روستای فقیده شهرستان لنگرود دوازدهمین روز از خردادماه 1340 را خوب به یاد دارد. روزی که محمد، فرزند کوچک و ظریف خانواده «اصغری خواه» متولد شد تا بشود مردس حماسهساز جبهههای نبرد.
محمد دوران ابتدایی تحصیل خود را در همان روستا گذراند و برای ادامهی تحصیل به همراه برادر بزرگ خود راهی شهر شد. مهربانی و عطوفتش او را تبدیل به اسوهای دوستداشتنی کرده بود و همنشینی و انس مداوم با قرآن از او انسانی اهل عمل ساخته بودد نه اهل حرف و سخن. آنقدر روی استفادهی شخصی از اموال دولت حساس بود که بعد از ازدواجش وقتی فرزندش بیمار شد حاضر نشد او را با ماشین دولت به درمانگاه ببرد. حتی وقتی پدرش که به جبهه اعزام شده بود روزی به دیدار محمد رفت دید که چادرش هیچ سقف و پوششی ندارد و از بقیهی چادرها سردتر است و او در جواب سؤال پدر که میپرسید چرا چادر تو سرد است گفت:
«برای مسقف کردن چادرها پلاستیکهایی آوردم که مقدارش کافی نبود من دیدم انصاف نیست تا وقتی چادر بچهها مشکل دارد من در آسایش باشم و به خودم فکر کنم.»
او در طول مدت حضور خود در جبهه در لشگر 2 کربلا و قدس فرماندهی گردانهای امام رضا (ع)، امام حسین (ع) و کمیل را بر عهده داشت و در عملیاتهای متعددی حضور مؤثر داشت که در یکی از عملیاتها دچار موجگرفتگی شدید شد و بالاجبار برای مدتی از حضور در جبهه بازماند. شهادت شهید رضوانخواه دوست و همرزم قدیمی اش و فرمانده دلاور گردان کمیل قرار از او گرفت و او را بیتاب کرد. محمد پس از مدتی جانشین همرزم شهیدش شد و فرماندهی گردان کمیل را بر عهده گرفت. حضور در جبهه از علاقهی او به درس نکاست او را وادار به حضور در آزمون سراسری دانشگاه کرد و در چند نوبت هم پذیرفته شد اما هربار به دلیل مشکلات جبهه یا انجام عملیات از رفتن به دانشگاه انصراف داد اما خدا میخواست که او در آزمونی دیگر نمره قبولی بگیرد. محمد در تاریخ 19/1/1367 طی عملیات والفجر 10 در منطقهی بانی بنوک نمره ی قبولی را از درس ایثار و شهادت گرفت و در حرم امن الهی ساکن شد. از این شهید 27 ساله دو فرزند (سجاد و سوده) به جا ماند تا یادگاری از دوران فداکاری و ایثار بر پدرشان باشند.
http://www.fashnews.ir