0

داستان های قرآنی / قصه هاي پيامبر اكرم(ص)

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:داستان های قرآنی / قصه هاي پيامبر اكرم(ص)
جمعه 29 مرداد 1389  7:50 PM







داستان مباهله


 

نامه براي هر كسي ذوق و شوق خاصي دارد و باز كردن نامه ها و خواندن مطالب آن ها براي همه لذت بخش است.امّا نامه اي كه به دست ((كشيش ِ نَجران))رسيده بود او را ناراحت كرده بود!چند بار نامه را خواند و به فكر فرو رفت!متن نامه اين بود:از محمد رسول خدا به اُسقف نجران؛بعد از حمد و ستايش خداي ابراهيم شما را دعوت مي كنم كه از پرستش بندگان خدا دوري كنيد و خداي يكتا را بپرستيد...!!!
اسقف معني نامه محمّد(ص) را مي فهميد.محمّد رهبر مسلمانان بود.امّا تا آن روز كاري با مسيحيان نداشت.اسقف نمي دانست كه چه جوابي بايد بدهد!!!تصميم گرفت با شَرحَبيل مشورت كند.شرحبيل پيرمرد صدساله اي بود كه علاوه بر تيزهوشي و درايت،تجربه زيادي داشت و هميشه در مواقع حساس به اسقف كمك مي كرد.اسقف ماجرا را براي شرحبيل تعريف كرد و از دعوت محمّد(ص)برايش گفت وگفت كه محمّد(ص)در نامه اش نوشته است كه به درخواست او بايد دين اسلام را بپذيرند و در غير اين صورت بايد به خاطر امنيتي كه حكومت اسلامي براي آن ها ايجاد مي كند،بايد ماليات بپردازند!
شرحبيل كمي فكر كرد و گفت:((ولي ما كه از مسلمانان امنيت نخواسته ايم؟))اسقف جواب داد:((مي دانم امّا نجران منطقه اي نزديك به حجاز و مركز حكومت مسلمانان است،ما بايد تحت حمايت آن ها باشيم يا اينكه به آن ها اعلام جنگ كنيم!))شرحبيل كمي فكر كرد و گفت:((نه،جنگ مناسب نيست.اين بار فرق مي كند.در كتاب هاي قديمي ما از شخصي به نام محمّد صحبت شده كه كامل ترين دين خدا را مي آورد.نكند اين شخص همان باشد؟؟؟))هر دو به فكر فرو رفتند.شر حبيل گفت:((ما بايد از اين ماجرا مطمئن شويم؛براي اين كار تعدادي از دانشمندانمان را به مدينه مي فرستيم تا او را ببينند و برايمان خبر بياورند!!!))
حدود شصت نفر از دانشمندان مسيحي به همراه شرحبيل و اسقف بزرگ وارد مدينه شدند و به حضور پيامبر رفتند!اسقف سر صحبت را با پيامبر بازكرد و گفت:((چند وقتي است نامه اي از شما به دست ما رسيده است،براي همين به حضور شما آمده ايم تا از نزديك با هم صحبت كنيم!))پيامبر فرمود:((من از شما خواستم كه خداي يكتا را بپرستيد و مسلمان شويد!!!))اسقف نگاهي كرد و گفت:((اگر منظور شما از دين اسلام،ايمان به خداوند است كه ما هم به خدا ايمان داريم و او را مي پرستيم!))پيامبر لبخندي زد و فرمود:((مسلمان شدن نشانه هايي دارد و مهم ترين آن ها ايمان به خداي يكتاست!امّا شما براي خدا فرزند مي شناسيد و حضرت مسيح را به عنوان خداي خود مي پرستيد!))
اسقف گفت:((ولي اگر ما اين كار را مي كنيم،دليل داريم!مسيح مردگان را زنده مي كرد،بيماران را شفا مي داد،از گِل پرنده ساخت و آن پرنده پرواز كرد!همه اين كارها نشان مي دهد كه مسيح خداست!!!))
پيامبر با كمك فرشته وحي فرمود:((ولي اين كارها را مسيح با فرمان خدا انجام مي داد.مسيح خودش بنده خداست و پسر حضرت مريم است!))يكي از دانشمندان مسيحي جواب داد:((مريم بدون اينكه با كسي ازدواج كند مسيح را به دنيا آورد!به همين خاطر مسيح خداست!))پيامبر در جواب فرمود:((امّا اين كه دليل نمي شود،اگر اين طور باشد كه حضرت آدم بدون پدر و مادر آفريده شده است!))سكوتي بر همه حاكم شد!اسقف اين سكوت را شكست و گفت:((براي اينكه مشكل حل شود،با هم مباهله(نفرين كردن) كنيم!دعا كنيم كه هريك از ما كه اشتباه مي گويد به عذاب خدا گرفتار شود!))
فرشته وحي از طرف خداوند براي پيامبر پيغام آورد:(( كه اي پيامبر!مباهله را بپذير و بر خداوند توكّل كن!))(آيه مباهله-سوره آل عمران -آيه 61)براي انجام مراسم صبح روز بعد و در صحراي بيرون از شهر تعيين شد!صبح روز بعد تعداد زيادي از مسلمانان و شصت دانشمند مسيحي منتظر بودند كه ببينند چه اتفاقي مي افتد؟و كدام يك از آن ها در مباهله شكست مي خورد؟مسيحيان چند نفر را از بين خود انتخاب كردند كه جانشان نسبت به بقيه كمتر اهميت داشت كه اگر اتفاق بدي افتاد ،مشكل خاصي براي اسقف و شرحبيل پيش نيايد!همه منتظر بودند تا ببينند آيا پيامبر شركت خواهد كرد؟؟؟
ناگهان همه پيامبر را ديدند كه همراه عده اي به آنان نزديك مي شد!همه چشم دوخته بودند كه ببينند چه كساني همراه پيامبر هستند؟همه مردم و مسيحيان به شدت تعجب كردند!شرحبيل گفت:((واي!ببينيد چه كساني را همراه خود آورده است!!!فاطمه دخترش،علي دامادش،حسن و حسين نوه هايش هستند كه به همراه او هستند!اين يعني اين كه او در حقيقت گفته خودش يك سر سوزن هم شك ندارد!وگرنه جان عزيزترين هايش را به خطر نمي انداخت!!!))ترس و وحشت همه مسيحيان را فرا گرفت!
دانشمندان مسيحي به اسقف گفتند:((مباهله به مصلحت ما نيست،در كتاب هاي قديمي ما از پيامبري به نام محمّد گفته اند!اين همان شخص بزرگ است!!!اسقف هم به همين نتيجه رسيد و به همراه دانشمندان مسيحي نزد پيامبر رفت و با شرمندگي گفت:((ما از مباهله انصراف مي دهيم و هر شرطي كه شما بگذاريد قبول مي كنيم!!!))
پيامبر هم با خوشرويي پذيرفت و آن ها هم هرسال به مسلمانان ماليات پرداخت كردند؛خبر اين اتفاق همه جا پراكنده شد و بار ديگر به فرمان و خواست خداوند،اسلام و پيامبر عزيز و سرافراز شدند!



قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها