0

سوره المائده

 
mashhadizadeh
mashhadizadeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 25019
محل سکونت : بوشهر

سوره المائده
سه شنبه 12 مرداد 1389  10:28 PM

http://marshal-modern.ir/Archive/11252.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/2010/1/30/besm.gif

سوره المائده

قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ «24» قَالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ «25» قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ «26»  الحزب12وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27» لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ «28» إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ «29» فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ «30» فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ «31»

گفتند : اى موسى ! تا آنان در آنجايند ، ما هرگز وارد آنجا نخواهيم شد ، پس تو و پروردگارت برويد [ با آنان] بجنگيد كه ما [ تا پايان كار ] در همين جا نشسته ايم . « 24» [ موسى ] گفت : پروردگارا ! من جز بر خود و برادرم تسلطى ندارم ، پس ميان ما و اين گروه نافرمان و بدكار جدايى انداز . « 25» [ خدا ] فرمود : اين سرزمين مقدس [ به كيفر نافرمانى از خواسته هاى حق ] تا چهل سال بر آنان حرام شد ، همواره در طول اين مدت در زمينِ [ سينا ] سرگردان خواهند بود، پس بر اين گروه نافرمان وبدكار غمگين مباش . « 26» وداستان دو پسر آدم را [ كه سراسر پند و عبرت است ] به درستى و راستى بر آنان بخوان ، هنگامي كه هر دو نفر با انجام كار نيكى به پروردگار تقرّب جستند ، پس از يكى پذيرفته شد ، و از ديگرى پذيرفته نشد . [ برادرى كه عملش پذيرفته نشد از روى حسد و خودخواهى به برادرش ] گفت : بى ترديد تو را مي  كشم . [ او ] گفت : خدا فقط از پرهيزكاران مي  پذيرد . « 27» مسلماً اگر تو براى كشتن من دستت را دراز كنى ، من براى كشتن تو دستم را دراز نمي  كنم ; زيرا از خدا پروردگار جهانيان مي  ترسم . « 28» من مي  خواهم به گناه كشتن من و گناه خودت [ كه سبب مردود شدن كار نيكت بود ، به پيشگاه خدا ] بازگردى و در نتيجه از دوزخيان باشى ; و اين است پاداش ستمكاران . « 29» نفس [طغيان گرش ] ، كشتن برادرش را در نظرش سهل و آسان جلوه داد ، پس او را كشت و از زيانكاران شد . « 30» پس [ در كنار جسد برادرش سرگردان بود كه ] خدا كلاغى را برانگيخت كه زمين را مي  كاويد تا به او نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را پنهان كند . [ با ديدن حركات كلاغ ] فرياد زد : واى بر من ! آيا ناتوان و عاجز بودم از اينكه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم ؟ ! نهايتاً از پشيمانان شد . « 31»

    حمید.bmp

 

 

تشکرات از این پست
azadeh_69
دسترسی سریع به انجمن ها