پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
یک شنبه 10 اردیبهشت 1391 11:55 AM
بيانات امام خمينى در مورد نقش روحانيت در احياى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوندا! زبان ما را از بيهوده گفتن و جدال و لغو و دروغ حفظ بفرما. (الهى آمين) خداوندا! قلوب ما را به نور اسلام و روحانيت روشن بفرما. (الهى آمين) خداوندا! گوش شنوا عنايت بفرما به سلاطين دول اسلام به روساى جمهور دول اسلامى، به نمايندگان مجلسين دول اسلامى، به نخستوزيران و وزراى دول اسلامى، به روساى دانشگاههاى دول اسلامى، به كارفرمايان و كارمندان دول اسلامى خداوندا! آنها را قرار بده ....
رژيم پهلوى، خونخوارتر از مغول.
و اين سال براى روحانيت، از جهتى بسيار بد سالى بود و از جهتى بسيار خوب سالى بود. بد بود براى اينكه يك مملكتى كه بايد به دنيا معرفى بشود به اينكه مملكت صحيحى است، هيأت حاكمه درستى دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگسترى دارد، محاكم قضائى دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است، يك مملكتى كه بايد به صلاح و به صحت معرفى بشود، در جامعه بشر معرفى شد به مركز فساد و مركز هرچيزى كه شما بخواهيد اسمش رابگذاريد، از آن برتر بخواهيم بگوييم مثل زمان مغول است، نمىتوانيم همچنين بىاحترامىاى رابه مغول بكنيم. آنها يك جمعيتى بودند كفار و شايد مهدور مىدانستند دم ما را و وارد شدند در مملكت براى گرفتن مملكت اجنبى، آنهم مملكتى كه برخلاف مسلك آنها و ديانت آنها بود و كردند آن كارهايى را كه كردند. اينجا در اين قضايا، اينها مدعى اسلام هستند، مدعى ايمان هستند، مدعى تشيع هستند، در عين حال كه با اين ادعاها امرار روز مىكنند و امرار حيات مىكنند كارهايشان همان كارهايى است كه مغول بايد انجام بدهد، چنگيز بايد انجام بدهد. در مراكز علمى مىريزند، خون بچههاى 16 ساله و 17 ساله مىريزند، خراب مىكنند مكتبهاى علمى را، به علما اهانت مىكنند، فحشهاى ناموسى مىدهند، در حبس مىبرند، زجر مىكنند، مىكشند، مىزنند، خونخوارى مىكنند، در عين حال نطق مىكنند، اظهار اسلاميت مىكنند، اظهار تشيع مىكنند، اظهار كسب كرامت مىكنند. آنها ديگر نمىگفتند كه ما شيعه هستيم، دشمن بودند با ما، در حال تهاجم وارد شدند در مملكت ما، اينها با حال دوستى و ادعاى دوستى ادعاى تشيع،بالاتر از تشيع، با اين ادعاها اين اعمال را انجام دادهاند و مىدهند.
نقشه رژيم، نابودى قم شهر جنود حق.
من به شما عرض كنم كه مطلبى نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين يك مطلب ريشهدار است، مطلبى است كه مال چندين سال پيش از اين است، اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشهشان اين بود كه قم نباشد. در زمان حيات مرحوم آقاى بروجردى رضوان الله عليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مىدانند. قم يك شهر حق است، جنود ابليس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مىدانند. در همان زمان ايشان هم نسبت به ايشان تعبيراتى مىشده است كه من نمىتوانم در اين منبر عرض كنم. همان وقت بوده است كه، نقشه خارجى اين بوده است كه قم نباشد تا ما هركارى مىخواهيم انجام بدهيم و يك نفسكش در مقابل ما صحبت نكند، حرف نزند، بحث نكند، ايراد نكند، اعتراض نكند. اينها از همان زمان مرحوم آقاى بروجردى (اگر نظر است )چهل و چند سال پيش از اين، از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند منتهى با بودن ايشان مىديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى، كوبيدن آن مركز ديگر را، نه از باب اينكه حبى به آن مركز راداشتند، به هيچ مركزى از مراكز ديانت،اينها احساس حب نمىكنند، نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اينكه قم را نمىخواستند، قم موى دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مىكرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مىشد. اينها قم را نمىخواستند منتها نمىتوانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مىگفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چيزى به نظر نمىخورد، فهميدند كه چيزهايى به نظر مىخورد، چيزهايى به چشم مىخورد، چيزهايى به دهان مىخورد، به گوش مىخورد، فهميدند كه نه، آنطور نبوده است. اينها از آنوقت نقشه كشيدند براى نابودى روحانيت و دنبالش نابودى اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل.
از اول مطلب اينطور بود. منتهى در پرده بود،اعلان نكرده بودند مطالبشان را، گاهى اعلام مىكردند لكن مضمضه مىكردند مطالب كفر خودشان را. بعد از فوت ايشان ابتدائا يك نقشه شيطانى كشيدند و در بلاد ايران، آنجاهايى كه من مطلع شدم، از مردم مىخواستند التزام بگيرند به اينكه شمابه فلان مركز تلگراف كنيد و انتخاب كنيد فلان مركز را، نه از باب اينكه علاقه به آن مركز داشتند، از باب اينكه اين مركز را نمىخواستند. مردم اعتنا نكردند به آنها.
دنبال آن نقشهها كشيده شد، دولتها سر كار آمد، نمىدانم به آن دولتها اين پيشنهادها شد و قبول نكردند، يا اينكه نتوانستند اينقدر بى شرافتى بكنند. شايد شريف بودند، عالم بودند، دكتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همه مراكز علم مخالفت كنند، تااينكه منتهى شد به اينكه بايد دولت، دولتى باشد كه علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تاكلاس پنج بيشتر درس نخوانده باشد آنهم در كرج تحصيل اجازه نامه با اعمال نفوذ كرده باشد، نداند معناى علم چه است، نداند معناى ديانت چه هست، نداند نقش روحانيت در بقاى اين مملكت چيست، نفهمد مطالب را، سربسته و چشم بسته به او ديكته
كنند و بگويد و نفهمد چه مىگويد و بكند و نفهمد چه مىكند.
ديديم كه از اولى كه اين دولت بيسواد و بىحيثيت روى كار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامهها با قلم درشت نوشتند كه بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند لكن شيطنت بود، براى انعكاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود كه نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نيفتد و لهذا در اولى كه اينجا ما متوجه شديم و اجتماع شد و آقايان مجتمع شدند با هم براى علاج كار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضيه، بعد كه مطالعه كرديم، ديديم آقا قضيه، قضيه بانوان نيست، اين يك امر كوچكى است، قضيه معارضه با اسلام است. منتخب و منتخب، مسلمان لازم نيست باشد، حلف به قرآن لازم نيست باشد، قرآن را ميخواهيم چه كنيم؟! بعد كه مصادف شدند با تودهنى از ملت مسلم، تعبير كردند حرفشان را به اينكه خير مراد ما از كتاب آسمانى قرآن است. ما هم از آنها پذيرفتيم به حسب ظواهر شرع لكن به مجرد اينكه اينها يك چند نفر عمله را دور خودشان ديدند و يك زنده باد و مرده باد را ديدند، باز همان مسائل خبيثشان را از سر گرفتند، همان مطلبى را كه ابطال كرده بودند دوباره از سر گرفتند، دوباره تساوى حقوق من جميع الجهات تساوى حقوق من جميع الجهات پايمال كردن چند تا حكم ضرورى اسلام است، نفى كردن چند تا حكم صريح قرآن است. بعدش باز ديدند كه مصادف شد با يك ناراحتىها و يك حرفها و يك چيزهايى، حاشا كردند، وزيرشان يك جا حاشا كرد، اميرشان يك جا حاشا كرد. در روزنامهها به صراحت لهجه نوشتند كه بردن بانوان به سربازى، تصويبش در دست تنظيم است لكن بعد از آنكه ديدند كه خيلى فضاحت بار آمد، مردم ناراحت شدند، همان نوكرهاى ارباب به حسب واقع هم ناراحت شدند، وقتى ديدند ناراحت شدند، گفتند اكاذيب است. پرونده سازى خواستند بكنند، پرونده سازىهاى بچگانه، مضحك بكنند.
حمله عمال رژيم تحت لواى دهقانها به اسلام و مراكز علم.
اين سال بد بود براى اينكه حمله به اسلام زياد شد، حمله به قرآن زياد شد، مراكز علم را كوباندند به حسب توهم خودشان، بچههاى ما را، عزيزهاى ما را زدند، سرهايشان را شكستند، پاهايشان را شكستند، بعضىشان را كشتند، ازپشت بامها انداختند. اگر اينها دهقانها بودند پس چرا اين دستگاه انتظامى كمكشان مىكرد؟ اينكه ديگر مخفى نبود، اين را صدهزار جمعيت از توى خيابانها و از توى شهر و از توى مدرسه خوب مىديدند كه دستگاه شهربانى دارد كمك مستقيم مىكند، اين دهقانها را كمك مىكرد بر ضد اسلام. اگر راست مىگويند كه دهقانها بودند، پس چرا وقتى كه مرضاى ما را بردند در مريضخانهها، شهربانى و اينها فرستادند گفتند: دشمنهاى اعليحضرت رامىبريد در مريضخانه؟ پدرتان را در مىآوريم، اينها بايد بروند. اگر دهقانها بودند، به
اعليحضرت چه كار دارند؟ اگر كماندوها بودند و آنهايى كه مربوط به خود ايشان است و از دستگاه خود ايشان هست، با قول ايشان بوده؟ با فرمان ايشان بوده است و يا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگويند ما تكليفمان را با ايشان بفهميم، خوب بفهميم ما طرفمان كى هست؟ يك نفر است اصلا؟ اگر اينطور نيست خوب بگويند تا ما بفهميم كه اين كماندوها سرخود آمدند و همين طور بيخود، بيخودى آمدند يا سازمان امنيت اينها را آورد، يا شهربانىها آوردند، يا نخستوزير امر كرد، يا فلان وزير فلان امير امر كرد؟ خوب بگويند چه كسى اين كارها را كرده، چرا حاشا مىكنند، پيش هر كسى مىروى، گردن ديگرى مىگذارند. به هر كسى اعتراض مىكنى، به ديگرى نسبت مىدهد. دستگاه شهربانى مىگويد كه سازمان امنيت، سازمان امنيت مىگويد شهربانى، دوتاى آنها مىگويند امر اعليحضرت. راست مىگويند كه امر اعليحضرت است؟ اعليحضرت با ديانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعليحضرت به حسب قول اينها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چى هست ديگر؟ آنهمه كسب و كرامت كجاست؟ اگر مخالف نيستند پس چرا جلوگيرى نمىكنند از اين وحشيگرىها؟ چرا تو دهنى نمىزنند به اين شهربانىها، به اين سازمانها، به اين نخست وزيرها؟ ايشان كه فعال مايشائند، مىتوانند يك همچو كارى را بكنند. حالا كه ديگر مطلبى نيست، برگرد به عصر سابق و قبل از صد سال پيش از اين، حالا كه مطلب اينطورى است، خوب بزنند تو دهنى به اينهايى كه كار بد مىكنند، كارهاى خلاف اسلام مىكنند، كارهاى خلاف ديانت مىكنند و نسبت مىدهند به ايشان، تبرئه كند خودش را. آقا، نمىشود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد، نمىشود اين. اگر نيستند بگويند،اظهار كنند، اظهار تاسف كنند به اينكه مردك آمده است ريخته مدرسه فيضيه را خراب كرده است. بنده باز مسايل اين جوانهاى خودمان را نديدم و بعد از مباحثه مىروم مىبينم، اول وقتى است كه مىروم مىبينم، بروم آنجا يك فاتحهاى بخوانيم براى آنهايى كه كشته شدند، يك اظهار تاثرى بكنم براى آنها، اينها كه نمىگذارند ما فاتحه هم بگيريم. اگر دهقانها كردند، پس چرا نمىگذاريد، فاتحه بگيريم؟ چرا فاتحه تهران را به هم مى زنيد؟
سال 41، سال مفتضح شدن هيأت حاكمه
سال بدى بود براى اينكه مفتضح شد هيأت حاكمه، مفتضح شد دستگاه جبار و ما نمىخواستيم. ما نمىخواهيم كه مملكت ما در خارج معرفى بشود كه همچنين عناصر خبيثى سر كارند، ما نمىخواستيم اين را. ما مىخواهيم كه مملكت ما از آن نقطه اوليش تا آن آخرش جورى باشند، طورى سلوك بكنند كه مايه افتخار يك مملكتى باشد، بگويند آقا ما امير كبير داريم، وزراء سابق، مشاورين سلاطين سابق علما بودند، على بن يقطين بوده است، گاهى ائمه اطهار عليهمالسلام - بودهاند، حالا مشاورين چه كسانى هستند؟ اسرائيل! مشاورها اسرائيل! از يهود آن بزرگ شده است. دو هزار نفر بهايى را به اقرار خودشان در روزنامه دنيا (بعد فردا مردك نگويد كه اشاعه اكاذيب است، در روزنامه دنيا دو هزار نوشته است) اسرائيل بهايى را، اسم بهائى نياوردهاست، بعضى وابستگان به بعضى از
مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را و مىگويند پنجهزار است، دو تايش را اينجا نوشته است (اين كه نوشته حالا) اينها با كمال احترام، نه مثل حاجىهاى بدبخت ما كه وقتى مىخواهند تذكره به آنها بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بيچارگى بكشند تااينكه يك چند تااز آنها را رد كنند، چند تاى آنها را قبول بكنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحتها باشد، در برگشتشان چه فضاحتها باشد، وقتى هم مكه ميروند در منا، حتى آن نماينده بى عرضه آنجا هم شكايت مىكند كه فلان آقا را بگيريد از باب اينكه اينجا يك حرف حقى زده است گفته اسلام در خطر است از دست يهود، آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، ممكلت يهود است؟ دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن به هر يك از اينها پانصد دلار ارز، به هر يك پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايى دادهاند، ارز دادهاند، به هر يك هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ بروند در جلسهاى كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است شركت كنند.
سكوت، موجب پايمال نواميس مسلمين زير چكمه عمال اسرائيل است.
واى بر اين مملكت، واى بر اين هيأت حاكمه، واى بر اين دنيا، واى بر ما، واى بر اين علماى ساكت، واى بر اين نجف ساكت، اين قم ساكت، اين تهران ساكت، اين مشهد ساكت. اين سكوت مرگبار اسباب اينشود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهايىها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود. واى بر دين ما، واى براين اسلام، واى براين مسلمين. اى علما ساكت ننشينيد، نگوييد الان مسلك شيخ رضوان الله عليه، والله شيخ اگر حالا بود تكليفش اين بود امروز سكوت همراهى با دستگاه جبار است، نكنيد سكوت. دو هزار بهايى را با پانصد دلار ارز به هر يك و هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما فرستادن به لندن (و اينها در روزنامه دنياست) يك شخصى به من گفت كه يك معاملهاى كرده است شركت نفت با ثابت پاسال و در اين معامله تخفيفى داده است كه بيست و پنج ميليون تومان در اين تخفيف نفع برده است، براى نفع اين جمعيتى كه فرستادند به لندن بر ضد اسلام. اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايى ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همه ما، سكوت كنيم باز؟! هيچ حرف نزنيم؟! حرف هم نزنيم؟! ناله هم نكنيم؟! خانههايمان را خراب كنند آخ هم نگوييم؟! مردك مىفرستد رئيس شهربانى را، رئيس اين حكومت خبيث را مىفرستد منزل آقايان، من راهشان ندادم، ايكاش راه داده بودم تا آنروز دهنشان را خرد كرده بودم. مىفرستند منزل آقايان كه اگر نفستان در فلان قضيه در آيد، فرمودند، اعليحضرت فرمودند اگر نفس شما در آيد، مىفرستم منزلهايتان را خراب مىكنيم، خودتان را هم مىكشيم، نواميستان را هتك مىكنيم. اين وضع ماست با اين اعليحضرت، اگر اينها راستگويند. اگر دروغ مىگويند، پس ايشان بگويند دروغ مىگويند، ايشان بفرمايند، اعلام كنند كه حكومت قم دروغ گفته است تا من پدر حكومت قم را در بياورم، بگويند رئيس شهربانى دروغ گفته تا من زير چكمه اهل علم، پدرش را در بياورم د نمىگويد كه.
سال 41، سال اعلام ارزش و موجوديت روحانيت به دنيا
واما سال خوبى بود براى اينكه روحانيت ارزش خودش را به دنيا اعلام كرد، فهماند كه آن كه صحبت مىكند، باز روحانى است، آن كه ايستادگى مىكند در مقابل ظلم و جور، ظالم و جاهل، باز حوزههاى علميه است، كتك مىخورد داد مىزند، كشته مىدهد، فرياد مىكند، مدرسه فيضيهاش را خراب مىكنند اعتنا نمىكند، باز صحبت خودش رامىكند، هر كارى سرش بياورند اين صحبت مىكند. روحانيت موجوديت خودش را به همه عالم اعلام كرد. پس بد بود چون هيأت حاكمه فضاحت ايران را در همه جا اعلام كرد و خوب بود براى اينكه روحانيت حيثيت خودش را به عالم معرفى كرد، فهماند به عالم كه آدميم ما، روحانى هستيم ما، همهاش قضيه ذكر و دعا نيست، ما داد مىزنيم، ما مىگوئيم نبايد بكنيد اين كارها را، ما نصيحت مىكنيم به شما.
رفراندومى كه حتى زور سرنيزه نتوانست افتضاح آن را جبران كند.
من نصيحت كردم به شاه، فرستاد آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسيله بهبودى، به وسيله پاكروان پيغام دادم به او، آقا نكن اين كار را، اين رفراندوم را نكن، اين خوب نيست براى شما اين كار را بكنيد، دست به اين قانون نزن، اگر امروز "ارسنجانى" چهار تا رعيت را بياورد، برقصاند و بگويند زنده باد، فردا چهار تا رعيت مىآيند وگويند مرده باد، نكن اين كار را، صلاح نيست بكنى اين كار را. گوش نكرد، ديديد چه جور شد، دو هزار نفر راى نداشتند، باقىاش زور بود، همه مىدانند بازار تهران بسته شد كه راى ندهد، بازار قم بسته شد كه راى ندهد، ساير شهرستانها راى ندادند، اينها دو هزار تا راى آزاد بدون سرنيزه نتوانستند تهيه كنند. ما نمىخواستيم اينطور مفتضح بشويد، ما نمىخواستيم ملت از تو رويگردان بشوند، ما مىخواستيم شما آدمى باشيد كه وقتى يك چيزى را بگوئى، ملت، تمام ملت لبيك بگويند، ما ميل داريم شاه ما اينجور باشد، ما ميل داريم وزير ما اينجور باشد كه اگر يك مطلبى را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اينكه با حرفهايش (6 ميليون ) (6ميليون). به جان عزيز شما اگر اينها چند هزار هم داشتند، باقىاش يا پر كردن صندوق شايد به سمع ايشان نرسيده است. شايد آنها گفتهاند به او كه (6 ميليون، اكثريت قاطع) و الا شاه كه دروغ نمىگويد! نمىشود كه دروغ بگويد. (با اكثريت قاطع! تمام قاطبه اهل ايران!)پس بازار تهران از اهل ايران نيست؟! خيابانهاى تهران اهل ايران نيستند؟! قم از اهل ايران نيست؟! روحانيون از اهل ايران نيستند؟! ساير شهرستانها ايرانى نيستند؟! اين ايران كجاست؟ اين آراء از كجا آمد؟
ايستادگى روحانيت در مقابل ظلم، عامل احياى اسلام.
بد شد امسال براى اينكه اين مطالب واقع شد و خوب شد براى اينكه شما آقايان زنده كرديد اسلام را، ايستاديد، در مقابل ظلم ايستاديد. اگر نايستاده بوديد خدا مىداند كه حالا رفته بودند تا آن آخر، ايستادگى شما اسباب اين شد كه حاشا كردند مطالبشان را، گفتند خير طلاق به دست مرد است، كى ما گفتيم؟ د مردك از حزب مردم است. آن مردك هم كه داد زد تساوى حقوق من جميع الجهات، تساوى حقوق من جميع الجهات از اين طرف مىگويند، از آن طرف مىگويند كى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است. از آن طرف مىگويند نخير كى ما راجع به ارث گفتيم، نخير ارث هم همانطورى كه خدا گفته است. از آن طرف هم مىگويند كى ما گفتيم زنان بروند به نظام وظيفه. تو روزنامههايتان هست آقا.اين روزنامههائى كه ديكته مىكند سازمان امنيت و مىنويسند.
مىگويند كه مدير كيهان گفته است ما ديگر راحتيم براى اينكه آنوقت ما مىنوشتيم و اينها نظر مىكردند، حالا خودشان مىنويسند، ما ديگر راحتيم. منتهى اين اعتراض هست كه آقا چرا اينقدر بىحيثيت هستيد كه آنها بنويسند و شما هم بنويسيد؟ چرا بايد مطبوعات ما اينقدر بىحيثيت باشند؟
خوب بگوئيد آقا حرف را، چه مىكنند؟ اگر همه علماى اسلام يك مطلبى را بگويند، حالا كه خطر براسلام وارد شده است و آن خطر يهود است و حزب يهود كه همين حزب بهائيت است، اين خطر كه حالا نزديك شده است، اگر آقايان علماى اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نمىخواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نمىخواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان بشود در مقابل پيمان اسلامى آنها، مسلمين با هم، هم پيمان مىشوند، آقايان بايهود هم پيمان مىشوند! چه وضعى است اين مملكت؟ اگر نوكر هم هستيد چرا اينقدر نوكر؟ من سرم درد مىكند و من براى خواندن يك فاتحه لازم مىدانم بروم به مدرسه فيضيه و از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه در اين سال و سالهاى بعد، همه سالم باشيد، اسلام مؤيد باشد، اسلام مؤيد باشد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته