0

شهید میر حمید موسوی اقدس

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

شهید میر حمید موسوی اقدس
سه شنبه 22 فروردین 1391  11:14 AM

 

شهید میر حمید موسوی اقدس :

 

فرمانده گردان مسلم ابن عقیل(س)لشگرمکانیزه 27 محمد رسول الله(ص)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

 

سال 1339 در یک خانواده متوسط و کم درآمد متولد شد . پدرش آموزگار بود و مادرش وظیفه خانه داری را بر عهده داشت . خانواده او به دلیل مأموریت پدر در شهر « آلان برآغوش » از توابع تبریز سکونت داشتند . پنج سال پس از تولد حمید ، خانواده اش به شهر مرند نقل مکان کردند . حمید دومین فرزند خانواده بود و دو خواهر و یک برادر داشت .

در سال 1345 وارد مدرسه ابتدایی انوشیروان(سابق) شد و در سال 1350 به مدرسه راهنمایی آیت الله سعیدی (فعلی) رفت . درآمد پدر حمید بسیار اندک بود و آنها در خانه پدربزرگ پدری زندگی می کردند . به همین دلیل حمید در تابستانها به کار در کارخانه آسفالت سازی و یا کارخانه سیمان می پرداخت و از این طریق تاحدودی مخارج تحصیل خود را تأمین می کرد . حمید به پدربزرگ خود که فردی مؤمن و متدین بود علاقه بسیار داشت . او بنیانگذار مسجد قیام مرند و امام جماعت آنجا بود . همین امر سبب شد تفکر دینی و مذهبی حمید شکل گیرد . به طوری که بعدها ، بیشترین فعالیت اجتماعی حمید در مسجد بود . در سال 1353 وارد دبیرستان ناصرخسرو در رشته فرهنگ و ادب شد و در درس و تکالیف تحصیلی مرتب و علاقه مند بود .

با اوج گیری انقلاب وارد فعالیتهای ضد رژیم شد و نوارهای سخنرانی حضرت امام و حجت الاسلام شیخ احمد کافی را که از تبریز توسط پسرخاله اش فرستاده می شد در زیرزمین مسجد قیام تکثیر می کرد و از همان جا بین افراد پخش می کرد .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، حمید در سال 1357 تحصیل خود را متفرقه ادامه داد و در سال 1359 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد . او که تا قبل از انقلاب اوقات فراغت خود را بیشتر به مطالعه کتابهای ادبی پر می کرد ، به کتابهای مذهبی و سیاسی رو آورد و آٍثار استاد مطهری و نهج البلاغه از جمله کتبی بود که بیشتر مطالعه می کرد . بیشترین فعالیت او پس از انقلاب در مسجد قیام و مراکز و پایگاه های بسیج بود . در سال 1359 به عضویت رسمی سپاه درآمد . با شروع غائله کردستان از طرف سپاه عازم این منطقه شد و در سردشت ، مهاباد ، سقز و بانه از خود شجاعت و از جان گذشتگی بسیار نشان داد . پدرش می گوید :

چون حمید گواهینامه رانندگی داشت بسیاری از وسایل تدارکاتی مورد نیاز سپاه را به کردستان حمل می کرد . چنانکه دوستانش می گویند در آن زمان از ساعت 7 غروب به بعد خط کردستان بسته بود . یک روز به علت نرسیدن غذا به نیروها ، حمید بدون در نظر گرفتن این مسئله وارد جاده شد در حالی که هیچ ماشینی در آن رفت و آمد نداشت . تنها یک رنو با سرعت از کنار آنها رد شد و حمید به دوستانش گفت : « این جاسوس است و اطلاع خواهد داد که ما در حال آمدن هستیم و به ما حمله خواهند کرد . » بلافاصله خود را به تپه ای رساند که زیر آن دره ای به نام « دره دختر » قرار داشت . حمید از تپه بالا رفت و موقعیت را ارزیابی کرد . به دوستانش می گوید : « دشمن با تراکتور می آید . » آنان به سرعت خود را به نزدیک ترین پاسگاه می رسانند و با کمک نیروهای پاسگاه موفق می شوند محموله را به سپاهیان مستقر در منطقه برسانند و نیروی دشمن را سرکوب کنند .

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها