0

پرسش و پاسخ های اعتقادی

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی
چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:50 AM

قضا و قدر و ارتباط آن با بدا

پرسش:
قضا و قدر چیست؟ نقش خداوند در تعیین قضا و قدر چگونه است؟
پایگاه حوزه5884، 5884
پاسخ:

اولا: قضا یعنی حتمیت حادثه ای که این حتمیت از ناحیه علل و اسباب اوست، و قدر یعنی کسب حدود و مشخصات و خصوصیات که آن هم از ناحیه علل و اسباب آن حادثه می باشد. قضا و قدر الهی در واقع عبارت است از: سرچشمه گرفتن همه علل و اسباب از اراده و مشیت و علم حق که علت العلل است، یعنی هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند، تجلی علم و اراده حق و مظهر خواست خداوند و آلت اجرای قضا و قدر اوست. البته این امکان وجود دارد که قضا و قدر حتمی نباشد یعنی عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه ای از حلقه های علیت است، عامل تغییر و تبدیل سرنوشتی شود و باز قضا و قدر الهی آن را اقتضاء کرده باشد. مثلا کسی به بیماری خاصی مبتلا باشد و سرنوشت او همان است و این هم از علت خاصی ناشی می شود، اما اگر این بیمار دوا بخورد دوا علت دیگری و سرنوشت دیگری را به همراه دارد و موجب از بین رفتن بیماری می شود یعنی سرنوشت قبلی بیمار را تغییر می دهد و این به موجب قضا و قدر است و اگر هم دارو را نخورد و رنجور شود و یا دوای زیان بخشی را بخورد و بمیرد، باز به اقتضای قضا و قدر است، همچنین است اگر از بیماری دوری گزیند و مصون بماند و بالاخره هر چه بکند نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و نمی تواند از حوزه قضا و قدر بیرون باشد. سرش این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عامل های جهان است، هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر و تحت قانون عمومی علیت است و در مورد هر حادثه ای، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان های مختلف وجود داشته باشد قضا و قدرهای گوناگونی هم متصور است و آن جریانی که واقع می شود و صورت می گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی که متوقف می شود به قضا و قدر الهی است.

ثانیا: بدا را باید با عنایت به لوح محفوظ و لوح محو و اثبات مورد ملاحظه قرار داد.

بحثی در باره‏ی لوح محفوظ و لوح محو و اثبات:

آنچه در جهان آفرینش از کوچک و بزرگ پدید می‏آید، همگی نمودهایی از قدرت و علمبی‏پایان الهی است و همه‏ی این پدیده‏ها بر اساس اراده و مشیت‏ خداوند و مطابق بابرنامه‏هایی است که از پیش تعیین شده و در کتاب تکوینی الهی نوشته شده است.

در متون اسلامی از چندین کتاب که مربوط به جهان خلقت و عالم تکوین است، خبر دادهشده که سرنوشت انسان و جهان را دربرگرفته و از تولد و مرگ اشخاص تا پیدایش و زوالتمدن ها، و از سعادت و شقاوت انسان ها تا قسمت روزی میان آنها و بالاخره هر حادثه‏ای کهبرای هر انسانی اتفاق می‏افتد، در آن کتاب ها با قلم تقدیر رقم زده شده است و درمقابل آن قرآن کریم قرار دارد که کتاب تشریعی خداوند است.

طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیده‏های هستی از کوچک و بزرگ در دو کتاب یا لوحتکوینی نوشته می‏شود که هر کدام از آنها ویژگی خاص خود را دارند وعبارتند از:

1- لوح محفوظ که گاهی از آن به «ام الکتاب‏»، «کتاب مسطور»، «رق‏منشور»، «کتاب مکنون‏» و«کتاب حفیظ‏» تعبیر آورده شده است وآنچه در این کتاب ثبت ‏شده قابل تغییر نیست و دگرگونی در آن راه ندارد.

2- لوح محو و اثبات که محل ثبت‏ حوادث و اتفاقاتی است که به مرحله‏ی فعلیت‏ خواهدرسید و به طوری که از نامش پیداست آنچه در آن نوشته شده قابل تغییر و تبدیل است.

در آیه زیر از هر دو کتاب یاد شده است:

«یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»[i]

«خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می‏کند؛ و امّ الکتاب (لوح محفوظ) نزد اوست»!

طبق این آیه، خداوند در عالم تکوین دو کتاب دارد: یکی کتابی است که هرگاه بخواهد،چیزی را که در آن ثبت ‏شده می‏زداید و یا چیزی را که در آن نیست ثبت می‏کند، یعنیمربوط به تغییراتی است که در قضای الهی حاصل می‏شود و دیگری کتابی است که ریشه‏یتمام پدیده‏های عالم است و نوشته‏های آن قابل تغییر نیست.

لوح محفوظ:

لوح در لغت ‏به معنای صفحه‏ای است که در آن نوشته می‏شود مانند کاغذ، پوست،سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد و لوح محفوظ کتابی است که تمامپدیده‏های عالم با قلم تقدیر در آن ثبت‏ شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.

بدون شک تعبیر لوح و قلم برای تقریب ذهن است و از باب تشبیه و یا تنزیل است ونباید آن را با قلم و کاغذ و کتاب معمولی مقایسه کرد، اگر چه به بزرگی عالم باشد،بلکه آن یک حقیقت والایی مانند عرش و کرسی است که وجود دارد و علم به وجود آن منحصرا از طریق شرع و نقل حاصل می‏شودو عقل را در آن راهی نیست.

بعضی از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعال و یا نفس کلی فلک اعظم دانسته‏اند کهکائنات در آن نقش بسته است.[ii] ملا صدرا درباره‏ی لوح محفوظ چنین توضیحمی‏دهد:

«و اما لوح محفوظ پس آن عبارت است از نفس کلی فلکی، بخصوص فلک اقصی؛ چون هر چهدر عالم جریان می‏یابد و یا در آینده جریان خواهد یافت در نفوس فلکی نوشته شده وثبت ‏شده است چون آنها به لوازم حرکت های خود آگاهند... پس همان‏گونه که در کاغذ محسوسنقوش محسوسی به وسیله‏ی قلم نوشته می‏شود، همین‏طور از عالم عقل فعال صورت های مشخصیترسیم می‏شود که به طور کلی علل و اسباب آن مضبوط است، جایگاه این صورت ها نفس کلیاست که قلب عالم است‏».

به نظر، تطبیق اصطلاحات شرعی و نقلی با اصطلاحات فلسفی و عقلی، کاری نا استوارو حتی خطرناک است چون فرضیه‏های علمی و عقلی همواره در معرض باطل شدن و دگرگونی استو این اصطلاحات فلسفی ناظر به هیئت‏ بطلمیوس است که سال هاست‏ باطل شده وبه تاریخ علم پیوسته است. بنابر این باید از چنین تطبیق هایی پرهیز نمود و حیطه‏ی شرعرا آلوده‏ی چنین اصطلاحاتی نکرد. البته اگر علم قطعی و تجربی چیزی را ثابت کرد،تطبیق یک مفهوم شرعی و یا آیه‏ای از قرآن با آن، با رعایت احتیاط اشکالی ندارد ولیاینجا از آن موارد نیست.

لوح محفوظ، گنجینه‏ی علم خدا و آیینه‏ی صفت عالمیت اوست و چونعلم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت در آنتغییر و تبدیلی رخ نمی‏دهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است و می‏توانیمبگوییم که لوح محفوظ ظرف علم الهی است؛ البته علم خدا نامحدود است و این کهاین لوح را ظرف آن یا گنجینه‏ی آن قلمداد می‏کنیم نسبت ‏به معلومات است که مجموعپدیده‏های جهان هستی است و به هر حال محدود است.

طبق آیات و روایاتی که درباره‏ی لوح محفوظ آمده، این کتاب ویژگی هایی دارد کهبرخی از آنها عبارتند از:

1-این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک وبزرگ می‏شود و اعم از پدیده‏هایی است که فعلیت‏ یافته و یا هنوز به صورت قوه است ووجود عینی و خارجی پیدا نکرده است:

«وَما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ»[iii]

«وبه سنگینی ذره‏ای نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نیست و نهکوچکتر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر این که در کتاب مبین ثبت است»

«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ‏»[iv].

«وهیچ جنبنده‏ای نیست مگر این که روزی آن بر خدا است و او «مستقر» و «مستودع‏»آن را می‏داند، همه در کتاب مبین ثبت است‏»

طبق قول برتر منظور از «مستقر» موجود زنده‏ای است که وجود خارجی پیدا کرده و بهفعلیت رسیده است و منظور از «مستودع‏» موجود زنده‏ای است که هنوز فعلیت نیافته ودرمرحله قوه است.

2-این کتاب محل علم جزئی پروردگار است، علم او به احوال اشخاص و جوامع، بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی و شخصی در این کتاب ثبت‏ شده و شمارش تمامموجودات در آن قرار دارد و گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است:

«وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذابًا شَدیدًا کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورًا»[v]

«و هیچ آبادی نیست مگر این که ما پیش از فرا رسیدن روز قیامت نابود کننده‏ی آن ویا عذاب کننده‏ی آن با عذابی شدید هستیم، این امر در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شدهاست‏»

«قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ اْلأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفیظٌ‏»[vi].

«همانا می‏دانیم که زمین از آنان چه می‏کاهد و کتاب محفوظ نزد ماست‏»

«إِنّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی‏ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ‏»[vii].

« به یقین ما مردگان را زنده می‏کنیم و آنچه را از پیش فرستاده‏اند و تمام آثار آنها را می نویسیم؛ و همه چیز را در کتاب آشکار کننده‏ای برشمرده‏ایم!‏»

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ‏»[viii]

« کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‏داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می‏داند؛ هیچ برگی (از درختی) نمی‏افتد، مگر این که از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه‏ای در تاریکی های زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار(در کتاب علم خدا) ثبت است.»

«وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ ‏»[ix].

«همانا پروردگارت آنچه را که در دل هایشان است و آنچه را که آشکار می‏کنندمی‏داند و هیچ نهفته‏ای در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین قرار دارد».

3- لوح محفوظ جایگاه حقیقت قرآنی است و قرآن پیش از نزول به قلب پیامبر در آنجاقرار داشته است. البته قرآن یک حقیقت تنزیلی دارد که همان الفاظ است کهبه زبان پیامبر(ص) جاری شده و در مناسبت های خاصی در طول 23 سال نازل شده است و یکحقیقت ‏بسیط دارد که ورای الفاظ است و همان است که در شب قدر یک جا بر قلب پیامبر(ص)نازل شد. این حقیقت‏ بسیط در لوح محفوظ قرار دارد و در این مرحله از آن به «کتابمکنون‏» و «رق منشور» هم تعبیر شده است:

« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ‏»[x]

«بلکه آن قرآن با ارزشی است که در لوح محفوظ قرار دارد.»

«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ فی کِتابٍ مَکْنُونٍ»[xi]

« که آن، قرآن کریمی است که در کتاب محفوظی جای دارد ».

«وَ الطُّورِوَ کِتابٍ مَسْطُورٍفی رَقٍّ مَنْشُور»[xii]

«سوگند به کوه طور و سوگند به کتابی نوشته شده در برگی سرگشاده‏».

البته «رق‏» به معنای پوست گاو است که در قدیم روی آن می‏نوشتند و منظور دراینجا صفحه‏ای است که قابل نوشتن است.

-4 در بعضی از روایات آمده که:

«اللَّوْحُ الْمَحْفُوظُ لَهُ طَرَفَانِ طَرَفٌ عَلَی الْعَرْشِ وَ طَرَفٌ عَلَی جَبْهَةِ إِسْرَافِیل»[xiii]

«لوح محفوظ دو طرف دارد یک طرف آن عرش خدا و طرفدیگر آن پیشانی اسرافیل است.»

و این شاید اشاره به این حقیقت دارد کهلوح محفوظ نسبتی به خدا دارد که از این نظر نامحدود است و نسبتی به خلق دارد که ازاین نظر محدود و متناهی است و می‏توان آن را به یک منشور یا هرم معکوس تشبیه کرد کهطرف بالای آن باز و نامحدود است و طرف پایین آن محدود و بسته است و لذا در بعضی ازروایات طول آن ذکر شده است.[xiv]

5-این لوح در عین محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیده‏های عالمرا دربرمی‏گیرد. در این باره به دو روایت زیر توجه کنید:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«کان الله قبل کل شی‏ء و کان عرشه علیالماء و کتب فی اللوح المحفوظ ذکر کل شی‏ء».[xv]

«خدا پیش از هر چیزی وجود داشت وعرش او بر آب بود و در لوح محفوظ ذکر همه چیز وجود دارد.»

امام صادق علیه السلام فرمود:

«قال الله للقلم: اکتب فی اللوح المحفوظ ما کان و ماهو کائن الی یوم القیامة فالمداد مداد من نور و القلم قلم من نور و اللوح لوح مننور»[xvi]

«خداوند به قلم گفت: هر چه را که شده و یا تا روزقیامت ‏خواهد شد در لوح محفوظ بنویس، پس مرکب از نور و قلم از نور و لوح از نوربود»

6-در بعضی از روایات از امام صادق ‏علیه السلام نقل شده که فرمود:

«اللوح و القلم فقال هما ملکان.[xvii]

«لوح و قلم دو فرشته است»

اطلاق فرشته به لوح و قلم شاید از آن جهت ‏باشد که تمامنیروهای فعال در جهان خلقت که خدا به آنها نقشی در تدبیر عالم داده و از آنها به«مدبرات امر» یاد کرده، نوعی فرشته هستند، در متون مذهبی به تمام نیروهای تاثیرگذاردر جهان، ملک و فرشته اطلاق شده است و شاید هم منظور از ملک بودن لوح و قلم اینباشد که آنها دو حقیقت والایی هستند که هر کدام را ملکی حمل می‏کند همان گونه کهعرش را هشت ملک حمل می‏کند.

به خاطر همین روایت است که شیخ صدوق گفته است:

«اعتقادنا فی اللوح و القلم أنهما ملکان»[xviii]

اعتقاد ما در لوح و قلم این استکه آنها دو فرشته‏اند

شیخ مفید به او ایراد می‏گیرد که این سخندور از صواب است و به ملائکه لوح و قلم گفته نمی‏شود و از نظر لغت چنین اطلاقیشناخته نشده است. .[xix]ولی با توجه به توجیهی که ما کردیم، اشکال شیخمفید برطرف می‏شود؛ به اضافه این که این تعبیر در چندین روایت از امام صادق علیهالسلام نقل شده است.

لوح محو و اثبات

در مقابل لوح محفوظ، لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلقه‏ی خداوند استو محتوای این لوح قابل تغییر و دگرگونی و پاک کردن و نوشتن مجدد است. آنچه در اینلوح نوشته شده صورت تعلیقی و شرطی دارد و به این شکل است که اگر چنین شود چنانخواهد شد و اگر نشود نخواهد شد. علامه مجلسی چنین مثال می‏زند که مثلا برای زیدپنجاه سال عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صله‏ی رحم کند، شصت‏سال خواهد بودو اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود پس اگر او صله رحم کرد، در آن کتاب پنجاه سالمحو و شصت ‏سال ثبت‏خواهد شد[xx].

باید دانست که خداوند دو نوع قضا و یا تقدیر دارد یکی قضای حتمی و دیگر قضایتعلیقی و در مثال بالا مرگ زید قضای حتمی و تغییر ناپذیر است ولی زمان مرگ او قضایتعلیقی و قابل تغییر است و گاهی از آن به اجل مسمی و ا جل معلق تعبیر می‏شود.

در آیه‏ای که مربوط به لوح محو و اثبات است و در آغاز این گفتار آوردیم، عبارت« یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ »به روشنی دلالت دارد که قضای الهی قابل تغییر است وچنین نیست که قضای الهی، قدرت او را محدود کند و او نتواند کاری بر خلاف قضای خودانجام دهد. این مطلب، عقیده‏ی یهود را نفی می‏کند که می‏گفتند خداوند جهان را براساس یک سلسله قوانین کلی آفرید و دیگر نمی‏تواند در آن تغییر بدهد و همین قوانیندست ‏خدا را بسته است!

در قرآن کریم از این عقیده‏ی باطل یهود که اقتباسی از سخن برخی از فلاسفه‏ییونان است، پاسخ داده شده و در چندین آیه به گستردگی و نامحدود بودن قدرت خدا تاکیدشده است. طبق این آیات، دستان خدا باز است و هر چه را که بخواهد می‏کند و هر روزکار جدیدی از او سر می‏زند:

«وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ»[xxi]

« و یهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است. دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، می‏بخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‏افزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش می‏کنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.»

« إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ »[xxii]

« خدا هر چه را اراده کند انجام می‏دهد »

«یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ‏»[xxiii]

«هر آن کس که در آسمان ها و زمین است از او درخواست کمک می‏کند او هر روزی درکاری است‏».

با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، خداوند همواره در حال انجام کار جدیدیاست و بر خلاف عقیده‏ی یهود و بعضی از فلاسفه که خدا را مانند یک حاکم معزولمی‏دانند که اسیر قوانین خودساخته است، خدا هر لحظه‏ای می‏تواند قضا و تقدیر نوشتهشده را تغییر بدهد و لوح محو و اثبات جایگاه این تغییرهاست.

این حقیقت در قرآن کریم به صورتجهای دیگری هم بیان شده است و در آیاتی از قرآن ازتغییر سرنوشت ‏برخی از اشخاص و جامعه‏ها خبر داده و خاطر نشان کرده است که گاهی قضایالهی بر چیزی تعلق گرفته ولی در اثر عوامل خاصی آن قضا تغییر داده شده است. ازجمله‏ی این موارد جریان یونس است که هم درباره‏ی شخص او و هم درباره‏ی قوم او ازچنین تغییری خبر داده شده است:

« فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ‏»[xxiv]

«و اگر او (یونس) از تسبیح‏گویان نبود، در شکم آن ماهی تا روزی که مردمبرانگیخته شوند می‏ماند».

«فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی‏ حینٍ‏»[xxv]

«پس چرا مردم آبادی ایمان نیاوردند که تا ایمانشان به آنان سودی بدهد(آنها بهموقع ایمان نیاوردند) مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خواری در زندگی دنیارا از آنان برداشتیم و آنها را تا زمانی معین برخوردار کردیم‏»

در آیه‏ی نخست اظهار می‏دارد که قرار بود یونس تا روز قیامت در شکم ماهی بماندولی او در شکم ماهی به تسبیح خدا پرداخت و خدا این قضا را تغییر داد و او را از شکمماهی بیرون آورد و از آیه بعدی فهمیده می‏شود که قرار بود بر قوم یونس بلا نازل شودولی این قوم وقتی آثار بلا را دیدند ایمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تامدت ها در رفاه و آسایش بودند.

علاوه بر چنین آیاتی که درباره‏ی شخص یا قوم خاصی نازل شد، در چندین آیه از قرآنبه طور کلی تغییر قضای الهی و سرنوشت مردم به وسیله‏ی کارهای خوب یا بد آنها موردتاکید واقع شده است:

«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ»[xxvi]

« برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا]حوادث غیر حتمی‏[ حفظ می‏کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‏دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!»

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏»[xxvii]

«واگر مردم آبادی ها ایمان می‏آوردند و پرهیزگاری می‏کردند، برکت هایی از آسمان وزمین برای آنان می‏گشودیم ولی تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آنچه انجام دادندمؤاخذه نمودیم‏».

همچنین در روایات بسیاری، از تاثیر اعمال خوب یا بد مانند حسن خلق و صله‏ی رحم وصدقه دادن و یا گناهان ویژه در سرنوشت انسان و فراخی و تنگی روزی و بلندی و کوتاهیعمر مطالب روشن کننده‏ای آمده است. جایگاه این تغییرات که در قضای الهی صورتمی‏گیرد، همان لوح محو و اثبات است و آن کتابی است که حوادث روزمره و اتفاقاتی کهبرای بشر رخ می‏دهد در آن ثبت‏شده و شاید در آیاتی که در زیر می‏خوانیم منظور ازکتاب همان لوح محو واثبات باشد:

«وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجًا وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی‏ وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ»[xxviii]

« خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه‏ای؛ سپس شما را بصورت زوجهایی قرار داد؛ هیچ جنس ماده‏ای باردار نمی‏شود و وضع حمل نمی‏کند مگر به علم او، و هیچ کس عمر طولانی نمی‏کند، یا از عمرش کاسته نمی‏شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است؛ اینها همه برای خداوند آسان است.‏».

«ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیر».[xxix]

« هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی‏دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است!‏».

همان‏گونه که درباره‏ی لوح محفوظ گفتیم ما از کیفیت لوح محو و اثبات بی‏خبریمولی می‏دانیم که آن از جنس قلم و کاغذ معمولی نیست ‏بلکه حقیقتی مانند عرش و کرسیاست و در ملکوت عالم جای دارد.

آنچه مسلم است این است که لوح محفوظ جایگاهو مظهر علم خدا و لوح محو و اثبات مظهر قدرت خداوند است و وجود لوح محو و اثبات،این حقیقت را ثابت می‏کند که هیچ چیزی حتی مقدرات و قضا و قدر و قوانین حاکم برطبیعت نمی‏تواند قدرت خدا را محدود کند و او همواره و هر لحظه توانایی انجام هرکاری را دارد و این درست مقابل نقطه‏ی نظر برخی از فلاسفه و یهود است، همان‏گونه کهپیش از این توضیح دادیم.

در برخی از روایات در تفسیر آیه‏ی شریفه‏ی:

«یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏»

که درآغاز آوردیم، تصریح شده است که طبق این آیه قضای الهی قابل تغییر و دگرگونی است وبرخی از اعمال خوب یا بد، سرنوشت انسان را تغییر می‏دهد و خداوند هر چه را بخواهدمقدم و آنچه را که بخواهد مؤخر می‏کند و او هر گونه تغییری را که بخواهد می‏دهد:

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که او از پیامبر خدا درباره‏ی این آیه«یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏»پرسید، آن حضرت فرمود:

«لاقرن عینیک بتفسیرها و لاقرن عین امتی بعدیبتفسیرها: الصدقة علی وجهها و بر الوالدین و اصطناع المعروف یحول الشقاء سعاة ویزید فی العمر و یقی مصارع السوء»[xxx]

«چشمان تو را با تفسیر آن روشنخواهم کرد و چشمان امت‏ خود را نیز با تفسیر آن روشن خواهم کرد، صدقه دادن درست ونیکی به پدر و مادر و انجام کار خوب، شقاوت را تبدیل به سعادت می‏کند و بر عمرمی‏افزاید و از حوادث بد حفظ می‏کند.»

امام سجاد می فرماید:

«لولا آیة فی کتاب الله لحدثتکم بما کانوبما یکون الی یوم القیامة، فقلت له: ایة آیة؟ قال: قال الله :یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏»[xxxi]

«اگر آیه‏ای در قرآن نبود شما را از آنچه شده وآنچه تا روز قیامت‏خواهد شد خبر می‏دادم. گفتم: کدام آیه؟ فرمود: آیه‏ی«یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏».

مسأله‏ی بدا

مطلب مهمی که باید به آن توجه شود این است که این حقیقت قرآنی کهخداوند آنچه را که بخواهد تغییر می‏دهد، همان مسأله‏ی «بدا» است که شیعه به آناعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفی می‏کنند. از نظر شیعه بدا همان کاری است که خداونددر لوح محو و اثبات می‏کند و چیزی فراتر از آن نیست و این که بعضی از نویسندگان اهلسنت ‏به شیعه نسبت می‏دهند که گویا شیعه معتقد است که گاهی خدا چیزی را نمی‏داند وسپس علم بر او عارض می‏شود و این همان بداست، نسبت ناروا و خلاف واقعی است و هرگزشیعه بدا را به این معنی بر خدا اثبات نمی‏کند و از آن بی‏زار است.

آنچه شیعه از زمان ائمه‏ی معصومین علیهم السلام تا به حال به آن عقیده دارد ایناست که گاهی خداوند چیزی را که مقدر کرده تغییر می‏دهد و این نه بدان جهت است کهخداوند از اول مصلحت واقعی را نمی‏دانست و بعد آن را دانست، بلکه برای آن است کهخداوند صلاح می‏دانست که چیزی اول به گونه‏ای مقدر شود و سپس به گونه‏ای دیگر تحققیابد و این به خاطر مصالحی است که بعضی از آن را می‏دانیم و بعضی را نمی‏دانیم؛ یکیاز آن مصالح که می‏دانیم اعلام قدرت مطلقه‏ی خداوند است و دیگر این که مردم بهانجام کارهای خوب تشویق شوند و بدانند که اگر آن کارها را بکنند خداوند سرنوشت آنهارا تغییر می‏دهد و گمان نکنند ایمان و عمل صالح در سرنوشت محتوم انسان تاثیریندارد.

این که می‏گوییم «بدا لله‏» به معنای آن نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبودآشکار شد بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد و«بدا لله‏» به معنای «ابدی و اظهر» می‏باشد.البته «بدا لفلان‏» در لغت ‏به معنایآشکار شدن چیزی پس از جهل به آن است ولی معلوم است که هیچ موحدی آن را به خدا نسبتنمی‏دهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به خدا از باب مجاز است مانند نسبت دادنمکر و کید و خدعه و نسیان به خداوند که در آیات قرآنی آمده و منظور از آن، معنایلغوی این الفاظ نیست ‏بلکه از باب مجاز، معنای درست دیگری دارند که می‏توان آن ها رابه خدا نسبت داد.

اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن که شیعه می‏گوید، یکی از افتخارات شیعه و نشانیاز توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر عیب و نقصی است، طبق این عقیده خداوند قدرتمطلقه دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمی‏کند و بدا در تکوین مانند نسخ در احکاماست و این عقیده همان‏گونه که قبلا گفته‏ایم در برابر عقیده‏ی باطل یهود است کهقدرت خدا را محدود می‏کردند و آنان بودند که بدا به معنای نادرست آن را به خدا نسبتمی‏دادند و می‏گفتند خدا در آفرینش انسان پشیمان شد، همان‏گونه که در تورات تحریفشده آمده است.[xxxii]

لذا می‏بینیم امامان معصوم علیهم السلام اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقادبه توحید و تنزیه پروردگار می‏دانند و آن را یکی از آموزه‏های مشترک ادیان معرفیمی‏کنند:

امام باقر یا امام صادق علیمها السلام فرمود:

«ما عبد الله بشی‏ء مثل البداء».[xxxiii]

«خداوند با چیزی مانند بدا عبادتنشده است‏».

امام رضا علیه السلام فرمود:

«ما بعث نبی قط الا بتحریم الخمر وان یقر لهبالبداء».[xxxiv]

«هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر به حرام بودن شراب واقرار به بدا برای خداوند».

اعتقاد به بدا که پیشوایان دین علیهم السلام به آن اهمیت ویژه‏ای می‏دادند، برایرسیدن به کمال توحید و تنزیه خداوند است و امامان علیهم السلام بدا را چنین معناکرده‏اند که آن ناشی از جهل نیست‏ بلکه تغییر اراده ومشیت‏ خدا از روی علم است:

امام صادق علیه السلام فرمود:

«ان الله یقدم ما شاء و یؤخر ما یشاء و یمحو ما یشاءویثبت مایشاء وعنده ام الکتاب وقال: کل‏امر یریده الله فهو فی علمه قبل ان یصنعه،لیس شی‏ء یبدو له الاو قد کان فی علمه، ان الله لا یبدو له من جهل». [xxxv]

« خدا هر چه را بخواهد پیش می‏اندازد و هر چه رابخواهد مؤخر می‏کند و هرچه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات می‏کند و کتاب مادر نزد اوست و فرمود: هر چیزی را که خدا اراده می‏کند پیش از آن که آن را پدیدآورد، در علم او وجود دارد، چیزی بر او آشکار نمی‏شود مگر این که در علم او بودهاست، همانا برای خدا از روی جهل آشکار نمی‏شود».

همچنین پیشوایان معصوم علیهم السلام از کسانی که بدا در خدا را به معنای آشکارشدن پس از جهل می‏دانند اعلام بیزاری کرده‏اند:

امام صادق علیه السلام فرمود:

«من زعم ان‏الله یبدو له فی شی‏ء لم یعلمه امسفابراوا منه».[xxxvi]

»هر کس گمان کند که برای خدا چیزی که دیروزنمی‏دانست آشکار می‏شود، از او بیزاری کنید«.

علما و دانشمندان شیعه نیز به پیروی از امامان(ع) خود با قاطعیت تصریح کرده‏اند کهمنظور از بدا همان تغییر قضای الهی است که در لوح محو و اثبات صورت می‏گیرد و بدابه معنای آشکار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمی‏شود.

شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا می‏گوید:

«یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما می‏گوییم بلکه خدا هر روز در کاریاست«کل یوم هو فی شان‏»و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمی‏دارد، او زندهمی‏کند و می‏میراند و می‏آفریند و روزی می‏دهد و آنچه را که بخواهد می‏کند ومعتقدیم که «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏»[xxxvii]

دانشمندان دیگر شیعه نیز مطالبی شبیه آن را اظهار کرده‏اند، با این وجود مانمی‏دانیم که چرا برخی از نویسندگان اهل سنت اعتقاد به بدا را درباره‏ی خدا بهمعنای آشکار شدن پس از جهل، به شیعه نسبت می‏دهند و بر اساس این تهمت ناروا ونادرست ‏به شیعه حمله می‏کنند؟ در حالی که شیعه از این عقیده‏ی فاسد بیزار است و اگرآنها کمترین مطالعه‏ای در آثار شیعه داشتند و سوء نیتی در کار نبود، چنین تهمتی رانمی‏زدند.

آنها بیشتر به جریان بدا در داستان مرگ اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلاماستناد می‏کنند که گویا امام صادق علیه السلام گفته بود:

«ما بدا لله فی شی‏ء کمابدا له فی اسماعیل ابنی‏»[xxxviii]

«خدا را هیچ بدایی حاصل نشد مانند بدایی که درباره‏یفرزندم اسماعیل حاصل شد»

گفته‏اند که گویا امام صادق علیه السلام نخست اسماعیل رابه امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش مرد، امام صادق علیهالسلام این سخن را گفت.

البته ما این روایت را به صورت مسند در کتب حدیثی شیعه نیافتیم و شیخ صدوق آن رابه صورت مرسل نقل می‏کند و سپس روایت دیگری می‏آورد که در آن به جای «اسماعیلابنی‏» «اسماعیل ابی‏» آمده که روایت را مربوط به جریان ذبح اسماعیل توسط ابراهیممی‏کند.صدوق سپس در هر دو روایت تردید می‏کند.[xxxix]بعضی از محققان دیگرنیز این روایت را جعلی می‏دانند.[xl]واگر هم صحیح باشد باز مشکلی نداردو بدان معنا نیست که خدا از پیش نمی‏دانست که اسماعیل خواهد مرد و امامت ‏به حضرتموسی بن جعفر علیهما السلام خواهد رسید، بلکه معنای آن این است که اسماعیل از چنانقدر و منزلتی برخوردار بود که شایستگی امامت را داشت و اسماعیل و موسی هر دو لایقامامت و رهبری بودند ولی خداوند با مرگ اسماعیل آشکار کرد که امامت‏ به موسی خواهدرسید و این از پیش در علم خدا بود و لذا روایاتی داریم که طبق آنها نام های دوازدهامام(ع) از پیش مشخص بوده و در حدیث جابر از پیامبر، امامان(ع) به اسم معرفیشده‏اند.[xli]

بنابراین، با توجهبه مضمون روایات بسیاری که برخی از آنها نقل شدند و باتوجه به تصریحات دانشمندان شیعه، بدا چیزی جز تغییر قضای الهی بدانسان که در آیه‏یمربوط به لوح محو و اثبات آمده، نیست و این چیزی است که همه‏ی مسلمانان به آناعتقاد دارند


[i]سوره رعد، آیه 39

[ii]تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون،ج 2،/ 1292.

[iii]سوره یونس،آیه61.

[iv]سوره هود،آیه6.

[v]سوره اسراء، آیه58.

[vi]سوره ق، آیه 4.

[vii]سوره یس، آیه 12.

[viii]سوره انعام،آیه 59.

[ix]سوره نمل، آیه 74-75.

[x]سوره بروج،آیه 21-22.

[xi]سوره واقعه،آیه 77-78

[xii]سوره طور،آیه 31.

[xiii]بحارالانوار، ج 54، ص 366.

[xiv]بحارالانوار، ج 54، ص‏375.

[xv]بحارالانوار، ج 54، ص‏207.

[xvi]بحارالانوار، ج 54، ص 368.

[xvii]حارالانوار، ج 54، ص 368.

[xviii]بحارالانوار، ج54، ص370

[xix]بحارالانوار، ج54، ص370

[xx]بحارالانوار، ج 4، ص 130

[xxi]سوره مائده، آیه 64.

[xxii]سوره حج، آیه 14.

[xxiii]سوره الرحمن، آیه 29.

[xxiv]سوره صافات، آیه 143-144.

[xxv]سوره یونس، آیه 98.

[xxvi]سوره رعد، آیه 11.

[xxvii]سوره اعراف، آیه 96.

[xxviii]سوره فاطر، آیه 11.

[xxix]سوره حدید، آیه 22.

[xxx]الدر المنثور، ج 4، ص 66.

[xxxi]تفسیر عیاشی، ج 2، ص 215.

[xxxii]رجوع شود به تورات، سفر پیدایش، باب 6، جمله 6.

[xxxiii]کافی، ج 1، ص 146.

[xxxiv] توحید صدوق، ص 334.

[xxxv]تفسیر عیاشی،ج 2،ص 218.

[xxxvi]بحارالانوار، ج 4،ص 111.

[xxxvii]الاعتقادات، ص 40،چاپ کنگره شیخ مفید.

[xxxviii]کمال‏الدین، ج 1، ص 69

[xxxix]شیخ صدوق، التوحید، ص 336.

[xl]مامقانی، تنقیح المقال،ج 1،ص 133، پیش از مامقانی هم خواجه نصیر طوسی در پاسخ بهتهمت ناروای فخر رازی به ائمه شیعه، این روایت را ضعیف دانسته است. رجوع شود به:محصل افکار المتقدمین والمتاخرین، ص 365(پاورقی).

[xli]این روایت علاوه بر کتب شیعه در برخی از منابع اهل سنت هم آمده است مانند:فرائد السمطین از حموینی، ج 2، ص 134.

مطالب مرتبط


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها