پاسخ به:حکایات عبرت آموز
جمعه 29 مرداد 1389 9:31 AM
فضيل و آشتى باحق
فضيل كه به خاطر قدرت زياد و شغل كاروان زنى ، جوى از ترس و وحشت براى دولت عباسى فراهم آورده بود و امنيت جادههاى تجارتى و مسافرتى را بهم ريخته بود ، عاشق زنى صاحب جمال گشت ، قسمتى از اموال به دست آورده را ، براى او مىفرستاد و گاهى براى كامجويى از او به نزديك خانه او مىرفت ، ولى زمينه دسترسى به آن زن برايش ميسر نمىگشت .
تصميمش براى رسيدن به وصال معشوقه سختگير قطعى شد ، خانواده زن ، در ترس و وحشت بودند ، ولى از ضعف اراده و عدم توانايى ، چارهاى جز تسليم در برابر آن قدرت شيطانى ، در خود نمىديدند .
كاروانى به وقت شب از نزديكىهاى محل زندگى فضيل ، در بيابان مرو يا باورد عبور مىكرد ، يكى از كاروانيان با صداى خوش ولى آميخته با حزن اين آيه را قرائت مىنمود :
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ .
آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده ، نرم و فروتن شود ؟
آيه شريفه چون تيرى بود كه بر جان فضيل نشست ، گويى آيه كريمه به او گفت :
اى فضيل ! تا كى تو راه مردم زنى ؟ گاه آن آمد كه ما راه تو زنيم ، فضيل لحظهاى در آيه و در كار خود و در كار مردم و عاقبت برنامه انديشيد ، بيدار شد ، خجل و گريان روى به ويرانه نهاد ، كاروانى در آنجا اطراق داشت ، عدهاى مىگفتند : برويم ، يكى مىگفت : نتوان رفت كه فضيل بر سر راه است ! !
فضيل چون اين مسئله بشنيد ، فرياد زد : بشارت باد شما را كه آن دزد خطرناك و آن منبع شرّ با خدا آشتى كرد ، ديگر بيم راه نيست . پس از آشتى با حق همه روزه ، روزه گرفت و به تدريج رضايت صاحبان مال را جلب كرد و عاقبت از عارفان و عاشقان و ناصحان شد و گروهى از نفس الهى او به مدار تربيت قرار گرفتند ! !