0

طنز توپولوف کمتر زندگی بهتر

 
masoud1138
masoud1138
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 551
محل سکونت : اصفهان

طنز توپولوف کمتر زندگی بهتر
یک شنبه 17 مرداد 1389  8:33 PM

توپولف دوستت داریم...

خب به میمینت و سلامتی یکی دیگر از توپولفها هم نابود شد... همیشه نیمه خالی لیوان را نگاه نکنید که یک هواپیما زمین خورده و 168 نفر هم مرده اند...نیمه پر لیوان میگوید یک توپولف از ناوگان هوایی، حذف شده است...این خبر خوبی است... یک توپولف کمتر...زندگی بهتر...

بگذریم... امروز سر صبح اخبار را باز کردیم تا ببینیم در این دنیا چه اتفاق خوبی دارد رخ میدهد... تیتر همه خبرها توپولف ما بود... از عکس و فیلمهایی که نشان میدادند معلوم بود که کلهم از این هواپیما فقط یک نصفه بال باقی مانده بود و دو تا گواهینامه پایه دو رانندگی و یک گودال عظیم...به جز اینها چیز دیگری اخبار نشان نداد... که البته امیدوارم خلبانها با آن گواهینامه ها پشت فرمان هواپیما نبوده باشند...
 

به هر حال فکر نکنید که من ماجراجویی نکرده ام و سوار توپولف نشده ام.... چرا سوار شدم.... به اندازه موهای سر شما سوار شده ام... فکر میکنید آنوقتها که میرفتیم جنوب سر پروژه که دو لقمه نان حلال سر سفره بگذاریم، با چه میرفتیم؟ کنکورد که نبود....همین توپولفها بودند دیگر...

آقا میرفتیم سوار بشویم... تنها هواپیمایی بود که مهماندار، همان جلوی پله ها می ایستاد و تک تک مسافر ها را از زیر قرآن، دو سه بار رد میکرد و حلالیت میطلبید... یک جوری به دل همه می افتاد که این سفر، همان سفر آخر و آخرت است... خب شمایل این هواپیما و چفت و بستش درست مثل اتوبوسهای دوطبقه خط شوش- شاعبدالعظیم می ماند ( راستی این اتوبوسها هنوز هستند؟)...

طفلک این هواپیما جثه آنچنانی هم که ندارد ...دو سه تا پله بالا میرفتیم میرسیدیم به در ورودی... البته در که نبود بیشتر به پنجره ورودی میخورد، آنقدر که باید خم میشدیم تا وارد هواپیما شویم... آنقدر خم که حتما دستت را باید حفاظ پشتت میکردی که دل و دین و ایمان کسی را بر باد ندهی....

خلاصه... پیدا کردن صندلی کار سختی نبود... البته توی همین هواپیمای نقلی، این روس های نامرد تا میتوانسته اند، صندلی چپانده اند... یک چیزی توی مایه خرما چین... وگرنه فکر میکنید چطور 168 نفر توی توپولوف جا میگیرد؟ مثل این است که 11 نفر را مثلا سوار رنو بکنی... نه اینکه نمیشود... میشود... اما با کمی فشار و لگد...

بگذریم... آقا صندلی را پیدا میکردیم و مینشستیم.... حالا سلام و صلوات میفرستادیم که بغل دستی ما یک آدم ایکس لارژی چیزی نباشد که تا خود مقصد، آرنجش ریز فک ما جا خوش کند...

سرتان را درد نمیاورم... همه را مثل پازل سوار میکردند... تا خود ته هواپیما و بوفه هواپیما و روی چرخ و دم در مستراح ، آدم نشسته بود....سلانه سلانه شروع میکرد به حرکت روی باند... یک مهماندار هم می آمد و نکات ایمنی را گوشزد میکرد... گو اینکه خودش هم بهتر میدانست که توپولف هیچ نکته ایمنی را لازم ندارد.... اگر بخواهد بخورد زمین، میخورد.برای همین کسی حرفهای مهماندار را خیلی جدی نمیگرفت و یک جورهایی هر کس مشغول مغفرت از درگاه الهی بود....

همچین که شروع به تیک آف میکرد، احساس میکردی روی یک گاو وحشی، زین پکیده ای بسته اند و سوارش شده ای و دارد مثل باد میدود.... تکان های افقی و عمودی در راستای تمام محورهای مختصات ( همان xوyوz... یادتان که هست؟) تمام صندلی ها و در و پنجره و مهماندار و سقف میلرزیدند... خلاصه زور میزد و از زمین کنده میشد.... همه هم سعی میکردند قیافه ریلکسی به خودشان بگیرند که انگاری سوار بوئینگ شده اند.... خود من هر بار حین تیک آف، خواهر و مادر استالین و گورباچف و یلتسین و پوتین را جلوی چشمام دیدم...

خلاصه معمولا هر پرواز دو ساعتی با توپولف باعث میشد تمام گناهان مسافران بخشیده بشود و یک گوشه ای از بهشت را به نامشان بزنند...

موقع نشستن هم عادت داشتیم دیگر... درست مثل این بود که یک تیکه پشگل گرم را توی دستت بگیری و محکم بکوبی روی آسفالت.... توپولوف هم درست مثل همان پشگل با آسفالت یکی میشد... تازه اگر گوشت چندانی به بدنت نداشته باشی، درست مثل این میماند که خودت را مثل پشگل روی آسفالت کوبیده اند....

در هر حال ما هم سوار توپولف شده ایم و لذتش را برده ایم... پا بدهد باز هم سوار میشویم... آصلا آنقدر سوار میشویم تا همه آنها را به زمین گرم بزنیم و نسل توپولوف را منقرض کنیم... اصلا میدانید چیست؟ ما ایرانی ها را گذاشته اند تا نسل هواپیماهای اسقاطی را از روی زمین برداریم... قیمت انهدام هر توپولف هم معادل جان 168 نفر ایرانی... اگر پایه اید بسم ا... 

 

Mahdi is my hope

وبلاگ شیفته

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها