دریــا باش دوست من ...
پنج شنبه 21 مرداد 1389 10:38 PM
بر بلندای تمامی تفکرات مثبتگرای خویش، محکم بایست و با چشمانی سرشار از کنجکاوی و محبت به دریا نگاه کن، هر آنچه که در خود میجویی را در گسترهی پرتلاطم دریا خواهی یافت. موسیقی عاشقانهی دریا، چه در آرامش زیبایش و چه در امواج سهمگینِ به ظاهر ویرانگرش. به دریا نگاه کن تا تمامی احساس مثبتاندیشی و مثبتگرایی را یکجا در پهنهی آبی و زیبای آن بیابی. تو چون خوب به آن آبیِ آرام بنگری، خواهی دید غرور را، آرامش را، تفکر را، تلاطم را، اعتماد به نفس را، برتری و رجحان بیحد و حصر را و قدرت را "قدرتی که در لابهلای امواج دریا نهفته است" همان قدرتی که همواره در تو جریان دارد، همان قدرتی که تو را قادر به انجام هر ناممکن مینماید و تو همچنان به دریا نگاه کن، میبینی؟!
او هر چه دارد، از خویشتنِ خویش دارد؛ آرامش را، موج پرقدرت را و هر آنچه که میخواهد داشته باشد، از خود دارد. او آنقدر به توان خویش، پایبند است که با دستان مهربان و بامحبت خویش، موجی میسازد سرکش و جسور اما از جنس خویش، خوب که به دریایِ بیکران بنگری، همین دریای به ظاهر آرام، چیزهایی در خود نهفته دارد که بسیاری از آدمها آن را مدتهاست در خویشتن خویش یا گم کردهاند و یا به فراموشی سپردهاند. آری، دریا سینهای پرهمت و دلی مهربان و خالی از کینه دارد. با آنکه در بطن او، بخش عظیم و پیچیدهای از خلقت قادرِ بیمثال در جریان است، او، اما آرام و مهربان، پذیرای تمامی خوبیهای خلقت است، درست مثل برخی آدمهای به ظاهر آرام که باطنی پرجوش و خروش و سرشار از مهربانی و عاطفه را سخاوتمندانه به همراه دارند و تا در پنهان آنان رخنه نکنی، پی به این راز بزرگشان نخواهی برد، چونان دریا که باید رنجِ غوطهور شدن را در اعماقش بر خویش همواره ساخته تا به زیباییهایش آن هم اندکی، آری فقط اندکی دستیابی.
به سخاوتمندی او نگاه کن، به آن دوردستها، به آنجا که خورشید "سرچشمهی انرژی الهی" خود را به نیمهی دیگر زندگی رخ مینمایاند تا عدالتش در تابیدن رعایت شود. به دریا نگاه کن و به دریا بیندیش تا آنجا که جزئی از دریا شوی. خود را نه در کنار او و نه بر پهنهی نیلگونش که با دریا حس کن، لابهلای جریانات مبهم آبی دریا همراه او گاهی سر به اعماق تاریک و در عین حال شگفتانگیز و زیبایش بسپار و گاه با امواج از دریا جدا شو و به سوی آسمان پرواز کن؛ پروازی که از دریا جداییناپذیر باشد؛ پایت بر آبهای دریا و بالهایت گسترده در افق زیبا و باز هم جسورانه به دریا نگاه کن.
حالا دیگر باید خودت را جزئی از دریا بدانی، آری اگر خوبِ خوب در خود غوطهور شوی، میبینی حالا خود تو هم دریایی، دریایی زیباتر از این دریایی که تا به حال نظارهگرش بودی، تو دیگر دریا شدهای؛ آبیتر، آرامتر، تو دریایی شدهای؛ آبی آرام، زیبای غرورانگیز، جسور مهربان، قدرتمندی بامعرفت و پرتلاطمی امن؛ تو دیگر دریایی هستی آبیتر، سخاوتمندتر، قویتر و زیباتر، هروقت خوب به خوبیهای اطرافت نگاه کنی، خیلی بهتر از آنها خواهی شد یعنی میبینی که تو هم دارای همهی آن خوبیهایی هستی که محو تماشایشان میباشی. باور کن تو حالا از دریا هم دریاتر شدهای، دریایی که میداند و میبیند و میفهمد که دریاست. دریایی که میداند زیباست، قدرتمند است، مفید است، خلقتش بیعیب و نقص و هدفمند است، آمدهایم که دریا باشیم با تمامی خوبیها.
قدرتی که دریا دارد، غیرقابل تصور است ولی او به ساحلِ آرمیده در کنارش ظلم نمیکند، با او یار و همراه است، به زیباترین شکل ممکن، همدیگر را مهربانانه و خالی از هر کینه و عداوتی در آغوش میگیرند و تو میتوانی در دل شب، قدم به ساحل پرعطوفت دریا گذاری و ببینی و بفهمی و بشنوی سرودهای عاشقانهی دریا و ساحل را، آنها در کنار هم ترانهی آرامش و آسایش میخوانند. نه دریا فخر به بزرگی و پهناوری و دارندگیاش میورزد و نه ساحل به کوچکیاش سر خجلت فرود میآورد، نه دریا بر ساحل خشم میگیرد نه ساحل بر دریا سخت؛ هر موجی که به ساحل میآید، حاوی پیام مهربانانهی دریاست "صدها و هزاران هزار سرود و ترانهی مهر، عشق و دوستی" و هر موجی که از ساحل به دریا بازمیگردد، حامل بهترین و عاطفیترین پاسخهاست.
دوست خوب من، به دریا نگاه کن و دریا شو چون دریا، آرام، زیبا، قدرتمند، مهربان و سخاوتمند. حالا دیگر به جای نگاه کردن به دریا، خودت دریا باش. همان گونه آرام، به همان اندازه مقتدر و مهربان.
آری دریــا باش...