پاسخ به:بخش شعر
پنج شنبه 15 مهر 1389 8:41 AM
((چفیه))
از عشقشان دارد نشان،این چفیه های خون فشان
وقتی که مرهم می شود،بر روی دست و پایشان
گاهی غبار از چهره ها،می برد هنگام وضو
گاهی که معنا می گرفت،چون سفره ای تا آسمان
وقتی به سوی جبهه ها،می رفتی ای فرزند من!
این چفیه را پر کردم از،گل های یاس و ارغوان
سجاده عطرآگین شده،از خاک پاک کربلا
ای یوسف گم گشته ام،چشمم ندارد نور وجان
آری!شناسنامه ات،حالا پلاک و چفیه شد
تو بازگشتی سوی من،با تکه های استخوان