پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی
چهارشنبه 2 فروردین 1391 2:50 AM
اولا: قضا یعنی حتمیت حادثه ای که این حتمیت از ناحیه علل و اسباب اوست، و قدر یعنی کسب حدود و مشخصات و خصوصیات که آن هم از ناحیه علل و اسباب آن حادثه می باشد. قضا و قدر الهی در واقع عبارت است از: سرچشمه گرفتن همه علل و اسباب از اراده و مشیت و علم حق که علت العلل است، یعنی هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند، تجلی علم و اراده حق و مظهر خواست خداوند و آلت اجرای قضا و قدر اوست. البته این امکان وجود دارد که قضا و قدر حتمی نباشد یعنی عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه ای از حلقه های علیت است، عامل تغییر و تبدیل سرنوشتی شود و باز قضا و قدر الهی آن را اقتضاء کرده باشد. مثلا کسی به بیماری خاصی مبتلا باشد و سرنوشت او همان است و این هم از علت خاصی ناشی می شود، اما اگر این بیمار دوا بخورد دوا علت دیگری و سرنوشت دیگری را به همراه دارد و موجب از بین رفتن بیماری می شود یعنی سرنوشت قبلی بیمار را تغییر می دهد و این به موجب قضا و قدر است و اگر هم دارو را نخورد و رنجور شود و یا دوای زیان بخشی را بخورد و بمیرد، باز به اقتضای قضا و قدر است، همچنین است اگر از بیماری دوری گزیند و مصون بماند و بالاخره هر چه بکند نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و نمی تواند از حوزه قضا و قدر بیرون باشد. سرش این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عامل های جهان است، هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر و تحت قانون عمومی علیت است و در مورد هر حادثه ای، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان های مختلف وجود داشته باشد قضا و قدرهای گوناگونی هم متصور است و آن جریانی که واقع می شود و صورت می گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی که متوقف می شود به قضا و قدر الهی است. ثانیا: بدا را باید با عنایت به لوح محفوظ و لوح محو و اثبات مورد ملاحظه قرار داد. بحثی در بارهی لوح محفوظ و لوح محو و اثبات: آنچه در جهان آفرینش از کوچک و بزرگ پدید میآید، همگی نمودهایی از قدرت و علمبیپایان الهی است و همهی این پدیدهها بر اساس اراده و مشیت خداوند و مطابق بابرنامههایی است که از پیش تعیین شده و در کتاب تکوینی الهی نوشته شده است. در متون اسلامی از چندین کتاب که مربوط به جهان خلقت و عالم تکوین است، خبر دادهشده که سرنوشت انسان و جهان را دربرگرفته و از تولد و مرگ اشخاص تا پیدایش و زوالتمدن ها، و از سعادت و شقاوت انسان ها تا قسمت روزی میان آنها و بالاخره هر حادثهای کهبرای هر انسانی اتفاق میافتد، در آن کتاب ها با قلم تقدیر رقم زده شده است و درمقابل آن قرآن کریم قرار دارد که کتاب تشریعی خداوند است. طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیدههای هستی از کوچک و بزرگ در دو کتاب یا لوحتکوینی نوشته میشود که هر کدام از آنها ویژگی خاص خود را دارند وعبارتند از: 1- لوح محفوظ که گاهی از آن به «ام الکتاب»، «کتاب مسطور»، «رقمنشور»، «کتاب مکنون» و«کتاب حفیظ» تعبیر آورده شده است وآنچه در این کتاب ثبت شده قابل تغییر نیست و دگرگونی در آن راه ندارد. 2- لوح محو و اثبات که محل ثبت حوادث و اتفاقاتی است که به مرحلهی فعلیت خواهدرسید و به طوری که از نامش پیداست آنچه در آن نوشته شده قابل تغییر و تبدیل است. در آیه زیر از هر دو کتاب یاد شده است: «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»[i] «خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات میکند؛ و امّ الکتاب (لوح محفوظ) نزد اوست»! طبق این آیه، خداوند در عالم تکوین دو کتاب دارد: یکی کتابی است که هرگاه بخواهد،چیزی را که در آن ثبت شده میزداید و یا چیزی را که در آن نیست ثبت میکند، یعنیمربوط به تغییراتی است که در قضای الهی حاصل میشود و دیگری کتابی است که ریشهیتمام پدیدههای عالم است و نوشتههای آن قابل تغییر نیست. لوح محفوظ: لوح در لغت به معنای صفحهای است که در آن نوشته میشود مانند کاغذ، پوست،سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد و لوح محفوظ کتابی است که تمامپدیدههای عالم با قلم تقدیر در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است. بدون شک تعبیر لوح و قلم برای تقریب ذهن است و از باب تشبیه و یا تنزیل است ونباید آن را با قلم و کاغذ و کتاب معمولی مقایسه کرد، اگر چه به بزرگی عالم باشد،بلکه آن یک حقیقت والایی مانند عرش و کرسی است که وجود دارد و علم به وجود آن منحصرا از طریق شرع و نقل حاصل میشودو عقل را در آن راهی نیست. بعضی از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعال و یا نفس کلی فلک اعظم دانستهاند کهکائنات در آن نقش بسته است.[ii] ملا صدرا دربارهی لوح محفوظ چنین توضیحمیدهد: «و اما لوح محفوظ پس آن عبارت است از نفس کلی فلکی، بخصوص فلک اقصی؛ چون هر چهدر عالم جریان مییابد و یا در آینده جریان خواهد یافت در نفوس فلکی نوشته شده وثبت شده است چون آنها به لوازم حرکت های خود آگاهند... پس همانگونه که در کاغذ محسوسنقوش محسوسی به وسیلهی قلم نوشته میشود، همینطور از عالم عقل فعال صورت های مشخصیترسیم میشود که به طور کلی علل و اسباب آن مضبوط است، جایگاه این صورت ها نفس کلیاست که قلب عالم است». به نظر، تطبیق اصطلاحات شرعی و نقلی با اصطلاحات فلسفی و عقلی، کاری نا استوارو حتی خطرناک است چون فرضیههای علمی و عقلی همواره در معرض باطل شدن و دگرگونی استو این اصطلاحات فلسفی ناظر به هیئت بطلمیوس است که سال هاست باطل شده وبه تاریخ علم پیوسته است. بنابر این باید از چنین تطبیق هایی پرهیز نمود و حیطهی شرعرا آلودهی چنین اصطلاحاتی نکرد. البته اگر علم قطعی و تجربی چیزی را ثابت کرد،تطبیق یک مفهوم شرعی و یا آیهای از قرآن با آن، با رعایت احتیاط اشکالی ندارد ولیاینجا از آن موارد نیست. لوح محفوظ، گنجینهی علم خدا و آیینهی صفت عالمیت اوست و چونعلم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت در آنتغییر و تبدیلی رخ نمیدهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است و میتوانیمبگوییم که لوح محفوظ ظرف علم الهی است؛ البته علم خدا نامحدود است و این کهاین لوح را ظرف آن یا گنجینهی آن قلمداد میکنیم نسبت به معلومات است که مجموعپدیدههای جهان هستی است و به هر حال محدود است. طبق آیات و روایاتی که دربارهی لوح محفوظ آمده، این کتاب ویژگی هایی دارد کهبرخی از آنها عبارتند از: 1-این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک وبزرگ میشود و اعم از پدیدههایی است که فعلیت یافته و یا هنوز به صورت قوه است ووجود عینی و خارجی پیدا نکرده است: «وَما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ»[iii] «وبه سنگینی ذرهای نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نیست و نهکوچکتر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر این که در کتاب مبین ثبت است» «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ»[iv]. «وهیچ جنبندهای نیست مگر این که روزی آن بر خدا است و او «مستقر» و «مستودع»آن را میداند، همه در کتاب مبین ثبت است» طبق قول برتر منظور از «مستقر» موجود زندهای است که وجود خارجی پیدا کرده و بهفعلیت رسیده است و منظور از «مستودع» موجود زندهای است که هنوز فعلیت نیافته ودرمرحله قوه است. 2-این کتاب محل علم جزئی پروردگار است، علم او به احوال اشخاص و جوامع، بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی و شخصی در این کتاب ثبت شده و شمارش تمامموجودات در آن قرار دارد و گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است: «وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذابًا شَدیدًا کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورًا»[v] «و هیچ آبادی نیست مگر این که ما پیش از فرا رسیدن روز قیامت نابود کنندهی آن ویا عذاب کنندهی آن با عذابی شدید هستیم، این امر در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شدهاست» «قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ اْلأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفیظٌ»[vi]. «همانا میدانیم که زمین از آنان چه میکاهد و کتاب محفوظ نزد ماست» «إِنّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ»[vii]. « به یقین ما مردگان را زنده میکنیم و آنچه را از پیش فرستادهاند و تمام آثار آنها را می نویسیم؛ و همه چیز را در کتاب آشکار کنندهای برشمردهایم!» «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ»[viii] « کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند. او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛ هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر این که از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهای در تاریکی های زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار(در کتاب علم خدا) ثبت است.» «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ »[ix]. «همانا پروردگارت آنچه را که در دل هایشان است و آنچه را که آشکار میکنندمیداند و هیچ نهفتهای در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین قرار دارد». 3- لوح محفوظ جایگاه حقیقت قرآنی است و قرآن پیش از نزول به قلب پیامبر در آنجاقرار داشته است. البته قرآن یک حقیقت تنزیلی دارد که همان الفاظ است کهبه زبان پیامبر(ص) جاری شده و در مناسبت های خاصی در طول 23 سال نازل شده است و یکحقیقت بسیط دارد که ورای الفاظ است و همان است که در شب قدر یک جا بر قلب پیامبر(ص)نازل شد. این حقیقت بسیط در لوح محفوظ قرار دارد و در این مرحله از آن به «کتابمکنون» و «رق منشور» هم تعبیر شده است: « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»[x] «بلکه آن قرآن با ارزشی است که در لوح محفوظ قرار دارد.» «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ فی کِتابٍ مَکْنُونٍ»[xi] « که آن، قرآن کریمی است که در کتاب محفوظی جای دارد ». «وَ الطُّورِوَ کِتابٍ مَسْطُورٍفی رَقٍّ مَنْشُور»[xii] «سوگند به کوه طور و سوگند به کتابی نوشته شده در برگی سرگشاده». البته «رق» به معنای پوست گاو است که در قدیم روی آن مینوشتند و منظور دراینجا صفحهای است که قابل نوشتن است. -4 در بعضی از روایات آمده که: «اللَّوْحُ الْمَحْفُوظُ لَهُ طَرَفَانِ طَرَفٌ عَلَی الْعَرْشِ وَ طَرَفٌ عَلَی جَبْهَةِ إِسْرَافِیل»[xiii] «لوح محفوظ دو طرف دارد یک طرف آن عرش خدا و طرفدیگر آن پیشانی اسرافیل است.» و این شاید اشاره به این حقیقت دارد کهلوح محفوظ نسبتی به خدا دارد که از این نظر نامحدود است و نسبتی به خلق دارد که ازاین نظر محدود و متناهی است و میتوان آن را به یک منشور یا هرم معکوس تشبیه کرد کهطرف بالای آن باز و نامحدود است و طرف پایین آن محدود و بسته است و لذا در بعضی ازروایات طول آن ذکر شده است.[xiv] 5-این لوح در عین محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیدههای عالمرا دربرمیگیرد. در این باره به دو روایت زیر توجه کنید: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «کان الله قبل کل شیء و کان عرشه علیالماء و کتب فی اللوح المحفوظ ذکر کل شیء».[xv] «خدا پیش از هر چیزی وجود داشت وعرش او بر آب بود و در لوح محفوظ ذکر همه چیز وجود دارد.» امام صادق علیه السلام فرمود: «قال الله للقلم: اکتب فی اللوح المحفوظ ما کان و ماهو کائن الی یوم القیامة فالمداد مداد من نور و القلم قلم من نور و اللوح لوح مننور»[xvi] «خداوند به قلم گفت: هر چه را که شده و یا تا روزقیامت خواهد شد در لوح محفوظ بنویس، پس مرکب از نور و قلم از نور و لوح از نوربود» 6-در بعضی از روایات از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «اللوح و القلم فقال هما ملکان.[xvii] «لوح و قلم دو فرشته است» اطلاق فرشته به لوح و قلم شاید از آن جهت باشد که تمامنیروهای فعال در جهان خلقت که خدا به آنها نقشی در تدبیر عالم داده و از آنها به«مدبرات امر» یاد کرده، نوعی فرشته هستند، در متون مذهبی به تمام نیروهای تاثیرگذاردر جهان، ملک و فرشته اطلاق شده است و شاید هم منظور از ملک بودن لوح و قلم اینباشد که آنها دو حقیقت والایی هستند که هر کدام را ملکی حمل میکند همان گونه کهعرش را هشت ملک حمل میکند. به خاطر همین روایت است که شیخ صدوق گفته است: «اعتقادنا فی اللوح و القلم أنهما ملکان»[xviii] اعتقاد ما در لوح و قلم این استکه آنها دو فرشتهاند شیخ مفید به او ایراد میگیرد که این سخندور از صواب است و به ملائکه لوح و قلم گفته نمیشود و از نظر لغت چنین اطلاقیشناخته نشده است. .[xix]ولی با توجه به توجیهی که ما کردیم، اشکال شیخمفید برطرف میشود؛ به اضافه این که این تعبیر در چندین روایت از امام صادق علیهالسلام نقل شده است. لوح محو و اثبات در مقابل لوح محفوظ، لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلقهی خداوند استو محتوای این لوح قابل تغییر و دگرگونی و پاک کردن و نوشتن مجدد است. آنچه در اینلوح نوشته شده صورت تعلیقی و شرطی دارد و به این شکل است که اگر چنین شود چنانخواهد شد و اگر نشود نخواهد شد. علامه مجلسی چنین مثال میزند که مثلا برای زیدپنجاه سال عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صلهی رحم کند، شصتسال خواهد بودو اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود پس اگر او صله رحم کرد، در آن کتاب پنجاه سالمحو و شصت سال ثبتخواهد شد[xx]. باید دانست که خداوند دو نوع قضا و یا تقدیر دارد یکی قضای حتمی و دیگر قضایتعلیقی و در مثال بالا مرگ زید قضای حتمی و تغییر ناپذیر است ولی زمان مرگ او قضایتعلیقی و قابل تغییر است و گاهی از آن به اجل مسمی و ا جل معلق تعبیر میشود. در آیهای که مربوط به لوح محو و اثبات است و در آغاز این گفتار آوردیم، عبارت« یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ »به روشنی دلالت دارد که قضای الهی قابل تغییر است وچنین نیست که قضای الهی، قدرت او را محدود کند و او نتواند کاری بر خلاف قضای خودانجام دهد. این مطلب، عقیدهی یهود را نفی میکند که میگفتند خداوند جهان را براساس یک سلسله قوانین کلی آفرید و دیگر نمیتواند در آن تغییر بدهد و همین قوانیندست خدا را بسته است! در قرآن کریم از این عقیدهی باطل یهود که اقتباسی از سخن برخی از فلاسفهییونان است، پاسخ داده شده و در چندین آیه به گستردگی و نامحدود بودن قدرت خدا تاکیدشده است. طبق این آیات، دستان خدا باز است و هر چه را که بخواهد میکند و هر روزکار جدیدی از او سر میزند: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ»[xxi] « و یهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است. دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، میبخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها میافزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش میکنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.» « إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ »[xxii] « خدا هر چه را اراده کند انجام میدهد » «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ»[xxiii] «هر آن کس که در آسمان ها و زمین است از او درخواست کمک میکند او هر روزی درکاری است». با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، خداوند همواره در حال انجام کار جدیدیاست و بر خلاف عقیدهی یهود و بعضی از فلاسفه که خدا را مانند یک حاکم معزولمیدانند که اسیر قوانین خودساخته است، خدا هر لحظهای میتواند قضا و تقدیر نوشتهشده را تغییر بدهد و لوح محو و اثبات جایگاه این تغییرهاست. این حقیقت در قرآن کریم به صورتجهای دیگری هم بیان شده است و در آیاتی از قرآن ازتغییر سرنوشت برخی از اشخاص و جامعهها خبر داده و خاطر نشان کرده است که گاهی قضایالهی بر چیزی تعلق گرفته ولی در اثر عوامل خاصی آن قضا تغییر داده شده است. ازجملهی این موارد جریان یونس است که هم دربارهی شخص او و هم دربارهی قوم او ازچنین تغییری خبر داده شده است: « فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[xxiv] «و اگر او (یونس) از تسبیحگویان نبود، در شکم آن ماهی تا روزی که مردمبرانگیخته شوند میماند». «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ»[xxv] «پس چرا مردم آبادی ایمان نیاوردند که تا ایمانشان به آنان سودی بدهد(آنها بهموقع ایمان نیاوردند) مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خواری در زندگی دنیارا از آنان برداشتیم و آنها را تا زمانی معین برخوردار کردیم» در آیهی نخست اظهار میدارد که قرار بود یونس تا روز قیامت در شکم ماهی بماندولی او در شکم ماهی به تسبیح خدا پرداخت و خدا این قضا را تغییر داد و او را از شکمماهی بیرون آورد و از آیه بعدی فهمیده میشود که قرار بود بر قوم یونس بلا نازل شودولی این قوم وقتی آثار بلا را دیدند ایمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تامدت ها در رفاه و آسایش بودند. علاوه بر چنین آیاتی که دربارهی شخص یا قوم خاصی نازل شد، در چندین آیه از قرآنبه طور کلی تغییر قضای الهی و سرنوشت مردم به وسیلهی کارهای خوب یا بد آنها موردتاکید واقع شده است: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ»[xxvi] « برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا]حوادث غیر حتمی[ حفظ میکنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!» «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»[xxvii] «واگر مردم آبادی ها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میکردند، برکت هایی از آسمان وزمین برای آنان میگشودیم ولی تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آنچه انجام دادندمؤاخذه نمودیم». همچنین در روایات بسیاری، از تاثیر اعمال خوب یا بد مانند حسن خلق و صلهی رحم وصدقه دادن و یا گناهان ویژه در سرنوشت انسان و فراخی و تنگی روزی و بلندی و کوتاهیعمر مطالب روشن کنندهای آمده است. جایگاه این تغییرات که در قضای الهی صورتمیگیرد، همان لوح محو و اثبات است و آن کتابی است که حوادث روزمره و اتفاقاتی کهبرای بشر رخ میدهد در آن ثبتشده و شاید در آیاتی که در زیر میخوانیم منظور ازکتاب همان لوح محو واثبات باشد: «وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجًا وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ»[xxviii] « خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفهای؛ سپس شما را بصورت زوجهایی قرار داد؛ هیچ جنس مادهای باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر به علم او، و هیچ کس عمر طولانی نمیکند، یا از عمرش کاسته نمیشود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است؛ اینها همه برای خداوند آسان است.». «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیر».[xxix] « هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است!». همانگونه که دربارهی لوح محفوظ گفتیم ما از کیفیت لوح محو و اثبات بیخبریمولی میدانیم که آن از جنس قلم و کاغذ معمولی نیست بلکه حقیقتی مانند عرش و کرسیاست و در ملکوت عالم جای دارد. آنچه مسلم است این است که لوح محفوظ جایگاهو مظهر علم خدا و لوح محو و اثبات مظهر قدرت خداوند است و وجود لوح محو و اثبات،این حقیقت را ثابت میکند که هیچ چیزی حتی مقدرات و قضا و قدر و قوانین حاکم برطبیعت نمیتواند قدرت خدا را محدود کند و او همواره و هر لحظه توانایی انجام هرکاری را دارد و این درست مقابل نقطهی نظر برخی از فلاسفه و یهود است، همانگونه کهپیش از این توضیح دادیم. در برخی از روایات در تفسیر آیهی شریفهی: «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» که درآغاز آوردیم، تصریح شده است که طبق این آیه قضای الهی قابل تغییر و دگرگونی است وبرخی از اعمال خوب یا بد، سرنوشت انسان را تغییر میدهد و خداوند هر چه را بخواهدمقدم و آنچه را که بخواهد مؤخر میکند و او هر گونه تغییری را که بخواهد میدهد: از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که او از پیامبر خدا دربارهی این آیه«یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»پرسید، آن حضرت فرمود: «لاقرن عینیک بتفسیرها و لاقرن عین امتی بعدیبتفسیرها: الصدقة علی وجهها و بر الوالدین و اصطناع المعروف یحول الشقاء سعاة ویزید فی العمر و یقی مصارع السوء»[xxx] «چشمان تو را با تفسیر آن روشنخواهم کرد و چشمان امت خود را نیز با تفسیر آن روشن خواهم کرد، صدقه دادن درست ونیکی به پدر و مادر و انجام کار خوب، شقاوت را تبدیل به سعادت میکند و بر عمرمیافزاید و از حوادث بد حفظ میکند.» امام سجاد می فرماید: «لولا آیة فی کتاب الله لحدثتکم بما کانوبما یکون الی یوم القیامة، فقلت له: ایة آیة؟ قال: قال الله :یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»[xxxi] «اگر آیهای در قرآن نبود شما را از آنچه شده وآنچه تا روز قیامتخواهد شد خبر میدادم. گفتم: کدام آیه؟ فرمود: آیهی«یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ». مسألهی بدا مطلب مهمی که باید به آن توجه شود این است که این حقیقت قرآنی کهخداوند آنچه را که بخواهد تغییر میدهد، همان مسألهی «بدا» است که شیعه به آناعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفی میکنند. از نظر شیعه بدا همان کاری است که خداونددر لوح محو و اثبات میکند و چیزی فراتر از آن نیست و این که بعضی از نویسندگان اهلسنت به شیعه نسبت میدهند که گویا شیعه معتقد است که گاهی خدا چیزی را نمیداند وسپس علم بر او عارض میشود و این همان بداست، نسبت ناروا و خلاف واقعی است و هرگزشیعه بدا را به این معنی بر خدا اثبات نمیکند و از آن بیزار است. آنچه شیعه از زمان ائمهی معصومین علیهم السلام تا به حال به آن عقیده دارد ایناست که گاهی خداوند چیزی را که مقدر کرده تغییر میدهد و این نه بدان جهت است کهخداوند از اول مصلحت واقعی را نمیدانست و بعد آن را دانست، بلکه برای آن است کهخداوند صلاح میدانست که چیزی اول به گونهای مقدر شود و سپس به گونهای دیگر تحققیابد و این به خاطر مصالحی است که بعضی از آن را میدانیم و بعضی را نمیدانیم؛ یکیاز آن مصالح که میدانیم اعلام قدرت مطلقهی خداوند است و دیگر این که مردم بهانجام کارهای خوب تشویق شوند و بدانند که اگر آن کارها را بکنند خداوند سرنوشت آنهارا تغییر میدهد و گمان نکنند ایمان و عمل صالح در سرنوشت محتوم انسان تاثیریندارد. این که میگوییم «بدا لله» به معنای آن نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبودآشکار شد بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد و«بدا لله» به معنای «ابدی و اظهر» میباشد.