0

پرسش و پاسخ های اعتقادی

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی
چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:48 AM

شرحی پیرامون قدرت الهی

پرسش:
در ابتدا می خواهم دوباره استدلال صفت قادر متعال بودن خدا را شرح دهم. من به پاسخ شما در این رابطه خوب توجه کردم. شما گفتید که ما نمی توانیم از استدلال و فهم دین چشم پوشی کنیم، یا اجازه دهید که بگوئیم دلیل یا منطق برای درک دین جهت فهم و فقه اسلامی و شریعت (قرآن و تعلیمات اهل بیت (ع) ) خیلی مهم است. من رویهمرفته در این رابطه موافقم و وفادار و حامی سرسخت منطق و فلسفه هستم "فهم عمیق با اذهان خودمان" اما در رابطه با خداوند متعال "منظور در رابطه با خداوند به صورت شخصی" این است که من در میان کسانی که صفات او را توضیح و شرح می دهند نیستم، طبق سطح و افکار و دانش محدود آنها اگر هر کسی که به خداوند متعال معتقد است و اعتقاد دارد خدا متعالی و غیر تجربی است، او باید فقط در مورد خدا به عنوان خدائی که او خودش توضیح داده و خدای مقدس خودش است صحبت کند.
پایگاه حوزه5679-1، 5679-1
پاسخ:

نامه شما زیارت شد و نکاتی را در آن طرح فرموده اید، که ما ضمن تشکر از توضیحات شما، نکاتی هر چند مختصر پیرامون این مطالب بیان می کنیم:

حضرت امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع) در پاسخ آن مرد فرمود: قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُنْسَبُ إِلَی الْعَجْزِ وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لَا یَکُونُ[1]

یعنی همانا خداوند به عجز و ناتوانی متصف نمی گردد، بلکه آنچه تو از من درباره آن پرسیدی موجود نمی شود (و قابلیت وجود ندارد.)

در این بیان امام دو مطلب را بیان کرده است الف: عجز و ناتوانی به خداوند نسبت داده نمی شود. ب: آنچه سؤال کردی امری محال و ناشدنی است.

آیا این دو جمله با هم ناسازگارند؟ نه بلکه به نکته لطیفی اشاره دارند و آن این است که این محال و ناشدنی بودن، ضعف و عجز امری است که ذاتا محال است و این عجز و ضعف به خداوند نسبت داده نمی شود. چون قصور و تقصیر و نقص و عجز متوجه فاعل (خداوند) نخواهد بود؛ بلکه قصور و نقص و نارسایی و عدم قابلیت برای وجود متوجه قابل (امری که ذاتا محال است) می باشد و خداوند هم فرمود ان الله علی کل شیء قدیر؛ یعنی خداوند بر هر چیزی قادر است. اما محال ذاتی، شیء نیست بلکه لاشیء است.

اگر یک کوزه ساز زبردست از آب یک کوزه خوش رنگ و لعاب نمی سازد ضعف و عجز به کوزه ساز منسوب نیست بلکه به آب منسوب است که قابلیت تبدیل شدن به کوزه (در حالی که مایع است) را ندارد.

در مورد فهم صفات خداوند و نسبت دادن آنان به حضرت حق جل و علاء نظریات متعددی مطرح است:

الف- یک نظر می گوید: ما اصلا صفات خداوند را مانند ذات او درک نمی کنیم و در نتیجه فقط تصدیق می کنیم که مثلا خداوند عالم و قادر است ولی عالم یا قادر یعنی چه، قابل فهم ما نیست و این گروه در واقع حکم عقل را در مورد شناخت صفات و اسماء الهی تعطیل می کنند.

ب: دسته ای دیگر می گویند: همانگونه که ما صفات موجودات ممکن را می فهمیم همین گونه صفات خداوند را درک می کنیم، مثلا وقتی می گوییم حسن یا حسین قادر است یعنی قدرت دارد و می تواند انجام بدهد یا ترک کند و مثلا این سنگ را جا به جا کند. همینطور وقتی می گوییم خداوند قادر است یعنی توان و قدرت دارد. این گروه در واقع قدرت خداوند را به ممکنات تشبیه کرده اند.

ج: دسته سوم می گویند: ما همانگونه که صفات ممکنات را می شناسیم صفات خداوند را هم درک می کنیم. اما باید محدودیتها و نواقص صفات ممکنات را از آن حذف و طرد کنیم و بعد به صورت مطلق و نامحدود و ملایم و متلائم و متناسب با ذات او به او نسبت دهیم. که این گروه در حقیقت خداوند را تنزیه کرده اند و ما هم حرف سوم را می پذیریم. مثلا وقتی می گوییم خداوند حی است و حیات دارد ما از حیات ابتدا همان معنا را می فهمیم که از ممکنات درک می کنیم ولی حیات ممکنات مادی ملزوماتی از قبیل تنفس- تولید مثل- تغذیه و ... دارد که این صفات به خاطر مادی بودن آنان است و حیات واقعی برابر با درک و آگاهی و شعور است ولی هم درک و آگاهی و شعور وقتی محدودیتها و نواقص و شوائب مادی آن را از آن برداشتیم ملایم و متلائم و متناسب ذات حضرت حق شد و مراد ما از اینکه خداوند حی است یعنی آگاهی و شعور مطلق و غیر محدود و مجرد از هر شائبه مادی دارد.

وقتی عقل آدمی خداوند را موجودی نامحدود و مطلق تلقی کرد، صفات او را هم نامحدود و مطلق معرفی می کند. و تمام نظام هستی در منظر و مرآی حضرت حق است، و چنین موجودی علم مطلق دارد. به حکم عقل به تمام ذرات عالم آگاهی و دانش دارد و گستره گیتی که در چشم ما بزرگ و ناپیداست در منظر او تجلی و آثار خود او می باشد. عقل می گوید تو که انسان و محدود هستی نباید خود را با او که نامحدود و مطلق هست قیاس کنی. ولی گویی آدمیان به طور ناخواسته و پنهان، خداوند متعال را با خود مقایسه می کنند و در این قیاس مع الفارق حکم بدانچه نارواست روا می پندارند. اینکه شما می فرمایید کسی در پاکستان و دیگری در ایران باشد آیا عقل می پذیرد که خداوند به هر دو علم در آن واحد داشته باشد باید گفت این از بدیهیات عقل است، چون عقل می گوید یک موجود که علم و آگاهی او مطلق و نامحدود است و زمان و مکان مخلوق او هستند و علم او به اشیاء عین خلقت اشیاء است (علم فعلی) نتیجه می گیرد که محال است معلوم او که همان مخلوق اوست از او غایب باشد. به هر تقدیر بهتر است وارد بحثهای جدی فلسفه نشویم و این اشارت ما را کفایت می کند.

نکته دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است که عقل آدمی در مقام تصور ممکن است بسیاری از حقایق را درک نکند چون عموما رابطه گزاره های دینی و غیر دینی با عقل سه گونه می باشد:

الف- ضد عقل هستند ب- مطابق عقل هستند ج- فوق عقل هستند.

گزاره های دسته اول که ضد عقل هستند، و ناچار به تناقض می انجامند، به هیچ وجه مقبول نیستند. مثلا اگر عالم در عین بزرگی خود، در پوست تخم مرغی با حفظ کوچکی آن، جا بگیرد لازمه اش تناقض است چون می گوید که 1- پوست تخم مرغ از آسمان و زمین کوچکتر است 2- پوست تخم مرغ از آسمان و زمین بزرگتر است. (چون محال است جسم بزرگتر در جسم کوچکتر جا بگیرد یعنی پوست تخم مرغ هم بزرگ است و هم بزرگ نیست و این تناقض و تنافی الاجزاء و غیر مقبول عقل است. و عقل نمی تواند به این گزاره تن دهد.

یا بفرمائید: 1- آسمان و زمین از پوست تخم مرغ بزرگترند 2- آسمان و زمین از تخم مرغ کوچکترند (بزرگتر نیستند) اگر عقل این گزاره را بپذیرد در واقع تن به تناقض داده است و با پذیرفتن اصل تناقض (یعنی جمع بین بودن و نبودن یا هست و نیست با حفظ شرایط مثلا در یک زمان در یک موضوع و...) در واقع ما هیچگونه گزاره علمی در جهان نخواهیم داشت. چون اگر تناقض را پذیرفتیم و کسی بگوید: آب در 100 درجه به جوش می آید، فوری صحیح است که گفته شود آب در صد درجه به جوش نمی آید، و تا کسی گفت خداوند واجب الوجود است، بلافاصله صحیح است که گفته شود: خداوند ممکن الوجود است. و تا حکیمی گفت خداوند موجود است بلافاصله صحیح است که گفته شود: خداوند موجود نیست. و تا یک شیمی دان گفت که از ترکیب کلر و سدیم نمک طعام بدست می آید خواهیم گفت از ترکیب کلر و سدیم نمک طعام به دست نمی آید.

پس در دنیا دیگر گزاره علمی وجود نخواهد داشت و پایه همه علوم درهم و برهم خواهد شد و خوب می دانید که در امور اعتباری استثناء هست (مثل قانون گذاری) ولی در احکام عقلی جایی برای استثناء کردن وجود ندارد.

اما در مورد گزاره هایی که مطابق عقل است مشکلی پیش نمی آید.

و مهم گزاره هایی هستند که فوق عقل هستند یعنی وقتی آنها را تحلیل می کنیم به اصل تناقض منتهی نمی شوند از سویی عقل هم می گوید من صحت و عدم صحت آنها را نمی توانم قبول یا رد کنم. خوب چنین گزاره هایی اگر از طرف وحی الهی تأیید شوند عقل هم به حکم صحت وحی آنان را صحیح و درست می داند. و اگر وحی آنان را رد کرده باشد عقل هم به همان حکم وحی آنان را مردود می شمارد. و اگر وحی الهی از آنها ساکت باشد قهرا عقل هم ساکت خواهد ماند.

مورد انطباع و جا دادن آسمان و زمین در پوست تخم مرغ بدون کوچک شدن آنها و بدون بزرگ شدن این البته از گزاره های نوع اول و ضد عقل و منتهی و پارادوکس و گزاره متنافی الاجزاء می شود و عقل از پذیرفتن آن ابا می کند و صد البته نقص و عجز را هم به این قضیه و عدم قابلیت آن نسبت می دهد نه به خداوند واحد قهاری که بر هر شیء قدیر و تواناست.



[1]توحید صدوق باب 9 حدیث 9

مطالب مرتبط


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها