حکايتي زيبا از کليله و دمنه درباره انتخاب دوست
سه شنبه 26 مرداد 1389 3:45 PM
حکايتي زيبا از کليله و دمنه درباره انتخاب دوست
لاک پشتي بود که با عقربي در نزديکي همديگر زندگي مي کردند . آن دو به هم عادت کرده بودند . روزي از روزها در محل زندگي آنها اتفاقي افتاد و زندگي آنها را به خطر انداخت . آنها مجبور شدند به محل ديگري کوچ کنند . لاک پشت و عقرب با هم حرکت کردند و بعد از طي مسافتي طولاني به رودخانه اي رسيدند . تا چشم عقرب به رودخانه افتاد ، در جاي خود آرام ايستاد و به لاک پشت گفت : " مي بيني که چقدر بد شانس هستم ؟ " لاک پشت گفت : " مگر چه شده ؟ موضوع چيست ؟ " عقرب گفت : " من الان نه راه پيش دارم و نه راه پس / اگر جلو بروم ، در رودخانه غرق مي شوم ، اگر هم برگردم از تو جدا مي شوم . "
لاک پشت گفت : " ناراحت نباش . ما با هم دوست هستيم ، پس بايد در غم و شادي به يكديگر کمک کنيم . من مي توانم به آساني از رودخانه عبور کنم . بنابراين تو مي تواني بر پشت من سوار شوي و با هم از رودخانه عبور کنيم . مگر نمي داني که بزرگان گفته اند :
دوست آن باشد که گيرد دست دوست
در پريشان حالي و درماندگي
عقرب گفت : " خدا خيرت دهد دوست وفادارم . بايد بتوانم روزي محبت تو را جبران کنم . "
سپس عقرب بر پشت لاک پشت سوار شد و لاک پشت شنا کنان حرکت کرد . پعد از چند لحظه لاک پشت احساس کرد که چيزي دارد پشتش را خراش مي دهد . لاک پشت از عقرب پرسيد : " آن بالا چکار مي کني ؟ اين سر و صداها از چيست ؟ "
عقرب پاسخ داد : " چيز مهمي نيست . سعي مي کنم جاي مناسبي پيدا کنم تا بتوانم تو را نيش بزنم . "
لاک پشت که متعجب شده بود ، با ناراحتي گفت : " اي موجود بي رحم و بي انصاف ! من زندگي ام را براي نجات تو به خطر انداخته ام و تو را بر پشتم سوار کردم تا جانت را نجات دهم ، با اين وجود ، تو مي خواهي مرا نيش بزني ؟ هرچند که نيش تو بر پشت من هيچ اثري ندارد . نه به آنکه دم از دوستي مي زني و نه به آنکه مي خواهي جان مرا بگيري . دليل اين همه خيانت و بدخواهي ات چيست ؟ "
عقرب گفت از تو انتظار اين حرفها را نداشتم . من در حق تو هيچ خيانتي نکردم و بدخواه تو نيستم . حقيقت اين است که طبيعت آتش ، سوزاندن است . آتش همه چيز را حتي نزديکترين دوستانش را مي سوزاند . طبيعت من هم نيش زدن است ، وگرنه من با تو دشمن نيستم ، بلکه با تو دوست هستم و خواهم بود . نشنيده اي که گفته اند :
نيش عقزب نه از ره کين است
اقتضاي طبيعتش اين است
لاک پشت حرفهاي عقرب را تأييد کرد و گفت : " تو راست مي گويي . تقصير من است که از بين اين همه حيوان ، تو را به عنوان دوست انتخاب کرده ام . هرچقدر به تو خوبي کنم ، باز هم طبيعت تو وحشيانه است . من نمي خواهم با تو دوست باشم . تنها بودن بهتر از آن است که دوستي مانند تو داشته باشم .
لاک پشت اين حرفها را گفت و عقرب را از پشتش به داخل رودخانه انداخت و به راه خود ادامه داد .
پندها:
دوستي بـا مردم دانـا نكوست
دشمن دانا به از نـادان دوست
دشـمن دانــا بلندت مــي كند
بر زمينت مي زند نادان دوست
يكى از معيارهاى مهم در انتخاب دوست اين است كه او داراى حسن خلق، رفتار پسنديده، تواضع و فروتنى و اوصاف نيكو باشد. فردى كه از اين اوصاف برخوردار نباشد لايق ارتباط و پيوند دوستى نيست چون اعمال ناشايست او حاكى از نيّات پليدى است كه در باطن اوست.
معيار ديگرى كه در انتخاب دوست بايد لحاظ گردد ميزان علم و آگاهى و عقل و انديشه اوست. دوست آگاه و عاقل مايه خوشبختى و سعادت و رفيق سفيه و جاهل اسباب ناراحتى و رنج را فراهم خواهد نمود. چون اوّلى با درايت خويش و آگاهى و معرفتى كه دارد در انجام اعمال خود تمام جوانب كار را درنظر دارد كه هم براى خود و هم براى نزديكان و دوستانش معضل يا مشكلى را ايجاد نكرده بلكه مشكلات موجود را رفع مىكند امّا دوّمى با علم اندك و عدم تدبير و دورانديشى و استفاده نكردن بجا از عقل و انديشه نه تنها قدرت از ميان برداشتن مشكلات را در زندگى ندارد بلكه با سفاهت خويش موانعى را براى خود و دوستان در مسير پيشرفت زندگى ايجاد مي كند. چه بسا نيّتى خير در ذهن داشته باشد تا اينكه كار خيرى در حق دوستان انجام دهد و ليكن بر اثر كج فهمى و كم خردى عملى به زيان او انجام مي دهد.