_ ... الو دفتر هفته نامه؟
_ بله بفرمائید.
_ من کیانی هستم، سپیده کیانی. با سرکار خانم دادفر کار داشتم، ممکنه با ایشون صحبت کنم؟
_ بله چند لحظه گوشی لطفا...
_ الو سپیده جون؟
_ پروین جون سلام، امیدوار نبودم منو به خاطر بیارید!
_ چطور همچین فکری کردی عزیزم؟ امکان نداره فراموشت کرده باشم. باور کن از همون شب عروسی ماندانا که برای اولین بار دیدمت هنوز حالت چشمای قشنگت از یادم نرفته. ای کاش به غیر از افشین برادر دیگه ای هم داشتم و تو رو براش خواستگاری می کردم.
_ نظر لطفتونه پروین جون.
_ نه سپیده باور کن تعارف نمی کنم واقعیت رو می گم. خب عزیزم، امری باشه در خدمتم.
_ اختیار دارید. راستش من کار نوشتن داستانی که قولش رو بهتون داده بودم تموم کردم. خواستم ببینم کی می تونم شما رو ببینم و داستانم رو تقدیمتون کنم؟
_ هر وقت خودت وقتش رو داشته باشی. فردا خوبه؟
_ اوه عالیه.
_ پس قرارمون باشه برای فردا حوالی ظهر. آدرس اینجا رو بلدی؟
_ نه. اگه لطف کنید و آدرس رو بهم بدید واقعا ممنون می شم.
_ خب پس بنویس...