البته «بدا لفلان» در لغت به معنایآشکار شدن چیزی پس از جهل به آن است ولی معلوم است که هیچ موحدی آن را به خدا نسبتنمیدهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به خدا از باب مجاز است مانند نسبت دادنمکر و کید و خدعه و نسیان به خداوند که در آیات قرآنی آمده و منظور از آن، معنایلغوی این الفاظ نیست بلکه از باب مجاز، معنای درست دیگری دارند که میتوان آن ها رابه خدا نسبت داد. اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن که شیعه میگوید، یکی از افتخارات شیعه و نشانیاز توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر عیب و نقصی است، طبق این عقیده خداوند قدرتمطلقه دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمیکند و بدا در تکوین مانند نسخ در احکاماست و این عقیده همانگونه که قبلا گفتهایم در برابر عقیدهی باطل یهود است کهقدرت خدا را محدود میکردند و آنان بودند که بدا به معنای نادرست آن را به خدا نسبتمیدادند و میگفتند خدا در آفرینش انسان پشیمان شد، همانگونه که در تورات تحریفشده آمده است.[xxxii] لذا میبینیم امامان معصوم علیهم السلام اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقادبه توحید و تنزیه پروردگار میدانند و آن را یکی از آموزههای مشترک ادیان معرفیمیکنند: امام باقر یا امام صادق علیمها السلام فرمود: «ما عبد الله بشیء مثل البداء».[xxxiii] «خداوند با چیزی مانند بدا عبادتنشده است». امام رضا علیه السلام فرمود: «ما بعث نبی قط الا بتحریم الخمر وان یقر لهبالبداء».[xxxiv] «هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر به حرام بودن شراب واقرار به بدا برای خداوند». اعتقاد به بدا که پیشوایان دین علیهم السلام به آن اهمیت ویژهای میدادند، برایرسیدن به کمال توحید و تنزیه خداوند است و امامان علیهم السلام بدا را چنین معناکردهاند که آن ناشی از جهل نیست بلکه تغییر اراده ومشیت خدا از روی علم است: امام صادق علیه السلام فرمود: «ان الله یقدم ما شاء و یؤخر ما یشاء و یمحو ما یشاءویثبت مایشاء وعنده ام الکتاب وقال: کلامر یریده الله فهو فی علمه قبل ان یصنعه،لیس شیء یبدو له الاو قد کان فی علمه، ان الله لا یبدو له من جهل». [xxxv] « خدا هر چه را بخواهد پیش میاندازد و هر چه رابخواهد مؤخر میکند و هرچه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و کتاب مادر نزد اوست و فرمود: هر چیزی را که خدا اراده میکند پیش از آن که آن را پدیدآورد، در علم او وجود دارد، چیزی بر او آشکار نمیشود مگر این که در علم او بودهاست، همانا برای خدا از روی جهل آشکار نمیشود». همچنین پیشوایان معصوم علیهم السلام از کسانی که بدا در خدا را به معنای آشکارشدن پس از جهل میدانند اعلام بیزاری کردهاند: امام صادق علیه السلام فرمود: «من زعم انالله یبدو له فی شیء لم یعلمه امسفابراوا منه».[xxxvi] »هر کس گمان کند که برای خدا چیزی که دیروزنمیدانست آشکار میشود، از او بیزاری کنید«. علما و دانشمندان شیعه نیز به پیروی از امامان(ع) خود با قاطعیت تصریح کردهاند کهمنظور از بدا همان تغییر قضای الهی است که در لوح محو و اثبات صورت میگیرد و بدابه معنای آشکار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمیشود. شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا میگوید: «یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما میگوییم بلکه خدا هر روز در کاریاست«کل یوم هو فی شان»و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمیدارد، او زندهمیکند و میمیراند و میآفریند و روزی میدهد و آنچه را که بخواهد میکند ومعتقدیم که «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»[xxxvii] دانشمندان دیگر شیعه نیز مطالبی شبیه آن را اظهار کردهاند، با این وجود مانمیدانیم که چرا برخی از نویسندگان اهل سنت اعتقاد به بدا را دربارهی خدا بهمعنای آشکار شدن پس از جهل، به شیعه نسبت میدهند و بر اساس این تهمت ناروا ونادرست به شیعه حمله میکنند؟ در حالی که شیعه از این عقیدهی فاسد بیزار است و اگرآنها کمترین مطالعهای در آثار شیعه داشتند و سوء نیتی در کار نبود، چنین تهمتی رانمیزدند. آنها بیشتر به جریان بدا در داستان مرگ اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلاماستناد میکنند که گویا امام صادق علیه السلام گفته بود: «ما بدا لله فی شیء کمابدا له فی اسماعیل ابنی»[xxxviii] «خدا را هیچ بدایی حاصل نشد مانند بدایی که دربارهیفرزندم اسماعیل حاصل شد» گفتهاند که گویا امام صادق علیه السلام نخست اسماعیل رابه امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش مرد، امام صادق علیهالسلام این سخن را گفت. البته ما این روایت را به صورت مسند در کتب حدیثی شیعه نیافتیم و شیخ صدوق آن رابه صورت مرسل نقل میکند و سپس روایت دیگری میآورد که در آن به جای «اسماعیلابنی» «اسماعیل ابی» آمده که روایت را مربوط به جریان ذبح اسماعیل توسط ابراهیممیکند.صدوق سپس در هر دو روایت تردید میکند.[xxxix]بعضی از محققان دیگرنیز این روایت را جعلی میدانند.[xl]واگر هم صحیح باشد باز مشکلی نداردو بدان معنا نیست که خدا از پیش نمیدانست که اسماعیل خواهد مرد و امامت به حضرتموسی بن جعفر علیهما السلام خواهد رسید، بلکه معنای آن این است که اسماعیل از چنانقدر و منزلتی برخوردار بود که شایستگی امامت را داشت و اسماعیل و موسی هر دو لایقامامت و رهبری بودند ولی خداوند با مرگ اسماعیل آشکار کرد که امامت به موسی خواهدرسید و این از پیش در علم خدا بود و لذا روایاتی داریم که طبق آنها نام های دوازدهامام(ع) از پیش مشخص بوده و در حدیث جابر از پیامبر، امامان(ع) به اسم معرفیشدهاند.[xli] [i]سوره رعد، آیه 39 [ii]تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون،ج 2،/ 1292. [iii]سوره یونس،آیه61. [iv]سوره هود،آیه6. [v]سوره اسراء، آیه58. [vi]سوره ق، آیه 4. [vii]سوره یس، آیه 12. [viii]سوره انعام،آیه 59. [ix]سوره نمل، آیه 74-75. [x]سوره بروج،آیه 21-22. [xi]سوره واقعه،آیه 77-78 [xii]سوره طور،آیه 31. [xiii]بحارالانوار، ج 54، ص 366. [xiv]بحارالانوار، ج 54، ص375. [xv]بحارالانوار، ج 54، ص207. [xvi]بحارالانوار، ج 54، ص 368. [xvii]حارالانوار، ج 54، ص 368. [xviii]بحارالانوار، ج54، ص370 [xix]بحارالانوار، ج54، ص370 [xx]بحارالانوار، ج 4، ص 130 [xxi]سوره مائده، آیه 64. [xxii]سوره حج، آیه 14. [xxiii]سوره الرحمن، آیه 29. [xxiv]سوره صافات، آیه 143-144. [xxv]سوره یونس، آیه 98. [xxvi]سوره رعد، آیه 11. [xxvii]سوره اعراف، آیه 96. [xxviii]سوره فاطر، آیه 11. [xxix]سوره حدید، آیه 22. [xxx]الدر المنثور، ج 4، ص 66. [xxxi]تفسیر عیاشی، ج 2، ص 215. [xxxii]رجوع شود به تورات، سفر پیدایش، باب 6، جمله 6. [xxxiii]کافی، ج 1، ص 146. [xxxiv] توحید صدوق، ص 334. [xxxv]تفسیر عیاشی،ج 2،ص 218. [xxxvi]بحارالانوار، ج 4،ص 111. [xxxvii]الاعتقادات، ص 40،چاپ کنگره شیخ مفید. [xxxviii]کمالالدین، ج 1، ص 69 [xxxix]شیخ صدوق، التوحید، ص 336. [xl]مامقانی، تنقیح المقال،ج 1،ص 133، پیش از مامقانی هم خواجه نصیر طوسی در پاسخ بهتهمت ناروای فخر رازی به ائمه شیعه، این روایت را ضعیف دانسته است. رجوع شود به:محصل افکار المتقدمین والمتاخرین، ص 365(پاورقی). [xli]این روایت علاوه بر کتب شیعه در برخی از منابع اهل سنت هم آمده است مانند:فرائد السمطین از حموینی، ج 2، ص 134.
قضا و قدر و ارتباط آن با بدا
پرسش:
قضا و قدر چیست؟ نقش خداوند در تعیین قضا و قدر چگونه است؟
پایگاه حوزه5884، 5884
پاسخ: