پاسخ به:بخش شعر
پنج شنبه 15 مهر 1389 9:41 PM
چفیه
مرا بشناسید با چفیهام
- شاهد شبزندهداریها و
حلقهی عشق بر گردنم-
و بخوانید با چفیهام
تا علمدار باشم آفتاب را
و آنگاه که بمیرم
مرا کفن کنید با چفیهام
که بوسهها زده بر شانهی آفتاب
تا گورم روشن باشد
چشمهام
و آنگاه که حاضر شوم در محشر
رمز عبورم باشد
از پل صراط
نشانی آشنا در چشم یاران شهیدم.
بسیجی
ما منتظرانیم و خدا در غم ماست
میآید او که یاد او هر دم ماست
ما اهل ولایتیم ما را بشناس
ای عشق، که چفیههای ما پرچم ماست
هدیه
افتاده دلم به دست و پایت آقا!
لب تر کن تا شوم فدایت آقا!
چشمان مرا گرفته بدجوری، آه
آن چفیهی روی شانههایت آقا!
سمیّه صفاری
آباده – صغاد: خیابان شهید طاهری