پاسخ به:سکوی اخبار قرآنی
یک شنبه 20 فروردین 1391 9:26 PM
يكشنبه 20 فروردين 1391 08:06:17 شماره خبر :980458 |
حضرت امام خامنهای: كارهای شهيد آوينی نبايد زمين بماند |
گروه سياسی: مقام معظم رهبری در ديدار با خانواده شهيد آوينی كه در سال 1372 انجام شد، تصريح كردند: كارهايی كه ايشان داشتند إنشاءالله نبايد زمين بماند، نبايد بگذارند كه كارهای ايشان زمين بماند، اين كارها، كارهای باارزشی بود. به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله العظمی خامنهای به بهانه سالگرد شهادت سيد شهيدان اهل قلم، بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با خانواده شهيد سيدمرتضی آوينی در سال 1372 را منتشر كرده است كه متن كامل آن به شرح ذيل است: بسمالله الرحمن الرحيم خداوند إنشاءالله اين شهيد را با پيغمبر محشور كند. من حقيقتاً نمیدانم چطور میشود انسان احساساتش را در يك چنين مواقعی بيان و تعبير كند؟ چون در دل انسان يكجور احساس نيست. در حادثه شهادتی مثل شهادت اين شهيد عزيز چندين احساس با هم هست. يكی احساس غم و تأسف است از نداشتن كسی مثل سيدمرتضی آوينی. اما چندين احساس ديگر هم با اين همراه است كه تفكيك آنها از همديگر و بازشناسی هريك و بيان كردن آنها كار بسيار مشكلی است. به هر حال اميدواريم كه خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان، همه كسانشان به شما كه بيشترين غم و سنگينترين غصه را داريد، تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی كه چنين گوهری را از خودش جدا میبيند، واقعاً آرامش پيدا نمیكند. فقط خدای متعال بايد تسلی بدهد و میدهد. من با خانوادههای شهدا زياد نشست و برخاست كردهام و میكنم و از شرايط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان يك عزيز مصيبتی است كه اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده كه هم زخم است و هم مرهم و يك حالت تسلی و روشنايی به بازماندگان میدهد. من خانواده شهيدی را ديدم كه فقط همان يك پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از اين قبيل زياد ديدهام؛ اين يك نمونهاش. وقتی انسان عكس آن جوان را هنگامی كه با پدرش خداحافظی میكرد كه به جبهه برود میديد، با خودش فكر میكرد كه «اگر اين جوان كشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گريست». يعنی منظره اين را نشان میداد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از اين منظره كاملاً مشخص بود. من آن عكس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عكس را قاب شده نگه داشتهام. اين عكس حال مخصوصی دارد. اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلايی بخشيده بود كه خود پدرش به من گفت: «من فكر میكردم اگر اين بچه كشته شود، من خواهم مرد!»- يعنی همان احساسی را كه من از مشاهده آن عكس داشتم ايشان با اظهاراتش تأييد میكرد- میگفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام كرد!» در اين مورد هم همين است. يعنی وقتی شما میدانيد كه فرزندتان در پيشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز میكند، يعنی آن چيزی كه همه عرفا و اهل سلوك و آن سرگشتههای وادیهای عشق و شور معنوی و عرفانی يك عمر به دنبالش گشتهاند و دويدهاند او با اين فداكاری و اين شهادت بهدست آورده و رضوان و قرب الهی را درك كرده است، خوشحال میشويد كه فرزندتان به اينجا رسيده است. اميدواريم كه خداوند متعال درجات او را عالی كند. من با فرزند شما نشست و برخاست زيادی نداشتم. شايد سه جلسه كه در آن سه جلسه هم ايشان هيچ صحبتی نكرده بود. من با ايشان خيلی كم همصحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلويزيونی را از سالها پيش میشنيدم و به آنها علاقه داشتم؛ هرچند نمیدانستم كه ايشان آنها را اجرا میكند لكن در ايشان همواره نوری مشاهده میكردم. ايشان دو سه مرتبه آمد اينجا و روبهروی من نشست. من يك نور و يك صفا و يك حالت روحانی در ايشان حس میكردم و همينجور هم بود. همينها هم موجب میشود كه انسان بتواند به اين درجه رفيع شهادت برسد. خداوند إنشاءالله دلهای داغديده و غمگين شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزه آن شهادت و شهيد و خانواده شهيد نزديك میشويم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتياج میكنم. برای ما افتخار است كه هرچه میتوانيم به اين حوزه شهادت و اين شهيد خودمان را نزديك بكنيم. چند روز پيش توفيق زيارت مقبره اين شهيد را پيدا كرديم. پنجشنبه گذشته رفتيم آنجا و قبر مطهر ايشان و آن همرزم و همراهشان- شهيد يزدانپرست- را زيارت كرديم. إنشاءالله كه خداوند درجاتشان را عالی كند و روزبهروز بركات آن وجود با بركت را بيشتر كند. كارهايی كه ايشان داشتند إنشاءالله نبايد زمين بماند. إنشاءالله برای روايت فتح يك فكر درست و حسابی شده است كه ادامه پيدا كند. نبايد بگذارند كه كارهای ايشان زمين بماند. اين كارها، كارهای باارزشی بود. ايشان معلوم میشود ظرفيت خيلی بالايی داشتند كه اينقدر كار و اينهمه را بهخوبی انجام میدادند. مخصوصاً اين روايت فتح چيز خيلی مهمی است. شبهايی كه پخش میشد من گوش میكردم. ظاهراً سه- چهار برنامه هم بيشتر اجرا نشد. حالا يك مسئله اين است كه آن كاری را كه ايشان كردهاند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهرهبرداری بشود. يك مسئله هم اين است كه كار ادامه پيدا كند. آن روز كه ما از اين آقايان خواهش میكرديم و من اصرار میكردم كه اين روايت فتح ادامه پيدا كند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پيدا كند. بعد كه برنامهها اجرا شد، ديديم همين است. يعنی زنده كردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطرهها را يكی يكی از زبانها بيرون كشيدن و آنها را به تصوير كشيدن و آن فضای جنگ را بازآفرينی كردن. اين كاری بود كه ايشان داشت میكرد و هرچه هم پيش میرفت، بهتر میشد. يعنی پختهتر میشد. چون كار نشدهای بود. غير از اين بود كه بروند در ميدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن كار خيلی آسانتر بود. اين كار هنریتر و دشوارتر و محتاج تلاش فكری و هنری بيشتری بود. اول ايشان شروع كرد و بعد كمكم بهتر و پختهتر شد. من حدس میزنم اگر ايشان زنده میماند و ادامه میداد، اين كار خيلی اوج پيدا میكرد. حالا هم بايد اين برنامه دنبال شود. تازه در همين ميدان هم منحصر نيست. يعنی بازآفرينی آن فضا از راه خاطرهها يكی از كارهاست. در باب جنگ و ادامه «روايت فتح» كارهای ديگری هم شايد بشود انجام داد. حيف است كه اين كار تعطيل شود. من خيلی خوشحال شدم از اين كه زيارتتان كردم. |