0

شهادت شهید محسن حاجی بابا

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

شهادت شهید محسن حاجی بابا
شنبه 14 آبان 1390  9:58 AM

 تيرماه سال 1361 بود، بچه‌ها براي شناسائي منطقه بمو حاضر مي‌شدند، محسن به من گفت:«تو نيا، برو به منطقه سر‌پل‌ذهاب با اصرار مرا به آنجا فرستاد شب حال عجيبي داشت شروع به خواندن نمود ضمن خواندن شعرهاي سوزناک اشک مي‌ريخت، نگاهش کردم گفت:«دوست دارم شهيد شوم ديگر نمي خواهم بمانم دلم مي‌خواهد طوري بودم که حتي تکه‌هاي پيکرم را نتوانند جمع کنند، بعد از عمليات قرار بود ازدواج کند به همين علت آقاي افروز او را به شهر برد تا موهايش را کوتاه نمايد، من به سرپل‌ذهاب رفتم ساعت نه صبح روز بعد به مقر بازگشتم عجيب نگران بودم يکي از نيروها گفت : آن شب بعد از رفتن تو، حاجي‌بابا به شهر رفت و بعد از شناسائي منطقه بمو در سپاه ريجاب مدارک شناسائي را به خندان سپرد، و دوباره به شناسايي رفت در مرحله دوم شناسائي دشمن افراد را ديد و شروع به تيراندازي نمود در همين لحظه توپ 130 به ماشين آنها اصابت کرد باک ماشين نيز يکباره آتش گرفت و پيکرهاي حاجي‌بابا، پشندي و بياباني را سوزاند، آتش دشمن که قطع شد به آنجا رفتيم، حاجي‌بابا را از روي انگشتر مادر مرحومش که هميشه در دست داشت شناختم، پيکر محسن را روز بعد به تهران آورديم و در قطعه 26 بهشت‌زهرا به خاک سپرديم، چهل روز بعد برادر ديگر حاجي‌بابا در همان محور به شهادت رسيد.

 

منبع:کتاب بي‌کرانه‌ها

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها