى آمريكا آمدند چه كردند، همه استعفا بدهند. مگر آقا مى‏شد آنوقت، اگر همه صاحب منصب‏هاى ما وقتى كه ديدند آمريكائى‏ها دارند اينها را، مستشار دارد آمريكا در اينجا و اينها بايد تحت نظارت آنها باشند، اگر همه اينها يك روز

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 133

استعفاى خودشان را مى‏فرستادند در مجلس يا پيش شاه كه ما نمى‏خواهيم با اين وضع، مگر امكان داشت آنوقت مستشار بيايد؟ اينكه مستشار مى‏آيد براى اينكه شما رشد نداريد، چون رشد نداريد از اين جهت مستشارها مى‏آيند - كه - بالاى سر شما و شما را مى‏خواهند اداره كنند. اگر شماها رشد داشتيد، اگر شما يك انسانى بوديد كه علاقه به اين مملكت داشتيد، علاقه به اين آب و خاك داشتيد، اگر يك انسان متدين بوديد كه اساس مسائل است اين، همچو چيزى امكان نداشت برايتان كه بنشينيد آنجا و بخواهيد صاحب منصب باشيد لكن صاحب منصبى كه يك مرديكه از آمريكا آمده هر چه بگويد، بايد اطلاعتش بكنيد، خوب استعفا مى‏كرديد، كى به شما الزام كرد كه آقا بيا تو سپهبد باش يا بيا تو ارتشبد باشد، استعفا مى‏كردى، حالا استعفا كنيد، الان كه مى‏بينيد كه همه مسائل واضح شده است و خيانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشت - عرض مى‏كنم كه - راديو و اقرار به ذنب و گناه خودش كرده، اسمش را اشتباه گذاشته (تا حالا من كارهايم اشتباه بود از اين جهت از اينجا به بعد اين اشتباهات را نمى‏كنم) شمائى كه يك شاهى را مى‏بينيد كه خيانت‏هاى خودش را اقرار كرده، پشت راديو اعلام كرده، دستش را پيش ملت دراز كرده كه (ببخشيد مرا، من اشتباه كردم) خوب همين حالا همه‏تان برويد آن كنار يا برويد كنار از ارتش يا متصل بشويد به مردم، باز نريزيد به جان مردم و مردم را بكشيد. پس شما همه خيانتكاريد، شما را نمى‏توانيم بگوئيم يك انسانى هستيد كه امين اين مملكت هستيد، شما خائنيد در اين مملكت، شما لياقت هيچ چيز را نداريد. بله صاحب منصب‏هاى جزء نمى‏توانند، آنها چيز كردند، آنها مى‏گويند ما حاضريم به اينكه كارهائى را انجام بدهيم. ان شاءالله بلكه انجام بدهند.

سلطنت شاه غده‏اى سرطانى براى نابودى همه شؤونات مملكت

پس اين ورق مطلب كه قضيه اين است كه اين رژيم بايد از بين برود، اين فاسد است، يك غده فاسد را اگر در نياورند يك انسان را از بين مى‏برد، هلاك مى‏كند. نمى‏تواند يك نفر آدمى كه مريض است، غده مثلاً فرض كنيد سرطانى دارد حاضر نشود كه اين غده را بيائيد در آوريد، اين خوب، مى‏كشد غده اگر در نياوريد اين سلطنت يك غده‏اى است در اين مملكت كه اگر در نيايد فاسد مى‏كند مملكت، اين غده بايد در بيايد چاره نيست، اين غده، سرطانى و بدتر از سرطان است، اين بايد بيرون بيايد. باقى مى‏ماند آن طرف قضيه كه من حالا خسته هستم براى ادامه گفتن آنها، ان شاءالله خداوند همه‏تان را موفق كند، توفيق به همه‏تان بدهد. يك روز انشاءالله برويد به ايران كه ايران وضعش عوض شده باشد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها