پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان
جمعه 15 مهر 1390 5:58 PM
آن شب ستارههاى غمگین، با آه و ناله گرد هم آمده بودند در كوفه مىنگریستند. زمین مىگریست.
آسمان نالان بود. دیوارهاى كوفه از ترس حدوث «واقعه» به هم نزدیك مىشدند، شاید جلوگیر آن باشند. پرندههاى نگهبان در چارسوى مسجد كوفه، نگهبانى مىدادند. شب پردههاى مهاجم ضمن این كه به یكدیگر نوید مىدادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. آخر حمله به یك فرد نبود، حمله به تمام انبیا و اولیاء و صالحان و صدیقان بود.
مىخواستند عرش خدا را به لرزه در آورند و مىخواستند عروة الوثقاى دین را نابود سازند. ابن ملجم، نماینده خفاشان شب با وحشت، براى رسیدن به آرزوى دیرینهاش، به مسجد آمده و كمین كرده بود. ولى چگونه اقدام به آن كار كرد؟! باید شقاوت و بدبختى، وجود یك به ظاهر انسانى را فراگیرد تا دستش به شمشیر بلند شود و بر فرق قهرمانى فرود آید كه برق ذوالفقارش دل یلان عرب را مىلرزاند و زهره قهرمانان را مىشكافت، راد مردى كه در برابر اشك یتیمان آید مهربانتر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشكهاى غم دیدگان را پاك مىكرد و دست محبتبر سرشان و مىكشید و با آنان چون فرزندان خویش رفتار مىنمود. چگونه مىتوانست آن اشقى الاشقیا شمشیر زهراگینش را بر سر آن نامتناهى فرود بزند، او كه محور مركزى تمام فضایل بود. آن انسان كاملى كه مجسمه تمام نماى رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشین به حق او بود. او كه نمىتوان با كلمات حقش را ادا كرد و توصیفش نمود، زیرا جز خدا و رسولش كسى نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخیز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درك كند، نه آنها كه پرستیدنش و نه آنها كه پیرویش كردند، همه در شناخت مقامش حیران و سرگردانند.
او تنها اطاعتخدا را مد نظر دارد و تنها به تكلیف شرعىاش عمل مىكند چه در مسند خلافتباشد و چه در خانه، زندانى! چه در مصاف دشمن باشد و چه همراه با یتیمان! چه در نبرد قاسطین و مارقین و ناكثین باشد و چه در كنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائیده شدن از مادر در كعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد كوفه. آن جا لب به شهادتین مىگشاید و اینجا لب با ذكر شهادتین فرو مىبندد.
لحظه زاییده شدن خدا را بر زبان جارى مىسازد و لحظه جان دادن «فزت و رب الكعبه» مىگوید، به پروردگار كعبه همان جایى كه در آن زاییده شدم رستگار گشتم، كه رستگارى از نخستین لحظه ولادت تا آخرین روز و زندگى با على همراه است، چون همیشه حق با على است.على نقطه مركزى و تمام فضایل و منشهاى والا و اخلاق انسانى و كمالات معنوى گرداگرد وجودش مىچرخد، پس على همیشه رستگار است و اگر كسى خواهان رستگارى و رسیدن به خوشبختى و سعادت باشد، باید فقط دنبالهرو او و پیرو او باشد. و جز این راهى براى رسیدن به سعادت چه در دنیا و چه در آخرت نیست. باید تنها در راه على گام برداشت و در تمام رخدادها، فقط على را الگو قرار داد. على طریق وسطى است «الیمین و الیسار مضله و الطریق الوسطى هى الجاده» و على صراط مستقیم است، همان صراطى است كه هر صبح و شام، در هر نماز واجب از خدا مىخواهیم كه ما را به آن هدایت كند و راهنما باشد «اهدنا الصراط المستقیم». و على «نعیم» است، همان نعمتبزرگى كه خداوند در روز رستاخیز بىگمان از ما سؤال مىكند كه آیا شكر این نعمت را به جاى آوردیم یا نه «ثم لتسالن یومئذ عن النعیم» كه شكرانه این نعمتبزرگ، فقط در پیروى كردن و تبعیت از على و اولاد على محقق مىشود و لاغیر. و اگر كسى از او پیروى نكند، اعمالش پذیرفته نیست، هر چند روزهاى زندگیش را روزه بدارد و شبها را تا صبح در كنار خانه خدا در مسجد الحرام به عبادت سپرى كند! اصلا تا گذرنامه على در دست كسى نباشد، نمىتواند از صراط بگذرد «لا یجوز الصراط الا من بیده صك من على» كسى از صراط نمىگذرد جز آن كه گذرنامه عبور از على در دست داشته باشد.
على مردم را به سوى خدا دعوت مىكند و على همگام با محمد، رسالت او را ادامه مىدهد و تكمیل مىكند. خود آن حضرت در تفسیر آیه «انما انت منذر و لكل قوم هاد» مىفرماید: «رسول الله المنذر و انا الهادى، رسول خدا هشدار دهنده است و من هدایتگرم.» (مستدرك الصحیحین، ج 3، ص 129) فخر رازى در تفسیر این آیه ادامه مىدهد: رسول خدا (ص) دستش را بر سینهاش گذاشت و فرمود: من منذرم و سپس اشاره به كتف على كرد و فرمود «انت الهادى، بك یهتدى المهتدون من بعدى ، تو هادى هستى كه پس از من هدایتخواهان به وسیله تو هدایت مىشوند.» و همین یك سخن كافى استبر خلافتبلافصل على پس از رسول الله، ولى چه باید كرد كه برخى از دانشمندان حق را آشكار مىبینند و باز هم از آن روى بر مىگردانند! و على «شاهد» است و بر بینه پیامبر، گواه است «افمن كان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه» آیا كسى كه دلیلى روشن (قرآن) دارد و پس از آن گواهى صادق و راستین (على).. كه بر تمام شئون وجودى دلیل بر صدق ادعاى رسول الله است. سیوطى در تفسیر «در المنثور»ش در ذیل این آیه شریفه نقل مىكند كه امیر المؤمنین على علیه السلام خود فرمود: «رسول الله على بینه من ربه و انا شاهد منه» و در موردى دیگر از خود رسول الله روایت مىكند كه فرمود: «افمن كان على بینه من ربه انا و شاهد منه على».
بىگمان آن همه فضائل و مناقب على از زبان رسول گرامى اسلام در گاه و بىگاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت، نقل شده، تصادفى نیست كه سخن او سخن حق است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى» پس آنچه پیامبر درباره على گفته است، تكرار سخن پروردگار است. ولى چه رازى در این امر نهفته است؟ و چرا پیامبر پیوسته از على سخن مىگوید و نه تنها در جمع كه اگر یك نفر هم در محضر مباركش نشسته بود به مناسبتى یا بدون هیچ مناسبت، بلكه ابتدا به ساكن، در مدح و وصف على، سخن مىراند؟
شاید راز آن همه تاكیدهاى پى در پى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در این باشد كه خود مىدید این مردم پس از رحلتحضرتش با على چه مىكنند! او سقیفه را و سقیفه سازان را مىدید كه چگونه پیش از خشك شدن آب غسل جسد مباركش، گرد هم مىآیند و تمام سخنان او را نادیده مىگیرند و با یك توطئه از پیش ترسیم شده، على را از حق خویش جدا مىسازند و خلافت را كه امرى است الهى به دیگرى مىسپارند و به یكدیگر پاس مىدهند و على را خانه نشین مىكنند و به این هم بسنده نكرده كه خانهاش را آتش مىزنند و همسرش را كه تنها یادگار رسول خدا استبه شهادت مىرسانند و آن روز هم كه با فریاد عمومى مردم، خلافتبه او منتقل مىشود، از همان روز اول، جنگ و كارزار را با او آغاز مىكنند و تا روز رسیدن به لقاى محبوب، از جنگیدن و قتال او فروگذار نمىكنند.
پیامبر تمام این رخدادهاى تلخ را مىدید و لذا بیشتر تاكید بر یارى رساندن به على و تایید مطلق او مىكرد. شاید افرادى از مهاجرین و انصار متاثر شوند و به احقیت على معتقد گردند و در روزى كه او غریب و تنها مىماند، از او دفاع كنند و دست از اهل بیت رسول الله برندارند. و چقدر اینان كم بودند! همواره یاوران حق در تاریخ كم بودهاند. خود حضرتش مىفرماید: «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله; در راه حق از كمى یارانش نهراسید». سرانجام على كه صبرش كوه را به لرزه در مىآورد در برابر آن همه بىوفایىها، نامردیها، نفاقها و دشمنان و یا نااهلان سست عنصر، فریاد بر مىآورد: «قاتلكم الله لقد ملاتم قلبى قیحا و شحنتم صدرى غیظا... و ها انا ذاقد ذرفت على الستین، و لكن لا راى لمن لا یطاع; خدا شما را بكشد. قلبم را پر از جراحت و سینهام را مالامال از اندوه و غم كردید... هان اینك عمر را از شصتسال مىگذرد (ولى به سخنم گوش نمىدهید و اطاعتم نمىكنید) و كسى كه اطاعت نشود رایش پذیرفته نیست.» و این چنین درد دلهاى على بسیار است كه نه تنها از دشمنان بلكه از یاران بىوفایش ناله مىكند و آن چه نگفته استبسیار زیادتر از گفتنىهااست.
به خدا هرگاه نالههاى على را مىخوانم، بیش از حادثه شهادتش دلتنگ و گریان مىشوم; گو اینكه شهادت على مایه آسایش و آرامش او بود كه از دست این نااهلان راحتشود و به وستبپیوندد. چه او آن قدر به مرگ علاقهمند است كه از كودك بر پستان مادر افزونتر. این سان على جهان را با قلبى پر از خون وداع مىكند و در شب قدر، رستگارانه به خداى كعبه مىپوندد.
اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت