پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی
چهارشنبه 2 فروردین 1391 2:50 AM
:[i] وجود کژیها و کاستیها و انواع شرور و آلام در کتاب تکوین الهی ذهن هر انسانی رامیگزد و در دید نخست، شبههها و اشکالهایی را متوجه صفت عدالت، حکمت و عنایت الهیمیکند چرا خداوند قادر همه توان و عالم همه دان و خیرخواه محض اجازه داده است کهاین همه شرور و کاستیها در ساختار عالم ماده رسوخ کند؟ آنچه اشکال فوق را مضاعف و تقویت میکند تقسیم غیر عادلانهخیرات و شرور عالم [در نظر نخست] است. به این معنی که اگر در عالم مادی از وجودشرور و بعض کاستیها و کژیها گریزی نیست چرا در اکثر موارد این کاستیهابه نحو مساوی تقسیم نشده است و انسانها که همگی مخلوق الهیاند، به نحو تساوی از آنبرخوردار نیستند. گویا در این دنیا سهم بعضی غیر از انواع المها و مصیبتهایطاقتفرسا نیست، بچهای که بیمار و ناقص الخلقه جسمی یا ذهنی متولد میشود واز روزهای نخستین که دستبه خوان گسترده الهی دراز میکند، گویا فقط سهمش همان دردو رنجهایی است که گریبان او و خانوادهاش را گرفته است. به نظر نمیرسد چنین شبهههایی را تنها بتوان با اتکا به عدمی خواندن شر یا اعتقاد بهضروری بودن آن برای پیدایش عالم مادی و داشتن خیرات کثیر و برتری آن توجیه کرد،چراکه نه با عدمی خواندن شر درد و رنج دردمند و متالم فروکش میکند و نه با ضروری وغیر قابل منفک بودن شرور از خیرات عالم، نسخهای برای مبتلایان به حرمان و دورافتادگان از سفره فیض الهی پیچیده میشود. متفکر معاصر، شهید سعید، مطهری با تفطنبه این نکته میفرماید: «کسانی که در پاسخ اشکال شرور تنها به جنبه لزوم تفاوت درنظام کل توجه کردهاند. پاسخشان ناقص است، زیرا جزء ناقص حق دارد اعتراض کند کهحالا که لازم است در نظام کل یکی کامل باشد و یکی ناقص، چرا من ناقص آفریده شدم ودیگری کامل؟ چرا کار بر عکس نشده؟ همچنین ممکن است «زشت» اعتراض کند که حالا کهلازم است در نظام آفرینش هم زشت باشد و هم زیبا، چرا من زشت باشم و دیگری زیبا؟ چراکار برعکس نشد؟ وقتی که امر دایر است که یکی بهره وجودی کمتر بگیرد و یکی بهره وجودی بیشتر، چهمرجحی هست که فیالمثل «الف» بهره بیشتری دریافت دارد و «ب» بهره کمتری؟ علیهذا صرف اینکه بگوییم در نظام کل جهان وجود زشت و زیبا، کامل و ناقص تواماضروری است اشکال را حل نمیکند.[ii] از این رو به نظر میرسد که باید در رویارویی با مشکل شرور راه حلواقعبینانهای را طرح کرد که علاوه بر این که در مباحث عقلی و فلسفی از اتقان واعتبار خاصی برخوردار باشد، گره و شبهه رنجیدگان و مبتلایان واقعی به انواع آلام ومصائب را نیز تبیین و حل و فصل و آتش رنج و درد آنها را خاموش و خاکستر کند. بلکهدر صورت توان از پس آتش آن، تصویری از آب حیات ارائه دهد؟ آیا چنین امری ممکن است؟ آیا بیمار زمینگیری که در عمر خود بهره چندانی از خیر وخوشی دنیا ندیده، و انسانهایی که به انواع المها و مصیبتها و رنجهای مادی و روحیمبتلا هستند، واقعا میتوانند چنین تصویری از زندگی دنیای کنونی داشته باشند؟! پاسخ آن مثبت است. پاسخی که میتوان آن را از سرچشمههای زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجید و روایتهای نبوی و علوی یافتو متکلمان اسلامی آن را در قالبهای مختلف تبیین کردهاند. نظریه (جبران) متکلمان اسلامی با اذعان به وجود المها و مصیبتها وانواع ضرر و زیانهای مادی و جسمی و روحی در جهان کنونی - که به مجموع آنها عنوان«شر» اطلاق میشود - تلاش میکنند که با طرح اصل «عوض» و «انتصاف» سازگاری شرور را با صفات کمالی الهی نظیر عدالتو حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسیم میکنند: 1. آلام و ناگواریهایی که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصی باتوجه کامل دست خود را میسوزاند یا جرح و ضرری به خود وارد میکند. در این قسم از شرور ظاهرا جای مناقشه بین موافقان و مخالفان نیست و نقد و جرحیمتوجه دین و آموزههای آن نمیشود تا متکلم دین در مقام دفع آن باشد. 2. آلام و ناملایمتهایی که توسط انسانهایی که مخلوق الهی هستند و با قدرت وتمکین او در حق دیگران انجام میگیرد، مثلا ظالمی به انسان دیگر جراحات وارد میکندیا اموال او را غصب میکند یا شخصی چون استالین و هیتلر عامل کشتار هزاران تن انسانمظلوم میشود. در این قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئولمستقیم این همه المها و مصیبتها خود انسان است، اما چون این جنایتها با تمکین وقدرت خداوند صورت گرفته است خواه ناخواه خداوند نیز مسئول شناخته میشود، لذامیبایست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حقدار برساند. خداوند عادل نیز یادر همین دنیا از مظلوم حمایت میکند و ظالم را به قهر خویش مبتلا میکند یا این کههر دو را به روز رستاخیز حواله میدهد که از آن به اصل «انتصاف» تعبیر میشود. ابی نوبخت دراین مورد بیان میدارد: «خداوند بخاطر تمکین و اعطای قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نهعوض»[iii] و سید مرتضی میفرماید: «خداوند متعال بخاطر تمکین آلام و مضار ضامن انتصاف است».[iv] متکلمان در این مقوله مباحث بسیار گسترده و ژرفی را دارند و شعاع آن را به حقوقو آلامی که بر حیوانات وارد میشود نیز کشاندهاند. که طرح آن در این مختصرنمیگنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامی بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلابه شرور و آلام تاکید و اتفاق نظر دارند. 3. المها و مصیبتهایی که پیامد قوانین طبیعت و مستند به خداوند است. مثلا کسی دراثر زمین لرزه یا طوفان و دیگر سوانح طبیعی جان خود را از دست میدهد یا دچارجراحات و آلامی میشود یا این که خداوند متعال به طور مستقیم به خاطر عللی چونامتحان، بلایا و مصیبتهایی بر انسانها وارد میکند. در این قسم از شرور و آلام که واسطهای بین الم و خداوند نیست، متکلمان اسلامیبه طریق اولی قایل به جبران هستند و معتقدند که خداوند میبایست در مقابل این همهدردها و آلامی که متوجه انسانها میشود، در دنیا یا آخرت به اندازهای جزا و پاداشاعطا کند تا آلام جبران گردد. و از این اصل در اصطلاح کلامی به «عوض» یا «اعواض» تعبیر میشود. ابواسحاق ابن نوبخت در این مورد میگوید: «دردها و آلامی که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غیر اوابتدائاً و بدون اینکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر میشود میبایست خداوندعوض و پاداش همه آنها را انجام دهد»[v] و شیخ طوسی میفرماید (م 460 ه. ق): «دردناکی که خداوند برتر از همه در هر زندهای پدید آورد -چه آن موجود زنده تکلیف شده باشد یا نشده باشد - آن دردناکی از وجود دست آویزی کههمیشه از کار بندگان پدید میآید سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است کهآن تاوان را بجای دردناک کردن باید بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بیرونبرود»[vi] و علامه حلی (م 726 ه. ق)، اصل «عوض» را به «امامیه» نسبت میدهد و با تقسیمآلام به استحقاقی و ابتدایی میگوید: «المی که خداوند در حق انسان روا میدارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد درآن عوضی نیست. اما اگر الم به صورت غیر استحقاقی باشد حسن آن منوط به تحقیق دو شرطذیل است: الف - الم میبایست مشتمل بر یک نوع مصلحت و لطفی چه در حق شخص «متالم» و چه درحق دیگران باشد، وگرنه متصف به «عبث» میشود که خداوند از آن منزه است. ب - در مقابل درد میبایست برای شخص دردمند عوضی مضاعف وجود داشته باشد بگونهایکه اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم» و وجود «عوض» عرضه شود او دومی را انتخابکند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالی لازم میآید».[vii] علامه حمصی رازی (م اوائل قرن هفتم) میگوید: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم میآید.نکته دیگر اینکه علاوه بر عوض میبایست الم مشتمل بر لطفی در حق مکلفین باشد، تا«الم» با حصول «لطف» از عبثیت و با تحقق «عوض» از ظلم خارج گردد، و در این فرضنیکوست».[viii] با مرور آرای متکلمان این نکته دستگیرمان میشود که متکلمان ضمن پذیرشوجود کژیها و ناملایمتها در جهان طبیعت، آن را چنین توجیه میکنند: چون پایان ایندردها و غمها به خیر و نفع انسانی تمام میشود در حقیقت نمیتوان به این امور شرواقعی اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملایمتها و ضررهایی هستند که پل ترقی و نیل انسانبه سعادت و کامروایی محسوب میشوند. متکلمان علاوه بر استدلال با دلیل عقلی - که میتوان اجمال آن را در آرای گزارششده یافت و در انتها به تبیین آن خواهیم پرداخت - بر مدعای خود، از قرآن کریم وروایتها شواهدی میآورند: 1.قرآن کریم مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواریها و ناملایمتها در حیات بشری موردتاکید قرآن مجید قرار گرفته است. در آیههای مختلف و با انگیزههای متعدد به وجودناملایمتها و جبران آن در آخرت اشارههایی شده است، مثلا کلمه «شر» - که در قرآن بهمعنای ناملایمت و ضرر و زیانها و ضد خیر است - بیش از سی بار به کار برده شده است کهدر ذیل به بعضی از آیهها اشاره میشود. 1. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا»[ix] 2. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ»[x] 3.«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا»[xi] 4. «لا یَسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ»[xii] در این چهار آیه بر ابتلای انسان به انواع شرور تاکید و خاطر نشان شده است که بهوجود آمدن این شرور زمینه ساز شکوهگذاری و یأس و جزع انسان از خدای منان است. امتحان الهی. 5. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»[xiii] 6. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»[xiv] 7. «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»[xv] در این آیهها نیز خداوند متعال خودش را علت و عامل پیدایش بعضی انواع شرورمانند قحطی، انواع بیماریها و فقر اقتصادی و بلایای مادی و جانی معرفی میکند[xvi]و انگیزه آن را امتحان و آزمایش انسانها ذکر میکند. کیفر اعمال. قرآن کریم بعضی شرور و بلایا و آلام را کیفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهیذکر میکند که در طول تاریخ بعضی امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجرگرفتار آن شدند در اینجا به بعضی از این آیهها اشاره میشود: 8. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ»[xvii] این آیه به قوم فرعوناشاره میکند که در نتیجه طغیانها و نقض عهدهای خود در دریا غرق شدند. 9. «فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ»[xviii] این آیه شریفه ناظر به یکی از عذابهای دهشتناک امتهای سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به رذیله و انحراف بزرگ اخلاقی گرفتار غضب الهی (زیر و رو شدن شهر آنها و باران سنگ(شدند. در ذیل همین آیه نیز به قصه اصحاب أیکه و حجر نیز اشاره شده است. در اهتمام قرآن شریف به مساله «انتصاف» همین بس که خداوند متعال یکی از صفاتخود را «ذوانتقام» ذکر میکند و این صفت بیش از سیزده مرتبه در قرآن تکرار شدهاست. 2. روایتها در روایتهای متواتر و منقول از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدیعلیهم السلام بر مساله شر و اصل «عوض» و «انتصاف» اهتمام فراوانی شده است که دراینجا عناوین مهم و عمده مساله شرّ را - که در دید مردم شرّ تلقی میشود - ذکرمیکنیم. الف - مرگ و میرهای ناشی از حوادث طبیعی یکی از مصادیق بارز شرّ، مرگ و میر انسانهای بیگناه در اثر حوادث طبیعی مانندزمینلرزه، آتشفشان، بیماریهای همهگیر و مهلک و غیره است. از دیدگاه پیشوایان دیندرست است که شرور و بلایا گریبانگیر بعضی مردم شده است و چه بسا آنها در صورت بقابه مقامهای عالی نائل میآمدند، لکن خداوند منان این کمبود و نقص و درد حاصل از اینبلایای طبیعی را در آخرت به نحو احسن جبران میکند، به گونهای که انسان از ابتلایبه این گونه آلام و مصائب شکوهای نمیکند چرا که خداوند پاداش مناسب به او اعطامیکند. در روایات متعدد به مساله مرگ در اثر بیماریهای مختلف مانند بیماری طاعون و وباو حوادث طبیعی اشاره شده و کسانی که جان خود را به خاطر این امور از دست میدهند درحکم «شهید» هستند و اجر آن را دریافت میکنند، مثلا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی از اصحابش میپرسد که شهید کیست؟ وقتی اصحاب میگویند شهید کسیاست که در راه خداوند و در میدان مقاتله کشته شود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلممیفرماید: در این صورت تعداد شهدا اندک میشوند. و حضرت در پاسخ سئوال خود،میفرماید: «...الشَّهِیدُ الَّذِی ذَکَرْتُمْ وَ الطَّعِینُ وَ الْمَبْطُونُ وَ صَاحِبُ الْهَدْمِ وَ الْغَرَقِ وَ الْمَرْأَةُ تَمُوتُ جُمْعاً قَالُوا وَ کَیْفَ تَمُوتُ الْمَرْأَةُ جُمْعاً یَا رَسُولُ اللَّهِ قَالَ یَعْتَرِضُ وَلَدُهَا فِی بَطْنِهَا»[xix] در این روایت شریف تصریح شده است که کسی که در اثر بیماریهایی مانند استسقاء و وبا[xx] و یا حادثهای مانند غرق شدن بمیرددر حکم شهید است، و در روایتی دیگر آمده است: «الطاعون شهادة لکل مسلم»[xxi] آنچه تا کنون درباره انواع مرگ و میر گفته شد مربوط به مرگهایی است که علت یاعلل آن جزء عوامل و حوادث طبیعی به شمار میآید، اما درباره قتل و کشتارهای فردی یاجمعی که بناحق توسط انسانهای ظالم انجام میگیرد همین ثواب نیز مطرح است، مثلا درروایتهای متعدد، کسی که به خاطر جان خود یا اهل خود و یا به خاطر مال و ثروت خودکشته شود اجر شهید را دارد. «من ارید ماله بغیر حق فقاتل فقتل فهو شهید»، «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید»، «من قتل دون ماله ظلما فهو شهید»، «من قاتل دون نفسه حتی یقتل فهو شهید» و «من قتلدون مظلمة فهو شهید».[xxii] ب - انواع بیماریها یکی دیگر از کانالهای رسوخ شر به حیات، ابتلای انسان به انواع بیماریهای موقت ویا دایمی است که انسان از این کانال متحمل رنج و درد فراوان و چه بسا غیر قابلتحملی میشود. در مقابل انسانهایی که گرفتار چنین امراض صعبالعلاج یا غیر قابلعلاج هستند، استدلال به «عدمی بودن شر» یا «شر لازمه ادراک خیر» است و غیره، انساندردمند و متالم را قانع نمیکند، چرا که او میتواند پاسخ دهد که چرا باید من فدایخیر برتر اکثریت یا ادراک خیر گردم و من بسوزم و دیگران عیش کنند. اما پاسخ متکلمانکه خداوند همه این مصائب و آلام را به نحو احسن و مضاعف جبران خواهد کرد عقلایی بهنظر میرسد. از این رو در روایات معصومان علیهم السلام به این نکته تصریح شده استکه خداوند در مقابل همه آلام و دردها مانند بیماری سردرد، تب و عقب ماندگی جسمی وذهنی، حتی اندوه و حزن قلبی و .... جزای برتر اعطا خواهد کرد. امام صادق علیه السلام در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنواییمیفرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطامیکند که اگر بین بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماندن در آخرتمخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب میکنند تا اجرشان مضاعف گردد. «ثم للذین ینزل بهم هذه البلایا من الثواب بعد الموت ان شکروا و اتابوا مایستصغرون معه ماینالهم منها، حتی انهم لو خیروا بعد الموت لاختاروا ان یردوا الیالبلایا لیزدادوا من الثواب».[xxiii] امام رضا علیه السلام در فلسفه وجودی انواع مرض میفرماید: «المرض للمؤمن تطهیر و رحمة و للکافر تعذیب و لعنة و ان المرض لایزال بالمؤمنحتی لایکون علیه ذنب».[xxiv] درباره تب و سردرد وارد شده است: «ان المؤمن اذا حمی واحدة تناثرت الذنوب منهکورقة الشجر فان ان علی فراشه فانیته تسبیح و صیاحه تهلیل و تقلبه علی فراشه کمنیضرب بسیفه فی سبیل الله»[xxv].«صداع لیلة تحط کل خطیئة الاالکبائر»[xxvi] بنابراین وقتی به آلام و شرور از دیدگاه عرشی بنگریم این مطلب دستگیرمان خواهدشد که شرور متضمن معانی ژرف و موجهی هستند و بیمعنی دانستن شرور از دیدگاه «مذهب»حکایت از عدم شناخت مذهب میکند.[xxvii] ج - فقر فقر و ناداری یکی دیگر از ناهنجاریهای جامعه بشری را تشکیل میدهد و وجود فاصلهطبقاتی آن هم به فاصله زیاد در بین اقشار مختلف جامعه - که همه مخلوق الهی بشمارمیروند- شبههها و سؤالهای متعددی را متوجه اوصاف کمالی الهی میکند. ما در این مقام در صدد تحلیل و بررسی علل به وجود آمدن فقر اقتصادی و مسائلمرتبط به آن نیستیم که آیا خود انسان به تنهایی مقصر است یا نه؟ اما در این بین شکیوجود ندارد که فعلا در جهان خدا شرور و آلامی از این کانال رسوخ یافته و مستمندان وفقرا در عذاب جسمی و روحی به سر میبرند و چه بسا بعضی نیز به خاطر عدم تامینمعیشت خانواده خود، دست به انتحار هم بزنند. در حل این شبهه نمیتوان به راه حلهای فلسفی گذشته استناد ورزید، بلکه به نظرمیرسد باز گره اشکال را با تمسک به روایتها که خاستگاه اصل «عوض» و «انتصاف» است–گشوده خواهد شد، که این جا به اختصار اشاره میشود: در روایتها به انسانهای فقیر و تهیدست که دستشان از بیشتر منافع و لذتهای ایندنیا کوتاه است وعده جبران و بشارت اعواض مضاعف داده است و به ستودن و ستایش فقراییپرداخته است که گرفتار فقرند و در حالی که نمیتوانند وضع خود را تغییر بدهند، بر این ابتلاء صبر میکنند که به بعضی از آنها اشاره میشود. در روایتی معصوم علیهم السلام فقر را در حکم شهادت ذکر میکند: «و الفقر عنداللهمثل الشهادة».[xxviii]در روایتهای مختلف به ورود فقرا به بهشت پیش ازاغنیا و بدون حساب اشاره شده است. امام صادقعلیه السلام میفرماید: «ان فقراء المسلمین یتقلبون فی ریاض الجنة قبل اغنیائهم باربعین خریفا».[xxix] در روایتی از فقرا به عنوان احباء الهی یاد شده است. «قال موسی علیه السلام: یا رب من احباؤک حتی احبهم لاجلک؟ فقال: کل فقیرفقیر».[xxx] در روایتی دیگر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که اکثر اهل بهشت رافقرا و اکثر اهل جهنم را اغنیا تشکیل میدهند: «اطلعت فی الجنة فرایت اکثر اهلها الفقراء و اطلعت فی النار فرایت اکثر اهلهاالاغنیاء».[xxxi] و سرانجام فقرا در قیامت محرومیت خود را از نعمتهای دنیوی چنین اعلام میکنند: «خدایا اهل دنیا در مادیات با همدیگر مسابقه گذاشتند، با زنان ازدواجکردند، لباسهای نرم پوشیدند، از طعامهای لذیذ برخوردار شدند، در خانهها ساکن شدندو از بهترین مرکبها استفاده کردند، خدایا به ما هم مانند آنهاعطا فرما». خداوند متعال در استجابت دعای آنها میفرماید که هفتاد مرتبه بالاتر از آنچه به اهل دنیا از ابتدا تا آخر دنیا دادیم، به شمار عطا میکنیم. «ولک ولکل عبد منکم مثل ما اعطیت اهل الدنیا منذ کانت الدنیا الی ان انقضتالدنیا سبعون ضعفا».[xxxii] مثلا انسانی که وارد بازار میوه فروشان میشود و قدرت خرید بیشتر میوهجات راندارد، خداوند به هر آنچه میبیند اما نمیتواندبخرد، حسنهای اعطا میکند. امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحابش فرمود: «اما تدخل السوق؟ اما تری الفاکهة تباع؟ والشیء مما تشتهیه؟ فقلت: بلی، فقالعلیه السلام: اما ان لک بکل ما تراه فلاتقدر علی حسنة».[xxxiii] از همه اینها مهمتر معذرت خواهی خداوند منان از فقرا در قیامت است که طبقروایتخداوند مانند معذرت خواهی برادر از برادر، از فقرا معذرت خواهی میکند و درمقابل فقر فقیر نعمتهای بیکرانی اعطا میفرماید: «ان الله جل ثناؤه لیعتذر الی عبده المؤمن المحوج فی الدنیا کما یعتذر الاخ الیاخیه الحدیث».[xxxiv] تذکار در اینجا باید به این نکته اشاره شود که از این روایتها تشویق به فقر به هیچ وجهاستفاده نمیشود، بلکه مراد روایت این است که اگر بنا به عللی انسان زندگی فقیرانهداشته باشد و نتواند خود را از آفت فقر - که در بعضی روایتها از آن به زمینه کفرتعبیر شده است - نجات دهد. از این بابت نباید خود و یا خداوند را مذمت کند، چرا کهعالم در همین دنیا خلاصه نمیشود. و برفهای زمستانه آن آب خواهد شد تا دریچه بهارزندگی برای محرومان در فردای دیگر گشوده شود. 3. دلیل عقلی متالهان اعم از متکلمان و فلاسفه بعد از اثبات عقلی «واجب الوجود» از همین عنوان،وصف استغنا و قدرت مطلق و همچنین علم همهدان واجب الوجود را استنتاج میکنند، چراکه در صورت کرانمند بودن اوصاف کمالی الهی عنوان «واجب الوجود» بر آن صدق نمیکند واین خلاف فرض است، بنابراین خداوند غنی و عالم مطلق است. محقق طوسی در این باره گوید: «وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزاید والحاجة و علی ثبوت الجود و التمام وفوقه و الخیریة و الحکمة و التجبر».[xxxv] از سوی دیگر وقتی داعی و انگیزه ارتکاب افعال قبیح و ظلم را مورد تحلیل و تجزیهقرار میدهیم با دو عامل انگیزهای، به نام «احتیاج» و «جهل» مواجه میشویم، بهاین معنا که فاعلی که مرتکب فعل قبیح و ناروایی میشود بالضرورة داعی و انگیخته اوبه سوی فعل زشت یکی از این دو انگیزه است، مثلا کسی که دزدی میکند انگیزهاش رفعحاجتخود است و یا کسی که از روی عصبانیت به شخص دیگر ضرب و جرح وارد میکند،داعیاش تشفی نفس و خاموش کردن شعله آتش قلب خود است که به آن نیازمند است، یا کسیبدون علم در حق شخص دیگر ظلم میکند و بدون آگاهی مرتکب امر قبیح میگردد، بنابراینانگیزههای فاعل شرّ به یکی از این دو انگیزه برمیگردد. از این دو مقدمه [غنی و قدرت و علم مطلق الهی و رجوع انگیزه فعل شرّ به دو داعیفوق] به این رهیافت میرسیم که خداوند نمیتواند فاعل امر قبیح و فعل ناروا گردد،چون هیچ یک از این دو داعی در وجود او قابل تصور نیست، چرا که حسب ادله خداوند غنیو قادر و عالم مطلق است.[xxxvi] از این رو هیچ انگیزه و توجیهی وجود ندارد که خداوند متعال در حق مخلوقات خود ازجمله انسان -که گل سرسبد بوستان آفرینش است- ظلم و فعل قبیحی را روا بدارد. پس آنچهخود را «شرّ» و «ظلم» در حق بندگان مینمایاند حتما در آن خیر و مصلحتی نهفته است کهما از آن غافل و بیخبریم. علامه حلی در این باره میفرماید: «داعی و انگیزه فعل قبیح و شر در سه انگیزه«نیاز» «جهل» «حکمت» خلاصه میشود. اولی به این صورت که شخص آگاه از قبح فعل بهخاطر نیاز مرتکب آن میشود. دومی، به این گونه است که شخص قادر توان ترک قبیح رادارد اما چون آگاه از قبح فعل نیست، آن را انجام میدهد. سومی، به این گونه است کهشخص، هم عالم به قبح فعل است و هم نیازی به آن ندارد اما به خاطر وجود مصلحت و حکمتانجام میدهد که با آمدن مصلحت در بین، فعل از قبح خارج و متصف به نیکو میگردد. وچون خداوند متعال فاعل غنی و عالم و حکیم است، به هیچ وجه داعی اول که ملاک صدورفعل قبیح بود، در او متصور نیست و لذا صدور فعل قبیح از باری تعالی محالاست[xxxvii]».به عبارت دیگر، چون ذات خداوند متعال دارای صفات کمالی مطلقاز قبیل جود، فیض، رحمت، حکمت، کرامت و غیره است و هیچ صفت نقصی مانند بخل، حسادت،تشفی خاطر و غیره در او نیست پس آنچه از آن منبع نورانی به آیینه وجود امکانی بتابدهمهاش مطابق اصل سنخیت و مطابق عکس بامعکوس نورانی و جمیل و نیکو و خیر خواهانه وحکیمانه است[xxxviii] « کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ [xxxix]» «ان الله جمیل و یحبالجمال». سخن در این مقوله وسع بیشتری را میخواهد که به همین اندازه بسنده میشود. [i] برای پاسخ، قسمتی از مقاله ای که در این خصوص در فصلنامه نامه مفید شماره 11 به چاپ رسیده و از دیدگاه متکلمین به موضوع شرِِّ نگریسته است را ارسال میکنیم (البته همین مقاله به صورت کامل در قسمت مجلات سایت موجود میباشد) [ii] مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات اسلامی قم، 1361، ص152. [iii] الیاقوت، کتابخانه آیةاله نجفی، قم، ص 49. [iv] الذخیرة فی علم الکلام، انتشارات اسلامی، ص242. و ایضا ر.ک: انوار الملکوت، ص130، ارشاد الطالبین، ص285، قواعد المرام، ص120، المنقذ من التقلید، ج 1، ص333. [v] ابن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، القول فی العدل، انتشارات کتابخانه آیتاله نجفی قم، ص49. [vi] شیخ طوسی، تمهید الاصول در علم کلام اسلامی، ص507. [vii]دلائل الصدق، انتشارات بصیرتی قم، ج 1، ص361. [viii] حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج 1، ص 330 و ایضا ص 178-143 و ص 307-352. [ix] اسراء/83.«هنگامی که به انسان نعمت میبخشیم، (از حق) روی میگرداند و متکبرانه دور میشود؛ و هنگامی که (کمترین) بدی به او میرسد، (از همه چیز) مایوس میگردد!» [x] فصلت/51.«و هرگاه به انسان (غافل و بیخبر) نعمت دهیم، روی میگرداند و به حال تکبّر از حق دور میشود؛ ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمرّ (برای بر طرف شدن آن) دارد! » [xi] معارج/20و 21.« هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند * و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود (و بخل میورزد) [xii] فصلت/49.«انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت) خسته نمیشود؛ و هرگاه شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید میگردد!» [xiii] انبیاء/ 35.«هر انسانی طعم مرگ را میچشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش میکنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده میشوید!» [xiv] بقره/155.« قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!» [xv] اعراف / 130.«و ما نزدیکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالی و کمبود میوهها گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند!» [xvi] مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر امتحان با شر مینویسد: «ای و نمتحنکم بماتکرهونه من مرض و فقر و غیره» ر. ک: المیزان، ج 14، ص 287. [xvii] اعراف/ 136.«سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند.» [xviii] (حجر/ 74) «سپس (شهر و آبادی آنها را زیر و رو کردیم؛) بالای آن را پایین قرار دادیم؛ و بارانی از سنگ بر آنها فرو ریختیم!» [xix]مستدرکالوسائل ج : 2 ص :159 حدیث 1691(چهلمین حدیث از بَابُ نَوَادِرِ مَا یَتَعَلَّقُ بِأَبْوَابِ الِاحْتِضَارِ) [xx]المَبْطونُ شهیدٌ أَی الذی یموتُ بمَرَض بَطْنه کالاسْتِسْقاء و نحوه. "لسان العرب ج13ص52 در معنی کلمه بطن و مبطون" [xxi] میزان الحکمة، ج 5، ص 198. [xxii] ر.ک: میزان الحکمة، ج 5، ص 196. [xxiii] بحار الانوار، ج 3، ص 71. [xxiv] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 429. کتابخانه صدوق، با ترجمه علی اکبرغفاری: «بیماری مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزشها و رحمت الهی در حق مؤمناست و برای کافر عذاب ولعن استبیماری در حیات مؤمن وجود دارد تا اینکه گناهان اوپاک گردد». [xxv] همان، ص 427، «مؤمن وقتی مبتلا به تب گردد گناهان او مانند برگ درختانمیریزد و نالههای او در بستر بیماری تسبیح و صیحه او تهلیل [لا اله الا الله] استو پهلو به پهلو شدن در بستر خویش مانند کسی است که در راه خدا با شمشیرش مجاهدهمیکند». [xxvi] همان، ص 430، «سردرد در یک شب خطایای انسان را بجز کبائر زایل میکند». [xxvii] ر.ک: دولت عقل، دکتر حسین بشیریه، ص194. «مؤمنان در زندگی روزمره با حوادثیروبرو میشوند که از دیدگاه مذهب بیمعنی و فاقد توضیح است مثل مساله شر و درد ورنج که بر سر مؤمنان واقعی میآید». [xxviii]همان، ص 50. [xxix]اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب فضل فقراء المسلمین، حدیث اول، ج 3، ص359. [xxx]همان، ص 196. [xxxi]همان، ص 195. [xxxii]اصول کافی، ج 3، ص 361. [xxxiii]همان، ص 363. [xxxiv]همان، ص 364. [xxxv]کشف المراد، قسم الالهیات، فصل 2، صص225233، طبع مصطفوی قم، نقل تلخیص. [xxxvi]بنیاد این دلیل را میتوان از احادیث نبوی و ولوی یافت، مثلا پیامبر اسلام در استدلال بر عدالتخداوند در پاسخ عالم یهودی میفرماید: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه» ر.ک: امالی سید مرتضی، ج 1، ص106. [xxxvii]دلائل الصدق، ج 2، ص 378. [xxxviii]این استدلال به نحو زیبا در آثار افلاطون دیده میشود، ر.ک: جمهور، شماره 379. [xxxix]قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبیلاً(اسراء 84) بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل میکند؛ و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است، بهتر میشناسد.»
ناقص الخلقه بودن بعضی از انسانها و عدالت خداوند
پرسش:
سؤال من در رابطه با عدالت خداوند و وجود انسانهای ناقص الخلقه است و این را هم می دانم که به جواب شهید مطهری در این رابطه می خواهید اشاره کنید، اما سؤال من این است که در ابتدای امر، خود انسان بدون دخالت خودش در این علتها قرار می گیرد و در داخل آن علت بزرگ می شود، مثل انسانهایی که در بدو تولد ناقص به دنیا می آیند در حالی که علت از ناحیه مادر به او عارض شده است، خود طفل هیچگونه دخالتی در این زمینه ندارد و یا فقری که کودک در آن به دنیا می آید.
پایگاه حوزه5918، 5918
پاسخ: