ادب غنایی در حماسة فردوسی
شنبه 16 مرداد 1389 7:23 AM
|
|
|
|
چكيده
:
در اين مقاله، به ادب غنايي در حماسة فردوسي پرداخته شده است. فردوسي، شاعر بزرگ
ايران زمين، همان گونه كه شيوا و جسورانه در حماسه به پيش رفته است در بيان عشق نيز جسارتي دل
¬
پذير دارد. شاعر با الهام از اسطوره و تلفيق آن با دنياي واقعي، عشقي كام
¬
يافته را توصيف كرده
¬
است. پيوند ناخودآگاه شاعر با خودآگاه او، اميال و حالات خفته در شاعر را به سطحي از خودآگاهي مي
¬
رساند كه در قالب جملاتي سرشار از عواطف تبلور مي
¬
يابد
.
شاعر با بهره
¬
گيري از عناصر شعر غنايي؛ معشوق اساطيري، رؤياها، عواطف و نمادها، عشقي كام
¬
يافته را به
¬
معرض ظهور مي
¬
گذارد. شعر حماسي آرماني برون
¬
گرا و شعر غنايي آرماني درون
¬
گرا و ژرف است. ادب غنايي در شاهنامه شكلي متفاوت و برجسته دارد و آن، شكل تازه
¬
اي از داستان
¬
هاي عاشقانه است. حضور معشوق اساطيري در لايه
¬
هاي داستان و پيوند آن با ناخودآگاه شاعر و بيان پرصلابت شاعر در بيان عشق، به آن رنگ و جلوه
¬
اي ديگر بخشيده
¬
است
.
كليدواژه
¬
ها: ادب غنايي، معشوق اساطيري، خودآگاه و ناخودآگاه، رؤيا، نماد
.
مـرا مــهـر او دل نـديـده گــزيــد
هـمان دوسـتـي از شـنـيــده گـزيـد
بـرو مـهربـانم نـه بـر روي و مـوي
بــه
¬
سـوي هـنـر گشتمش مهرجوي1
تبلور لطیف
¬
ترین و نیرومندترین عواطف را می
¬
توان در واژه و معنای عشق و آثار عاشقانه یافت. عاملی که طبع
¬
ها و خاطرها را برمی
¬
انگیزد، زیباترین لحظات شادی و گاه جان
¬
سوزترین غم
¬
ها را می
¬
آفریند. عشق همواره از مهم
¬
ترین مفاهیم در ادبـیات بوده
¬
است، اما نوع گرایش به آن و جلوه
¬
گری
¬
اش در آثار دوره
¬
های مختلف، متفاوت است. پیوند عشق با اساطیر، نمادها، رؤیاهای انسان و ناخودآگاه او به
¬
گونه
¬
ای است که حضور آن را می
¬
توان به
¬
خوبی در همة اینـها یافـت. انـسان کمـال
¬
گرا همـیشه به
¬
دنبال آرمان
¬
های خویش است و عشق برای او آرمانی است که در لحظه
¬
های زندگی آن را جست
¬
وجو می
¬
کند. نوسان عشق میان غم و شادی یکی از موضوعات اصلی ادبیات غنایی جهان است
.
حضور مضمون
¬
های عاشـقانه جاذبه
¬
ای وصف
¬
ناپذیر در آثار شاعران ایجاد کرده
¬
است؛ چنان
¬
که در آثاری هم که سراسر عاشقانه نیست، هرجـا بـویی از آن به مـشام مـخاطب می
¬
رسد، لحظه
¬
ای او را در فضایی از جوشش احساسـات قرار مـی
¬
دهد و چـنان
¬
که میدانیم مضمون
¬
های عاشقانه یکی از پایه
¬
های اصلی ادبیات پارسی است و بهترین جلوه
¬
گاه آن نیز غزل است. «تا قبل
¬
از قرن ششم هجری، نام غزل بـه اشـعاری اطلاق می
¬
شد اعم
¬
از آنکه مضامین عاشقانه و بیـان احـوال شخـصی یا وصـف معـشوق را دربر داشته یا نداشته باشد و همراه با نوای موسیقی خوانده شوند.»2
در آغـاز قرن چهارم هجری، غزل به
¬
عنوان یک سیاق شعر غنـایی شـکل گـرفـت، با این
¬
همه حدود دو قرن به
¬
طول انجامید تا به
¬
عنوان یکی از قالـب
¬
های مسلط ادبی رواج
¬
یافت. گذشته
¬
از شکل و قالب غزل آنچه آن را درمیان شاعران و مخاطبان محبوب و به گسترش آن کمک فراوانی کرد، موضوع غزل است، که در آن عشق، عاشق و معشوق موضوع اصلی است. شاعران می
¬
توانستند احساسات و عواطف شخصی و حالات درونی خویش را در قالب غزل بیان کنـند و مخاطبان نیز دراین
¬
راه با ایشان هم
¬
داستان بودند و چه
¬
بسا شرح سوزوگداز عاشق با شرح حال مخاطب مطابقتی داشت
.
توصیف عشق در غزل کلاسیک فارسی ویژگی خاص دارد، شاعر در توصیف عشق و احساسات به
¬
طور مطلق، درونیات خود را وصف نمی
¬
کند، بلکه موقعیت اجتماعی، اوضاع زمان و پیامدهای اجتماعی در غزل او جلوه
¬
گر است. عشق در بیشتر غزل
¬
های فارسی ناکام و نافرجام و حتی گاهی غیرمجاز است و سراسر غزل سوزوگداز، گله و شکایت از معشوق است. عاشق از بردن نام معشوق معذور است؛ به
¬
عبارت
¬
دیگر بردن نام معشوق جایز نیست و معشوق و نام او نقش «تابو» را برای شاعران دارد. مخاطب با عشقی پوشیده سروکار دارد که باید این
¬
گونه بماند. عشق نامراد بارها ذهن شاعران را به
¬
خود مشغول داشته
¬
است و شاعران بارها به آن پرداخته
¬
اند
.
معشوق در غزل فارسی، معشوقی است اساطیری. «اساطیری بودن معشوق تا ظهور ادبیات جدید بر شعر فارسی حاکم بود و در شـعر دوران معاصر بود که گاهی صورت معشوق بـه
¬
صـورت چهره نموده شد.»3 معشوق اساطیری یک شخص جزئی نیست، بلکه در همة ابعـاد گسـترش دارد و ازلی اسـت، تصویری که شـاعران از این معشوق ارائه می
¬
دهند مبهم و رازآلود است
.
به
¬
نظر نگارنده، با تأملی در غزل و ادبیات غنایی می
¬
توان حضور نماد و رؤیا را نیز در آن دریافت. شاعر در جای
¬
جای غزل خویش از پریشان
¬
حالی و آشفتگی خویش سخن می
¬
گوید و در بسیاری مواقع رؤیاهای خویش را وصف میکند؛ همچنین شاعر برای بیان مطالب، گاه کلمات، استعارات و شیوه
¬
هایی را به
¬
کار میبـرد که مخـاطـب را بـه سـمت
¬
و
¬
سـویی رهنمون می
¬
کند، که او را به تأمل و تفکر در آن وامی
¬
دارد. بدین
¬
گونه شاعر بااستفاده از نمادها، معناهایی بسیار عمیق را درسایة یک نماد بیان می
¬
کند
.
شاعر برای بیان عشق و شیفتگی خویش به معشوقش، ارتباطی تنگاتنگ با ناخودآگاهش برقرار می
¬
سازد
. «
محتویات ناخودآگاه بی
¬
جان و بی
¬
معنی نیستند بلکه آنها هنوز فعالند و مخصوصاً باارزشند و این درست به
¬
سبب ماهیت
«
تاریخی» آنهاست. تداعی
¬
ها و تصویرهای مذکور پلی هستند بین شیوه
¬
های ابراز افکار خودآگاهانه ازیک
¬
سو و شکل ابراز ابتداعی
¬
تر، متنوع
¬
تر، مصورتر ازسوی
¬
دیگر.»4
شاعر برای بیان حال و آشفتگی خویش پلی میان خودآگاهی و ناخودآگاهی خويش برقرار مي
¬
كند. امیال و حالات خفته در ناخودآگاه شاعر به سطحی از خودآگاهی می
¬
رسد و به شکل لغات و جملاتی سرشار از عواطف تبلور می
¬
یابد
.
عناصر شعر غنایی همچون معشوق اساطیری، رؤیاها، عواطف و نمادها، که دست
¬
مایة کار شاعر است همه در ضمـیـر نـاخودآگاه شـاعر حضور دارد، و معشـوق اساطیری به
¬
عنوان پیش
¬
منطقی، که حاکی از ساخت فکری اقوام بدوی است در ناخودآگاه جمعی شاعران تمام ادوار حضور دارد و به قلم
¬
های متفاوت به
¬
تصویر کشیده شده
¬
است
.
به
¬
عبارتی، عشقی که شاعران دربارة آن سخن
¬
سرایی می
¬
کنند به
¬
غیراز تجربة شخصی، یک تجربة جمعی نیز هست که شاعران از این تجربة جمعی به شکل
¬
های گوناگون به محاکات می
¬
پردازند و معشوق اساطیری در تـاروپود شـعر آنها بـه جلوه
¬
گری می
¬
پردازد. به
¬
طور عموم اعتقاد بر این است که معشوق درابتدا رنگ و شکل اساطیری نداشته و بیشتر وصف معشوق زمینی است، اما کم
¬
کم معشوق اساطیری به
¬
گفتة دکتر سیروس شمیسا: «در شعر صوفیه پیدا شد وگرنه معشوق شعر اولیة فارسی حقیقی و زمینی بود، که شاعر احیاناً بر او فرمان می
¬
راند چه
¬
بسا از او تقبیح می
¬
کند.»5
به
¬
نظر نگارنده، هرچند
¬
كه معشوق در شعر فارسي به
¬
طور معمول درابتدا شكل اساطيري نداشته
¬
است، اما بايد درنظر داشت كه اسطوره خيلي پيش
¬
تر از شكل
¬
گـيري ادبيات غنايي به
¬
طور منسجم، حضور داشته و انعكاس آن در ذهن شاعران انكارناپذير است. شاعر كه خود انساني آرمان
¬
گراست براي دست
¬
يابي به معشوق آن را از اريكة آسماني به
¬
زيـر مي
¬
كشد و به شكل معشوق زميني در شـعرش با او به رازگويي و عـشق
¬
بازي مي
¬
پردازد
.
در بينش اساطيري مناطق مختلف چون ايران، چين، يونان و اسطوره
¬
هاي هندواروپايي، افسانه
¬
هاي عاشقانه
¬
اي است كه در بسياري مواقع عشق
¬
هاي اساطيري ميان خدايان و خدابانوان صورت گرفته و اين افسانه
¬
ها الگويي براي شاعران دوران بعد شده
¬
است. شعر غنايي احساس فردي و دروني شاعر را توصيف مي
¬
كند. شاعر يك شخص فرديت
¬
يافته است كه چكامة غنايي مي
¬
تواند ميدان وسيعي را براي بيان رويدادهاي عاطفي او فراهم آورد و گاهي اين رويدادهاي عاطفي و مسائل تأملي به شيوة حماسي سروده مي
¬
شود
.
مدت
¬
ها پيش
¬
از
¬
آنكه چكامة تغزلي سروده شود، سنت حماسي وجود
¬
داشته و زمينة شعر حماسي بسيار پررنگ
¬
تر از غنايي بوده
¬
است. شعر غنايي و روايي از شعر حماسي نيز مايه گرفته
¬
است. در شعر حماسي عناصر غنايي و روايي يافت مي
¬
شود
. «
داستان
¬
سرايي منظوم اغلب درپي گسترش و تطور آثار يا رويدادهاي حماسي شكل
¬
گرفته و آنجا
¬
كه حماسه پديد نيامده، داستان
¬
سرايي بر شعر غنايي تقدم داشته
¬
است.»6
فردوسي در بخش
¬
هايي از شاهنامه، حماسة عشقي را بر حماسه رزمي برتري مي
¬
نهد و پهلوان را درمقابل معشوق خويش قرار مي
¬
دهد. فردوسي به
¬
طور تعريضي و كنايي، كامل
¬
شدن قهرمان را دركنار معشوقش به
¬
تصوير مي
¬
كشد. معشوق در شاهنامة فردوسي تصويري اسطوره
¬
اي دارد، اما رسيدن به آن ممكن و ميسر است و معشوق در شكل اساطيري خويش در شعر دوره
¬
هاي بعد به
¬
طور عموم دست
¬
یافتنی نيست. شالودة انديشة فردوسي در بيان عشق در حماسه، ريشه در واقعيات دارد. اسطوره با حماسة فردوسي پيوندي عميق دارد و فردوسي در بخش
¬
هايي از شاهنامه آن را در لاية زيرين حماسه و تصويري واقعي
¬
تر از آن را درمقابل مخاطب قرار مي
¬
دهد؛ همان
¬
گونه
¬
كه در بيان عشق پهلوانان، عاشق و معشوق را درزماني كوتاه دركنار هم قرار مي
¬
دهد. عشق پهلوانان در شاهنامه
«
بيشتر آشفته است و بـه
¬
طور كلـي زن حوادث را به
¬
سـرعت پيش
¬
مي
¬
برد.»7
عشق درمقايسه با رزم در شاهنامه قسمتي كوچك را دربرمي
¬
گيرد؛ اما همين لحظات كوتاه از حساس
¬
ترين قسمت
¬
هاي شاهنامه اسـت كه در قلة هـرم داستان قرار
¬
مي
¬
گيرد. فردوسي در شاهنامه عشق را به
¬
گونه
¬
اي صادقانه و پاك وصف مي
¬
كند، به
¬
جز مواردي كه در آن بوي خيانت به
¬
مشام مي
¬
رسد
.
حركت شعر فارسي از حماسي به روايي و سرانجام غنايي، نشان حركت ذوق و روحية قوم ايراني از افسانه و اسطوره به وصف واقعيت احساس و عاطفة دروني و اجتـماعي است
. «
انسان درون و عاطفة خويش را پس
¬
از شناخت جهان بيرون وصف
¬
كرده
¬
است.»8
فردوسي در حماسة خويش هردو شناخت خود را از جهان بيرون
¬
ودرون، در قالب اشعارش آورده
¬
است. عشق
¬
هايي كه فردوسي در حماسـه
¬
اش توصيف مي
¬
كند با مضمون
¬
هاي عاشقانه
¬
اي كه در دوره
¬
هاي بعد اصل
¬
و
¬
اساس شعر شاعران قرار مي
¬
گيرد، متفاوت است. عشق در شاهنامه، عشق حماسي است و عاشق يك انسان جسور و براي ابراز عشق خويش پيش
¬
قدم است. سوزو
¬
گدازي كه در مضمون
¬
هاي عاشقانة دوران بعد يافت مي
¬
شود در شعر او نـيست؛ عـشق در حماسة فردوسي، عشقي كام
¬
يافته است و او پيوسته سخن از وصال مي
¬
گويد نه فراق
.
در اين اشعار از گله
¬
و
¬
شكايت، هجران و بي
¬
وفايي معشوق اثري نيست و اين ويژگي اشعار غنايي شاهنامه است كه آن را برجسـته كـرده و هم
¬
داسـتان با حـماسه ساخته
¬
است
.
بي
¬
اعتنايي به جهان گذرا و روي
¬
گرداني از ارزش
¬
هاي آن، گرايشي است كه در شعر غنايي فارسي رونق فراوان داشت و اين انديشه در لا
¬
به
¬
لاي رويدادهاي شاهنامه نيز كم نيست. شعر حماسي آرماني برون
¬
گراست و شعر عاشقانة آرماني درون
¬
گرا و ژرف
¬
تر است
.
عشقي كه فردوسي در شاهنامه وصف مي
¬
كند، برخلاف عشق در دوره
¬
هاي بعد، ازنوع و شكل عشق افلاطوني نيست
. «
سالك راه عشق را كه راه جاويـداني اسـت، نخسـت از عشق صـورت شروع
¬
مي
¬
كند و اندام
¬
هاي زيبا را طالب است، آن
¬
گاه از عشق صورت
¬
هاي فردي مي
¬
گذرد و به عشق صورت زيبا به
¬
كلي دل مي
¬
بندد، از اين مـرحله نيز كه گذشت به زيبايي
¬
هاي جان دل مي
¬
دهد.»9
فردوسي در شاهنامه همان
¬
گونه
¬
كه در حماسه با جسارت سخن مي
¬
راند در داستان
¬
هاي عاشقانه نيز جسورانه پيش مي
¬
رود؛ او پرشور و باصلابت به
¬
بيان عشق مي
¬
پردازد
.
نقش پهلوانان در شاهنامه نيز به دوگونه برجسته می
¬
شود؛ اعمال پهلواني آنها در مسير داستان و همچنين روابط عاشقانة آنها با معشوق. رشد ديد تأملي و تحول ذوق غنايي، هردو در شاهنامه آشكار است. زيباشناختي جهـان و انسان در حماسه به
¬
خوبي به
¬
وسيلة ذهن شاعر پرورش مي
¬
يابد؛
«
حماسه اين زيبايي را به
¬
زيور اسطوره مي
¬
آرايد و زيبايي كمال انسان را در قالب بينش و برخوردي، كه با نيك
¬
و
¬
بد دارد، توصيف مي
¬
كند. پهلوان يا شخصيت
¬
هاي حماسي به حكم پيكار با بدي زيباست؛ نقش مهم ملي و جهاني او جاي چنداني براي تـجلي مناسبـات عـاطفي و فـردي او نمي
¬
گـذارد؛ ازهمين
¬
روست كه احساس و عشق فردي او جنبة تكميلي دارد.»10
و درنهايت «عـشق بر دربار فرمانروايان، بر اردوگاه جنگ
¬
جويان و بر بيشه
¬
ها فرمان مي
¬
راند، بر مردمان عادي و قديسان، چراكه عشق بهشت جاودان، و بهشت جاودان عشق است.»11
پي
¬
نوشت
¬
ها
1
ـ 1/163/406
. 2-
صبور، داريوش: آفاق غزل فارسي، ص407
. 3-
شميسا، سيروس: سير غزل در شعر فارسي، ص255
. 4-
يونگ، كارل گوستاو: انسان و سمبول
¬
هايش، ترجمة: ابوطالب صارمي، ص63
. 5-
شميسا، سيروس: همان، ص247
. 6-
عباديان، محمود: تكوين غزل و نقش سعدي، ص13
. 7-
ماسه، هانري: فردوسي و حماسه ملي، ترجمة مهدي روشن
¬
ضمير، ص197
. 8-
عباديان، محمود: همان، ص11
. 9-
افلاطون: ضيافت، ترجمة: محمود صناعي، ص58
. 10-
عباديان، محمود: همان، ص11
. 11-
ليبريس، آكس: كتاب كوچك عشق، عاشقانه
¬
هاي شرق و غرب، ترجمة باجلان فرخي، ص50
.
منابع
ـ آکـس لیبـریس: کتاب کوچک عشق، عاشقانه
¬
های شرق و غرب، تـرجمة باجلان
¬
فرخی، چ2، تهران: رامین، 1381
.
ـ ال
¬
گورین، ویلفرد و دیگران: راهنمای رویکردهای نقد ادبی، ترجمة زهرا میهن
¬
خواه، تهران: اطلاعات، 1370
.
ـ رستگـارفسایی، منصور: پیکرگـردانی در اسـاطیـر، چ1، تهـران: پژوهـشگاه علوم
¬
انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383
.
ـ ـــــــــــــــــــــ :
بیست
¬
و
¬
یک گفتار در شاهنامه، چ1، تهران: نوید، 1369
.
ـ زمردی، حمیرا: نقد تطبیقی ادیان و اساطیر، چ1، تهران: زوار، 1382
.
ـ شمیسا، سیروس: سیر غزل در شعر فارسی، چ1، تهران: فردوسی، 1362
.
ـ صبور، داریوش: آفاق غزل فارسی، تهران: گفتار، چ2، 1370
.
ـ عبادیان، محمود: تکوین غزل و نقش سعدی، چ1، تهران: هوش و ابتکار، 1372
.
ـ فردوسی، ابوالقاسم: شاهنامه، براساس چاپ مسکو، به
¬
کوشش سعید حمیدیان، چ6، تهران: قطره، 1382
.
ـ ماسه، هانری: فردوسی و حمـاسـة ملـی، تـرجمة مهدی روشـن
¬
ضمیر، تبریز: دانشگاه تبریز، 1350
.
ـ واحددوست، مهوش: نهادینه
¬
های اساطیری، چ1، تهران: سروش، 1379
.
ـ یاوری، حورا: روانکاوی و ادبیات،چ1، تهران: تاریخ ایران، 1382
.
ـ یونگ، کارل گوستاو: انسان و سمبو
¬
ل
¬
هایش، ترجمة ابـوطالب صارمی، چ1، تهران: امیرکبیر، 1352
.
|
|
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست) /عنکبوت20