پاسخ به:مقالات ادبيات تطبيقي خودي از نگاه ديگري
پنج شنبه 24 فروردین 1391 10:35 PM
15: مفهوم ديگري در انديشه ژاک دريدا
|
نجوميان اميرعلي |
همايش ادبيات تطبيقي خودي از نگاه ديگري 1385;شهريور 1385(4) |
کلید واژه: دريدا، خوانش واساز، ديگري، فرديت، رويکرد مکالمه گرايي |
خلاصه:
در هيچ دوره اي از تاريخ تفکر بشر نقش ديگري در حوزه هاي دانش به سان امروز اهميت نداشته است. اين مفهوم امروزه در حوزه سياست (مهاجرت)، جامعه شناسي (جوامع چند فرهنگي)، زبان شناسي و فلسفه زبان (وينگنشتاين و هايدگر)، فلسفه (لويناس)، روانشناسي (لاکان) و نقد ادبي (دريدا) از اهميت بسياري برخوردار است. مقاله حاضر به چهار محور اصلي جهت بررسي اين مفهوم در انديشه ژاک دريدا مي پردازد:
.1 دريدا با استفاده از اصطلاحاتي از قبيل اروپا محوري (Euro centrism)، نرينه محوري(Phallo centrism) ، کلام خرد محوري (Logo centrism) به اين نکته اشاره دارد که فلسفه غرب از ديرباز با نگاهي متافيزيکي قادر به خروج از نگاه خودمحور نبوده است. تعامل با ديگري (چه در زمينه جنسيت، مليت يا نظام زباني) نقشي در اين فلسفه نداشته است و جهان از ديد خود و با ناديده انگاشتن ديگري تفسير شده است.
.2 رويکرد پساساختارگرا نظريات متعددي را درباره کنش تاويل و فهم مطرح کرده است. به عنوان مثال، باختين در رويکرد مکالمه گرايي (Dialogism) به اين نکته اشاره دارد که هميشه فهم ما از چيزي بر اساس رابطه آن با ديگري شکل مي گيرد. در اينجا هم چنين اين نکته قابل بحث است که هر گزاره تنها زماني قابل معنادهي ست که به ديگري خطاب شده باشد.
.3 دريدا بر اين نکته تاکيد دارد که هيچ نظامي (چه زباني، چه هويت فردي به نام من و غيره) بدون قرار دادن ديگري و خود بي معني ست. هميشه ديگري درون خود حضور دارد و فرديت (يا هويت فردي) بدون جاگذاري ديگري مفهومي انتزاعي و ناممکن است. در اينجا استراتژي تفاوت- تعويق (difference) در قرار دادن ديگري درون نظام هاي بسته از اهميت بالايي برخوردار مي شود.
.4 اما در اين ميان رابطه زبان ادبي با ديگري از اهميت بسيار زيادي برخوردار است چراکه در اين محور است که دريدا به واقع مباحثي کاملا نو و بديع را مطرح کرده است. دريدا زبان ادبي را زباني تعريف مي کند که هميشه به ديگري خطاب شده و نکته اينجاست که اين مخاطب ديگر هميشه غايب است. خوانش واساز (deconstructive) در عمل قرار دادن ديگريت (alterity) درون زبان است. اين آن چيزي ست که دريدا از آن به گذر از متافيزيک حضور ياد مي کند. زبان ادبي به تمامي از حصار متافيزيک حضور خارج نمي شود اما هميشه وعده رهايي را با شکستن ديواري که دنياي درون و بيرون متن را از هم جدا ميسازد به ما مي دهد.
اين مقاله با تشريح چهار محور فوق حاضر به بررسي خاستگاه، جايگاه و اهميت مفهوم ديگري در نقد پساساختارگرا و به ويژه خوانش واساز دريدا مي پردازد.
|