0

همیشه فرصت نداری بگی دوست دارم

 
mashhadizadeh
mashhadizadeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 25019
محل سکونت : بوشهر

همیشه فرصت نداری بگی دوست دارم
شنبه 9 مرداد 1389  9:51 PM

همیشه فرصت نداری بگی دوست دارم

می خوام تو رو که باشی ، جون بدی تا نمیرم
عزیز هم ترانه ، تو واژه ها اسیرم


می خوام تو رو که باشی ، تو دم دم نفس هام
تو لحظه های دردم ، محکم بگیری دستام


می خوام تو رو که باشی حتی اگه نباشم
حتی اگه تو رویا ، خیال رفته باشم


می خوام تو رو که باشی ، گم بشی تو وجودم
حتی وقتی نبودی ، من عاشق تو بودم


از من بخواه که باشم ، کم نیارم تو دستات
پرپر بشم تو حس ناز لطیف چشمات


از من بخواه که باشم ، بودنی رنگ موندن
حست کنم تو رگ هام عین ترانه خوندن


از تو می خوام که باشی ، باشی و باشه یاور
تو لحظه هام بمونی تا دمدمای آخر


از تو می خوام که باشی تا که ترانه باشه
اگه یه روز بمیرم ، اگه یه روز بمیرم

اگه یه روز بمیرم ، رو شونه ی تو باشه



 

1288769qmyartywm2.gif 1288769qmyartywm2.gif 1288769qmyartywm2.gif 1288769qmyartywm2.gif 1288769qmyartywm2.gif

همیشه فرصت نداری بگی دوست دارم

 

  درخت همیشه پرستو رو دوست داشت.

از زمانی که پرستو بر روی شاخه اش مینشست , دوستش داشت.هر روز صبح بخود میگفت "امروز همون روزیه که بهش میگم دوستش دارم " اما صبح وقتی خورشید مهربون گرمی عشقش رو به همه میداد,درخت هرچی سعی میکردبه پرستو بگه دوستش داره چیزی جلوشو میگرفت .شاید خجالت .

خودش هم نمیدونست   اون چیه .

  فردا گذشت و فرداهای دیگه... باز هم گذشت .

 " فردا حتما بهش میگم "

  ولی باز هم فردایی دیگر ...

  یک روز از سرما به خود لرزید.  ...... بغض گلوشو گرفت , انگار یخ زده بود ,نه از سرما .

  پرستو رفته بود .

    حمید.bmp

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها