0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:34 AM

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 281

تاريخ:12/8/57

بيانات امام خمينى در مورد عوامفريبى و تشبثات رژيم شاه‏

دولت آشتى ملى خدعه‏اى براى خوابانيدن نهضت

بسم الله الرحمن الرحيم

نهضت اسلامى ايران به اوج خودش رسيده است و مرتبه شكوفائى را دارد طى مى‏كند. شاه انواع تشبثات را مى‏كند و كرده است يكى از تشبثات او اين بود كه يك دولتى پيش آورد، يك دولت آشتى! و دولت آشتى همان بود كه از زمان انتقالش تا حالا هزارها از جوان‏هاى ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند و سرتاسر ايران را به عزا نشاندند و مى‏خواستند كه با صورت آشتى مردم را اغفال كنند و لهذا دولت اعلان آشتى داد و گفت تاريخ هم همان تاريخ قانونى اول، اسلامى. از قانون گبرها دست برداشتند و از حزب رستاخيز هم دست برداشتند، بعد هم از قراردادهائى كه راجع به اسلحه كرده بودند تخفيف دادند، از قراردادهاى اتمى هم لغو يا تخفيف دادند. اينها همه خدعه‏هائى است كه اينها مشغول هستند كه اين نهضت را بخوابانند و اين موجى كه در ايران پيدا شده است و مثل سيل خروشان همه چيز را دارد به باد مى‏دهد، آنها اين سيل را خاموش كنند، شعله قلوب را خاموش كنند و ابتدايش هم ممكن است يك ملايمت‏هائى بكنند و يك به اصطلاحشان آزادى‏هاى فضاى باز آزادى هم يك صورتى درست بكنند و دنباله‏اش آنچه كه اين امور سرد شد و اين زبانه‏هاى آتشى كه الان در ايران بلند شده است خاموش شد، دنبالش - بعد از مهلتى كه پا را محكم كردند به جاى خودش و خاطر جمع شدند كه يك همچو نهضتى ديگر نخواهد بپا شد - همچو حمله بكنند و همچو به همه جهات ملت صدمه وارد بياورند كه نه جناح روحانى و نه جناح سياسى و نه دانشگاه و نه بازار، ديگر تا آخر نتوانند نفس بكشند.

به شاه، اين افعى زخم خورده مهلت ندهيد

الان اين وضعى كه ايران پيدا كرده است اين افعى را زخمى كرده، آن چيزهائى كه او در مغزش پخته بود هميشه كه منم و ديگر ملت هم همه هوادار من، شاهدوستى در سرتاسر ايران هست، همه به حكم من هستند و كسى مخالف با من نيست، نمى‏شود باشد! اينها همه فروريخت، اين كنگره‏هاى خيالى كه به مردم جا زده بودند، واقعيتى نداشت و ليكن يك الفاظ خوشگل بزك‏كرده‏اى تسليم مردم مى‏كردند، پرده‏ها تا يك حدودى پس رفت و اين كنگره‏هاى بلند خيالى كه درست كرده‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 282

بودند، اينها يكى بعد از ديگرى فرو ريخت و آمال و آرزوهائى كه داشت بسياريش پايمال شد. اين الان يك افعى زخمى است كه اگر مهلت به او بدهند و ملت سردى و سستى از خودش نشان بدهد اين سربلند مى‏كند و اين دفعه زهرش را به تمام اقشار ملت مى‏ريزد، زهرى كه ديگر نتوانند اينها به علاجش برخيزند.

خطر مهره هاى اسلام نما بيشتراز حكومت نظامى

همه اين تشبثاتى كه ايشان كرده است، مثل دولت آشتى پيش آوردند و حالا هم ديدند كه آن آشتى از جنگ‏هاى دولت‏ها با هم مثل اينكه بدتر بود و اين ملايمت به خيال خودشان به صورت يك حكومت نظامى خشن در آمد و بعد هم در حكومت نظامى‏شان شكست خوردند. حكومت نظامى‏ها حالا خودشان ماندند و اعلاميه‏هايشان، اعلام مى‏دهند كه اعلاميه نمره چند كه مردم دو نفر همراه هم، بيشتر از دو نفر نبايد همراه هم در خيابان‏ها راه بروند. در مقابل اين در همان جائى كه حكومت نظامى است 000/500، 000/300 بلكه گاهى بيشتر از اينها راه مى‏افتند در خيابانها و شعار مى‏دهند و هر چه دلشان مى‏خواهد مى‏گويند. حكومت نظامى هم شكست خورد، با شكست خوردن حكومت نظامى و مقابله مشت و تانك، فهميدند كه مشت بر تانك مقدم است اراده ملت بر توپ و مسلسل پيشى دارد. اينها از كودتاى نظامى هم مأيوسند ولى ذكرش را مى‏كنند، كودتاى نظامى، الان همان كودتاى نظامى است، مگر كودتاى نظامى چه مى‏كند؟ كودتاى نظامى يك نظامى مى‏آيد سر كار با خشونت با مردم رفتار مى‏كند اگر چنانچه خيلى آدم خشنى باشد، گاهى هم ممكن است كه خشونت نداشته باشد. خوب الان در تمام ايران حكومت نظامى است منتهى در عده‏اى از شهرها رسماً حكومت نظامى است و در مابقى ايران به طور غير رسمى حكومت نظامى است. همان معانى نظامى بودن و مردم را از همه چيز محروم كردن به خيال خودشان، در همه ايران الان هست.

شكست رژيم در برقرارى دولت آشتى ملى و حكومت نظامى

بنابراين آن فريب اولشان كه حكومت آشتى و - عرض كنم - با همه چه و روحانيون، اولى كه اين دولت آمد روى كار، به عنوان يك روحانى خودش را معرفى مى‏كرد. پدر روحانى و پدر و مادر هم روحانى و اين حرف‏ها، معرفى مى‏كرد بعد هم شروع كرد به آن كارهاى ملايمت‏آميز و فريبنده كه من در همان اولى كه تاسيس شد، اين را به مردم گوشزد كردم كه فريب نخوريد كه اين بدتر از آن حكومت نظامى‏هاست، اين خطرش بيشتر از آن است. انسان با حكومت نظامى مى‏داند كه اين آمده روى كار كه با سرنيزه با انسان رفتار كند، خوب احتياط خودش را مى‏كند و اينها، اما آن كه با فريب مى‏آيد روى كار و مى‏خواهد ملت را با خدعه و فريب عقب بزند، اين مردم را غافلگير مى‏كند و اين خطرش زياد است و من در همان وقت هاى اول، همان اولى كه اعلام حكومت آشتى شد، من مطالب را آنطورى كه مى‏توانستم به مردم رساندم. اين حكومت آشتى شكست خورد، شد حكومت نظامى در همه ايران و در

صحيفه نور ج 2 صفحه 283

12 شهر عظيم ايران به طور رسمى و همين حكومت نظامى هم شكست خورده هست، الان هم حكومت نظامى هست اما اين حكومت نظامى شكست خورده است. بايد به حسب ترتيب حكومت نظامى، كسى شبها بيرون نيايد (مردم) از قرارى كه گفته‏اند دو ساعت عقب انداختند دوباره برگشتند به اينكه جلو انداختند كه بايد دو ساعت هم جلوتر چه بكنيد، مردم در دكان‏هايشان نشستند و باز كردند و شروع كردند به قرآن خواندن، ملزم شدند به اينكه برگردند و باز به همان مقدار قبل و تظاهرات هم در همه اينجاهائى كه حكومت نظامى هست و غير نظامى (يعنى آنهائى كه نظامى رسمى است و نظامى غير رسمى) تظاهرات هم در همانجا به قوت خودش باقى است پس اين هم شكست خورد. از شكست خوردن اين، باز يك كودتاى نظامى يا يك نخست‏وزير نظامى شكست خورده است، اگر بى‏عقلى كنند و يك حكومت نظامى سرتاسرى يعنى يك نخست‏وزير نظامى بياورند و بخواهند مردم را با آن حكومت نظامى بترسانند، مردم ترسشان ريخته است ديگر، اعتنا به اين حرف‏ها ندارند. همان بچه‏هاى كوچولو هم پاسبان‏ها را عاجز كردند و مقابله كردند با پاسبان‏ها، آنها با سرنيزه و توپ و تانك، مردم با مشت و سنگ و از اين چيزها. پس حكومت نظامى و حكومت آشتى و كودتاى نظامى، اينها شكست خورده است، اينها را ديگر نمى‏شود پاى چيزى حساب كرد. اين تشبث، تشبثى است كه درست از كار در نمى‏آيد و نيامد، بخواهند بكنند هم نمى‏شود.

به كارگيرى مهره‏هاى جديد، فريبى تازه براى اغفال ملت‏

يك تشبث ديگر به اين است كه بعض رجال را براى نخست‏وزيرى مثلاً انتخاب كنند و از اين راه پيش بيايند، گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه مثلاً پيش مردم يك قدرى معروف است و كذا و گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه در اين حكومت‏هائى كه بوده است و در اين اوقاتى كه ايشان مشغول ظلم و ستم بوده‏اند، اين در دستگاه نبوده‏است، خوب چون فهميده‏اند كه كسانى كه در اين دستگاه يك شغلى داشتند، يك وزارتى داشتند، يك وكالتى داشتند، اينها ديگر مقبول ملت نيستند، اين اشتباه است كه مى‏خواهند همان‏ها مردم را بازى بدهند، گاهى از شغل وزارت استعفا بكنند، گاهى از شغل وكالت استعفا بكنند، گاهى از - عرض مى‏كنم كه - حزب رستاخيز كنار بروند. همه اينها ديگر يك حرف‏هائى است كه اين ملت ما نمى‏پذيرد.

سفارتخانه‏ها عهده‏دار تعيين وكلا!

ممكن است واقعاً به حسب واقع هم يك نفر آدم توبه كرده باشد، بگذرد از آن معصيت بزرگى كه تا حالا كرده، از خيانت‏هايى كه تا حالا كرده - ممكن است كه از آن خيانت - يك خيانت مشترك بين همه اين است كه همه اين وكلاى مجلسين مى‏دانند كه وكيل ملت نيستند، اين ديگر يك چيزى نيست كه به خود اين وكلا مخفى باشد، همه مى‏دانند كه مجلس، مجلس ملى نيست و مجلسى است كه با فرمان شاه و با سرنيزه، سرنيزه هم كه نمى‏خواستند، آنوقت ديگر اين حرف‏ها را نمى‏خواست، حالا

صحيفه نور ج 2 صفحه 284

سرنيزه مى‏خواهد، آنوقت با فرمان بود، فرمان هم نه اينكه حالا اين فرمان هم از ايشان باشد، آن هم از سفارتخانه‏ها ليستش مى‏آمد. خودايشان اقرار كرد كه در چند وقت قبل از اين ليست مى‏آوردند و وكلا را با سفارتخانه‏ها تعيين مى‏كردند و حالا اين جور نيست. نخير حالا هم اين جور است و بدتر از آن هست. اين وكلا همه آنها اين را بى‏استثنا مى‏دانند كه و مى‏دانستند آنوقتى كه وارد مجلس شدند، به اينكه اينها وكلاى ملت نيستند و اين مجلس خلاف قانون اساسى است معذالك رفتند، همه‏شان رفتند، اينهائى كه نقض قانون اساسى را كردند و خودشان دانسته به اينكه اين خلاف قانون اساسى است، رفتند در مجلس، همان قدمى كه توى مجلس گذاشت اين خيانتكار است، حالا ما به كارهائى كه اينها انجام دادند و تغيير تاريخ اسلام را دادند يك همچو جنايت بزرگ، يك همچو جسارت بزرگ به مقام رسول اكرم، ما از اين هم اگر صرف نظر بكنيم با اينكه نمى‏شود كرد، كه همه آنها اينها را راى دادند و به تصويب همه اينها بوده، حالا ممكن است يكى از آنها عذر بخواهد كه آنوقتى كه اين را آوردند من راى نمى‏خواستم بدهم ترسيدم يا فرض كنيد كه راى ندادم، اما تو وارد شدى به عنوان وكالت از ملت در يك مجلس مخالف قانون اساسى، اين خيانت است، خود اين قدم، قدم خيانتى است، پس ملت، اين اشخاصى كه در اين حكومت بودند يعنى در اين حكومت غير قانونى.

اساس سلطنت پهلوى و منتخبات آن بر خلاف قانون اساسى است

باز نكته ديگر اين است كه اصلاً اساس سلطنت سلسله پهلوى مخالف قانون اساسى است، اساس سلطنت، به دليل اينكه هر كس كه به سن من است يا يك قدرى هم كوچكتر يادش است، آنها هم كه يادشان نيست، از آن پيرمردها بروند اگر نشنيده‏اند بپرسند. لكن خوب مسأله چيزى است معلوم و معروف كه رضاشاه وقتى كه آمد و كودتا كرد، احدى قدرت بر اينكه در مقابل او يك كلمه بگويد نداشت، هيچ كس همچو قدرتى نداشت، اگر هم يكى دو تا همچو قدرتى داشتند، دوتايى بودند كه اثرى نداشت، كارى ازش نمى‏آمد. مجلسى كه در زمان رضاشاه براى تغيير مواد قانون اساسى در زمان رضاشاه تاسيس كردند، مجلسى بود كه ملت باهاش مخالف بود، نه اينكه خبر نداشت، مخالف بود ملت لكن جرات اظهار مخالفت نداشت اما هيچ كس هم نمى‏رفت رأى بدهد، مردم سرجاى خودشان بودند، مردم مشغول كار خودشان بودند، جرأت نمى‏كردند حرف بزنند. آن مجلسى كه تاسيس شد براى اينكه مواد قانون اساسى را تغيير بدهند و سلسله قاجار را منقرض كنند و سلسله پهلوى را منصوب كنند به مجلس مبعوثان، وكلاى او وكلاى ملت نبودند، اين را همه مى‏دانند، خود رضاخان هم مى‏داند، الان توى قبر مى‏داند اين را كه وكيل نبوده‏اند، پسرش هم مى‏داند. اين وكلا كه اطلاعات دارند ديگر مثل ما توده مردم نيستند كه اطلاعتشان كم باشد، اينها را همه مى‏دانند كه اصل اساس سلطنت پهلوى بر خلاف قانون است، مخالف قانون اساسى، اگر او مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پهلوى مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسى است براى اينكه همان است مسأله. وقتى سلطنت ايشان مخالف قانون اساسى است تعيين وكيل ولو وكيل را مردم تعيين كنند لكن قانون اساسى

صحيفه نور ج 2 صفحه 285

مى‏گويد بايد شاه فرمان بدهد. ما شاه نداريم كه فرمان بدهد شاه. شاه نداشتند مردم، اين شاه نبود هيچ، شاهى كه خلاف قانون اساسى است شاه نيست. اين وكلا مى‏دانند به اينكه اين سلسله از سلاطين به اصطلاح، بر خلاف قانون اساسى روى كار آمده‏اند و دنباله‏اش هر كارى كه اينها انجام بدهند خلاف قانون اساسى است. اين با اصطلاح خودشان من دارم حرف مى‏زنم، با منطق خود آنها من دارم حرف مى‏زنم كه قانون اساسى را خوب به آن اعتناء دارند، روى همين قانون اساسى و مواد قانون اساسى، اينها وكيل ملت از اول، از زمان رضاشاه تا حالا ما وكيل ملت نداشتيم، مردم بى‏خبر بودند يا اگر خبر داشتند نمى‏توانستند وكيل تعيين كنند، نبود. بنابراين در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسى بود و هم مجلسين بر خلاف قانون اساسى، مجلى سنا كه بايد نصفش را شاه تعيين كند و نصفش هم ملت، ملت كه اطلاع نداشت، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند و نصب كند براى اينكه شاه قانونى نبود. بنابراين آنهائى كه در وكالت و وزارت و عرض مى‏كنم اينها بودند همه بر خلاف قانون اساسى وكالت و وزارت كرده‏اند، همه‏شان. اين تشبث‏شان به اينكه تغيير بدهند يك مهره‏اى را به يك مهره ديگرى و يك كسى كه - در - به خيال خودشان كه يك كسى را بياورند كه اين عيب را نداشته باشد كه در اين دورانى كه اينها حكومت داشتند، حكومت داشته باشد، مثلاً بروند از توى دانشگاه يك استاد دانشگاه بياورند كه در زمان اينها حكومت نداشته، حالا كه مى‏خواهد وارد بشود خلاف قانون اساسى است، براى اينكه كى واردش مى‏كند؟ كى او را نصبش مى‏كند به نخست‏وزيرى؟ و چه مجلسى تصويب مى‏كند نخست‏وزيرى او را؟ كدام مجلس؟ مجلس بر خلاف قانون اساسى است، سلطنت بر خلاف قانون اساسى، پس نخست‏وزيرى بر خلاف قانون اساسى است. شما فرض كنيد كه نعوذ بالله جبرئيل امين را اينها بروند از آسمان بياورند زمين مجسمش كنند اينجا كه پاك و پاكيزه و طاهر است، لكن به حسب منطق خودشان بايد شاه مشروطه تعيين كند نخست‏وزير را و مجلس، مجلسين تصويب كنند اين را. ما شاه مشروطه نداريم كه، مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول، همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد 5 نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مى‏كنند بر خلاف حكم شرع باشد، اين قانون اساسى ما اينطور است متمم قانون اساسى اين است. پس ما از اولى كه مشروطه را درست كردند مردم، مردم را بازى دادند، از اول بازى دادند، مثل همين حالا كه مى‏خواهند بازى بدهند و دولت مثلاً آشتى مى‏خواستند روى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينى كه تبع آنها بودند، بازى دادند اينها را، خدعه كردند، متمم قانون اساسى را قبول كردند و اينها، لكن وقت عمل، عمل نكردند به متمم قانون اساسى يعنى 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند، بله چيز اول يك صورتى ابتدا درست شد اما آن صورتى بود كه تمام شد. حالا قريب 50 سال است، بيشتر از 50 سال است كه ابداً در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت بكند و اين خلاف قانون اساسى است. پس الان اگر چنانچه ما فرض كنيم كه اين آقاى جبرئيل آمدند در زمين و

صحيفه نور ج 2 صفحه 286

تبع اعليحضرت مى‏خواهند بروند در مجلس با نصب ايشان و تعيين ايشان و با تصويب مجلس شورا و مجلس سنا، همان جبرئيل امين هم خلاف قانون اساسى كرده، قانونى نيست، وزارتش - چيزش - قانونى نيست. پس بنا عليه اين تشبث درست از كار درنمى‏آيد.

جابجائى مهره‏ها توسط رژيم، جوابى به مخالفت مردم با دستگاه شاه!

علاوه بر اين حالا ما از آن وجه قانونى و منطق خودشان حالا بگذريم، علاوه بر اين، مگر اين چيزها اين صداى مردم را مى‏اندازد؟ مگر مردم صدايشان اين است كه واوزيرا؟ اى وزير ما چطور است؟ مردم مى‏گويند ما شاه نمى‏خواهيم، تو مى‏خواهى وزير درست بكنى؟ اين جواب اين كه ما شاه نمى‏خواهيم اين است كه وزير شما اين بود اين باشد؟ خوب بروند ببينند منطق اين خارجى‏ها كه مى‏گويند اين ملت چى مى‏گويد، چى مى‏خواهد، ملت را بروند ببينند توى بازارها چه مى‏گويند، توى مدرسه‏ها چه مى‏گويند، توى دانشگاه‏ها چه مى‏گويند، بيرون دانشگاه چه مى‏گويند، توى مزارع چه مى‏گويند، خوب بروند ببينند اينها، ببينند كه اين ملت سرتاسر اين ايران چه دارند مى‏گويند، چه مى‏خواهد اين ملت. اگر يك شبانه‏روز بر اينها گذشت و از هر آدمى چند دفعه اين كلمه را نشنيدند، خوب ما از خونمان برمى‏گرديم و مى‏رويم سراغ زندگيمان، اگر نشنيدند كه ما نمى‏خواهيم اين را، مرگ بر اين شاه، از بچه اينقدرى تازه زبان باز كرده اين را مى‏گويد تا آن پيرمردى كه حالا ديگر يواش‏يواش بايد حرف بزند، مثل من، خوب همه نمى‏خواهند. وقتى يك ملتى، وقتى كه يك چيزى را نخواست، خوب شاه براى ملت است وقتى ملت نمى‏خواهد او را كه نمى‏شود كه به زور آورد او را آوردند به زور اما فايده ندارد. بخواهند با اين تشبث كه يك وزيرى را بردارند يك وزير ديگر بگذارند، يك وزيرى كه خير بسيار هم آدم خوبى است (فرض كنيد) و اجزايش هم و ساير وزراء هم انتخاب كند همه را از دانشگاه يا از رجال پاك دامن، اگر آنها لبيك بگويند به اين حرف‏ها، اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اغنا كنيم به اينكه آقا بسم الله وزير خوب ما به شما تحويل داديم. آنها مى‏گويند ما اصلاً سلسله شاهنشاهى را نمى‏خواهيم - ما اصل - اصل نظام شاهنشاهى، نظام باطل و غلطى از اول بود، حالا نظام شاهنشاهى را هم فرض كنيم همه ملت اين حرف را نزند، اما سلسله پهلوى كه ديگر نمى‏شود كسى انكار كند كه همه ايران دارند مى‏گويند ما سلسله پهلوى را نمى‏خواهيم. آنها گويند ما سلسله پهلوى نمى‏خواهيم، شما مى‏گوئيد كه من وزير را برداشتم يك وزير ديگر كردم!؟ جواب آن سؤال اين جواب نيست. خواست مردم اين نيست تا اينكه مسأله به اين ختم بشود، اگر خواست اين بود كه ما وزيرمان بد است، ما وكيلمان بد است خوب وزير را عوض مى‏كردند، وكيل را عوض مى‏كردند مى‏شد خوب، اما وقتى خواست مردم اين نيست شما يك كارى مى‏كنيد كه خواست مردم نيست، آنى كه خواست مردم است نمى‏كنيد، پس نمى‏تواند درست شود اين هم به شكست منتهى مى‏شود، صددرصد شكست است براى اينكه يك مطلبى نيست كه يك كلمه‏اش درست باشد. اين نيرنگ هم هر جورى‏اش بكنند فايده ندارد، بخواهند نظامى‏اش كنند، نظامى هست و شكست‏خورده، نظامى

صحيفه نور ج 2 صفحه 287

شكست خورده يك نظامى ديگر رويش بيايد، معلوم نيست حالا ديگر نظامى‏ها هم قبول بكنند اين معنا را براى اينكه وقتى ديدند يك نظامى قلدرى مثل آن مردك شكست خورده، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند در شقاوت، مى‏دانند كه آنهم شكست خورده هست. پس نه حكومت نظامى و نه كودتاى نظامى و نه اين خدعه‏ها و حكومت آشتى، اينها فايده‏اى نكرد.

اجير كردن چماق به دستان، نشانگر ضعف و ياس قواى انتظامى رژيم‏

يك راه ديگر هم اينها دارند طى مى‏كنند و اين آن است كه تشبث كردند به كولى‏ها. خدا مى‏داند كه ننگ يك مملكت هست كه قواى انتظامى دارند و قواى انتظامى را از آنها مايوسند يا جرات كنند كه همه‏شان را وادار كنند به كار. يك مملكتى كه به حسب اصطلاح بايد شاهش و وزيرش و عرض بكنم قوايش اينها در صدد اين باشند كه نظم برقرار كنند اينها تشبث مى‏كنند به يك عده چماق به دست، در كرمان كولى، در جاهاى ديگر هم اين كسانى كه اجيرشان هستند. اينها زير سايه چماق كولى‏ها مى‏خواهند زندگى كنند. اين ننگ است براى ما كه يك همچو كسى به ما حكومت كند، يك همچو كسى به ما براى ما وزارت كند، وكالت كند. زير سايه چماق كولى الان ادامه حيات دارد ايشان مى‏دهد. اين هم فايده ندارد. وقتى بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق دارند، كردند - اينهم - مردم هم مقابلش چماق به دست گرفتند و بيرونشان كردند اينها را، البته آن چماق به دست‏ها در پناه نظامى بودند چنانچه در مدرسه فيضيه و قم كه ريختند در 15 خرداد، قبل از 15 خرداد ريختند در مدرسه و آن خرابكارى‏ها را كردند، يك دسته‏اى را آوردند از خودشان - چه - در پناه پاسبان‏ها و در پناه لشكرى‏ها ريختند تو مدرسه و آن كارها را كردند، حالا هم دارند اين كار را مى‏كنند كه در پناه قواى انتظامى، قوه انتظامى، در پناه قواى انتظامى به خرابكارى مشغولند. قواى انتظامى! اين از همان لغات است كه عرض كردم محتوى رااز دست داده و همين صورتى است، قواى انتظامى است ديگر، الان قواى انتظامى ما قواى مخرب شده است، در سايه آن چماق به دست‏ها مى‏ريزند به شهرستان‏ها، چند شهرستان تا حالا با همين طور ريختند و خرابكارى كردند. اين تشبث هم فايده ندارد، اينها فايده ندارد.

تبليغات اجانب در وابستگى نهضت

تبليغات آمريكائى‏ها و انگليسى‏ها و اينها، اينها هم ديگر گذشته است، فايد ندارد. در آمريكا مى‏گويند كه داشت در نوشته‏هائى كه رابطه زيرزمينى بين انگليس و شوروى است كه اين آشوب‏ها را درست كرده!! يعنى اين حرف‏هائى كه من حالا دارم به شما مى‏زنم و همه برادرهاى شما از قبيل اين جور حرف‏ها و.... مى‏گويند، اين، انگليس‏ها و روس‏ها با هم دست به هم دادند و به من گفته‏اند بگو، من مى‏گويم. به بازاريان هم گفته‏اند داد كن آنها هم داد مى‏كنند. به ملاها هم گفتند داد كن - به مثلاً فرض كنيد اينهائى هم كه در - به شماها هم كه شعار داريد مى‏دهيد مى‏گويند آمدند به شما هم گفتند كه

صحيفه نور ج 2 صفحه 288

بيائيد فرياد بزنيد چه، در آمريكا گفته شده كه رابطه زيرزمينى بين انگليس‏ها و شوروى است، اين آشوب‏ها را اين انگليس‏ها و شوروى‏ها دارند درست مى‏كنند، انگليس‏ها احتمال مى‏رود در اين فضولى دخالت داشته باشند اين بنايشان بر اين است كه فحش براى خودشان درست مى‏كنند كه مقاصدشان را پيش ببرند تا اينكه اين نهضت را آلوده كنند به اينكه نهضت انگليسى، شوروى است! اين هم فايده ندارد براى اينكه بچه‏هاى ما هم حالا مى‏دانند كه هر چى اينها بگويند خلاف است، هر چه مى‏خواهند بگويند، بگويند. بچه‏هاى كوچك ما هم مى‏دانند، همه جوان‏ها و پيرهاى ما مى‏دانند كه اينها، حرف‏ها و نيرنگ‏هاست اينها و براى اين است كه اين نهضتى كه دارد همه اين اقشارى كه ما را دارند غارت مى‏كنند، مى‏لرزاند و انشاءالله سرنگونشان مى‏كنند. اين چيزها را مى‏دانند كه اينها براى اين است كه اين نهضت را بخوابانند، اين آتشى كه در قلب‏ها افروخته شده است، اين را خاموشش كنند، اين را ديگر مردم مى‏دانند اين حرف‏ها را. بنابراين اين تشبث هم فايده‏اى ندارد.

نجات مملكت، با خروج شاه و خاندانش

آنى كه فايده دارد كليدش دست خود اعليحضرت همايونى است، هيچ كس هم نمى‏تواند و آن اين است كه ايشان پا شود برود، كليد دست خودش است، اگر بخواهد آرامش پيدا بشود، ايشان دست زن و بچه‏اش را بگيرد برود از اين مملكت، نجات بدهد خودش را براى اينكه من خوف اين را دارم كه يك آشوبى بشود و بچه‏هاى كوچك - اينها - را هم بكشند و ما ميل نداريم يك همچنين چيزى را كه بچه كوچك‏ها هم از بين بروند. خود اين، البته ملت خودش با اين چيزها دارد. اين صلاحش اين است، من صلاحش را مى‏دانم، صلاحش اين است كه سوار يك طياره‏اى شب بشود بى‏صدا و برود سراغ ويلاهائى كه در خارج مملكت تهيه كردند با آن پول‏هاى هنگفت، اگر ملت ما بگذارد.

انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد، انشاءالله پيش ببريد، پيروز بشويد، پيروزيد شما، يعنى تا الان پيروزيد، لازم نيست كه او برود، شما اين را از تختش پائين كشيديد، اين الان سر تخت ديگر نيست، اين حالا دائماً به اين و آن متشبث مى‏شود. من ميل ندارم بعضى تشبثاتش را بگويم، من ميل ندارم بگويم، اما دائماً در تشبث است. شما اين را از آن مرتبه بالاى آريامهرى كشيديد او را پايين، آورديد او را در مراتب پائين كه الان مشغول تشبث به اين به آن است، به كولى‏ها تشبث مى‏كند. اين پيروزى شما است و خداوند شما را پيروز كند و به نهايت اين پيروزى برسيد كه اين ملت يك ملت مظلومى بوده است تا حالا و اين ملتى است كه زير پا و چكمه‏هاى خارجى و داخلى تاكنون دست و پا مى‏زده است و انشاءالله خداوند موفق كند شما را و همه ما را به اينكه نجات بدهيم اين ملت را.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها