پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان
جمعه 15 مهر 1390 8:55 PM
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اذکُرُوا الله کثيراً. وَ سَبِّحوهُ بُکرَةً وَ اَصيلاً.
ما در تعبيرات اسلامي خودمان گاهي چيزهايي مي بينيم که براي بعضي از افراد در موضوع عبادت سؤالاتي به وجود مي آورد. مثلاً در مورد نماز به ما مي گويند که پيغمبر اکرم فرمود و يا ائمه اطهار فرمودند (چون هم در کلمات رسول اکرم هست و هم در کلمات ائمّه): اَلصَّلوةُ عَمودُ الدّين نماز عمود خيمه ي دين است. يعني اگر دين را به منزله ي يک خيمه ي برپا شده اي بدانيم که هم چادر دارد و هم طناب و هم حلقه و هم ميخي که به زمين کوبيده اند و هم عمودي که آن خيمه را برپا نگاه داشته است، نماز به منزله ي عمود اين خيمه ي برپا شده است. و مخصوصاً در حديث نبوي که رسول اکرم بيان فرموده است، همين مطلب به همين شکل که براي شما عرض کردم توضيح داده شده است. درباره ي نماز وارد شده است: اِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها و اِن رُدَّت رُدَّ ما سواها يعني شرط قبولي و پذيرش ساير اعمال انسان قبولي نماز است، به اين معني که اگر انسان کارهاي خيري انجام بدهد و نماز نخواند و يا نماز بخواند اما نماز نادرست و غيرمقبولي که رد بشود، ساير کارهاي خير او هم رد مي شود. شرط قبولي ساير کارهاي خير انسان، قبول شدن نماز اوست. در حديث ديگر است که: اَلصَّلوةُ قُربانُ کُلِّ تَقِيٍّ نماز مايه ي تقرّب هر انسان پرهيزکار است. باز در حديث ديگر است که شيطان هميشه از مؤمن ناراحت و گريزان است مادامي که مراقب و محافظ نمازش هست؛ و امثال اينها که ما در اخبار و احاديث زياد داريم و حتي از خود قرآن مجيد مي توان اين مطلب را يعني اهميت فوق العاده ي نماز را استنباط کرد.
اِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها و اِن رُدَّت رُدَّ ما سواها يعني شرط قبولي و پذيرش ساير اعمال انسان قبولي نماز است
سؤالي که در اين زمينه به وجود مي آيد اين است که گاهي از بعضي افراد شنيده مي شود که اين همه احاديثي که درباره ي اهميت نماز هست لااقل بايد برخي از اينها ساختگي باشد، درست نباشد، احاديث صحيح و معتبر نباشد، کلام پيغمبر و ائمه نباشد؛ شايد اينها را در دوره هاي ي که زهاد و عباد زياد شدند يعني بازار زهد و عبادت داغ شد، ساخته اند ومخصوصاً در قرنهاي دوم و سوم هجري که زهّاد و عبّاد زياد شدند يعني بازار زهد و عبادت داغ شد، ساخته اند و مخصوصاً در قرنهاي دوم و سوم هجري که افرادي پيدا شدند زاهد مسلک و خيلي افراطي در عبادت که کارشان کم بيش به رهبانيت کشيده شده بود.
از همان وقتهايي که تصوف هم در دنياي اسلام پيدا شد، ما مي بينيم افرادي پيدا شدند که تمام نيروي خودشان را صرف عبادت و نماز کردند و ساير وظايف اسلامي را فراموش نمودند. مثلاً در ميان اصحاب اميرالمؤمنين مردي را داريم به نام ربيع بن خُثَيم، همين خواجه ربيع معروف که قبري منسوب به او در مشهد است. حالا اين قبر، قبر او هست يا نه، من يقين ندارم و اطلاعم در اين زمينه کافي نيست ولي در اينکه او را يکي از زهاد ثمانيه يعني يکي از هشت زاهد معروف دنياي اسلام مي شمارند شکي نيست. ربيع بن خثيم اينقدر کارش به زهد و عبادت کشيده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهي مي رفت در قبر و لحدي که خودش براي خودش کنده بود مي خوابيد و خود را نصيحت و موعظه مي کرد، مي گفت: يادت نرود عاقبت بايد بيايي اينجا. تنها جمله اي که غير از ذکر و دعا از او شنيدند آن وقتي بود که اطلاع پيدا کرد که مردم حسين بن علي فرزند عزيز پيغمبر را شهيد کرده اند؛ چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنين حادثه اي: واي بر اين امّت که فرزند پيغمبرشان را شهيد کردند ! مي گويند بعدها استغفار مي کرد که چرا من اين چند کلمه را غيرذکر بود به زبان آوردم.
همين آدم در دوران اميرالمؤمنين علي عليه السلام جزء سپاهيان ايشان بوده است يک روز آمد خدمت اميرالمؤمنين عرض کرد: «يا اميرالمؤمنين! اِنّا شَکَکنا في هذَا القِتالِ». «اِنّا» را هم مي گويد معلوم مي شود که او نماينده ي عده اي بوده است. يا اميرالمؤمنين! ما درباره ي اين جنگ شک و ترديد داريم، مي ترسيم اين جنگ جنگ شرعي نباشد. چرا؟ چون ما داريم با اهل قبله مي جنگيم ، ما داريم با مردمي مي جنگيم که آنها مثل ما شهادتين مي گويند، مثل ما نماز مي خوانند، مثل ما رو به قبله مي ايستند. و از طرفي شيعه ي اميرالمؤمنين بود، نمي خواست کناره گيري کند. گفت: يا اميرالمؤمنين! خواهش مي کنم به من کاري را واگذار کنيد که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جايي و دنبال مأموريتي بفرست که در آن شک نباشد. اميرالمؤمنين هم فرمود: بسيار خوب، اگر تو شک مي کني پس من تو را به جاي ديگري مي فرستم. نمي دانم خودش تقاضا کرد يا ابتدائاً حضرت او را به يکي از سرحدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود. کار سربازي مي خواست انجام بدهد اما در سرحد کشور اسلامي که اگر احياناً پاي جنگ و خونريزي به ميان آمد طرفش کفار يا بت پرستان يعني غيرمسلمانها باشند. اين نمونه اي بود از زهّاد و عبّادي که در آن زمان بودند.
اَلصَّلوةُ قُربانُ کُلِّ تَقِيٍّ
نماز مايه ي تقرّب هر انسان پرهيزکار است
اين زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟ اين، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردي مانند علي باشد اما در راهي که علي دارد راهنمايي مي کند و در آنجايي که علي فرمان جهاد مي دهد، شک کند که آيا اين درست است يا نادرست، و عمل به احتياط کند، بنا را بر احتياط بگذارد. مثل اينکه مي گويند: چرا ما روزه ي شک دار بگيريم؟ مي بينيد که در ميان مردم هم اين حرف خيلي زايد است: «چرا ما روزه ي شک دار بگيريم، اين چه کاري است؟ چرا جايي بجنگيم که شک داريم؟ مي رويم جايي که روزه اي که مي گيريم روزه ي شک دار نباشد.» اين چه ارزشي دارد؟ اسلام بصيرت مي خواهد؛ هم عمل مي خواهد و هم بصيرت. اين آدم (خواجه ربيع) بصيرت ندارد. در دوران ستمگري مانند معاويه و ستمگرتري مانند يزيدبن معاويه زندگي مي کند (معاويه اي که دين خدا را دارد زيرورو مي کند، يزيدي که بزرگترين جنايتها را در تاريخ اسلام مرتکب مي شود و تمام زحمات پيغمبر دارد هدر مي رود)، آقا رفته يک گوشه اي را انتخاب کرده، شب و روز دائماً مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه ي ديگري به زبانش نمي آيد؛ يک جمله اي هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسين بن علي عليه السلام مي گويد، بعد پشيمان مي شود که اين حرف دنيا شد، چرا به جاي آن سبحان الله، الحمدُ لله نگفتم؟ چرا به جاي ان يا حيُّ يا قيّوم نگفتم؟ چرا اللهُ اکبر نگفتم، لا حَولَ وَ لا قوَّةَ اِلاّ بالله نگفتم؟ اين با تعليمات اسلامي جور در نمي آيد. لا يُري الجاهِلُ اِلاّ مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً جاهل يا تند مي رود يا کُند.
منبع: کتاب آزادي معنوي شهيد مطهري
اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت