0

بهاء : من رب العالمين هستم

 
farashbandzare
farashbandzare
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 3535
محل سکونت : فارس

بهاء : من رب العالمين هستم
شنبه 5 آذر 1390  10:19 PM

بهاء : من رب العالمين هستم

11- پس از اين، حسينعلي به تحليلي مي پردازد كه اندكي امور پنهاني را نشان مي دهد. وي مي نويسد:«يا شيخ! زمام امور به قوّت الهي و قدرت ربّاني اخذ شده بود اخذ عزيز مقتدر. احدي قادر بر فساد و فتنه نبوده. حال چون قدر عنايت و الطاف الهي را ندانستند به جزاي اعمال خود مبتلي شده و مي شوند. و مأمورين نظر به حركت سرّي حبل ممدود(؟) از جميع جهات حزب مخالف را تحريك و تأييد نموده اند...»352
ظاهراً غرض وي اين است كه چون قدر تلاش هاي وي براي تربيت و تهذيب اغنام بهائي مهربان و صلح دوست و جلوگيري از حركت هاي خشن توسط آن ها در طول چهل سال (1308-1268ه .ق) دانسته نشده، حزب مخالف ايشان يعني ازلي هاي غضبناك و خشن توسط حركت پنهاني ريسمان ممدود (انگلستان؟) فعّال شده اند. اين سخن به معني تصديق گمان نگارنده است كه انگليسي ها براي تصرف حكومت ايران و تبديل جامعه و حكومت ديني به غير ديني (سكولار) دو طرح بديل و جايگزين هم داشتند: رفورم (توسط بهائيان) و انقلاب (توسط ازليان) و چون از اولي پاسخ نگرفتند، دومي را كليد زدند. اين اعتراف ميرزا است.
12- وي باز به مسئله ي ادعاي ربوبيّت و الوهيّت برگشته و آن را به پيامبر اكرم و ائمه ي اطهار عليهم السلام نسبت داده است (معاذ الله) و به حديثي متمسك شده كه حاكي از كج فهمي اوست. وي ابتدا آقا نجفي را «از مظاهر علم و فضل و مشارق انصاف و عدل» برشمرده كه به دليل ظاهر شدن اموري در اين ظهور (يعني ظهور خدا در جسد حسينعلي!) بايد آن را تصديق كند. سپس با صدور فتوايي، تكليف مجتهد بزرگ اصفهان را اين گونه روشن و تعيين مي كند:
«امروز بر شما لازم و واجب (است) كه به قوّت ملكوتي قيام نمائي و شبهات احزاب عالم را به قدرت علم محو فرمايي تا كلّ (همه ي مردم) مقدّس شده (!؟) قصد بحر اعظم نمايند و بما اراده الله تمسك جويند.»353 البته بايد توجه داشت كه «الله» در زبان وي و پيروانش با «الله» مسلمين، مشترك لفظي است نه معنوي!
سپس وي با تعجب و توبيخ از كساني كه بر باب و او خرده گرفته اند، مي نويسد:«باري هر معر ضي به كلمه اي تمسّك نموده و بر حق اعتراض كرده. سبحان الله ذكر الوهيّت و ربوبيّت كه از اولياء و اصفياء ظاهر شده آن را اسباب اعراض و انكار قرار داده اند. حضرت صادق(ع) فرموده: العبود يّه جوهره كنهها الرّبوب يّه .» و پس از اين نيز چند حديث با درجات اعتبار متفاوت و آيه ي 210از سوره ي مباركه ي بقره را ذكر مي كند تا امكان تجسّد و تجسّم و رؤيت خداوند را اثبات كند!354 در حالي كه از تعاليم كليدي اهل البيت عليهم السلام اين است كه احاديثشان را به قرآن كريم عرضه كنيم و اگر مخالف آن بود ، آن را به ديوار بزنيم و جعلي و بي اعتبار بشماريم . قبلاً گفتيم كه خداوند به تقاضاي رؤيت حضرت موسي عليه السلام پاسخ « لن تراني » داد كه حاكي از نفي ابدي رؤيت است و براي تكميل مطلب و اطمينان و تنبّه آن حضرت ، بر كوهي تجلي كرد ( نه اين كه ذات اقدس خود را بنما ياند ) و آن كوه ، متلاشي و آن حضرت بي هوش گرديد . همچنين در آيه ي شريفه ي 103 از سوره ي مباركه ي انعام فرمود : « لا تدر كه الأبصار و هو يدر ك الأبصار355 » يعني ديده ها او را نمي بينند ( در نمي يابند ) او ديده ها را در مي يابد . يعني باز هم ادراك حسي خود را نفي فرموده است. پس بايد رؤيت و لقاء خداوند متعال را به معاني ديگري كه با اين دو آيه و ساير آيات مربوطه مخالف نباشد ، بر گرداند و قدر مسلّم ، مردود بودن ظهور و تجسّم و تجسّد خدا در قرآن كريم و احاديث قطعي الصدور و اهل البيت عليهم السلام است و آيه ي 210 سوره ي مباركه بقره نيز سؤال انكاري است و مفهوم آن اين است كه آيا كافران براي ايمان آوردن، توقع آمدن خدا و ملائكه در ميان سايه هايي از ابر ها را دارند ؟ در واقع آنچه را كه مشركان به طور ابلهانه و جاهلانه اي در ذهن داشتند ، خداوند متعال به صورت پرسش انكاري مطرح كرد و اين به معني آمدن خداوند بطور مجسّم و با هيكل كم مو مثل حسينعلي نوري (!!) نيست . حتي در احاديث اهل البيت عليهم السلام نيز «لقاء ا لله» به معناي لقاء و ديدن پاداشهاي محيّر العقول آخرت آمده است . همانطور كه حضرت عيسي عليه السلام به دليل شدت عجايبي كه از نحوه ي خلقت تا معجزاتش از او مشاهده شد ، كلمه ي خدا خوانده شده است . در حاليكه همه ي اشياء و مخلوقات كلمات خدا هستند و بر اسماء و صفات عليا و ذات اقدس او دلالت دارند ، همانطور كه كلمه بر معنا دلالت مي كند . همه ي اين موارد ، كج فهمي حسينعلي را نشان مي دهد كه متأ سفانه متصدي هدايت هزاران انسان گرديد ، و آنها را به دوزخ فرستاد ، اما پر واضح است كه نفثات وي در قلوب علماي صالح شيعه اثر نمي گذاشت .
اما در مورد حديث « العبوديّه جوهره كنهها الرّبوبيه » بايد گفت : 356
اين جمله بيان يك واقعيت است نه يك فضيلت و مقام. در حالي كه درويشهايي مثل حسينعلي نوري آن را به عنوان بيان يك مقام مطرح مي كنند ، به اين معني كه يك عبد و بنده ي كامل و خالص و مقرب حق تعالي ، مقام ربوبي مي يابد ! در واقع در قرآن كريم دو گونه عبوديّت مطرح شده است : عبوديّت خدا ( صراط مستقيم) و عبوديّت شيطان . خداوند انسانها را به گونه ي نخست كه با ايمان و عمل صالح و تقوا و نيكو كاري حاصل مي شود ، فرا خوانده و از گونه ي دوم باز داشته است .357 گاهي هم به جاي شيطان ( يا در تكميل اين كلمه )ازعبادت طاغوت منع فرموده است.358
پيداست كه هر كس به گونه اي عمل مي كند يا به عبادت و تعبّد و پيروي مي پردازد ( در عقيده ، اخلاق ، نگرش و تفسير از وقايع و رفتار ) كه آن گونه تربيت شده باشد . «ربّ» يعني تربيت كننده ( مثل مربي) و «ربوبيّه» يعني پروسه ي تربيت شدن ، و چون «ال» به ابتداي كلمه اي اضافه شود ، بر عبوديّت و ربوبيّت خاص و مشخصي دلالت مي كند .
بنابراين مفهوم جمله اين مي شود كه هر نوع عبوديتي در واقع حاصل و معرّف نوع خاصي از ربوبيّت (تربيت) است و براي حصول عبوديت خالص الهي بايد افراد تحت تربيت الهي قرار گيرند. پس عبوديّت آقا نجفي حاصل تربيت شرعي و ديني درست او توسط پدري عالم و عابد و صالح بود و عبوديت شيطاني حسينعلي نوري هم حاصل تربيت غير متشرعانه ي وي توسط دراويش و اهل رأي و بدعت و تأويل و نيز عمل به هوي و هوس در سنين شكل گيري شخصيت وي بود و جمله اي كه او نقل كرده، كاملاً صحيح و علمي است، ولي بر مقصودش دلالت نمي كند.
13- با اين حال، حسينعلي نوري كه از خودش به خاطر فهم و بيان عالي مطالب نامه اش متشكّر بود و مردم را از ادراك آن عاجز مي شمرد، از شيخ مي خواهد در آن تفكر نمايد، شايد به قوّت اسم قيّوم آن را بفهمد و به آن ايمان آورد. سپس كمر همت را محكم و قصد ملكوت اعلي كند و حجاب هاي اوهام را بدرد و تا جناب ايشان (يعني سدره ي مباركه!) زنده و ناطق است، خود را محروم نكند و به خدا توكل و امورش را به او تفويض كند. سپس در سجن اعظم (قصر بهجت عكا!) حاضر شود و آنچه را كه گوش ها مانندش را نشنيده اند، بشنود و آنچه را كه چشم ها و ديده ها مثلش را نديده اند، ببيند. و ادعا مي كند كه كلمه ي مباركه ي قرآني ختم نبوّت به كلمه ي «يوم يقوم النّاس لربّ العالمين» منتهي شده است و به اين ترتيب خود را رب العالمين مي شمرد!!؟ سپس وي كه گمان مي كرد معرفت به خود را در دل آقا نجفي استوار و راسخ نموده(!!) به او چنين نگاشته است:
«يا شيخ! نفحات وحي به دونش مشتبه نشده و نمي شود. حال سدره ي منتهي با اثمار لا تحصي امام و جهت حاضر، خود را به اوهام مثل حزب قبل ميالاي. از نفس بيان فطره الله ظاهر و مشهود اوست گواه كلّ. در اثبات ظهورش به احدي محتاج نبوده و نيست (يعني ادعاي به اين بزرگي نياز به دليل ندارد؟!) حال قريب صد جلد آيات باهرات و كلمات محكمات (البته با صرف نظر از غلط هاي مختلف و تحريفات در نقل قول ها و نفهميدن احاديث و آيات، و سخنان غير علمي و غير عقلي گفتن و امثال آن كه بايد در كتب مقدس ايشان ناديده گرفته شود تا مبادا به اعراض از خدا منجر گردد!) از سماء مشيّت منزل، آيات نازل و حاضر! لك ان تقص د المقصد الاقصي و الغايه القصوي و الذّروه العليا لتسمع و تري ما ظهر من لدي الله رب العالمين! قدري در آيات لقاء كه از مالك ملكوت اسماء در فرقان نازل شده، تفكّر نما! شايد راه مستقيم را بيابي و سبب و علّت هدايت خلق شوي. مثل شما امروز بايد بر خدمت امر قيام نمايد. ذلت اين مظلوم و عزّت شما هر دو به فنا راجع (يعني فناپذير است) جهد كن شايد فائز شوي به عملي كه عرفش (بوي خوشش) از عالم قطع نشود!»359 پس از آن به ذكر آيات شريفه اي كه در آن ها از لقاءالله ياد شده، مي پردازد.360
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
352 . همان، ص ص78-77.
353 . همان، ص82.
354 . ر-ك: همان، ص ص83-82.
355 . سوره ي مباركه ي انعام/103.
356 عبوديت ، واقعيت و حقيقتي است كه ذاتش ربوبيّت است .
357 ر-ك : سوره ي مباركه ي ياسين 61-60
358 ر-ك: سوره ي مباركه ي مائده /60 و سوره ي مباركه ي نحل / 36 و سوره ي مباركه ي زمر/ 17.

359 . لوح ابن الذئب، ص ص85-83.
360 . همان، ص ص87-85.
پاورقي

 

سیــر و ســلــوک عــارفــانــه

http://bayanbox.ir/view/279314356572007390/solook.gif

"خــــدا"

یار همیشه همراه

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها