0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:34 AM

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 34

تاريخ: 16/8/57

سخنرانى امام خمينى در غفلت‏ها و اشتباهات علما و رجال سياسى در طول سلطنت سلسله پهلوى

اشتباهات علما و رجال سياسى در طول سلطنت پهلوى

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در طول سلطنت اين سلسله يك اشتباهاتى شده است كه خيلى موجب تأسف است. بعضى اشتباهات در زمان رضا شاه و بعضى هم در زمان حكومت اين. از اول كه كودتا شد، كودتاى رضا شاه شد و با امر انگليس‏ها اين امر واقع شد. اشتباه اين بود كه، آنهايى كه اطلاعات داشتند و مسائل را مى‏توانستند بفهمند، مردم را مطلع نكردند. رضا شاه هم بعضى از اين كارهائى كه، اين آدم مى‏كند، در اوايل امرش شروع كرد، روضه خوانى شروع كرد، دستجات ارتش را در روز عاشورا، (اينها را من خودم شاهدم، يادم هست) دسته‏هاى ارتش را روز عاشورا براى سينه زنى بيرون آورد، خودش اين تكيه‏هائى كه در تهران بود راه مى‏افتاد دوره و به اين تكيه‏ها يكى يكى مى‏رفت، در آن جائى كه بود روضه خوانى مفصل داشت، اين سنخ حقه بازى‏هائى كه حالا اين دارد يك جور ديگر، او هم از اول با اين سلاح وارد شد و همان وقت هم اشخاصى بودند كه اطلاع بر اين مسائل داشتند و مى‏دانستند كه اين چه جور است. يكى از غفلت‏هائى كه شده است اين است كه اينها شروع نكردند كه به مردم، به ملت، چهره او را نمايش بدهند.

دنبال اين كارهائى كه رياكارانه انجام داد، آن چهره ديگرش را نمايش داد كه تمام پايگاه‏هاى مذهبى را تعطيل كرد، يعنى تمام تكيه‏ها و مجالس وعظ و خطابه و اينها را، تمام را بكلى تعطيل كرد كه در تمام ايران ديگر يك مثلاً مجلس روضه خوانى، يك مجلس وعظ و خطابه نگذاشت بماند و آن كارهائى كه همه مى‏دانيد و كرد و باز در همان زمان يكى از اشتباهات اين بود كه مردم يا آنهائى كه بايد مردم را آگاه كنند پشتيبانى از مدرس نكردند. مدرس تنها مرد بزرگى بود كه با او مقابله كرد و ايستاد و مخالفت كرد و در مجلس هم بعضى‏ها موافق با مدرس بودند و بعضى‏ها هم سر سخت مخالفت مى‏كردند با مدرس و در آن وقت باز يك جناح‏هائى مى‏توانستند كه پشت سر مدرس را بگيرند و پشتيبانى كنند و اگر پشتيبانى كرده بودند مدرس مردى بود كه با منطق قوى و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اينها موصوف بود و ممكن بود كه در همان وقت شر اين خانواده كنده بشود و نشد. از آن بدتر كه من هر وقت فكرش را مى‏كنم واقعاً متأسف مى‏شوم اين است كه خوب، متفقين حمله كردند به ايران و آن

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 35

حرف‏هايى كه رضا شاه مى‏زد و آن ثناخوانى‏هايى كه براى او مى‏كردند و خودش مى‏كرد كه ديگر اين مملكت مملكتى است كه هيچ كس ديگر قدرت ندارد به آن تعرض كند - هيچ كس ديگر چطور - مثل ثناخوانى‏هاى خود ايشان. پسر، پسر اوست، واقعاً پسر اوست، پسر حق است! بعد از اينكه ديدند يك طبل تو خالى بود، اعلاميه اول به دوم نرسيد. اينها وقتى كه مى‏گويند مؤاخذه كرد از يكى از اين سر كرده‏ها كه آخر چرا، دو ساعت؟ گفتند پنج دقيقه بايد باشد، دو ساعت چيست چيزى نداشتيم، آنها همه چيز داشتند. يك مملكتى كه آنهمه بساط درست كردند براى اينكه سركوبى كرد همه را چه، همه را چه، اين سركوبى‏ها، سركوبى‏هاى قدرت خود ملت بود در زمان رضا شاه، قدرت‏هائى ملت داشت، البته آنها هم متعدى بودند لكن پشتوانه مملكت بودند. آنها را با همين امر خارجى‏ها خلع سلاح كرد و هر زور و قدرتى را با بست و بندى كه مى‏كرد با خارج و اينها، قدرتشان را گرفت و آنها هم، خارجى‏ها هم اين مطلب را روى نقشه عمل مى‏كردند كه اين قدرت‏هائى كه در ايران هست اين قدرت‏ها را بگيرند از دستشان و خلع سلاحشان كنند كه اگر يك وقتى اينها بخواهند يك مثلاً قدرت نمائى بكنند ديگر چيزى دستشان نباشد. در هر صورت او اين كار را كرد و قدرت‏ها را هم از دست اينها گرفت و خودش هم به همانطور كه ميدانيد رفت و بردند او را و جواهرات مملكت را هم (به طورى كه من نقل مى‏كنم از كسى كه او نقل مى‏كرد از يك صاحب منصبى كه همراه رضا شاه در اين سفر موريسش بود كه چمدان‏هاى جواهر همراه رضا شاه جمع كرده بود اينها را كه ببرد) به او گفتند بيا برو جاى ديگر، او خيال مى‏كرد حالا مى‏خواهند او را ببرند آنجا و خوب آنجا برود در يك قصرى مثلاً زندگى كند، جواهرها را حمل كردند و او گفته بود كه وقتى، يعنى قصه‏ها نقل كرده بود او، يكى اينكه سر پلى كه بايد از آنجا ديگر عبور كنند ايستاد و گريه كرد، گريه بى اثر و او را با همه جواهرات و چمدان‏هاى پر در يك كشتى بردند و بعد از آن در ميان دريا كه رسيدند يك كشتى ديگرى كه مخصوص حمل دواب بود آوردند و متصل كردند به اين و گفتند برو (بايد برود) رفت و چمدان‏ها كو؟ گفتند مى‏آورند آنها را، ايشان از آن راه رفت و چمدان‏ها از آن راه رفت حالا پيش انگليس‏ها. حالا ايشان هم دارد مى‏فرستد. بله، او رفت و اينكه موجب تأسف است و واقعاً موجب تأسف است، اين است كه مردم ديده بودند تعديات رضا شاه را، چيزى نبود كه ديگر مخفى باشد. من خودم شاهد اين قضيه بودم كه وقتى كه سه مملكت، يعنى لشگر سه مملكت، ارتش سه مملكت دشمن به ايران حمله كرد و همه چيز در معرض خطر بود، وقتى كه رضا شاه را اطلاع دادند كه بردند، مردم شادى مى‏كردند، كانه به مقدم اينها شادى مى‏كردند كه اينها ولو دشمن هستند وليكن از اين بدتر نمى‏كنند. وقتى كه يك شخصى، يك سلطانى، يك قدرتمندى، پشتوانه ملت را ندارد اين است كه وقتى كه مى‏برند او را وقتى كه از آنجا بخواهد خارج بشود، عوض اينكه يك ملتى مثلاً يك انقلابى بكند كه چرا، اين ملت شادى مى‏كنند كه خوب شد رفت و واقعاً هم خوب شد رفت. اما آنكه تأسف دارد اين است كه اگر در آن وقت كه متفقين آمدند و رضا شاه رفت، يكصدا بلند شده بود كه ما پسرش را نمى‏خواهيم، نمى‏گذاشتند. اين را آنها نصب كردند، خود شاه گفت، خود شاه نوشت اين را، منتها بعدش شنيدم كه آن را حكش كردند، اين جمله را كه (متفقين

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 36

صلاح ديدند من باشم) اين را حكش كردند. اگر آن وقت يك نفر مثلاً از رجال، يك نفر از علما، يك جمعى از مردم صدا كرده بودند كه ما نمى‏خواهيم اين سلسله را، اينها چه كردند با ما، پدرش چه كرد كه اين چه بكند. اين يكى از غفلت‏هايى بود در تاريخ ايران كه مسير تاريخ ايران را اگر اين غفلت نشده بود برگردانده بود و ما حالا ابتلاء به اين صحبت‏ها اينجا نداشتيم و نه من اينجا بودم و نه آقايان، همه سر كار خودشان در مملكت خودشان بودند. اين غفلت بزرگ از رجال سياسى و علما و - عرض مى‏كنم كه - ساير اقشار مملكت ما واقع شد و اين آدم را تحميل كردند بر ما و دنباله‏اش هم گرفتند كه قدرتمندش كنند. از آن وقت تا حالا هم غفلت‏ها شده است، قوام السلطنه مى‏توانست اين كارها را بكند لكن با غفلت‏ها، با ضعف نفس‏ها، نكرد. از او بالاتر دكتر مصدق بود، قدرت دست دكتر مصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت. او براى مملكت مى‏خواست خدمت بكند لكن اشتباه هم داشت. يكى از اشتباهات اين بود كه آنوقتى كه قدرت دستش آمد اين را خفه‏اش نكرد كه تمام كند قضيه را، اين كارى براى او نداشت آنوقت، هيچ كارى براى او نداشت بلكه ارتش دست او بود، همه قدرت‏ها دست او بود و اين هم اين ارزش نداشت آن وقت، آن وقت اينطور نبود كه اين يك آدم قدرتمندى باشد و مثل بعد كه شد، آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن غفلت شد. غفلت ديگر اينكه مجلس را ايشان منحل كرد و يكى يكى وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد وقتى استعفا دادند يك طريق قانونى براى شاه پيدا شد و آنكه بعد از اينكه مجلس نيست تعيين نخست وزير با شاه است، شاه تعيين كرد نخست وزير را. اين اشتباهى بود كه از دكتر واقع شد و دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران، به قول بعضى كه محمدرضا شاه رفت و رضا شاه آمد. بعضى گفته بودند اين را به دكتر كه كار شما اين شد كه محمدرضا شاه رفت (محمدرضا آن وقت يك آدم بيعرضه‏اى بود و تحت چنگال او بود) او رفت و رضا شاه آمد يعنى يك نفر قلدر آمد. اينها آنوقت گفتند نمى‏دانستند كه بعدها رضا شاه چند آتشه است. اين هم يكى از اشتباهات بود كه شده است و حالا هم يك موقع حساسى است كه من از اشتباهات مى‏ترسم الان ماها مكلفيم ديگر، ما اشتباهات را تا حالا ديديم و من خوف اين دارم كه باز اقشار اين ملت ما، اين رجال علمى ما، رجال سياسى ما - عرض مى‏كنم كه - اشخاص روشنفكر ما يك اشتباهى بكنند كه اگر اين اشتباه بشود ديگر ما تا آخر گرفتار هستيم، ديگر چنين نيست كه ما باز يك اميدى داشته باشيم كه يك انقلابى بشود.

اگر اين نهضت الهى خاموش شود ديگر قابل عود نيست

شما همه مى‏دانيد و هر كس تاريخ را مى‏داند اين را مى‏داند كه اين نهضتى كه الان در ايران هست شبيهش در تاريخ ايران نبوده است، اگر نگويم در تاريخ دنيا نبوده، در تاريخ ايران نبوده يعنى يك چيزى كه بچه 7 ساله با پيرمرد 70 ساله با لهجه واحد بگويند كه ما نمى‏خواهيم اين را، يك نهضتى كه سرنيزه‏ها، توپ و تانك‏ها، سربازها - عرض مى‏كنم كه - ارتش در خيابانها بگردند و مردم را زير بگيرند و مردم را بكشند و باز بايستند با مشت گره زده بگويند نمى خواهيم، ما در تاريخ

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 37

ايران بى اشكال است كه نداريم، در تاريخ هم من نمى‏دانم هست يا نه كه يك همچو قصه‏اى مثل قصه ايران و يك همچو تحولى كه در ايران واقع شده است هيچ سابقه ندارد و من مى‏دانم اين معنا را و هر عاقلى بايد بداند كه اگر چنانچه اين نهضت خاموش بشود، ديگر قابل عود نيست چنين نيست كه اين كليدش مثل كليد برقى باشد كه آدم حركتش بدهد روشن بشود، حركتش بدهد خاموش بشود اين حرف‏ها نيست در كار. اين با يك زحمت‏هائى و با دست خداى تبارك و تعالى يك همچو مطلب بيسابقه در ايران پيدا شده است و الان هست. الان در عين حالى كه دولت نظامى است و شهرهاى ايران اشغال شده بايد گفت كه اشغال شده است شهرهاى ايران، دست نظامى است و دست ارتش است معذلك از هر گوشه صدا بلند مى‏شود و تظاهرات مى‏شود و باز مرگ بر شاه مى‏گويند، يك همچو مطلبى تا حالا نبوده است و بعدها هم اميد اينكه يك همچو چيزى بشود نيست. من خوف اين را دارم كه با اشتباه ماها و شماها و اقشار ملت، اين نهضت به ثمر نرسد و بخوابد و مملكت ما ديگر تا آخر اسير باشد و زير چكمه خارجى.

اينكه شاه سلطنت كند نه حكومت، خيانتى است بر ملت اسلام

الان دارند دست و پا مى‏زنند كه با هر وسيله‏اى كه هست چه آنهائى كه توى مجلس رفتند و با اسم وكالت رفتند در مجلس، چه آنهائى كه بيرون مجلس هستند و از طرفدارهاى شاه هستند، دارند دست و پا مى‏كنند كه اين را نگهش دارند، با هر وسيله‏اى كه هست، با اين مانورهائى كه در مجلس اين چند وقت ديديد كه طى شده است و اين مخالف شد و آن موافق شد آنجا، اين همه مخالف‏ها و موافق‏ها در يك چيز با هم موافقند و آن اين است كه شاه باشد. (انتخابات آزاد!) اين فرياد مى‏زنند انتخابات آزاد، معنى انتخابات آزاد چيست؟ معنى اين است كه اعليحضرت همايون امر كنند كه مردم انتخاب بكنند و اين رژيم به جاى خودش رسمى و امر انتخابات هم به دست شاه، يعنى به امر او لكن آزاد! اين معنى انتخابات آزاد! بايد رژيم دموكراسى باشد، شاه سلطنت كند، نه حكومت. اين حرف‏ها، همه اين حرف‏ها توى مجلس گفته بشود، بيرون مجلس گفته بشود، هر جا گفته بشود، اين مطلبى است كه آنها الان از خدا مى‏خواهند كه يك همچو چيزى را ملت قبول كند كه شاه سلطنت كند و حكومت نكند، دو سه ماه هم همين كار را مى‏كند، يك سال هم ممكن است همين كار را بكند، ولى فردا چه؟ ما فرض هم مى‏كنيم كه خوب ايشان سلطنت بكند و ديگر از اين به بعد حكومت نكند، ديگر از اين به بعد هم يك آدمى بشود كه انقلاب ماهيت بدهد و بشود يك نفر آدم سالم صحيح خيلى تمام عيار، ما فرض اين را مى‏كنيم، فرض باطل، اينهمه جنايات كه كرد چه، هيچ؟ اشخاص عادى اگر يك كسى يك نفر آدم را بكشد، بعد بيايد بگويد آقا معذرت مى‏خواهم ببخشيد، رهايش مى‏كنند؟ قانون رهايش مى‏كند اين را؟ يا نه؟ خوب ببخشيد كه تو آدم كشتى، ببخشيد هم حرف شد؟ يك آدمى كه 25 سال بر مقدرات مملكت ما مسلط بود و 25 سال يا بيشتر خيانت به مملكت ما كرد، تمام ثروت اين مملكت را داد به غير، تمام چيزهاى مقدرات اين مملكت را به دست غير سپرد، نفت ما را آنطور از بين برد، گاز را از آنطرف از

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 38

بين برد، دارد مى‏برد، اينهمه آدم كشت، اينهمه قتل عام‏ها كرد، قتل عام 15 خرداد 15 هزار نفر كشتار بود، قتل عام‏هاى حالا در اين سال‏هاى اخير بيشتر از اين معانى بود، حالا مى‏فرمايند كه خير ما - اشتباهاتى كرديم، حالا ديگر ما تعهد مى‏كنيم!! ايشان فرمودند تعهد مى‏كنيم كه از اين به بعد اشتباه نشود!! ما فرض مى‏كنيم كه شما تعهد بكنيد كه از اين به بعد اشتباه نشود و اشتباه هم ما فرض مى‏كنيم كه خير ديگر بعدها نشود، تا حالايش چه؟ رجال سياسى يا عرض مى‏كنم كه - رجال علمى را كه ده سال، 15 سال، 5 سال تا كم و زياد، اينها را به حبس انداختيد و اينها را آنقدر زجر داديد، آنها را آنقدر چيز كرديد، آمدند بيرون با مزاج‏هاى ضعيف، حالا همين قدرى كه از زندان رها شدند، تمام شد؟ ده سال عمر يك نفر انسان را، عمر هزاران نفر انسان را تو در حبس‏ها از بين بردى حالا هيچ؟! ما بگذريم كه مى‏خواهد آقا سلطنت حالا بكند؟!

حالا بگوئيم كه بسيار خوب اعليحضرت بفرمايند آن بالا و سلطنت كنند و روز سلام هم همه بيايند به سلام ايشان و خودشان هم در قصر اعلاى كجا مشغول عياشى بشوند، ديگر لازم نيست حكومت بكنند حالا مساله اينطور است؟ اين را هيچ انصاف دارى، هيچ مسلمانى اين را مى‏تواند بگويد؟ هيچ مسلمانى هيچ آدم با وجدانى، هيچ انسانى مى‏تواند يك همچو حكمى بكند كه يك نفر آدم جانى كه بيست و چند سال بر اين ملت حكومت باطل كرده، حكومت غير قانونى كرده، بيست و چند سال مال اين مردم را هدر داده، بيست و چند سال قتل عام‏ها كرده، اجانب را بر اين مملكت مسلط كرده، حالا تا گفت كه خوب من اشتباه كردم، ببخشيد من اشتباه كردم اشتباهاتى واقع شد، اين اقرار به جرم است كه در محاكم با اين اقرار به جرم اين را محكومش مى‏كنند، حالا ما فرض مى‏كنيم بسيار خوب شما ديگر حالا عابد و مسلمان شديد، اما تا اينجا چه؟ تا اين حدى كه شما اين عمل‏ها را كرديد، در محاكم دنيا، در محكمه عدل الهى، در احكام اسلام، در احكام قوانين عرفيه، هيچ، تمام شد؟ تا معذرت خواستيد چون شما شاه هستيد، چون معذرت خواستيد تمام شد؟ ما رها كنيم و برويم؟ حالا ديگر هر كسى برود سر كسب خودش؟ ساختن يا ذكر سازش، ذكر سازش با اين آدم، طرح اين مطلب كه ما با اين يك سازشى بكنيم، اين سلطنتش باشد حكومت نكند يا خير ايشان بروند و فرح خانم تشريف بياورند و سلطنت بر ما بكنند و بعدش هم خير، انتخابات آزاد و همه چيز درست، طرح اين خيانت بر ملت اسلام، بر اين ملت مظلوم است. اين مادرى كه ديروز با 5 نفر عائله اينجا نشسته و نهار خورده و امشب وقتى كه مى‏رود سر سفره دو نفر پيرزن و پيرمرد هستند و چند نفر جوانشان مرده، اينها هيچ ديگر؟ ايشان معذرت خواستند تمام شد؟ آدم مسلم مى‏تواند اين حرف را بزند؟ اين جوانمرده كه مى‏بيند جوان‏ها دارند مى‏روند به مدرسه و بچه او ديروز مى‏رفته و حالا نيست در اين جمعيت، در مقابل اينها جواب چيست؟ آخر ما چه بگوئيم به اين ملت؟ ما بگوئيم با اعليحضرت ساختيم و خون‏هاى بچه‏هاى شما هيچ؟ زير پا؟ تمام؟ اين خيانت نيست؟ چطور در ذهن يك آدم بايد يك چنين چيزى واقع بشود، اين چه غفلتى است؟ اين چه غفلت شيطانى است؟ چه وسوسه شيطانى است كه در ذهن آدم بيايد كه حالا ما ديگر بگذريم، ديگر چه بكنيم؟ حالا بگذريم ديگر، (بر همه رنج وارد شده، گذشتيم ما،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 39

شما هم بگذريد ديگر.) چه چيز را بگذريم، مگر حق من است كه بگذرم؟ اين حق يك ملت است. مگر مى‏تواند كسى بگذرد از اين حق؟ يك ملت است، اسلام است، خداست، مگر قابل عفو است؟ من خوف يك همچو اشتباه و لغزشى دارم و بايد همه دست به دست هم بدهند و اين لغزش را نگذارند واقع بشود. اين تشبثاتى كه الان از همه اطراف تشبث شده‏است و تشبث دارند مى‏كنند، بر شما جوان‏هاست كه در اينجا صدا بلند كنيد، بر آنهائى كه در ايران هستند در ايران صدا بلند كنند، نگذارند در اين موقع حساسى كه به آخر سنگر رسيده است يكوقتى برد كند اين آدم، اين خطرى است الان براى ايران، الان يك خطر بزرگى براى ايران هست كه اگر يك سستى بكنند و يك لغزش در اينجا واقع بشود، يا بترسند از اين هياهوئى كه كارتر در آنجا گفته است كه خير ما منافعمان پيش ايشان است، ايشان حاصل با عبارت ديگر خدمتگزار ماست. ما نمى گذاريم، اين نوكر بايد بماند اينجا. تعبير او با اين تعبير نيست اما واقعش همين است. تعبيرش، لفظش اين نيست، واقعش اين است كه ما ديگر از كجا پيدا كنيم يك همچو نوكرى، اين را نبايد از آن بترسيد.

در مقابل ملت نه تانگ كارگر است نه تشرهاى توخالى كارتر

با يك ملت نمى شود كه يك كار تحميلى تا آخر بشود، چنانچه ديديم كه با نظامى نتوانستند اين كار را بكنند. ايشان خيلى هم ميل داشت، خيلى هم مايل بود كه نظامى‏ها قتل عام بكنند، اصلاً يك دو سه ميليون جمعيت را بكشند، لكن نمى شود، قضيه اينطور نيست. آن اربابها هم نمى توانند اين كار را بكنند. حالا خيال كنيد كه اگر اين كار نشود از آن طرف لشكر روس وارد مى‏شود!! از آن طرف لشكر آمريكا وارد مى‏شود!! و از آن طرف لشكر انگليس وارد مى‏شود!! اينها شعر است حالا، يك ملت وقتى يك چيزى را نخواهد، نمى‏شود و حالا ملت نمى‏خواهد. يك ملت است، قضيه يك حزب و يك نمى‏دانم يك جبهه و يك عرض بكنم جمعيت نيست، يك ملت است كه الان مى‏گويد نه، در مقابل (نه) ملت، نه سرنيزه كارگر است، نه تانك كارگر است، نه توپ كارگر است نه تشرهاى توخالى كارتر و نمى‏دانم كرملين. اين حرف‏ها نيست تو كار، هر چه مى‏خواهند تو روزنامه‏هايشان بنويسند يا مى‏خواهند خود ايشان را بلند كنند.

اهداف انقلاب را براى مردم جهان روشن سازيم

ما اميدواريم كه خداوند اين اجتماع ايرانى‏ها بر حق خودشان را پيروز كند. ما اميدواريم كه خداوند تائيد كند اين شجاع‏هائى كه در ايران قيام كرده‏اند و مى‏خواهند حق خودشان را بگيرند و ما همه موظفيم كه هر كدام در هر جا هستيم به هر قدر مى‏توانيم كمك كنيم به ايرانى‏ها انشاءالله، همه‏مان، يعنى همين مقدار هم كه مى‏توانيم كمك كنيم كه هر كداممان در هر جا هستيم بگوئيم به آنها. شايد نمى‏دانم چند هزار ايرانى در خارج كشور است، اين چندين هزار ايرانى كه در خارج كشور هست مى‏توانند به چند صد هزار خارجى مطلب خودشان را بگويند، اين تبلغاتى كه در خارج شده است خنثى

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 40

كنند كه (يك جمعيتى هستند اينها هرج و مرج طلبند و قابل اين نيستند كه به اينها آزادى بدهيم) اين حرف‏هاى مفتى كه شاه و بلندگوهاى شاه دارند، اينها را بايد خنثى بكنيد شماها. مردمى هستند كه ايستاده‏اند مى‏گويند ما حقمان را مى خواهيم. ما مى‏خواهيم آزاد باشيم، ما مى‏خواهيم زير دست مستشارهاى آمريكائى نباشيم اين رشد ملت ماست. ملت ما يك رشدى كرده است كه ديگر نمى‏خواهد اين مسائل را و نخواهد ديگر ان شاءالله شد اين مسائل. خداوند همه‏تان را انشاءالله تائيد كند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها