پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی
شنبه 16 اردیبهشت 1391 10:57 PM
4 : متن پژوهي ادبي (زبان و ادب پارسي) پاييز 1389; 14(45):87-104. |
تحليل کهن الگويي داستان پادشاه و کنيزک |
زمان احمدي محمدرضا,حدادي الهام |
داستان پادشاه و کنيزک آيينه تمام نماي روايت هاي داستاني مثنوي است، روايتي که محل تجلي خاطره نژادي انسان (کهن الگوها) از نماد عشق در ناخودآگاه جمعي مولانا است. نماد عشق در داستان پادشاه و کنيزک، نيرويي است که معناي خودآگاهي، يعني ادراک و صور مواد اوليه را فراهم مي آورد تا پادشاه جان مولانا به ياري اين نماد به فرايند فرديت برسد. در اين جستار سعي بر آن است تا با بررسي عناصر روان شناسي تحليلي يونگ، نمادهاي کهن الگو را که از حافظه جمعي نوع بشر به ناخودآگاه جمعي مولانا ارث رسيده است، در داستان پادشاه و کنيزک تحليل کنيم. حاصل بحث چنين است که کهن الگوي عشق همراه با نماد هاي کهن الگوي من، خود، سايه، نقاب، پير دانا، ناخودآگاه فردي و جمعي در پيوند با خواب و رويا، پادشاه را از حيطه خودآگاهي به ناخودآگاهي مي کشاند و پادشاه در جريان برخورد با درونش با مواجهه خودآگاه و ناخودآگاه در روند کسب فرديت، بار ديگر متولد مي شود و به نقل از مولانا «زاده ثاني» مي گردد. |
كليد واژه: مولوي، داستان پادشاه و کنيزک، عشق، کهن الگو، ناخودآگاه فردي و جمعي |
نسخه قابل چاپ |