مقالات روانشناسی

با پيچيده ترشدن روز افزون جوامع امروزي به طور حتم رسالت سازمانها در جهت برآوردن انتظارات افراد جامعه حساس تر و با اهميت تر مي شود به طورکلي مي توان ادعا نمود دنياي ما دنياي سازمان ها ست، آنچه امروزه درسازمانها از اهميت خاصي برخوردار است نقش اساسي انسان به عنوان گرداننده اصلي سازمانها مي باشد (هنرمند،1387 ).
با توجه به اين که انگيزه ها بيانگر چرايي رفتارند و باعث بروز فعاليت ها و حامي آنها به حساب مي آيند و جهت کلي رفتارهاي انسان را تعيين مي کنند، اگر کارکنان فاقد انگيزه کافي براي کار در سازمان باشند، قادر به تحمل سختي ها و مشکلات کار نخواهند بود و اثربخشي لازم را نخواهند داشت (وحيدي،1380 ).
نتايج مطالعات نشان مي دهند که کارکنان همراه با نيازهاي به خصوص به سازمان مي آيند، آنها همچنين علايق، مهارتها و مانند آن را به همراه دارند و انتظار دارند تا محيطي را براي کار در اختيار داشته باشند که بتوانند توانايي خود را در آن بکارگرفته و بسياري از نيازهاي اساسي خود را برطرف سازند. وقتي که سازمان چنين محيطي را فراهم کند تعهد کارکنان آشکارا افزايش مي يابد. کارکنان نسبت به سازماني احساس تعلق و تعهد مي کنند که نسبت به توسعه آنان، رفاه آنها و علاقه آنها براي تبديل شدن به کسي که هميشه آرزويش را داشته اند احساس تعهد کند، کارکنان نيازها، انگيزه ها و اميدهاي خود را به شغلشان پيوند مي دهند و نسبت به کار، سازمان هايي را که قدم هايي را براي کمک به آنها در توسعه توانايي ها در رسيدن به قابليت ها برمي دارد احساس تعهد مي کنند(دسلو،1987 ).
با توجه به مفاهيم نظري دو متغير انگيزش شغلي و تعهد سازماني و ارتباط تنگاتنگي که با هم دارند پژوهش حاضر ضمن بررسي رابطه بين انگيزش شغلي و تعهد سازماني به بررسي سوال هاي زير مي پردازد: -1 آيا بين انگيزش شغلي و تعهد سازماني کارکنان رابطه معنادار وجود دارد؟ -2 آيا بين مولفه هاي انگيزش شغلي و تعهد سازماني رابطه معناداري وجود دارد؟ -3 آيا بين سابقه کار کارکنان و ميزان تعهد سازماني رابطه معناداري وجود دارد؟