0

تکریم مقام استاد

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

تکریم مقام استاد
دوشنبه 14 فروردین 1391  8:03 PM

 استاد شعرانی رو کرد به من و فرمود: آقا! آن اعتراض دیروز شما بر آقای فاضل تونی حق با شماست؛ زیرا که ایشان به سکته مغزی دچار شده است و الان در بیمارستان بستری و آن پریشانی گفتارش از رویداد طلیعه سکته بود.

خبرگزاری فارس: تکریم مقام استاد

 

خاطره‌ای ناگوار از درس شفای استاد فاضل تونی پس از مدت مدید که بسیاری از طبیعیات شفا را در نزد وی خوانده ام، برایم روی آورده است، بدین شرح:

در این درس شفاء کسی با من شرکت نداشت، فقط من تنها به محضرش تشرف می‌یافتم. یک روز چهارشنبه که روز آخر درس هفته است، دیدم آن جناب - رضوان ا... علیه - درست و موزون مطلب (درس) شفا را تقریر نمی‌فرماید و پریشان می‌گوید، و من چند بار سؤال پیش آوردم و جواب مقتضی نفرموده است، چنین انگاشتم که شاید مانعی پیش آمده است و درس مطالعه نفرموده است .

روزهای پنجشنبه و جمعه و دیگر تعطیلی‌ها در محضر استاد شعرانی دروس ریاضی فرا می‌گرفتم لذا فردای آن روز چهارشنبه یاد شده برای درس ریاضی به حضور استاد شعرانی شرفیاب شدم و در آن محضر نیز تنها بودم. غرض این‌که بسیار خامی و بی‌ادبی از من سر زده بود که به استاد شعرانی عرض کردم: حضرت آقا دیروز جناب فاضل تونی درس شفا را درست تقریر نفرموده است و من چند بار سؤال پیش آورده‌ام و لکن از ایشان جواب موزون و مطبوع نشنیدم؛ لاجرم سکوت و پی گیری نکرده‌ام.

استاد شعرانی در این هنگام گفتارم، به نوشتن اشتغال داشت، بدون این‌که سر بلند کند و مرا نگاه کند، به حالت انقباض و گرفتگی چهره با لحنی خاص و اعتراض آمیز فرمود:

درس‌ها و بحث‌هایت را کم کن و شفا را پیش مطالعه کن، و در آن بیش‌تر زحمت بکش. من خاموش شدم، ولی انفعالی شدید به من روی آورد که شاید استاد شعرانی این گستاخی را از من درباره خودش نیز احتمال دهد، که در محضر استادان دیگر از ایشان هم چنین بی‌ادبی از من صادر شود.

تا فردای آن روز که روز جمعه بود و برای درس ریاضی تشرف حاصل کردم، در حالی که آن حالت انفعال بر من حاکم بود. به محض نشستن استاد شعرانی رو کرد به من و فرمود: آقا! آن اعتراض دیروز شما بر آقای فاضل تونی حق با شماست؛ زیرا که ایشان به سکته مغزی دچار شده است و الان در بیمارستان بستری و آن پریشانی گفتارش از رویداد طلیعه سکته بود.

پس از درس استاد شعرانی به بیمارستان رفتم. تا چشم آن جناب به من افتاد به شدت گریست و مرا نیز به گریه آورده، دست و پایش را بوسیدم و عرض کردم: آقا جان! ما باید از شما صبر و سکینه و وقار بیاموزیم. جزاه ا... سبحانه عنا احسن جزاء المعلمین.

منبع : منظومه معرفت،غلام‌رضا گلی زواره،

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها