0

فرماندهان شهید لشکرمکانیره 31 عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:فرماندهان شهید لشکرمکانیره 31 عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
سه شنبه 22 فروردین 1391  11:51 AM

 

شهید غلامحسین رفیعی :

قائم مقام فرمانده مخابرات لشکر مکانیزه 31عاشورا

 

 

باید مظلومیتها و ایمانها و شجاعتها و صداقتها را ثبت کنیم. آیا حدیث خونین شهیدان را کسی توانائی بیان کردن دارد ؟ کاغذ و قلم عاجز است از انعکاس زندگی یک پاسدار شهید ؛شهیدانی که زندگیشان عینیت بخش کلام "ان الحیوه عقیده و الجهاد" است .

آری مطالعه زندگی و وصیت نامه شهداء و صالحین می تواند اثری جانبخش و روح افزا در روان ما انسانهای خاکی داشته باشد. در سال 41 فرزندی دیده به جهان گشوده که نامش را غلامحسین نهادند و این اولین ندای حق بود که در گوش او طنین انداز بود هر چند آوازه حق در ظاهر خفه شده بود .

ولی در بطن جامعه خانواده های مسلمان با اذان و تکبیر به فرزندشان صراط مستقیم را نشان می دادند . کشور شیعی در ظلم و فساد رژیم پهلوی می سوخت و خانواده های مسلمان در این سوز داغدار بودند ، ولی مسلمین بی صاحب نبودند در حوزه علمیه قم مردی از سلاله پیامبر ( ص ) و فرزندی از زهراء اطهر ( س ) به فریادرسی محرومین و مستضعفین شتافته و در پی ریزی قیام علیه ظلم استبداد بود . غلامحسین نیز در دامن پدر و مادری تربیت می یافت که عطر بوی حسینی در خانواده اشان آکنده بود واز کودکی در دنیایی ازمعنویت , قرآن ، احکام ، عشق به نهضت خونین ابا عبدالله حسین ( ع و همچنین روحانیت متعهد پرورش یافت .

سال 1341 به دنیا آمد.زادگاهش ,تبریز در شمال غرب ایران بود.

هنوز تحصیل را آغاز نکرده بود که در مکتب خانه صفا درس اصول عقاید و قواعدقرآنی را با رتبه ای عالی پشت سر گذاشت .اودر این دوران به صورت کامل و صحیح تمامی آیات سوره های قرآن راقرائت می کرد .

در سال 1348 تحصیلات ابتدایی را در دبستان ممتاز آغاز نمود و در سال 1352 وارد مدرسه راهنمایی فیوضات(سابق) شد . تیزهوشی و ممتازی او موجب شده بود که بارها از سوی دبیران آن مدارس مورد تشویق قرار گیرد .

به خاطر جو ناسالم مدارس و نگرانی پدر از کشیده شدنش به انحرافات و تأثیر ات مخرب فضای فساد انگیز وناسالم دوره حکومت پهلوی ؛ مانع تحصیل او شد.

اصرار اقوام و آشنایان بر ادامه تحصیل ایشان در دبیرستان به خاطر داشتن نمرات عالی پدر گرامیش ا از تصمیمش منصرف نکرد.

سال 1355 از نعمت مادر محروم شد ولی فراق مادر در روحیه معنوی و انقلابی او تأثیری نداشت . مصمم تر از گذشته به راهش با عزمی راسخ و فولادین ادامه داد .

همراه پدر خود در سال 1355 وارد کسب و کار بازار شد و در مغازه پدرش مشغول کار گردید تا در تأمین مایحتاج خانواده تلاش و کوشش نماید . او همزمان با کار در محافل معنوی و هیأت حسینی حضور می یافت . با شدت گرفتن حرکتهای انقلابی مردم از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید . در تمام صحنه ها حضور داشت.

در بحبوحه انقلاب اودر تعطیلی بازار تبریزو تشکیل گروه های مخفی برای مبارزه با حکومت خائن وفاسد شاه ,نقش زیادی داشت .

با پیروزی انقلاب اسلامی همراه دیگر جوانان از اولین نفراتی بودند که در مساجد حضور یافته و در تشکیل پایگاهای مقاومت نقش مؤثری را ایفا نمود .

پایگاهی که او موسس آن بود به نام شهدای بدر به یادگار مانده است .او در فعالیتهای فرهنگی و نظامی پایگاه و مسجد محل فعالانه شرکت می کرد .

باپیام تاریخی حضرت امام ( رض ) برای تشکیل ارتش بیست میلیونی و اینکه مملکت اسلامی باید همه اش نظامی باشد با رها ساختن مغازه ای که توسط پدر در اختیارش گذاشته شده بود , بر خود تکلیف دانست که در بسیج ثبت نام نموده و با فراگیری فنون نظامی لبیک گوی امام و رهبر عزیزش باشد .

به اولین آموزشهای ده روزه بسیجیان در پادگان سید الشهداء ( ع ) ( خاصابان ) درزمستان سال 1359 اعزام شد و پس از اتمام دوره عشق و علاقه او به پاسداران امام زمان ( عج ) سبب شد که درچهردهم تیرماه 1360درست زمانی که یک هفته از شهادت 72 تن از یاران با وفای امام ( رض ) می گذشت به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریز در آید و روز و شب خود را درراه خدمت به اسلام و امام عزیز سپری کند . با این انگیزه قوی بود که خستگی و دلسردی در وجود ایشان معنا نداشت وفعالیتهایش را صد چندان کرد .

در بدو ورود به نهاد مقدس سپاه ابتداء دوره عقیدتی ، سیاسی را به مدت 45 روز آموزش می بیند وبعد حدود یکماه هم آموزشهای نظامی را طی می کند.

به دلیل داشتن استعداد زیاد در کارهای فنی در واحد مخابرات سپاه انجام وظیفه می نماید. مدت یک ماه نیز برای گذراندن آموزش تخصصی مخابراتی به تهران رفت و بعد از آن در مخابرات منطقه 5 سپاه به عنوان مسئول مرکز پیام مشغول به کار شد .

مدتی بعد به عنوان جانشین فرمانده مخابرات منطقه 5 سپاه منصوب گردید .

در اولین اعزامش پس از شروع جنگ تحمیلی در 10/8/1360 بی صبرانه در منطقه عملیاتی غرب حضور پیدا می کند و با مسئولیت مخابرات گردان توفیق شرکت در عملیات ظفرمند مطلع الفجر را می یابد .او بعد از حماسه آفرینی ها به علت مجروحیت به عقبه باز میگردد و پس از اندکی استراحت دوباره خود را به جبهه می رساند و در عملیات : فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان با مسئولیت مسئول مخابرات گردان شرکت می کند و در کار تخصصی خود نقش به سزایی را ایفاء می نماید .

در عملیات مسلم ابن عقیل و بعد از آن در عملیات والفجر مقدماتی ، والفجر1 و 2 به عنوان قائم مقام فرمانده مخابرات لشگر 31عاشوراخدمات شایانی از خود به یادگار می گذارد.

او یکی از بنیانگذاران مخابرات در سپاه پاسداران منطقه 5 آذربایجان شرقی و لشکر 31 عاشورا بود . قرار بر این بوده که بعد از عملیات والفجر2 به عنوان مسئول مخابرات لشکر 31 عاشورا از طرف سردار شهید مهندس مهدی باکری ,فرمانده زنده یاد لشکر 31 عاشورا معرفی گردد . که بیش از این طاقت دوری ازدیدار الهی را نمی آورد ودر این عملیات به شهادت می رسد .

به خانواده اش چیزی نمی گفت و هر وقت می پرسیدند: چکاره ای و کجا هستی ؟می گفت: یک نیروی ساده و رزمنده هستم .

دوستان وهمرزمانش می گویند:

مدتی که در تبریز به سر می برد آرام و قرار نداشت و شبانه روز در تلاش بود و بی تابانه برای حضور درجبهه لحظه شماری میکرد .

به تهران و شهرهای منطقه جنگی برای انجام ماموریتها می رفت طوریکه شب و روز برایش یکی شده بود و خانواده نیز در حسرت دیدارش روز شماری می کردند . خود را وقف اسلام و امام عزیز و انقلاب کرده بود . الهی شده بود و در فکر خواب و آسایش و راحتی زندگی نبود .

مسئولین از حضور ایشان در جبهه برای چندمین بار مانع می شدند ولی ایشان با اصرار و پا فشاری قبل از شروع هر عملیاتی با مأموریتهای 15 روزه ای یا یک ماهه جهت شرکت ، در منطقه عملیاتی حضور می یافت .

با وجود همه تراکم کاری ، هر فرصتی پیش می آمد در هیأت عزاداری و مجالس و محافل انس و معنویت شهر شرکت می کرد و همیشه از دوری و فراق شهیدان و رزمندگان اسلام در سوز و تاب بود . تمام حرکات او الگویی برای بچه های بسیجی و حزب الهی بود .

در آخرین مأموریتی که از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با همراهی دو نفر از دوستان مخابراتی به ایشان محول شد . بعد از گذشت یک هفته از مأموریت ، هنگام مراجعت از مناطق عملیاتی غرب کشور به همراه همسنگران و یاران دیرینه خود پاسداران رشید اسلام ایوب چمنی و محمد حسین جداری در حین انجام وظیفه به سوی عرش برین با بالهای شهادت پرواز نمودند و به سر سفره رازقان ربوبی اضافه گشته و به لقاء یار رسیدند ,و همچو مرغان خسته در قفس ، روحشان از تن خاکی آزاد گردید .

غلامحسین خود را به قافله حسینیان رساند و با روسفیدی به درگاه حضرت رب العالمین راه یافت و دین خود را به اسلام و رهبر محبوبش بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی ( رض ) اداء نمود و تنها پیامی که از او بر ما به یادگار مانده است وصیتنامه اش می باشد . انشاء الله که عامل به پیام شهداء بوده و در تداوم راه خونبارشان قدم نهیم .

قطره بودند عاشقان دریا شدند

از جهان رفتند و ناپیدا شدند

عاشقان در راه او جان باختند

جان خود را وه چه آسان باختند

 

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
feridoun3
دسترسی سریع به انجمن ها