اهمیت خانواده از نظر تربیت کودک
جمعه 26 شهریور 1389 9:30 PM
خانواده از نهادهای مهم اجتماع است که برای رفع نیازمندی های حیاتی و عاطفی انسانی و بقای جامعه نقش بسیار مهمی دارد. در فرهنگ الهی، خانواده به مثابه دژی استوار و نهاد مقدس، بیشترین مسئولیت را در رشد و تحول، تربیت و تعالی و سعادت وجود انسانی بر عهده دارد.
خانواده کانونی است که در آن ارزشهای اخلاق، باورهای دینی و معیارهای اجتماعی از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد.
اهمیت خانواده در بعد تربیت کودک
از نظر تربیت خانواده کلاس اول زندگی و پرورش کودک است. طفل مبانی زندگی را در آنجا فرا می گیرد و خوب و بد امور را از آن جا می آموزد و این امر تا حدی است که ایمان و کفر، را هم شامل می شود.
زندگی خانوادگی مقدمه ای برای ورود به زندگی اجتماعی است. خانواده خوب بهترین مدرسه ای است که در آن مدرسه کودک لبخند و قهر، درستی و خوش خلقی، خودداری و بردباری، تعادل و تکامل، وظیفه شناسی و خدمت، و اخلاق می آموزد. و به جامعه از این روش راه می یابد بر عکس خانه نامناسب بدترین مدرسه است مدرسه ای که کودک در آنجا درس، انتقام، نادرستی، ترشروئی، جنایت و دوروئی یاد می گیرد.
نقش های مهم خانواده در تربیت فرزند
۱-نقش تربیتی و سازندگی خانواده:
کودک با فطرت پاک و بی رنگ و بی تفاوت بدنیا می آید. این خانواده است که او را صالح یا فاسد بار می آورد. البته اهمیت نقش وراثت را که از اجداد به کودک انتقال می یابد را نادیده نمی گیریم ولی اعتقاد داریم که تربیت مخصوصا در خانواده این صفات را تحت الشعاع قرار می دهد.
کودک دفتری از کتاب طبیعت است: که در آن چیزی نوشته نیست. این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخار آمیز یا ذلت آفرین می نویسد.
خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد، و زندگی آینده او را مشخص می کند، در وجود کودک روح سازندگی یا ویرانگری ایجاد می کند، بزه کار یا درست کردارش بار می آورد. بر اساس روش تربیتی والدین است که طفل در آینده خوش فکر و خوش مرام بار می آید یا کج اندیش و بد آرمان، آرام و متعادل یا بی قرار، آزاد بار می آید یا غلام و چاکر.
اندیشه کودک، اندیشه والدین است زیرا فکرش هنوز آنچنان رشد و کمال نیافته که شخصا به تحلیل مسایل بپردازد و حقایق را کشف کند. روی این نظر در کلام پیامبر(ص) آمده که هر فرزندی بر مبناء و اساس فطرت بدنیا می آید و این والدین او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی بار می آورند.
۲-نقش عاطفی و اخلاقی:
خانواده نخستین محلی است که در آن طفل خاطره ای مطبوع یا نامطبوع پیدا می کند. احساسات و عواطف قوی یا ضعیف بدست می آورد. خانواده محلی ایده ال برای تمرین مهر و عاطفه و أنس و الفت و یگانگی و مهرورزی است.
محبت های صادقانه مادر، بوسه های پر مهر پدر، در آغوش گرفتن ها، نوازش کردن ها دلسوزی ها و غم خوری ها برای او، همه و همه زمینه هائی جهت عاطفی بار آوردن کودک است.
خانواده از سوی دیگر وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است.
کودک در خانواده، اخلاق، اعتماد به نفس، احترام به قانون، انسانیت و یا خشونت، بی بند باری، کینه ورزی، انتقام ، سخت سری و… می آموزد. بدین سان نقش خانواده در این جنبه ها نیز دارای اهمیت فوق العاده است.
۳-نقش فرهنگی خانواده:
کودک در جایی بدنیا می آید که از قبل بنیانهای فرهنگی آن ساخته شده است. طفل از مشاهده و تماس با والدین، اشیاء و ابزار موجود در خانواده در دریائی از فرهنگ آن با تمام ابعاد و جوانبش غوطه ور می شود. او از همان روزها و ماههای اول تولد این فرهنگ را از طریق والدین، و بستگان جذب می کند. و بر این اساس ذهن و افکار او شکل می یابد و راه زندگی اجتماعی اش را پیدا می کند. پس فرهنگی شدن کودک بر اساس ذوق و نظر والدین است و خود کودک در آن نقشی ندارد مگر آنگاه که از نظر جسمی و فکری رشد کافی بیابد.
در جنبه کسب اطلاعات و معلومات عمومی نیز خانواده نقش اساسی دارد. طفل، زبان و مکالمه، راه رفتن و آداب زندگی را در خانه از والدین یاد می گیرد. عملاً کودک درس عشق و محبت و صمیمیت و همکاری یاد می گیرد. شرافت و عزت نفس، صدق و صفا می آموزد. در لحظه ذکر لای لای مادر در نیمه شب. چه چیزی می تواند معادل معنویت و صفای مادر باشد. والدین به کودک دین ، راه بهره مندی از وجدان، پاکدلی، پارسایی، تملک نفس می آموزند. طفل این مسائل را جز در خانه از کجا می تواند بهتر و بیشتر فراگیرد.
۴-نقش اجتماعی خانواده:
خانواده نخستین مسئول صلاح و فساد جامعه است از آن بابت که بنیان های فکری کودک در خانواده پایه گذاری می شود و والدین و بستگان کودک هستند که او را برای اجتماع صالح یا فاسد می پرورانند. می توان خانواده را نخستین موسسه ای دانست که فرد را به زندگی اجتماعی می کشاند و تمایلات و اندیشه های دینی، اجتماعی، عقیدتی، سیاسی، اغلب از آنجا منشا می گیرند.
از سوی دیگر خانواده، منبع هرگونه خیر و برکت و نعمت و سعادت جامعه است. طفل در خانه آداب صحیح زندگی اجتماعی ، درس فداکاری، محبت، علاقمندی به خلق خدا، تعاون را می آموزد و آن را در محیط خود پیاده می کند.
کارکردهای خانواده:
با توجه به اینکه خانواده یکی از نهادهای اجتماعی است، لذا دارای کارکردهای مختلفی بوده و هست. در جامعه های گوناگون این کارکردها و وظایف به دلائل مسائل فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی و جغرافیایی گوناگون خواهد بود. ولیکن نقاط مشترک این کارکردها در تمام جوامع بشری، عبارتند از:
۱/بوجود آوردن و پرورش انسانهایی سالم و کارآمد، بوسیله تعلیم و تربیت مناسب.
۲/ساختن جامعه ای سالم و پویا به وسیله تربیت فرزندان.
۳/همکاری در امور تولید و رشد اقتصادی خانواده به وسیله تفاهم و همفکری بین اعضاء خانواده.
۴/ارضاء برخی از نیازهای اساسی کودک مثل نیاز به تعلق، نیاز به امنیت خاطر ، تأمین امینیت روحی و روانی و سلامت فرزندان.
۵/اطاعت از امر الهی و اجرای احکام مذهبی. زن و شوهر در پرورش اخلاقی یکدیگر و هم چنین تربیت و آموزش کودکان خودشان باید الگوی مناسبی باشند.
۶/همفکری و همکاری در امور مربوط به تغذیه و بهداشت اعضای خانواده.
۷/ایجاد و تأمین امینیت روحی اعضای خانواده.
۸/تعلیم و تربیت فرزندان.
نتیجه بحث:
باید بپذیریم که خانواده در تربیت کودکان نقش اساسی در زندگی و جامعه دارد. و این والدین هستند که به کودکان جهت فکری و عملی می دهند. پس بر این اساس زندگی خانوادگی باید مقدمه حیات اجتماعی باشد و طفل از آنجا برای حیات جمعی، پختگی اخلاقی، رسیدن به مرحله کمال و… آماده شود. خانواده باید از یک سو مرکز تندرستی. بهداشت جسمی و عقلی و از سوی دیگر مرکز پرورش تن، رشد روان و از سوی سوم محلی برای آماده کردن فرد جهت زندگی اجتماعی باشد. نتیجه دیگری که حاصل می شود این است که خانواده اولین و مهمترین کانون پرورش صحیح احیاء و شکوفائی استعدادها است. هرگونه تحول و تغییر اجتماعی و یا هر اقدام اصلاحی باید نخست از خانواده آغاز شود.