پاسخ به:بخش شعر
یک شنبه 11 مهر 1389 11:27 PM
چفیه! فریادم را چاه باش
به راستی در چفیه چه رازی نهفته است که با عطر و اشک و خون آشناست
و هنوز در کنار مرقد امام شهیدان، دستمال اشک مردان بی ادعاست؟
در حسینیه امام ، سینه زده ای؟
چفیه ای که بر شانة قبله قلب هاست ، دیده ای؟
در جمکران، الغوث و الامان ، گفته ای ؟
چفیه ای که راهنمای جست و جو گران مهدی زهرا(ع) است دیده ای؟
در دانشگاه نماز خوانده ای؟ چفیه ای که سجده اهل معناست، دیده ای؟
به بهشت زهرا رفته ای؟
چفیه ای را که در قاب عکسی با قرآن و اسلحه ای همنشین است دیده ای؟
از قطره قطره اشک فرو ریخته بر چفیه ای، فشرده شده لای دندان، حدیث درد خوانده ای؟
چه می خوانی؟ تو هم بخوان!
آه از ترکش تهمت!فریاد از فراموشی دیروز!
امان از خنجری که از پشت فرود آید و صدا ندارد!
چفیه ...! چفیه!
ای شال شب های سرد کردستان ام!
چفیه!
ای چتر روز های گرم مهران ام!
چفیه ...! چفیه!
ای یادگار یاران و همة آبرویم!
ای آبروی باران و ای ابر آرزویم!
با درد فشار دندان هایم بساز که از درد می سوزم.
فریادم را چاه باش.
مگذار سازِ های هایِ من ، قهقهه ساز صف دشمن باشد!