0

پرسش و پاسخ های اعتقادی

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی
چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:50 AM

ناقص الخلقه بودن بعضی از انسانها و عدالت خداوند

پرسش:
سؤال من در رابطه با عدالت خداوند و وجود انسانهای ناقص الخلقه است و این را هم می دانم که به جواب شهید مطهری در این رابطه می خواهید اشاره کنید، اما سؤال من این است که در ابتدای امر، خود انسان بدون دخالت خودش در این علتها قرار می گیرد و در داخل آن علت بزرگ می شود، مثل انسانهایی که در بدو تولد ناقص به دنیا می آیند در حالی که علت از ناحیه مادر به او عارض شده است، خود طفل هیچگونه دخالتی در این زمینه ندارد و یا فقری که کودک در آن به دنیا می آید.
پایگاه حوزه5918، 5918
پاسخ:

:[i]

وجود کژیها و کاستیها و انواع شرور و آلام در کتاب تکوین الهی ذهن هر انسانی رامی‏گزد و در دید نخست، شبهه‏ها و اشکالهایی را متوجه صفت عدالت، حکمت و عنایت الهیمی‏کند چرا خداوند قادر همه توان و عالم همه دان و خیرخواه محض اجازه داده است کهاین همه شرور و کاستیها در ساختار عالم ماده رسوخ کند؟

آنچه اشکال فوق را مضاعف و تقویت می‏کند تقسیم غیر عادلانهخیرات و شرور عالم [در نظر نخست] است. به این معنی که اگر در عالم مادی از وجودشرور و بعض کاستیها و کژیها گریزی نیست چرا در اکثر موارد این کاستیهابه نحو مساوی تقسیم نشده است و انسانها که همگی مخلوق الهی‏اند، به نحو تساوی از آنبرخوردار نیستند. گویا در این دنیا سهم بعضی غیر از انواع المها و مصیبتهایطاقت‏فرسا نیست، بچه‏ای که بیمار و ناقص الخلقه جسمی یا ذهنی متولد می‏شود واز روزهای نخستین که دست‏به خوان گسترده الهی دراز می‏کند، گویا فقط سهمش همان دردو رنجهایی است که گریبان او و خانواده‏اش را گرفته است.

به نظر نمی‏رسد چنین شبهه‏هایی را تنها بتوان با اتکا به عدمی خواندن شر یا اعتقاد بهضروری بودن آن برای پیدایش عالم مادی و داشتن خیرات کثیر و برتری آن توجیه کرد،چراکه نه با عدمی خواندن شر درد و رنج دردمند و متالم فروکش می‏کند و نه با ضروری وغیر قابل منفک بودن شرور از خیرات عالم، نسخه‏ای برای مبتلایان به حرمان و دورافتادگان از سفره فیض الهی پیچیده می‏شود. متفکر معاصر، شهید سعید، مطهری با تفطنبه این نکته می‏فرماید: «کسانی که در پاسخ اشکال شرور تنها به جنبه لزوم تفاوت درنظام کل توجه کرده‏اند. پاسخشان ناقص است، زیرا جزء ناقص حق دارد اعتراض کند کهحالا که لازم است در نظام کل یکی کامل باشد و یکی ناقص، چرا من ناقص آفریده شدم ودیگری کامل؟ چرا کار بر عکس نشده؟ همچنین ممکن است «زشت‏» اعتراض کند که حالا کهلازم است در نظام آفرینش هم زشت ‏باشد و هم زیبا، چرا من زشت ‏باشم و دیگری زیبا؟ چراکار برعکس نشد؟

وقتی که امر دایر است که یکی بهره وجودی کمتر بگیرد و یکی بهره وجودی بیشتر، چهمرجحی هست که فی‏المثل «الف‏» بهره بیشتری دریافت دارد و «ب‏» بهره کمتری؟

علیهذا صرف اینکه بگوییم در نظام کل جهان وجود زشت و زیبا، کامل و ناقص تواماضروری است اشکال را حل نمی‏کند.[ii]

از این رو به نظر می‏رسد که باید در رویارویی با مشکل شرور راه حلواقع‏بینانه‏ای را طرح کرد که علاوه بر این که در مباحث عقلی و فلسفی از اتقان واعتبار خاصی برخوردار باشد، گره و شبهه رنجیدگان و مبتلایان واقعی به انواع آلام ومصائب را نیز تبیین و حل و فصل و آتش رنج و درد آنها را خاموش و خاکستر کند. بلکهدر صورت توان از پس آتش آن، تصویری از آب حیات ارائه دهد؟

آیا چنین امری ممکن است؟ آیا بیمار زمین­گیری که در عمر خود بهره چندانی از خیر وخوشی دنیا ندیده، و انسان­هایی که به انواع المها و مصیبتها و رنجهای مادی و روحیمبتلا هستند، واقعا می‏توانند چنین تصویری از زندگی دنیای کنونی داشته باشند؟!

پاسخ آن مثبت است. پاسخی که می‏توان آن را از سرچشمه‏های زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجید و روایتهای نبوی و علوی یافتو متکلمان اسلامی آن را در قالبهای مختلف تبیین کرده‏اند.

نظریه (جبران)

متکلمان اسلامی با اذعان به وجود المها و مصیبتها وانواع ضرر و زیانهای مادی و جسمی و روحی در جهان کنونی - که به مجموع آنها عنوان«شر» اطلاق میشود - تلاش می‏کنند که با طرح اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» سازگاری شرور را با صفات کمالی الهی نظیر عدالتو حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسیم می‏کنند:

1.  آلام و ناگواریهایی که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصی باتوجه کامل دست ‏خود را می‏سوزاند یا جرح و ضرری به خود وارد می‏کند.

در این قسم از شرور ظاهرا جای مناقشه بین موافقان و مخالفان نیست و نقد و جرحیمتوجه دین و آموزه‏های آن نمی‏شود تا متکلم دین در مقام دفع آن باشد.

2. آلام و ناملایمتهایی که توسط انسانهایی که مخلوق الهی هستند و با قدرت وتمکین او در حق دیگران انجام می‏گیرد، مثلا ظالمی به انسان دیگر جراحات وارد می‏کندیا اموال او را غصب می‏کند یا شخصی چون استالین و هیتلر عامل کشتار هزاران تن انسانمظلوم می‏شود.

در این قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئولمستقیم این همه المها و مصیبتها خود انسان است، اما چون این جنایتها با تمکین وقدرت خداوند صورت گرفته است ‏خواه ناخواه خداوند نیز مسئول شناخته می‏شود، لذامی‏بایست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حق­دار برساند. خداوند عادل نیز یادر همین دنیا از مظلوم حمایت می‏کند و ظالم را به قهر خویش مبتلا می‏کند یا این کههر دو را به روز رستاخیز حواله می‏دهد که از آن به اصل «انتصاف‏» تعبیر می‏شود.

ابی نوبخت دراین مورد بیان می­دارد: «خداوند بخاطر تمکین و اعطای قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نهعوض»[iii]

و سید مرتضی می­فرماید: «خداوند متعال بخاطر تمکین آلام و مضار ضامن انتصاف است».[iv]

متکلمان در این مقوله مباحث ‏بسیار گسترده و ژرفی را دارند و شعاع آن را به حقوقو آلامی که بر حیوانات وارد می‏شود نیز کشانده‏اند. که طرح آن در این مختصرنمی‏گنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامی بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلابه شرور و آلام تاکید و اتفاق نظر دارند.

3. المها و مصیبتهایی که پیامد قوانین طبیعت و مستند به خداوند است. مثلا کسی دراثر زمین لرزه یا طوفان و دیگر سوانح طبیعی جان خود را از دست می‏دهد یا دچارجراحات و آلامی می‏شود یا این که خداوند متعال به طور مستقیم به خاطر عللی چونامتحان، بلایا و مصیبتهایی بر انسانها وارد می‏کند.

در این قسم از شرور و آلام که واسطه‏ای بین الم و خداوند نیست، متکلمان اسلامیبه طریق اولی قایل به جبران هستند و معتقدند که خداوند می‏بایست در مقابل این همهدردها و آلامی که متوجه انسانها می‏شود، در دنیا یا آخرت به اندازه‏ای جزا و پاداشاعطا کند تا آلام جبران گردد. و از این اصل در اصطلاح کلامی به «عوض‏» یا «اعواض» تعبیر می‏شود.

ابواسحاق ابن نوبخت در این مورد می­گوید: «دردها و آلامی که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غیر اوابتدائاً و بدون اینکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر می‏شود می‏بایست‏ خداوندعوض و پاداش همه آنها را انجام دهد»[v]

و شیخ طوسی می­فرماید (م 460 ه. ق): «دردناکی که خداوند برتر از همه در هر زنده‏ای پدید آورد -چه آن موجود زنده تکلیف شده باشد یا نشده باشد - آن دردناکی از وجود دست آویزی کههمیشه از کار بندگان پدید می‏آید سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است کهآن تاوان را بجای دردناک کردن باید بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بیرونبرود»[vi]

و علامه حلی (م 726 ه. ق)، اصل «عوض‏» را به «امامیه‏» نسبت می‏دهد و با تقسیمآلام به استحقاقی و ابتدایی می‏گوید:

«المی که خداوند در حق انسان روا می‏دارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد درآن عوضی نیست. اما اگر الم به صورت غیر استحقاقی باشد حسن آن منوط به تحقیق دو شرطذیل است:

الف - الم می‏بایست مشتمل بر یک نوع مصلحت و لطفی چه در حق شخص «متالم‏» و چه درحق دیگران باشد، وگرنه متصف به «عبث‏» می‏شود که خداوند از آن منزه است.

ب - در مقابل درد می‏بایست ‏برای شخص دردمند عوضی مضاعف وجود داشته باشد بگونه‏ایکه اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم‏» و وجود «عوض‏» عرضه شود او دومی را انتخابکند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالی لازم می‏آید».[vii]

علامه حمصی رازی (م اوائل قرن هفتم) می­گوید: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم می‏آید.نکته دیگر اینکه علاوه بر عوض می‏بایست الم مشتمل بر لطفی در حق مکلفین باشد، تا«الم‏» با حصول «لطف‏» از عبثیت و با تحقق «عوض‏» از ظلم خارج گردد، و در این فرضنیکوست».[viii]

با مرور آرای متکلمان این نکته دستگیرمان می‏شود که متکلمان ضمن پذیرشوجود کژیها و ناملایمتها در جهان طبیعت، آن را چنین توجیه می‏کنند: چون پایان ایندردها و غمها به خیر و نفع انسانی تمام می‏شود در حقیقت نمی‏توان به این امور شرواقعی اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملایمتها و ضررهایی هستند که پل ترقی و نیل انسانبه سعادت و کامروایی محسوب می‏شوند.

متکلمان علاوه بر استدلال با دلیل عقلی - که می‏توان اجمال آن را در آرای گزارششده یافت و در انتها به تبیین آن خواهیم پرداخت - بر مدعای خود، از قرآن کریم وروایتها شواهدی می‏آورند:

1.قرآن کریم

مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواریها و ناملایمتها در حیات بشری موردتاکید قرآن مجید قرار گرفته است. در آیه‏های مختلف و با انگیزه‏های متعدد به وجودناملایمتها و جبران آن در آخرت اشاره‏هایی شده است، مثلا کلمه «شر» - که در قرآن بهمعنای ناملایمت و ضرر و زیانها و ضد خیر است - بیش از سی بار به کار برده شده است کهدر ذیل به بعضی از آیه‏ها اشاره می‏شود.

1. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا»[ix]

2. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ»[x]

3.«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا  * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا»[xi]

4. «لا یَسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ‏»[xii]

در این چهار آیه بر ابتلای انسان به انواع شرور تاکید و خاطر نشان شده است که بهوجود آمدن این شرور زمینه ساز شکوه­گذاری و یأس و جزع انسان از خدای منان است.

امتحان الهی.

5. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ‏»[xiii]

6. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»[xiv]

7. «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ‏»[xv]

در این آیه‏ها نیز خداوند متعال خودش را علت و عامل پیدایش بعضی انواع شرورمانند قحطی، انواع بیماریها و فقر اقتصادی و بلایای مادی و جانی معرفی می‏کند[xvi]و انگیزه آن را امتحان و آزمایش انسانها ذکر می‏کند.

کیفر اعمال.

قرآن کریم بعضی شرور و بلایا و آلام را کیفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهیذکر می‏کند که در طول تاریخ بعضی امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجرگرفتار آن شدند در اینجا به بعضی از این آیه‏ها اشاره می‏شود:

8. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمّ‏ِ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ‏»[xvii] این آیه به قوم فرعوناشاره می‏کند که در نتیجه طغیانها و نقض عهدهای خود در دریا غرق شدند.

9. «فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ‏»[xviii]

این آیه شریفه ناظر به یکی از عذابهای دهشتناک امتهای سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به ‏رذیله و انحراف بزرگ اخلاقی گرفتار غضب الهی (زیر و رو شدن شهر آنها و باران سنگ(شدند. در ذیل همین آیه نیز به قصه اصحاب أیکه و حجر نیز اشاره شده است.

در اهتمام قرآن شریف به مساله «انتصاف‏» همین بس که خداوند متعال یکی از صفاتخود را «ذوانتقام‏» ذکر می‏کند و این صفت ‏بیش از سیزده مرتبه در قرآن تکرار شدهاست.

2. روایتها

در روایتهای متواتر و منقول از پیامبر اسلام صلی­ الله ­علیه­ و آله ­و سلم و ائمه هدیعلیهم السلام بر مساله شر و اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» اهتمام فراوانی شده است که دراینجا عناوین مهم و عمده مساله شرّ را - که در دید مردم شرّ تلقی می‏شود - ذکرمی‏کنیم.

الف - مرگ و میرهای ناشی از حوادث طبیعی

یکی از مصادیق بارز شرّ، مرگ و میر انسانهای بی‏گناه در اثر حوادث طبیعی مانندزمین‏لرزه، آتشفشان، بیماریهای همه‏گیر و مهلک و غیره است. از دیدگاه پیشوایان دیندرست است که شرور و بلایا گریبانگیر بعضی مردم شده است و چه بسا آنها در صورت بقابه مقامهای عالی نائل می‏آمدند، لکن خداوند منان این کمبود و نقص و درد حاصل از اینبلایای طبیعی را در آخرت به نحو احسن جبران می‏کند، به گونه‏ای که انسان از ابتلایبه این گونه آلام و مصائب شکوه‏ای نمی‏کند چرا که خداوند پاداش مناسب به او اعطامی‏کند.

در روایات متعدد به مساله مرگ در اثر بیماریهای مختلف مانند بیماری طاعون و وباو حوادث طبیعی اشاره شده و کسانی که جان خود را به خاطر این امور از دست می‏دهند درحکم «شهید» هستند و اجر آن را دریافت می‏کنند، مثلا پیامبر اسلام صلی ­الله ­علیه ­و ­آله ­و ­سلم در روایتی از اصحابش می‏پرسد که شهید کیست؟ وقتی اصحاب می‏گویند شهید کسیاست که در راه خداوند و در میدان مقاتله کشته شود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلممی‏فرماید: در این صورت تعداد شهدا اندک می‏شوند. و حضرت در پاسخ سئوال خود،می‏فرماید: «...الشَّهِیدُ الَّذِی ذَکَرْتُمْ وَ الطَّعِینُ وَ الْمَبْطُونُ وَ صَاحِبُ الْهَدْمِ وَ الْغَرَقِ وَ الْمَرْأَةُ تَمُوتُ جُمْعاً قَالُوا وَ کَیْفَ تَمُوتُ الْمَرْأَةُ جُمْعاً یَا رَسُولُ اللَّهِ قَالَ یَعْتَرِضُ وَلَدُهَا فِی بَطْنِهَا»[xix]

در این روایت ‏شریف تصریح شده است که کسی که در اثر بیماریهایی مانند استسقاء و وبا[xx] و یا حادثه­ای مانند غرق شدن بمیرددر حکم شهید است، و در روایتی دیگر آمده است:

«الطاعون شهادة لکل مسلم‏»[xxi]

آنچه تا کنون درباره انواع مرگ و میر گفته شد مربوط به مرگ­هایی است که علت ‏یاعلل آن جزء عوامل و حوادث طبیعی به شمار می‏آید، اما درباره قتل و کشتارهای فردی یاجمعی که بناحق توسط انسانهای ظالم انجام می‏گیرد همین ثواب نیز مطرح است، مثلا درروایتهای متعدد، کسی که به خاطر جان خود یا اهل خود و یا به خاطر مال و ثروت خودکشته شود اجر شهید را دارد.

«من ارید ماله بغیر حق فقاتل فقتل فهو شهید»، «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید»، «من قتل دون ماله ظلما فهو شهید»، «من قاتل دون نفسه حتی یقتل فهو شهید» و «من قتلدون مظلمة فهو شهید».[xxii]

ب - انواع بیماریها

یکی دیگر از کانالهای رسوخ شر به حیات، ابتلای انسان به انواع بیماریهای موقت ویا دایمی است که انسان از این کانال متحمل رنج و درد فراوان و چه بسا غیر قابلتحملی می‏شود. در مقابل انسان­هایی که گرفتار چنین امراض صعب­العلاج یا غیر قابلعلاج هستند، استدلال به «عدمی بودن شر» یا «شر لازمه ادراک خیر» است و غیره، انساندردمند و متالم را قانع نمی‏کند، چرا که او می‏تواند پاسخ دهد که چرا باید من فدایخیر برتر اکثریت ‏یا ادراک خیر گردم و من بسوزم و دیگران عیش کنند. اما پاسخ متکلمانکه خداوند همه این مصائب و آلام را به نحو احسن و مضاعف جبران خواهد کرد عقلایی بهنظر می‏رسد. از این رو در روایات معصومان علیهم السلام به این نکته تصریح شده استکه خداوند در مقابل همه آلام و دردها مانند بیماری سردرد، تب و عقب ماندگی جسمی وذهنی، حتی اندوه و حزن قلبی و .... جزای برتر اعطا خواهد کرد.

امام صادق علیه السلام در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنواییمی‏فرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطامی‏کند که اگر بین بازگشت ‏به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماندن در آخرتمخیر باشند، بازگشت ‏به بلایا را انتخاب می‏کنند تا اجرشان مضاعف گردد.

«ثم للذین ینزل بهم هذه البلایا من الثواب بعد الموت ان شکروا و اتابوا مایستصغرون معه ماینالهم منها، حتی انهم لو خیروا بعد الموت لاختاروا ان یردوا الیالبلایا لیزدادوا من الثواب‏».[xxiii]

امام رضا علیه السلام در فلسفه وجودی انواع مرض می‏فرماید:

«المرض للمؤمن تطهیر و رحمة و للکافر تعذیب و لعنة و ان المرض لایزال بالمؤمنحتی لایکون علیه ذنب‏».[xxiv]

درباره تب و سردرد وارد شده است: «ان المؤمن اذا حمی واحدة تناثرت الذنوب منهکورقة الشجر فان ان علی فراشه فانیته تسبیح و صیاحه تهلیل و تقلبه علی فراشه کمنیضرب بسیفه فی سبیل الله»[xxv].«صداع لیلة تحط کل خطیئة الاالکبائر»[xxvi]

بنابراین وقتی به آلام و شرور از دیدگاه عرشی بنگریم این مطلب دستگیرمان خواهدشد که شرور متضمن معانی ژرف و موجهی هستند و بی‏معنی دانستن شرور از دیدگاه «مذهب»‏حکایت از عدم شناخت مذهب می‏کند.[xxvii]

ج - فقر

فقر و ناداری یکی دیگر از ناهنجاریهای جامعه بشری را تشکیل می‏دهد و وجود فاصلهطبقاتی آن هم به فاصله زیاد در بین اقشار مختلف جامعه - که همه مخلوق الهی بشمارمی‏روند- شبهه‏ها و سؤالهای متعددی را متوجه اوصاف کمالی الهی می‏کند. ما در این مقام در صدد تحلیل و بررسی علل به وجود آمدن فقر اقتصادی و مسائلمرتبط  به آن نیستیم که آیا خود انسان به تنهایی مقصر است ‏یا نه؟ اما در این بین شکیوجود ندارد که فعلا در جهان خدا شرور و آلامی از این کانال رسوخ یافته و مستمندان وفقرا در عذاب جسمی و روحی به سر می‏برند و چه بسا بعضی نیز به خاطر عدم تامینمعیشت ‏خانواده خود، دست‏ به انتحار هم بزنند.

در حل این شبهه نمی‏توان به راه حلهای فلسفی گذشته استناد ورزید، بلکه به نظرمی‏رسد باز گره اشکال را با تمسک به روایت­ها که خاستگاه اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» استگشوده خواهد شد، که این جا به اختصار اشاره می‏شود:

در روایت­ها به انسانهای فقیر و تهیدست که دستشان از بیشتر منافع و لذتهای ایندنیا کوتاه است وعده جبران و بشارت اعواض مضاعف داده است و به ستودن و ستایش فقراییپرداخته است که گرفتار فقرند و در حالی که نمی­توانند وضع خود را تغییر بدهند، بر این ابتلاء صبر می­کنند که به بعضی از آنها اشاره می‏شود.

در روایتی معصوم علیهم السلام فقر را در حکم شهادت ذکر می‏کند: «و الفقر عنداللهمثل الشهادة».[xxviii]در روایتهای مختلف به ورود فقرا به بهشت پیش ازاغنیا و بدون حساب اشاره شده است. امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید:

«ان فقراء المسلمین یتقلبون فی ریاض الجنة قبل اغنیائهم باربعین خریفا».[xxix]

در روایتی از فقرا به عنوان احباء الهی یاد شده است.

«قال موسی علیه السلام: یا رب من احباؤک حتی احبهم لاجلک؟ فقال: کل فقیرفقیر».[xxx]

در روایتی دیگر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که اکثر اهل بهشت رافقرا و اکثر اهل جهنم را اغنیا تشکیل می‏دهند:

«اطلعت فی الجنة فرایت اکثر اهلها الفقراء و اطلعت فی النار فرایت اکثر اهلهاالاغنیاء».[xxxi]

و سرانجام فقرا در قیامت محرومیت ‏خود را از نعمتهای دنیوی چنین اعلام می‏کنند:

«خدایا اهل دنیا در مادیات با همدیگر مسابقه گذاشتند، با زنان ازدواجکردند، لباسهای نرم پوشیدند، از طعام­های لذیذ برخوردار شدند، در خانه‏ها ساکن شدندو از بهترین مرکبها استفاده کردند، خدایا به ما هم مانند آنهاعطا فرما».

خداوند متعال در استجابت دعای آنها می‏فرماید که هفتاد مرتبه بالاتر از آنچه به اهل دنیا از ابتدا تا آخر دنیا دادیم، به شمار عطا می‏کنیم.

«ولک ولکل عبد منکم مثل ما اعطیت اهل الدنیا منذ کانت الدنیا الی ان انقضتالدنیا سبعون ضعفا».[xxxii]

مثلا انسانی که وارد بازار میوه فروشان می‏شود و قدرت خرید بیشتر میوه‏جات راندارد، خداوند به هر آنچه می‏بیند اما نمی‏تواندبخرد، حسنه‏ای اعطا می‏کند. امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحابش فرمود:

«اما تدخل السوق؟ اما تری الفاکهة تباع؟ والشی‏ء مما تشتهیه؟ فقلت: بلی، فقالعلیه السلام: اما ان لک بکل ما تراه فلاتقدر علی حسنة‏».[xxxiii]

از همه اینها مهمتر معذرت خواهی خداوند منان از فقرا در قیامت است که طبقروایت‏خداوند مانند معذرت خواهی برادر از برادر، از فقرا معذرت خواهی می‏کند و درمقابل فقر فقیر نعمتهای بی‏کرانی اعطا می‏فرماید:

«ان الله جل ثناؤه لیعتذر الی عبده المؤمن المحوج فی الدنیا کما یعتذر الاخ الیاخیه الحدیث‏».[xxxiv]

تذکار

در اینجا باید به این نکته اشاره شود که از این روایتها تشویق به فقر به هیچ وجهاستفاده نمی‏شود، بلکه مراد روایت این است که اگر بنا به عللی انسان زندگی فقیرانهداشته باشد و نتواند خود را از آفت فقر - که در بعضی روایتها از آن به زمینه کفرتعبیر شده است - نجات دهد. از این بابت نباید خود و یا خداوند را مذمت کند، چرا کهعالم در همین دنیا خلاصه نمی‏شود. و برفهای زمستانه آن آب خواهد شد تا دریچه بهارزندگی برای محرومان در فردای دیگر گشوده شود.

3. دلیل عقلی

متالهان اعم از متکلمان و فلاسفه بعد از اثبات عقلی «واجب الوجود» از همین عنوان،وصف استغنا و قدرت مطلق و همچنین علم همه‏دان واجب الوجود را استنتاج می‏کنند، چراکه در صورت کرانمند بودن اوصاف کمالی الهی عنوان «واجب الوجود» بر آن صدق نمی‏کند واین خلاف فرض است، بنابراین خداوند غنی و عالم مطلق است.

محقق طوسی در این باره گوید: «وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزاید والحاجة و علی ثبوت الجود و التمام وفوقه و الخیریة و الحکمة و التجبر».[xxxv]

از سوی دیگر وقتی داعی و انگیزه ارتکاب افعال قبیح و ظلم را مورد تحلیل و تجزیهقرار می‏دهیم با دو عامل انگیزه‏ای، به نام «احتیاج‏» و «جهل‏» مواجه می‏شویم، بهاین معنا که فاعلی که مرتکب فعل قبیح و ناروایی می‏شود بالضرورة داعی و انگیخته اوبه سوی فعل زشت ‏یکی از این دو انگیزه است، مثلا کسی که دزدی می‏کند انگیزه‏اش رفعحاجت‏خود است و یا کسی که از روی عصبانیت ‏به شخص دیگر ضرب و جرح وارد می‏کند،داعی‏اش تشفی نفس و خاموش کردن شعله آتش قلب خود است که به آن نیازمند است، یا کسیبدون علم در حق شخص دیگر ظلم می‏کند و بدون آگاهی مرتکب امر قبیح می‏گردد، بنابراینانگیزه‏های فاعل شرّ به یکی از این دو انگیزه برمی‏گردد.

از این دو مقدمه [غنی و قدرت و علم مطلق الهی و رجوع انگیزه فعل شرّ به دو داعیفوق] به این ره­یافت می‏رسیم که خداوند نمی‏تواند فاعل امر قبیح و فعل ناروا گردد،چون هیچ یک از این دو داعی در وجود او قابل تصور نیست، چرا که حسب ادله خداوند غنیو قادر و عالم مطلق است.[xxxvi]

از این رو هیچ انگیزه و توجیهی وجود ندارد که خداوند متعال در حق مخلوقات خود ازجمله انسان -که گل سرسبد بوستان آفرینش است- ظلم و فعل قبیحی را روا بدارد. پس آنچهخود را «شرّ» و «ظلم‏» در حق بندگان می­نمایاند حتما در آن خیر و مصلحتی نهفته است کهما از آن غافل و بی‏خبریم.

علامه حلی در این باره می‏فرماید: «داعی و انگیزه فعل قبیح و شر در سه انگیزه«نیاز» «جهل‏» «حکمت‏» خلاصه می‏شود. اولی به این صورت که شخص آگاه از قبح فعل بهخاطر نیاز مرتکب آن می‏شود. دومی، به این گونه است که شخص قادر توان ترک قبیح رادارد اما چون آگاه از قبح فعل نیست، آن را انجام می‏دهد. سومی، به این گونه است کهشخص، هم عالم به قبح فعل است و هم نیازی به آن ندارد اما به خاطر وجود مصلحت و حکمتانجام می‏دهد که با آمدن مصلحت در بین، فعل از قبح خارج و متصف به نیکو می‏گردد. وچون خداوند متعال فاعل غنی و عالم و حکیم است، به هیچ وجه داعی اول که ملاک صدورفعل قبیح بود، در او متصور نیست و لذا صدور فعل قبیح از باری تعالی محالاست‏[xxxvii]».به عبارت دیگر، چون ذات خداوند متعال دارای صفات کمالی مطلقاز قبیل جود، فیض، رحمت، حکمت، کرامت و غیره است و هیچ صفت نقصی مانند بخل، حسادت،تشفی خاطر و غیره در او نیست پس آنچه از آن منبع نورانی به آیینه وجود امکانی بتابدهمه‏اش مطابق اصل سنخیت و مطابق عکس بامعکوس نورانی و جمیل و نیکو و خیر خواهانه وحکیمانه است[xxxviii] « کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‏ شاکِلَتِهِ [xxxix]‏» «ان الله جمیل و یحبالجمال‏».

سخن در این مقوله وسع بیشتری را می‏خواهد که به همین اندازه بسنده می‏شود.



[i] برای پاسخ، قسمتی از مقاله ای  که در این خصوص در فصلنامه نامه مفید شماره 11 به چاپ رسیده و از دیدگاه متکلمین به موضوع شرِِّ نگریسته است را ارسال می­کنیم (البته همین مقاله به صورت کامل در قسمت مجلات سایت موجود می­باشد)

[ii] مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات اسلامی قم، 1361، ص‏152.

[iii] الیاقوت، کتابخانه آیة‏اله نجفی، قم، ص 49.

[iv] الذخیرة فی علم الکلام، انتشارات اسلامی، ص‏242. و ایضا ر.ک: انوار الملکوت، ص‏130، ارشاد الطالبین، ص‏285، قواعد المرام، ص‏120، المنقذ من التقلید، ج 1، ص‏333.

[v] ابن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، القول فی العدل، انتشارات کتابخانه آیتاله نجفی قم، ص‏49.

[vi] شیخ طوسی، تمهید الاصول در علم کلام اسلامی، ص‏507.

 [vii]دلائل الصدق، انتشارات بصیرتی قم، ج 1، ص‏361.

[viii] حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج 1، ص 330 و ایضا ص 178-143 و ص 307-352.

[ix] اسراء/83.«هنگامی که به انسان نعمت می‏بخشیم، (از حق) روی می‏گرداند و متکبرانه دور می‏شود؛ و هنگامی که (کمترین) بدی به او می‏رسد، (از همه چیز) مایوس می‏گردد!»

[x] فصلت/51.«و هرگاه به انسان (غافل و بی‏خبر) نعمت دهیم، روی می‏گرداند و به حال تکبّر از حق دور می‏شود؛ ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمرّ (برای بر طرف شدن آن) دارد! »

[xi] معارج/20و 21.« هنگامی که بدی به او رسد بیتابی می‏کند * و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می‏شود (و بخل می‏ورزد)

[xii] فصلت/49.«انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت) خسته نمی‏شود؛ و هرگاه شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می‏گردد!»

[xiii] انبیاء/ 35.«هر انسانی طعم مرگ را می‏چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می‏کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می‏شوید!»

[xiv] بقره/155.« قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوه‏ها، آزمایش می‏کنیم؛ و بشارت ده به استقامت‏کنندگان!»

[xv] اعراف / 130.«و ما نزدیکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالی و کمبود میوه‏ها گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند!»

[xvi] مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر امتحان با شر می‏نویسد: «ای و نمتحنکم بماتکرهونه من مرض و فقر و غیره‏» ر. ک: المیزان، ج 14، ص 287.

[xvii] اعراف/ 136.«سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند.»

[xviii] (حجر/ 74) «سپس (شهر و آبادی آنها را زیر و رو کردیم؛) بالای آن را پایین قرار دادیم؛ و بارانی از سنگ بر آنها فرو ریختیم!»

[xix]مستدرک‏الوسائل ج : 2 ص :159 حدیث 1691(چهلمین حدیث از بَابُ نَوَادِرِ مَا یَتَعَلَّقُ بِأَبْوَابِ الِاحْتِضَارِ) 

[xx]المَبْطونُ شهیدٌ أَی الذی یموتُ بمَرَض بَطْنه کالاسْتِسْقاء و نحوه. "لسان العرب ج13ص52 در معنی کلمه بطن و مبطون"

[xxi] میزان الحکمة، ج 5، ص 198.

[xxii] ر.ک: میزان الحکمة، ج 5، ص 196.

[xxiii] بحار الانوار، ج 3، ص 71.

[xxiv] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 429. کتابخانه صدوق، با ترجمه علی اکبرغفاری: «بیماری مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزشها و رحمت الهی در حق مؤمناست و برای کافر عذاب ولعن است‏بیماری در حیات مؤمن وجود دارد تا اینکه گناهان اوپاک گردد».

[xxv] همان، ص 427، «مؤمن وقتی مبتلا به تب گردد گناهان او مانند برگ درختانمی‏ریزد و ناله‏های او در بستر بیماری تسبیح و صیحه او تهلیل [لا اله الا الله] استو پهلو به پهلو شدن در بستر خویش مانند کسی است که در راه خدا با شمشیرش مجاهدهمی‏کند».

[xxvi] همان، ص 430، «سردرد در یک شب خطایای انسان را بجز کبائر زایل می‏کند».

[xxvii] ر.ک: دولت عقل، دکتر حسین بشیریه، ص‏194. «مؤمنان در زندگی روزمره با حوادثیروبرو می‏شوند که از دیدگاه مذهب بی‏معنی و فاقد توضیح است مثل مساله شر و درد ورنج که بر سر مؤمنان واقعی می‏آید».

[xxviii]همان، ص 50.

[xxix]اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب فضل فقراء المسلمین، حدیث اول، ج 3، ص359.

[xxx]همان، ص 196.

[xxxi]همان، ص 195.

[xxxii]اصول کافی، ج 3، ص 361.

[xxxiii]همان، ص 363.

[xxxiv]همان، ص 364.

[xxxv]کشف المراد، قسم الالهیات، فصل 2، صص‏225233، طبع مصطفوی قم، نقل تلخیص.

[xxxvi]بنیاد این دلیل را می‏توان از احادیث نبوی و ولوی یافت، مثلا پیامبر اسلام در استدلال بر عدالت‏خداوند در پاسخ عالم یهودی می‏فرماید: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه‏» ر.ک: امالی سید مرتضی، ج 1، ص‏106.

[xxxvii]دلائل الصدق، ج 2، ص 378.

[xxxviii]این استدلال به نحو زیبا در آثار افلاطون دیده می‏شود، ر.ک: جمهور، شماره 379.

[xxxix]قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی‏ سَبیلاً(اسراء 84)

 بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل می‏کند؛ و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است، بهتر می‏شناسد.»

مطالب مرتبط


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها